درس اصول استاد علی‌اکبر رشاد

1402/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: قاعده سیاق/ادله قرآنی /

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نمایه ای از درس

 

سیاق در قرآن

 

هنگامی که شما بخواهید معنای کلمه ای را در ادبیات قرآن دریابید آن کلمه را در سراسر قرآن جستجو می کنید و با دانش قرآنی وجوه و نظائر بررسی می کنید که آن واژه در سراسر قرآن به چند معنی به کار رفته است و کلمات همانند آن را واکاوی می نمایید تا معنای دقیق آن را دریابید. بدینگونه ما در مستوای کلمات، جملات و مستوای فراتر از جمله که فقرات هستند و یا در مستوای آیات و سنجش سوره ها و یا آیات با یکدیگر و یا در انتها در مستوای کلی یک متن به شناختی می رسیم که با آن مقاصد متکلم را در می یابیم و این دریافت به گونه ای است که بدون سیاق به دست نمی آمده است.

 

»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«

 

دانش اصول از علومی است که گرچه در درازنای تاریخ تغییرات فراوانی را به خود دیده است ولی باز هم بسیار نیازمند دگرگونی است. اصول ما همچون فقه و کلام ادوار گوناگونی داشته است و گاه چنان از گذشته ی خویش دور شده است که کار به تنافی و تباین رسیده است. یا علم کلام با خاستگاه خود که اصالت ماهیت است چنان از حکمت صدرایی اثر می پذیرد که دگرگون شده و اصالت وجودی می شود و اینگونه بافتار و ساختار آن به کلی دگرگون می شوند. هنگامی که خواجه نصیر طوسی علم کلام را از چیرگی نقل به در آورده و آن را به دامان عقل می افکند مبانی و مضامین دانش کلام سراسر زیر و رو می شوند. اصول فقه نیز به دفعات و به آرامی در طول تاریخ دگرگون شده است ولی کمتر پیش آمده است که تحول یکباره و بی درنگی داشته باشد. ولی امروزه دانش گرانسنگ و گرانمایه ی اصول به یک دگرگونی چشمگیر نیازمند است. یکی از راههای این تحول وارد کردن پاره ای از مسائل نوین به علم اصول است ولی وارد کردن مسائل نو به علم اصول دگرگونی چندانی در آن ایجاد نمی کند بلکه این کمینه و کمترین کارنوشت اجتهادی یک فقیه است. برای دگرگونی کلان در هر دانشی باید آن علم به لحاظ پنج مولفه ی رکنی خود یعنی مبادی، منطق، موضوع، مسائل و غایت دگرگون شود. بنابراین تا موضوع اصول متحول نشود و مسائل آن بازبینی نشوند و ساختار آن دگرگون نشود و تا در روش شناسی تولید قواعد اصولیه و غایت اصول تحولی رخ ندهد و اصول فقه پایه گذار فقه حکومی و نظام ساز بلکه فقه تمدنی نگردد اصول متحول نخواهد شد.

قاعده ی سیاق جستاری است نوین که از منابع نوشتاری اندکی بهره می برد و کمتر کاری سترگ پیرامون آن انجام شده است. ما همچون مباحث دیگر در این جستار نیز سخن را با برخی از پیش نیازها مانند تعریف، مفهوم شناسی، بیان هویت معرفتی و جغرافیای آن در میان علوم آغاز می کنیم.

سیاق در واژه شناسی از کلمه سوق به معنای حرکت یا راندن و سمت و سو دادن گرفته شده است و سوق که بازار است را از آن جهت سوق نامیده اند که همه به سوی آن می روند تا یا کالای خود را در آن به فروش بگذارند و یا نیاز خود را در آن برآورند و برخی نیز سوق را راندن از پشت سر دانسته اند و از همین ماده است آنچه که در این آیه ی شریفه آمده است

 

﴿وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَاهُ إِلَىٰ بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ كَذَٰلِكَ النُّشُورُفاطر ۹﴾

 

یعنی خداوند ابرها را به یاری بادها به سوی سرزمین های مرده می راند و این آیه شریفه که

 

﴿إِلَىٰ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُقیمت ۳۰﴾

 

یعنی روز قیامت همه برای پاداش و کیفر به سوی پروردگار رانده می شوند. یا در آیه ی شریفه که

﴿وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا ۚ قَالُوا بَلَىٰ وَلَٰكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَزمر ۷۱﴾

 

یعنی کفار به سوی جهنم رانده می شوند. و در درباره بهشتیان می فرماید

 

﴿وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَزمر ۷۳﴾

 

روشن است که سوق در این آیه ی شریفه به معنای به زور واداشتن بهشتیان نیست. همچنین در یک معنای دیگر سیاق نوعی خط بوده است که در گذشته بازاریان برای حساب و کتاب تجارت خویش از آن بهره می بردند. اگر بخواهیم با بهره بردن از همه ی این معانی و در برآورد آنها یک معنای مشترک فراچنگ بیاوریم می توانیم بگوییم سیاق جمع اموری پراکنده و سامان دادن به آنهاست. اما در اصطلاح قاعده ی سیاق را می توان اینگونه تعریف کرد که

 

السیاق اسلوب الکلام و بنیوته و اتجاهه فی مستوی الکلمات او العبارات او الجملات او الفقرات او الآیات او الصور او المتن و النص کله تلقی مفهوماً او معرفة یتیسر بها کشف مقاصد المتکلم او المولف بحیث لو لم یکن تلاحظ لم یسع ان تنکشف تلکم الجهات عادة

 

یعنی سیاق اسلوب و سبک و بنیوه یعنی ساختار و اتجاه یعنی سمت گیری کلام است. این سمت گیری در سطوح گوناگونی رخ می دهد و تنها در کلمات یا جملات یا آیات قرآن نیست بلکه همه ی آنها را در بر می گیرد. برای نمونه هنگامی که شما بخواهید معنای کلمه ای را در ادبیات قرآن دریابید آن کلمه را در سراسر قرآن جستجو می کنید و با دانش قرآنی وجوه و نظائر بررسی می کنید که آن واژه در سراسر قرآن به چند معنی به کار رفته است و کلمات همانند آن را واکاوی می نمایید تا معنای دقیق آن را دریابید. بدینگونه ما در مستوای کلمات، جملات و مستوای فراتر از جمله که فقرات هستند و یا در مستوای آیات و سنجش سوره ها و یا آیات با یکدیگر و یا در انتها در مستوای کلی یک متن به شناختی می رسیم که با آن مقاصد متکلم را در می یابیم و این دریافت به گونه ای است که بدون سیاق به دست نمی آمده است. بدرالدین زرکشی می گوید در آیه ی شریفه

 

﴿ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُدخان ۴۹﴾

 

یعنی عذاب الهی را بچش که تو عزیز و کریم هستی اگر جمله ی

 

﴿إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ﴾

 

به تنهایی آمده بود انسان گمان می کرد گوینده به واقع قصد تکریم شنونده را دارد ولی هنگامی که به سیاق این آیه یعنی آیات پیشین توجه می شود که خداوند فرموده است

 

﴿خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَىٰ سَوَاءِ الْجَحِيمِدخان ۴۷ و ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِدخان ۴۸﴾

 

دانسته می شود که مراد حقیقتاً تکریم شنونده نیست بلکه مراد استهزاء اوست.