درس تفسیر استاد علم ربانی بیرجندی
تفسیر آیات الاحکام
89/12/14
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسهی گذشته وعده دادیم که پیرامون موضوعی که علما در ذیل این آیه بدان پرداختهاند مفصلا بحث کنیم:
سوال :
اگر سه طلاق در یک جلسه صورت گیرد چند طلاق انجام میشود ؟
جواب :
وقوع چند طلاق در مجلس واحد:
این یک مسئلهی اختلافی گسترده است که مفصلا در کتب فقهی مثل کتاب خلاف شیخ طوسی و الفقه علی المذاهب الخمسه علامه محمد جواد مغنیه و...بحث شده است،اگر چه در تذکره الفقها یا منتهی المطلب که دو کتاب برجسته خلافی هستند و مباحث اختلافی زیادی را نقل کردهاند اما به بحث طلاق نرسیدند .در کتاب الانصاف آیه الله سبحانی مطالب اختلافی اصلی شیعه و سنی را مطرح میکنند که 20 اختلاف بیشتر نیست و بقیهی اختلافات درون مذهبی است و جزئی و این مسئله در آنجا نیز ذکر شده است .
بزرگان مفسر از لغت و آیات کریمه از کلمهی مرتان
میگویند که مراددو بار است مانند : ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ
[1] و خداوند نمیخواهد بگوید که در یک جلسه چند بار باشد بلکه با شرایطش انجام شود و بعد در عده رجوع کند یا بعد انقضای مدت ازدواج کند و مجددا طلاق دهد مراد این است .
لذا طلاق را به سنی و بدعی تقسیم میکنند :عبدالله بن عمر که پایه گذار مکتب حدیث است ( عبد الله بن مسعود پایه گذار مکتب اجتهاد است)او یک تعبیر دارد که:
انما السنه ان تستقبل الطهر استقبالا فتطلقها لکل قرء تطلیقا
.
سنت این است که در طهر باشد و در طهر طلاق بدهند و بعد که عده تمام شد رجوع و یا ازدواج مجدد کند و بعد طلاق بعدی صورت گیرد . طلاق بدعی طلاقی است که شرایطش رعایت نشود .
سوال این بود:اگر زنی در یک مجلس چند بار طلاق داد در یک مجلس چند طلاق حساب میشود؟
ما روایاتی داریم که ائمه (علیهم السلام)میفرمودند سه طلاق در یک جلسه یک طلاق محسوب میشود .چه انت طالق ثلاثا
بگوید یا انت طالق
راتکرار کند یک بار صورت میگیرد .
اما احناف میگویند که این طلاق درست است و سه طلاق ایجاد میشود .
تاریخ سه طلاقهی احناف:
برخی مثل :شاطبی در الموافقات یا ابن قیّم جوزیه در کتاب زاد المعاد مطرح کردهاند که :تاریخ اینکه سه طلاق یک طلاق محسوب شد را ذکر کردهاند و در کتب امامیه مثل کتاب نیل الاوطار شوکانی ،نوعا برای این قضیه روایاتی را مطرح کرده است که از چه زمانی مطرح شد که سه طلاق یک طلاق محسوب شد .
در زمان پیامبر(ص) سه طلاق یکی حساب میشد چون روایت داریم که شخصی در یک مجلس سه بار زنش را طلاق داد رفت خدمت رسول الله (ص) وحضرت به او فرمودند:اَتلعبُ بکتاب الله؟یا العباً بکتاب الله؟(در نسخ مختلف وارد شده )آیا با کتاب خدا بازی میکنید؟
در زمان ابوبکر هم همین امر مرسوم بود و تا 2سال از حکومت عُمر هم این قضیه بود تا اینکه در سال دوم حکومت عمر یک مرد در یک مجلس سه بار زنش را طلاق داد و بعد عمر گفت : چرا ما مردم را بر حال خودشان و بر آنچه میخواهند باقی نگذاریم ؟مردم سه طلاقه دوست دارند ما هم این راقبول میکنیم.عبد الله بن عباس این چنین نقل میکند:
کان الطلاق علی عهد رسول الله و ابی بکر و سنتین من خلافه عمر طلاق الثلاث واحده فقال عمر ابن الخطاب ان الناس استعجلوا فی امر کان لهم اناة فان امضیناهم فیه فلاباس .
به این تعبیر و امثالهم در کتب تفسیری زیاد آمده است .خود اهل سنت قبول دارند که تا زمان عمر سه طلاق یکی بوده و در سال دوم حکومت عمر سه طلاق در مجلس واحد ،سه طلاق قبول شده و احناف این را شدیدا قبول کردند .و قائل شدند که در یک مجلس سه بار طلاق وارد میشود .و زمخشری که حنفی مذهب است :درکتاب کشاف هر جا به آيات الاحکام میرسد به فتاوای ابو حنیفه توجیه میکند اگرچه برخی جاها با ابوحنیفه مخالفت میکند از جمله این مخالفتها مثلا او میگوید الطلاق مرتان
یعنی تصریح در تکرار دارد و با یک مجلس این مرتان
صدق نمیکند .
اگرچه به نظر دیگران طلاق بدعی باشد اما در مذهب حنفی هم وضعا و تکلیفا واقع میشود.مثل شرط طهر بودن زن حین طلاق که قبول ندارند یعنی طلاق در این هنگام را واقع میدانند .و دکتر صادقی هم این نظر را دارند که قرء را حمل بر حیض میکند و موافق احناف میباشد .
ما در بحث اشهاد
طلاق از ابوزهره یک مطلب را نقل کردیم که نظر امامیه را پذیرفت .از جمله سخنان شیخ محمود شلتوت نیز این است که ایشان میگوید :اگر ما بخواهیم در سه طلاقه نظریه ای را بپذیریم که بنفع جامعه باشد باید نظر جعفری را بپذیریم. که در حاشیهی کنز العرفان این مسئله نقل شده است .
آیه الله بروجردی که در تقریب مذاهب بسیار کوشیدند میفرمایند:مهمترین دلیل بر حقانیت شیعه مقارنت بین شیعه و سایر مذاهب است .با مقارنت حقانیت معلوم میشود.در زمان علامه حلی که ایشان با علم بالای خود حکومت مغول را شیعه کرد : درقرن 8 که سلطان محمد خدابنده زنش را سه طلاقه کرده بود و بعد پشیمان شد از طرفی سنی بود و علماء اهل تسنن هر چهار فرقه قائل شدند که بدون محلل نمیتوانی برگردی اما یک مشاورش گفت یک عالم در حلّه هست و فتوای دیگری دارد،سلطان گفت اورا بیاورید .ابن تیمیه حرّانی کتاب منهاج السنه را که 9جلد در رد کتاب علامه حلی نوشت بعد در طواف کعبه دید که علامه حلی با عظمت میرود پرسید این کیست؟ گفتند او ابن المطهر است که تو به او میگویی ابن المُنَجّس.علامه حلی با بقیه مذاهب 4گانه وارد بحث شد و چون علامه غالب شد مغولها که 150سال بر ایران حکومت کردند شیعه شدند و علامه حلی مشاور علمیسلطان محمد خدابنده شد. علامه مدرسهی سیّار داشت ایشان در قرن 8و سید مرتضی در 436مدرسهی سیار داشتند و در ایام حج که با شاگردنشان به حج میرفتند هرجا توقف میکردند درس میگفتند .
از نظر شیعه سه طلاق یک طلاق محسوب میشود .کتاب کنز العرفان و خلاف شیخ طوسی اقوال اهل سنت را هم وارد کردهاند .همچنین بلوغ المرام که کتاب اهل سنت است آمده همچنین این فتوا در موافقات ،زاد المعاد و.... آمده که تاریخش نیز آمده که یکی از اجتهادهای عمر در مقابل نص این مسئله است البته آنها قائلند که این حکم عمر پایان نص است نه اجتهاد در مقابل نص ایشان عمل خلفاء را ناسخ قرآن میدانند .قائلند که یا این حکم در زمان رسول الله (ص)الزامینبوده است و یا اینکه اَمَد و مهلت حکم با فتوای عمربن خطاب منقضی شده است .
آیه بعد :
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آَيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ( البقرة : 231 )
واژگان :
النِّسَاءَ
:اسم جمع و بر زنان تنها دلالت دارد .
فَبَلَغْنَ
:بلغ به دو معنی است :رسیدن و نزدیک شدن .که احتمال هر دو در این آیه است .یا اجلشان تمام بشود یا نزدیک انقضاء عده باشد. اما با قرینه به نزدیک بودن انقضاء عده بیشتر مطابقت دارد.
ضِرَارًا
:از ضار یضیر و ضارّ و یضارّ به یک معنی است و متعدی است بمعنی ضرر زدن مصدرش ضرر و جمعش اضرار. ضرّ یضرّ ،ضارّ یضارّ ،اضرّ یضرّ ،ضار یضیر دال بر یک معنی میکنند با این فرق که ثلاث ی مزید دال بر مبالغه است .
سوال :
باب افعال و مفاعله با ثلاثی مجرد چه فرقی دارد ؟
جواب :
برخی اصرار دارندکه اضرّ مبالغهی ثلاثی مجرد است طبق قاعدهی زیادة المبانی تدل علی زیاده المعانی.مثل قرّ و استقرّ هر باب ثلاثی مزید که بمعنی ثلاثی مجرد باشد دال بر تاکید میکند .مثل رحمن و رحیم که شهید ثانی در مقدمه لمعه یا در تفاسیر اعظم مفسران میگویند که رحمن از رحیم بدلیل همین قاعده مبالغه اش بیشتر است.
ضارّ برخی گفتهاند دو معنی دارد ومضارةً و ضراراً مصدر است .طبق قاعدهی لا ضرر و لا ضرار
معنی چنین میشود که ضرار مبالغه در ضرر است شیخ انصاری و آخوند هم همین را قائلند .مفسرین گفتهاند که ضارّ بمعنی مشارکه نیست بلکه مبالغه در ضرر است.
معنی دومش مشارکت است وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا
یعنی ضرر شدید .
قاعدهی الافاده خیرٌ من الاعاده
یعنی هرجا توانستی واژه را حمل بر معنی جدید کنی از اعاده و تکرار بهتر است.ضرر جایی است که انسان ضرر میزند و ضرار یعنی این که ضرر به غیر بزند و باعث شود غیر به او ضرر برساند .
لِتَعْتَدُوا
:اعتدی یعتدی بمعنی تجاوز کردن است .از مادهی عدوان است .باب تفعّلش هم آمده وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ
[2] .برخی بمعنی دویدن معنی کردند چون خود معنی دویدن هم نوعی تجاوز کردن است.
يَفْعَلْ
:مادهی فَعَلَ بمعنی انجام دادن کار و متعدی است وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ
[3] این ماده سه بار ذکر شده است .
وَلَا تَتَّخِذُوا
:دو نظریه بین مدرسه کوفه و بصره بصورت اختلافی وجود دارد ،بصریین میگویند اخذ یاخذ اگر به باب افتعال برده شود میتوان همزه مهموزالفاء را تبدیل به تاء کرد اتخذ از ماده اخذ است .اما کوفیین و شماری از بصریین قائلند که اتخذ از مادهی تخذ است و لذا در کتب لغوی در تخذ بحث کردهاند مثل تجر اتّجر.معنی آن همچنان که قبلا گذشت دو چیز است
گرفتن چیزی و عذاب کردن .اتخذ دو مفعولی است درحالی که ثلاثی مجردش یک مفعولی است لذا از ملحقات یقین است و از افعال صیرورت میباشد .
هُزُوًا
:از هزء یهزء است مهموز اللام هزوئا و هزوا در در مصدرش گفته شده است ،مثل کفوا و کفؤاً
.
قرائت عاصم در بین مسلمانان جا افتاده است که از یک راوی از امام صادق(ع) و عبد الله بن مسعود و ابن عباس و امیر المومنین(ع) جا افتاده این معجزهی قرٱنی است و نکتهی دوم این است که این قرائت از نظر فصاحت و بلاغت واژگان از لغات مشهور استفاده میکند اگرچه عربیت خودش زیر سوال است چرا که اهل کوفه است از اساتید کوفه بهره گرفته است اما
قرائتش را از امیر المومنین (ع)گرفته و واژگانش ،واژگانِ فصیح عرب است وَلَا تَتَّخِذُوا آَيَاتِ اللَّهِ هُزُوًا
.مثل عُمْر هم داریم و عُمُر هم هست اما اولی قرائت عاصم است .عثمان طه اشتباهاتش مال قرائت عاصم نیست مال کتابت خودش است . آیه الله مکارم میگوید :که عثمان طه از سبک قرآنی که منتسب به عثمان است تبعیت کرده است .رسم الخط غیر از قرائت عاصم است.
وَاذْكُرُوا
:ذکر یذکر متعدی است اذکر یعنی فلان چیز را بیاد بیاور.ذکّر هم با باء میآيد ،باب تفعلش تذکّر
است که لازم است چون دال بر مطاوعه میکند و ما در قرآن مدّکر
هم داریم فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ
[4] که در اصل مذتکر بوده است ، در این باب افتعال دال و ذال و راء و زاء میتوان، تاء
باب تبدیل به این حرف شود تازه باب تفعل و تفاعل هم داریم که 11 حرف است مثل اثَّاقَلْتُمْ
[5] .
نِعْمَةَ
:چیزی که از دیگری به انسان میرسد و چه بسا انسان سزامندش نباشد چرا که اگر سزاوار آن چیز باشد ،میشود اجرت
و جمعهایش نِعَم انعم نعماء نعیم .اَنعام جمع نعمت نیست بلکه جمع نَعَم است .مثل حدیث امیرالمومنین (ع) :
من لم یشکر الِانعام فالیعد من الَانعام.
سورهی انعام یعنی 4پایان .درروایتی دیگر درایم از امام رضا(ع) :
انعمْ علی من شکرک و اشکرْ من انعمک.
در مقدمهی صمدیه علی جزیل الاِنعام است .
الْكِتَابِ
:مصدر بمعنی مکتوب است و گاهی مصدر بمعنی اصل مصدری اش بکار میرود .و گاهی مصدر بمعنی اسم فاعل و اسم مفعول بیاید مثل کتاب در اینجا که بمعنی اسم مفعول است
سایر لغات جلسهی آتی .
[1] ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ ( الملك : 4 )
[2] يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا|( الطلاق : 1 )
[3] وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ( الشعراء : 19 )
[4] وَلَقَدْ تَرَكْنَاهَا آَيَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ ( القمر : 15 )
[5] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآَخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآَخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ ( التوبة : 38 )