درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حديث منزلت و دلالت آن بر امامت اميرالمؤمنين (ع)

اشکال دیگری بر دلالت حدیث منزلت

موضوع بحث بررسی دلالت حدیث منزلت بر امامت امیرالمومنین (ع) بود . در این باره گفته شد یکی از منزلت های هارون (ع) نسبت به موسی (ع) به تصریح قرآن کریم منزلت خلافت بوده است. ﴿وَ قالَ مُوسى‌ لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني‌ في‌ قَوْمي‌ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين‌﴾[1] . اگر کسی مورد را مخصص بداند باید بگوید این خلافت اختصاص به زمانی داشته که حضرت موسی (ع) در میقات بوده است. اما این که مورد مقید است، سخنی باطل است. کلام حضرت موسی (ع) هر چند در آن زمان رفتن به میقات بیان شده اما اطلاق داشته و زمان های دیگر را می گیرد. اصل عدم مخصص بودن مورد تا جایی پذیرفته شده است که حتی ابومریم اعظمی که ناقد «المراجعات» است در این باره گفته است اهل سنت از پیروان قاعده «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص السبب» هستند و این نسبت نادرستی است که گفته شود آنان این اصل را قبول ندارند.

بنابراین در اینکه در مورد حدیث منزلت مورد مخصص نیست، یعنی غزوه تبوک در منزلت های اعطا شده، بحثی نیست. ابومریم اعظمی در اشکال خود گفته است: وقتی به تاریخ نگاه می کنیم می بینیم هارون (ع) تا وقتی زنده بود خلافت حضرت موسی (ع) را داشت اما ایشان قبل از حضرت موسی (ع) از دنیا رفت و لذا منزلتی به عنوان خلافت برای ایشان بعد از حضرت موسی (ع) وجود نداشت. طبق این مطلب آنچه حدیث منزلت نهایت می رساند این است که خلافت علی (ع) در زمان غزوه تبوک و بعد از آن در زمان حیات پیامبر (ص) بوده و تا رحلت ایشان ادامه داشته است اما دیگر بعد از رحلت ایشان را شامل نمی شود، همان طور که مشبه به این زمان را نمی رساند.

پاسخ

در نقد این اشکال گفته شد باید ببینیم در حدیث منزلت چه چیزی به چه چیزی تشبیه شده است (مشبه به چیست). حضرت موسی (ع) نسبت به هارون (ع) دو کار انجام دادند: یکی اینکه مقام ها و منازلت هایی را از خدای متعال برای ایشان درخواست کردند؛ ﴿وَ اجْعَلْ لي‌ وَزيراً مِنْ أَهْلي‌. هارُونَ أَخي‌. اشْدُدْ بِهِ أَزْري. وَ أَشْرِكْهُ في‌ أَمْري﴾[2] و خدای متعال دعای ایشان را اجابت فرمود: ﴿قالَ قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى[3] . کار دیگر حضرت موسی (ع) این بود که منزلت هایی از جمله مقام خلافت را به اذن الهی برای هارون (ع) جعل کردند: ﴿وَ قالَ مُوسى‌ لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني‌ في‌ قَوْمي[4] . در اینجا دو مساله است: یکی جعل خلافت هارون (ع) و دیگری تحقق و وقوع آن در خارج. همه انبیای الهی مقام زعامت را داشتند اما تنها برای برخی از آنها شرایط اجرا و تحقق آن فراهم شد. بنابراین یک مساله اصل مقام خلافت و اثبات آن است و مساله دیگر تحقق آن مقام است. برای اجرا و تحقق خلافت در خارج دو رکن یکی مربوط به خلیفه و دیگری مستخلف عنه لازم است: آنچه مربوط مستخلف عنه (حضرت موسی (ع) است، عدم الحضور است. معمولا مقام خلافت برای فرد وقتی تحقق می یابد که مستخلف عنه یا حضور نداشته باشد و یا مانعی برای انجام برنامه خود داشته باشد. شرط مربوط به خلیفه نیز حیات اوست. مثلا فردی دیگری را به عنوان وصی خود انتخاب کرده است. این مقام برای وی با این تعیین ثابت شده است. حال اگر وصی از دنیا برود خدشه ای به مقام وصایت او وارد نمی شود اما تحقق و اجرای مختل می شود. در مورد حضرت هارون (ع) نیز باید میان اصل مقام خلافت برای ایشان و تحقق بیرونی آن فرق گذاشت. آنچه در مورد ایشان واقع نشده وقوع خلافت بعد از حضرت موسی (ع) است نه اصل مقام خلافت. آن مقام به صورت مطلق توسط حضرت موسی (ع) برای ایشان جعل شده است و فوت ایشان این حکم را مخدوش نمی کند، تنها موضوع از تحت این حکم خارج شده است. در حدیث منزلت نیز این مقام برای علی (ع) ثابت شده است و تا وقتی آن حضرت حیات دارند این مقام برای ایشان هست، و با رحلت پیامبر اکرم (ص)، این مقام تحقق بیرونی پیدا می کند.

این مساله، امری عرفی و عقلایی است. در بحث ما جعل مقام وصایت و خلافت مقید به مرگ مستخلف عنه و موصی نشده است بلکه مطلق است و لذا این مقام برای وصی و خلیفه ثابت است، بله تحقق بیرونی آن نیازمند فراهم شدن شرایطی است که یکی از آنها عدم حضور (ظاهری یا معنوی) مستخلف عنه و دیگری حیات خلیفه است. پیامبر اکرم (ص) توسط حدیث منزلت همان مقامی که حضرت هارون (ع) نسبت به موسی (ع) داشتند را به اذن الله برای علی (ع) جعل نمودند. این جعل نیز مطلق بوده و مقید به چیزی نشده است و لذا تا وقتی علی (ع) از دنیا نرفته اند این مقام برای ایشان ثابت است و رحلت پیامبر اکرم (ص) خدشه ای به این مقام ایجاد نمی کند. به تعبیر دیگر ملاک این حدیث اطلاق دارد و هر گاه موضوع باشد این حکم بر آن بار می شود .

نکته:

استدلال به حدیث منزلت بر امامت امیرالمومنین (ع) به دو گونه صورت می گیرد: مستقیم و غیر مستقیم؛ استدلال به منزلت استخلاف، استدلال مستقیم بر این امر است و استدلال بر وجوهی همچون دلالت حدیث بر افضلیت امیرالمومنین (ع) و واجب الاطاعة بودن ایشان، استدلال غیر مستقیم است[5] .

 

اشکال دیگر بر دلالت حدیث منزلت

عبدالجبار معتزلی کتابی با عنوان «المغنی» در 20 جلد تدوین کرده است. جلد بیستم این کتاب به نقد امامت شیعه پرداخته است. مرحوم سید مرتضی در نقد این جلد، کتاب فاخر و ارزشمند «الشافی فی الامة» را تدوین می نمایند. از جمله اشکالاتی که عبدالجبار در آن کتاب گرفته مربوط به حدیث منزلت است. وی گفته است: حضرت هارون (ع) به نص قرآن کریم شریک با موسی (ع) در امر نبوت بود. بر این اساس وقتی حضرت موسی (ع) به میقات رفت، وظیفه هدایت و زعامت مردم قهرا بر عهده حضرت هارون (ع) بود و اگر حضرت موسی (ع)‌ ایشان را خلیفه نمی نمود باز این مقام برای ایشان ثابت بود. بنابراین امری که حضرت موسی (ع) در اینجا نمود امر ارشادی بود، کما اینکه ادامه کلام ایشان که در قرآن بیان شده نیز ارشادی است ﴿وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدين‌﴾. بر این اساس هارون (ع) در هر صورت وظیفه اصلاح مردم و عدم پیروی از مفسدان را بر عهده داشت، ‌خواه حضرت موسی (ع) این مطلب را می فرمود یا نه. نتیجه اینکه اصلا خلافتی در اینجا شکل نگرفته است تا گفته شود این منزلت هارون (ع) نسبت به موسی (ع) توسط حدیث منزلت برای علی (ع) ثابت می شود.[6]

پاسخ

اینکه امر در آیه آیا ارشادی است یا مولوی، خود قرآن کریم به زیبایی پاسخ آن را داده است. در همین آیات بیان شده که وقتی حضرت موسی (ع) از میقات بازگشتند و دیدند که مردم گوساله پرست شده اند، بسیار غضبناک شده و به هارون (ع) با تندی فرمود: ﴿أَ فَعَصَيْتَ أَمْري.[7] روشن است که این تعبیر بیان گر مولویت امر حضرت موسی (ع)‌در استخلافت هارون دارد. عذری که حضرت هارون (ع) در جواب حضرت موسی (ع) بیان می کند نیز بیان گر مولویت امر است . ﴿إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني‌ إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي. بنابراین درست است که حضرت هارون (ع)‌ نبی بود اما بنابر نظر مشهور، مقام امامت را نداشت و یا طبق نظر دیگر این مقام را داشت اما اعمال آن منوط به اذن حضرت موسی (ع)‌ بوده است. پس اشکال گفته شده وارد نیست . ادامه بحث انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود .

 


[1] اعراف/سوره7، آیه142.
[2] طه/سوره20، آیه29 تا 32.
[3] طه/سوره20، آیه36.
[4] اعراف/سوره7، آیه142.
[5] برای توضیح بیشتر، ر.ک: براهین و نصوص امامت، ‌حضرت استاد.
[6] المغنی، قاضی عبدالجبار معتزلی، ج20، جزء اول، ‌ ص165.
[7] طه/سوره20، آیه93.