درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی حديث فضايل عشره

مراجعه 27: اشکالی مربوط به حديث منزلت

موضوع بحث بررسی حديث فضائل عشره است. مرحوم شرف الدين اين حديث را در مراجعه 26 به عنوان يکی از نصوص امامت اميرالمومنين (ع) آورده بود. در مراجعه بعد شيخ سليم درباره يکی از آن فضايل که جريان حديث منزلت است اشکالی را نقل و درخواست جواب می کند. وی می گويد: «حديث المنزلة صحيح مستفيض، لكن المدقق الآمدی- و هو فحل الفحول فی علم الأصول- شكّ فی أسانيده، و ارتاب فی طرقه، و ربما تشبث برأيه خصومكم؛ فبما ذا تستظهرون عليهم؟»: حديث منزلت، صحيح و مُستفيض است، امّا يکی از عالمان اهل سنّت به نام «آمدی» در اسناد آن، تشکيک کرده و در طرق آن ترديد نموده است. و بسا مخالفان شما، به نظريه او متشبّث شوند! بنابراين، از چه راه بر آنها پيروز می شويد؟ و پاسخ آنها را می دهيد؟

مراد از آمدی در اينجا ابوالحسن آمدی، از عالمان علم اصول است نه سيف الدين آمدی صاحب کتاب «غايه المرام».

 

مراجعه 28: بررسی سند حديث منزلت

رئوس مطالبی که مرحوم شرف الدين در بيان اعتبار حديث منزلت بيان می کند از اين قرار است:

1. از کسانی که به صحت اين حديث تصريح کرده ذهبی در «تلخيص المحصل» است. وی حديث فضايل عشره که يکی از فقره های آن حديث منزلت است را صحيح دانسته است. همچنين وی روايتی که حاکم در باره اعتراض معاويه به سعد بن ابی وقاص نقل کرده، آورده و آن را صحيح دانست است. در اين روايت معاويه به سعد ابن ابی وقاص می گويد چرا علی (ع) را سب نمی کنی. سعد می گويد: علی (ع) چند فضيلت دارد که تا وقتی آنها را ياد می کنم وی را هرگز سب نمی کنم. يکی از آنها حديث منزلت است.

2. ابن حجر مکی صاحب «الصواعق المحرقه» قول به صحت حديث را از ائمه حديث نقل کرده و خودش آن را از 11 نفر از صحابه نقل کرده است.

3. بخاری حديث منزلت را در صحيحش آورده است با اينکه دعب وی اين بوده که خوشش نمی آمده فضايل اميرالمومنين (ع) را نقل کند.

4. معاويه با اينکه از دشمنان اميرالمومنين (ع) بود، تا جايی که دستور سب علی (ع) را داد، اولا وقتی سعد بن ابی وقاص به چند فضيلت اميرالمومنين (ع) استدلال کرد، معاويه ديگر حرفی برای گفتن نداشت. ثانيا خود وی حديث منزلت را روايت کرده است.

5. مسلم در صحيحش اين روايت نقل کرده است.

6. ابن ماجه در سننش در باب فضائل اصحاب النبی (ص) اين حديث را آورده است.

7. حاکم در مستدرک در مناقب اميرالمومنين (ع) حديث منزلت را آورده است.

8. احمد بن حنبل در مسند از چند نفر از صحابه اين حديث را نقل کرده است که عبارتند از: سعد بن ابی وقاص به طرق مختلف، ابن عباس، اسماء بنت عميس، ابوسعيد خدری و معاويه ابی سفيان.

9. طبرانی از يازده صحانی اين حديث را نقل کرده است که از اين قرارند: أسماء بنت عميس، أم سلمة، حبيش بن جنادة، ابن عمر، ابن عباس، جابر بن سمّرة، زيد ابن أرقم، البراء بن عازب، علی بن أبی طالب (ع) و ديگران.‌

10. بزار در مسندش اين حديث را نقل کرده است .

11. ترمذی در صحيحش اين حديث را آورده است .

12. ابن عبدالبر در کتاب «الاستيعاب» اين حديث را نقل کرده و گفته است: «هو من اثبت الاثار و اصحها».

11. هر کسی که جريان غزوه تبوک را نقل کرده حديث منزلت را نقل کرده است.

12. کسانی که شرح حال صحابه و تراجم را نقل کرده اند در احوال اميرالمومين (ع) اين حديث را نقل کرده اند.

13. هر کسی که کتابی راجع به فضائل صحابه نوشته اين مطلب را آورده است .

چند نکته ديگر می توان در تکميل اين بحث اضافه کرد:

14. ابن تيميه که موضعش نسبت به اميرالمومنين (ع) و انکار فضيلت ايشان و برجسته کردن ديگران حتی معاويه روشن است درباره اين حديث گفته است: «ان هذا الحديث ثبت فی الصحيحين بلاريب و غيرهما»[1] .

15. اين حديث از 20 صحابی روايت شده است.[2]

16. عده ای از علمای اهل سنت به تواتر اين حديث اذعان کرده اند مانند: سيوطی، متقی هندی، ولی الله دهلوی، محمد صدر عالم، مولوی محمد مبين سندی.[3]

کلام مرحوم شرف الدين چنين است: «ظلم الآمدی- بهذا التشكيك- نفسه، فإن حديث المنزلة من أصحّ السنن و أثبت الآثار.

لم يختلج فی صحة سنده ريب، و لا سنح فی خواطر أحد أن يناقش فی ثبوته ببنت شفة، حتى أن الذهبی- على تعنّته- صرّح فی تلخيص‌ المستدرك بصحته، و ابن حجر الهيثمی- على محاربته بصواعقه- ذكر الحديث فی الشبهة 12 من الصواعق، فنقل القول بصحته عن أئمة الحديث الذين لا معول فيه إلّا عليهم، فراجع. و لو لا أن الحديث بمثابة من الثبوت ما أخرجه البخاری فی كتابه، فإن الرجل يغتصب نفسه عند خصائص علی و فضائل أهل البيت اغتصابا.

و معاوية كان إمام الفئة الباغية، ناصب أمير المؤمنين و حاربه، و لعنه على منابر المسلمين، و أمرهم بلعنه، لكنّه- بالرغم عن وقاحته فی عداوته- لم يجحد حديث المنزلة، و لا كابر فيه سعد بن أبی وقاص حين قال له- فيما أخرجه مسلم -: ما منعك أن تسب أبا تراب؟ فقال: أما ما ذكرت ثلاثا قالهن له رسول اللّه، فلن أسبّه، لأن تكون لی واحدة منها أحبّ إلی من حمر النعم، سمعت رسول اللّه يقول له و قد خلّفه فی بعض مغازيه: «أ ما ترضى أن تكون منّی بمنزلة هارون من موسى إلّا أنه لا نبوة بعدی ...» الحديث. فأبلس‌ معاوية، و كفّ عن تكليف سعد.

أزيدك على هذا كلّه: أن معاوية نفسه حدّث بحديث المنزلة، قال ابن حجر فی صواعقه: أخرج أحمد أن رجلا سأل معاوية عن مسألة، فقال: سل عنها عليا فهو أعلم، قال: جوابك فيها أحبّ إلی من جواب علی، قال: بئس ما قلت! لقد كرهت رجلا كان رسول اللّه يغرّه بالعلم غرّا، و لقد قال له: «أنت منی بمنزلة هارون من موسى إلّا أنه لا نبی بعدی»، و كان عمر إذا أشكل عليه شی‌ء أخذ منه ... إلى آخر كلامه.

و بالجملة، فإن حديث المنزلة مما لا ريب فی ثبوته بإجماع المسلمين على اختلافهم فی المذاهب و المشارب.»

«آمدی» در اين تشکيک به خويش ستم نموده، زيرا «حديث منزلت»، از «صحيحترين سنن» و «مسلّمترين اخبار» می باشد.در «صحّت سند» اين حديث، هيچ شکّی در دل خلجان نمی کند. و در خاطر احدی نمی آيد که در ثبوت آن لب به مناقشه بگشايد. حتی «ذهبی» - با آن سر سختی اش- در کتاب «تلخيص مستدرک» تصريح به «صحت» آن نموده است. و «ابن حجر هيثمی»- با آن محاربه و جنگجوئيش در کتاب صواعقش- «حديث منزلت» را در تفاوت که پس از من پيامبر نيست.»

معاويه ساکت شد و سعد را از تکليف به سبّ و بدگوئی مُعاف ساخت. بالاتر بگويم: «معاويه» خود، «حديث منزلت» را نقل نموده است.

«ابن حجر» در «صواعق» می گويد: «احمد» نقل نموده که مردی مسئله ای را از معاويه پرسيد، معاويه به او گفت: اين مسئله را از «علی» بپرس! که او اعلم و آگاهتر است. مرد، پاسخ داد: جواب تو از جواب «علی» برايم محبوبتر است. معاويه گفت: بد حرفی زدی! از مردی ناراحتی داری که رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم او را «چهره درخشان علم» می دانست، و به او فرمود: «اَنتَ مِنّی بِمَنزِلَةِ هاروُنَ مِن مُوسی اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِی بَعدِی» (تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی با اين تفاوت که پس از من پيامبری نيست.) و هرگاه بر عمر مطلبی مشکل می شد از او فرا می گرفت...

خلاصه، «حديث منزلت» از مطالبی است که به «اجماع»، مسلمانان با تمام اختلافی که در مذهب و مشرب دارند، ترديدی در «ثبوت» آن ندارند.

مرحوم شرف الدين در ادامه می فرمايد:

« و قد أخرجه صاحب الجمع بين الصحاح الستة. و صاحب الجمع‌ بين الصحيحين، و هو موجود فی غزوة تبوك، من صحيح البخاری.

و فی باب فضائل علی من صحيح مسلم. و فی باب فضائل أصحاب النبی من سنن ابن ماجة. و فی مناقب علی من مستدرك الحاكم. و أخرجه الإمام أحمد بن حنبل فی مسنده من حديث سعد بطريق إليه كثيرة. و رواه فی المسند أيضا من حديث كل من: ابن عباس. و أسماء بنت عميس. و أبی سعيد الخدری. و معاوية بن أبی سفيان و جماعة آخرين من الصحابة. و أخرجه الطبرانی من حديث كل من: أسماء بنت عميس، و أم سلمة، و حبيش بن جنادة، و ابن عمر، و ابن عباس، و جابر بن سمّرة، و زيد ابن أرقم، و البراء بن عازب، و علی بن أبی طالب، و غيرهم. و أخرجه‌ البزار فی مسنده، و الترمذی فی صحيحه، و من حديث أبی سعيد الخدری.

و أورده ابن عبد البر فی أحوال علی من الاستيعاب، ثم قال ما هذا نصه:

و هو من أثبت الآثار و أصحّها، رواه عن النبی سعد بن أبی وقاص قال:

و طرق حديث سعد فيه كثيرة جدا، ذكرها ابن أبی خيثمة و غيره، قال: و رواه ابن عبّاس، و أبو سعيد الخدری، و أم سلمة، و أسماء بنت عميس، و جابر بن عبد اللّه، و جماعة يطول ذكرهم، هذا كلام ابن عبد البر.

و كل من تعرّض لغزوة تبوك من المحدّثين و أهل السير و الأخبار، نقلوا هذا الحديث، و نقله كل من ترجم عليّا من أهل المعاجم فی الرجال من المتقدمين و المتأخرين على اختلاف مشاربهم و مذاهبهم، و رواه كل من كتب فی مناقب أهل البيت، و فضائل الصحابة من الأئمة، كأحمد ابن حنبل، و غيره ممّن كان قبله أو جاء بعده، و هو من الأحاديث المسلّمة فی كل خلف من هذه الأمة».

هرکدام از محدِّثان و سيره نويسان و ناقلان اخبار که متعرّض «جنگ تبوک» شده اند، اين حديث را نقل نموده اند.و تمام نويسندگان رجال، از پيشينيان و متأخرين، با اختلاف مذهب و مشربشان که شرح حال «علی عليه السلام» را نوشته اند، اين حديث را نگاشته اند.و همه نويسندگان کتب «مناقب اهل بيت» و «فضائل صحابه» همچون «احمد حنبل» و غير از او، کسانی که قبل از او بوده اند يا بعد از او آمده اند، آن را روايت کرده اند. و اين، از احاديث مسلّمی است که در تمام دوران اين امّت، نقل شده است.

بنابراين، برای تشکيک «آمدی» در سند آن، اعتبار و ارزشی نمی توان قائل شد چه اينکه وی از «دانشمندان حديث» نيست و از اين «علم» آگاهی ندارد و حکم او در آشنائی «اَسناد و طُرُق احاديث»، حکم عوام است که چيزی نمی فهمند.توجّه به اين نکته نيز لازم است: مواردی که اين حديث از زبان پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم صادر شده منحصر به «استخلاف علی عليه السلام» در «غزوه تبوک» نيست.

مرحوم شرف الدين در پايان می فرمايد: «فلا عبرة بتشكيك الآمدی فی سنده، فإنه ليس من علم الحديث فی شی‌ء، و حكمه فی معرفة الأسانيد و الطرق حكم العوام لا يفقهون حديثا، و تبحّره فی علم الأصول هو الذی أوقعه فی هذه الورطة، حيث رآه بمقتضى الأصول نصا صريحا لا يمكن التخلص منه إلّا بالتشكيك فی سنده، ظنا منه أن هذا من الممكن. و هيهات هيهات ذلك»[4] .

 

کلامی از ابن حجر هيتمی

ابن حجر در کتاب «صواعق المحرقه» ابتدا ادله خلافت ابوبکر را آورده و سپس به بررسی شبهات آن پرداخته است. وی به عنوان شبهه دوازدهم، حديث منزلت را ذکر کرده و گفته است: ائمه حديث اين حديث را صحيح دانسته اند. وی سپس در جواب استدلال شيعه بر اين حديث گفته است: «إِن كَانَ غير صَحِيح كَمَا يَقُوله الْآمِدِی فَظَاهر وَإِن كَانَ صَحِيحا كَمَا يَقُوله أَئِمَّة الحَدِيث والمعول فِی ذَلِك لَيْسَ إِلَّا عَلَيْهِم كَيفَ وَهُوَ فِی الصَّحِيح فَهُوَ من قبيل الْآحَاد وهم لَا يرونه حجَّة فِی الْإِمَامَة». نمی توان اين حديث را رد کرد زيرا در صحيحين آمده است اما خبر واحد است و نمی تواند در مقابل اجماع مقابله کند.

وی همچنين در باب فضايل اميرالمومنين (ع) چهل حديث را نقل کرده است که اولين آنها حديث منزلت است. وی می گويد: «الحَدِيث الأول أخرج الشَّيْخَانِ عَن سعد بن وَقاص وَأحمد وَالْبَزَّار عَن أبی سعيد الْخُدْرِی وَالطَّبَرَانِی عَن أَسمَاء بنت عُمَيْس وَأم سَلمَة وَحبشِی ابْن جُنَادَة وَابْن عمر وَابْن عَبَّاس وَجَابِر بن سَمُرَة وَعلی والبراء بن عَازِب وَزيد بن أَرقم أَن رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم خلف عَلی بن أبی طَالب فِی غَزْوَة تَبُوك فَقَالَ يَا رَسُول الله تخلفنی فِی النِّسَاء وَالصبيان فَقَالَ: أما ترْضى أَن تكون منی بِمَنْزِلَة هَارُون من مُوسَى غير أَنه لَا نَبِی بعدِی»[5] . عجيب اين است که وی اين حديث را با اينکه خودش می گويد از 11 نفر از صحابه نقل شده خبر واحد می داند، اما خبر صلاه ابوبکر را که از 8 نفر نقل شده متواتر می داند! وی اين مطلب را در ادله خلافت ابوبکر آورده است.

 

مراجعه 29: دو اشکال بر دلالت بر حديث منزلت

شيخ سليم بشری می گويد: «كل ما ذكرتموه فی ثبوت الحديث- حديث المنزلة- حق لا ريب فيه مطلقا، و الآمدی عثر فيه عثرة دلّت على بعده عن علم الحديث و أهله، و قد أزعجناك بذكر رأيه فأحوجناك إلى توضيح الواضحات، و تلك خطيئة نستغفرك منها و أنت أهل لذلك»: آنچه در مورد «ثبوت حديث منزلت» ذکر فرموديد، «حق» است؛ در آن ترديدی نيست؛ و «آمدی» در اينجا برايش لغزشی پديد آمده که دلالت دارد وی از «علم حديث» و اهل آن بسيار دور است. من با ذکر اين نظريه و عقيده او شما را به زحمت انداختم که ناچار شديد توضيح واضحات بدهيد. اين خطا و اشتباهی از من بود که از شما درخواست بخشش دارم.

وی سپس دو اشکال را بر حديث منزلت نقل می کند :

اول اينکه اين قضيه مربوط به زمان خاص يعنی همان غزوه تبوک است کما اينکه استخلاف هارون (ع) از موسی (ع) نيز در ايام مناجات در کوه طور بود. دوم اينکه بر فرض پذيرش عموميت زمانی حديث، عام در حديث تخصيص خورده است و طبق قاعده، عام تخصيص خورده در موارد باقی مانده حجيت ندارد. [6]

 

1. «و قد بلغنی أن غير الآمدی من خصومكم، يزعم أن لا عموم فی حديث المنزلة و أنه خاص بمورده، و استدلّ بسياق الحديث، و سببه لأنه إنما قاله لعلی حين استخلفه على المدينة فی غزوة تبوك، فقال له الإمام رضى اللّه عنه: أ تخلّفنی فی النساء و الصبيان؟ فقال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «أ ما ترضى أن تكون منّی بمنزلة هارون من موسى، إلّا أنه لا نبی بعدی؟»، و كأنه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم أراد كونه منه بمنزلة هارون من موسى حيث استخلفه فی قومه عند توجهه إلى الطور، فيكون المقصود أنت منّی أيام غزوة تبوك، بمنزلة هارون من موسى أيام غيبته فی مناجاة ربّه».

2. «و ربما قالوا: إن الحديث غير حجّة و إن كان عاما لكونه مخصوصا، و العام المخصوص غير حجّة فی الباقی، و السلام.»[7]

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود.

 


[1] منهاج السنه، ج7، ص177.
[2] ر.ک: نفحات الازهار، ‌ج17، ص151-158 ؛ تاریخ ابن کثیر، ‌ج7، ص239.
[3] ر.ک: نفحات الازهار ؛ براهین و نصوص امامت، ‌ص328-329.
[4] المراجعات، علامه شرف الدین، ص270، ط: المجمع العالمی لاهل بیت (ع).
[5] الصواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ج2، ص354.
[6] این اشکال را ابن حجر در الصواعق المحرقه، ص61 و 62، و عبدالعزیر دهلوی در «تحفه اثنی عشریه» آورده است . مختصر التحفه، ص163.
[7] المراجعات، علامه شرف الدین، ص271، ط: المجمع العالمی لاهل بیت (ع).