درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

97/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بررسی حديث فضايل عشره

حاصل اشکالات مربوط به حديث از جهت سند و متن

سخن در بررسی حديث فضايل عشره است که مرحوم شرف الدين در مراجعه 26 آوردند. ايشان در پاسخ شيخ سليم که درخواست بيان نصوص امامت اميرالمومنين (ع) را داشتند اين حديث را بيان کردند. اشکالاتی از نظر سندی بر اين روايت گرفته شده بود که مورد بررسی و پاسخ قرار گرفت. ابن تيميه شبهه ارسال را مطرح کرده بود و ابومريم اعظمی درباره وثاقت ابوبلج يکی از روات حديث خدشه کرده بود. با بررسی انجام شده روشن که هيچ کدام از اين اشکالات وارد نيست.

در متن روايت نيز اشکالاتی گرفته و گفته شده بود که اين حديث مشتمل بر منکرات است. در مجموع اين اشکالات در اين موارد بود: يکی مربوط به قضيه تبوک بود که پيامبر اکرم (ص) فرمودند: «لاينبغی أن أذهب الاّ و أنت خليفتی». اشکال ديگر مربوط به قضيه ابلاغ آيات برائت بود که حضرت فرمود: «لايذهب بها الاّ رجل هو منّی و أنا منه». سومين اشکال مربوط به قضيه سد الابواب بود که به صورت مفصل بيان شد. تا اينجا معلوم شد که اين روايت از جهت سند و متن هيچ گونه اشکالی ندارد.

بررسی دلالت حديث فضائل عشره

مرحوم شرف الدين در بيان دلالت حديث اين گونه می فرمايد: «و لا يخفى ما فيه من الأدلّة القاطعة، و البراهين الساطعة، على أن عليا ولی عهده، و خليفته من بعده، ألا ترى كيف جعله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وليّه فی الدنيا و الآخرة؟ آثره بذلك على سائر أرحامه، و كيف أنزله منه منزلة هارون من موسى؟ و لم يستثن من جميع المنازل إلّا النبوّة، و استثناؤها دليل على العموم. و أنت تعلم أن أظهر المنازل التی كانت لهارون من موسى وزارته له و شدّ أزره به، و اشتراكه معه فی أمره، و خلافته عنه، و فرض طاعته على جميع أمته بدليل قوله: ﴿وَ اجْعَلْ لِی وَزِيراً مِنْ أَهْلِی* هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی* وَ أَشْرِكْهُ فِی أَمْرِی﴾ و قوله: ﴿اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ﴾ و قوله: عزّ و على: ﴿قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى فعلی بحكم هذا النص خليفة رسول اللّه فی قومه، و وزيره فی أهله، و شريكه فی أمره- على سبيل الخلافة عنه لا على سبيل النبوة- و أفضل أمته، و أولاهم به حيا و ميتا، و له عليهم من فرض الطاعة زمن النبی- بوزارته له- مثل الذی كان لهارون على أمة موسى زمن موسى، و من سمع حديث المنزلة فإنما يتبادر منه إلى ذهنه هذه المنازل كلها، و لا يرتاب فی إرادتها منه‌»[1] .

ايشان می فرمايد: ادله قاطع و براهين روشنی که در اين حديث است بر کسی مخفی نيست. اين «ادلّه و براهين» به خوبی می رسانند که «علی وليعهد پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم»، و «خليفه» او پس از وی می باشد. مگر ملاحظه نمی فرمائی چگونه رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم او را ولی خود در دنيا و آخرت قرار داده و او را بر سائر خويشاوندانش مقدّم داشته است؟ و چگونه او را نسبت به خود به منزله هارون نسبت به موسی قرار داده؟ و از تمام مقامهائی که داشته جز مقام نبوّت از او استثناء نفرموده است؟ که استثناء اين يکی دليل عموم است يعنی تمام مقام و منزلتهای ديگر پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم را دارد.شما به خوبی می دانيد روشنترين مقامهائی که هارون نسبت به موسی داشته مقام «وزارت»، «پشتيبانی»، «شرکت در امر رسالت»، «خلافت» از او، و «وجوب اطاعت» از هارون بر تمام امّت، بوده است؛ به دليل قول خداوند که می فرمايد:(موسی از خداوند خواست:) «وزيری از اهلم برايم قرار ده، هارون برادرم را، به وسيله او پشتم را محکم کن، و او را شريک کارم قرار ده». «به برادرش هارون گفت: خليفه ام در ميان قومم باش، اصلاح کن و راه مفسدان را مپيمای!» و خداوند عزّوجلّ فرمود: «ای موسی! آنچه می خواستی به تو داده شد.». بنابراين، علی عليه السلام- طبق اين نصّ- خليفه پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم در ميان قومش، وزير او در بين اهلش، شريک او در کارش- بر سبيل خلافت از او نه نبوّت-، افضل امّتش و سزاوارتر از همه آ«ها به پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم در زندگی و مرگ می باشد و وجوب اطاعت از او در زمان پيامبر صلّی الله عليه و آله و سلّم- به خاطر وزارتش- همانند آنکه برای هارون بر امّت موسی در زمان موسی بود، مسلّم است.

 

دلالت عبارت «أنت ولی فی الدنيا و الآخرة» بر افضليت اميرالمومنين (ع)

در روايت چنين آمده است: «قال ابن عباس و قال النبی لبنی عمّه ايّكم يوالينی فی الدنيا و الآخرة فأبوا قال و علی معه جالس فقال علی أنا أواليك فی الدنيا و الآخرة قال فتركه ثمّ أقبل على رجال منهم فقال ايّكم يوالينی فی الدنيا و الآخرة فأبوا فقال علی أنا أواليك فی الدنيا و الآخرة فقال أنت وليّی فی الدنيا و الآخرة».

مراد از ولايت در اين جمله، ولايت محبت و نصرت است و ولايت زعامت مراد نيست. کلمه ولايت در معانی مختلفی بکار رفته است و از قرائن فهميده می شود که کدام مراد است. اما اين جمله چگونه دلالت بر افضليت اميرالمومنين (ع)‌ بر سايرين دارد؟ مرحوم شرف الدين از اين جمله استفاده کرده اند که پيامبر (ص)، اميرالمومنين (ع) را بر بقيه ارحامش برگزيده است. اما چه ملازمه ای ميان پذيرش اين مسئوليت و مساله امامت و زعامت ايشان است؟

وجه آن اين است که از برخی روايات استفاده می شود که بنی هاشم بر قريش افضل هستند و قريش نيز بر غير آنها از ساير قبايل افضل هستند. حال وقتی اميرالمومنين (ع) افضل بنی هاشم باشند بر سايرين نيز برتر هستند. در روايت تعبير «الائمه من قريش» نيز آمده است. با اثبات افضليت آن حضرت، بر اساس دليل افضليت، امامت ايشان نيز ثابت می شود.

سوال و جواب

آيا ترجيح يک قبيله و قوم بر سايرين با روح اسلام تناسب دارد يا نه؟ مگر نه اين است که دين اسلام آمده است و قبيله گرايی را برداشته و ملاک برتری را تقوا دانسته است. ﴿إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‌ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ﴾.[2]

پاسخ اين است که سخن ما در اينجا از باب جدال احسن و الزام است و اين مساله سخن ديگری است. اما جواب آن نيز روشن است زيرا همان طور که خود ائمه اطهار (ع)‌ فرموده اند: علت برتری بنی هاشم بر سايرين صرف قبيله بودن آنها نيست بلکه به جهت وجود ائمه اطهار (ع) در ميان آنان است. بلاشک قبيله بما قبيله ملاک افضليت نيست. وجه مزيت در اين روايات مربوط به آحاد اين قبايل نيست بلکه مساله از باب عام مجموعی و آن هم به خاطر وجود پيامبر اکرم (ص) و معصومين در ميان آنان است. بنابراين برتری بنی هاشم و قريش به معنای وجود برترين ها در ميان آنان است. يعنی از باب توصيف کل به اعتبار بعض است. در ذيل آيه: ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهيدا﴾[3] ، در روايت آمده است که حضرت فرمود: «و کذلک جعلناکم ائمه وسطا»[4] . يا در مورد بنی اسرائيل آمده است که خداوند آنها را برگزيد و برتری داد اما نه به خاطر آحاد آنها بلکه به جهت انبياء بنی اسرائيل.

 

دلالت تعبير «انت منی بمنزله هارون من موسی»

دومين مورد دلالت روايت، اين کلام پيامبر اکرم (ص) است که به اميرالمومنين (ع) فرمود: «انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی». مرحوم شرف الدين می فرمايد در ميان منزلت های هارون (ع) نسبت به موسی (ع) تنها يک منزلت استثنا شده و آن منزلت نبوت است و اين امر نشان دهنده عموميت روايت است يعنی ساير منزلت های برای ايشان ثابت است. اگر هارون (ع) خليفه موسی (ع) بود و اگر وزير ايشان بود و اگر پشتيبان آن حضرت بود، اميرالمومنين (ع) نيز طبق اين حديث شريف همه اين ويژگی ها را داشتند. هارون (ع) همچنين با موسی (ع) از دو جهت شريک در رهبری قومش بود يکی جنبه نبوت و ديگری امامت، و چون نبوت در اين حديث استثنا شده است، اميرالمومنين (ع) به عنوان نبی، شريک در رهبری نبودند اما به عنوان امامت شريک در امر رهبری امت بودند.

منزلت ديگری که برای هارون (ع) بوده است واجب الاطاعه بودن ايشان همانند واجب الاطاعه بودن موسی (ع) است. اين منزلت نيز توسط اين حديث برای اميرالمومنين (ع) ثابت است. بنابراين آن حضرت همانند پيامبر (ص) واجب الاطاعه بودند و اگر دستوری در زمان پيامبر و بعد از ايشان صادر می کردند بر امت واجب بود که اطاعت کنند.

ممکن است سوال شود دليل وجود اين فضائل در مورد هارون (ع) چيست؟ پاسخ قرآن کريم است که اين فضايل را بيان کرده است.

کتاب المراجعات و نفوذ در ميان اهل سنت

کتاب «المراجعات» در ميان اهل سنت نفوذ ويژه ای دارد و علت اين نفوذ نيز مختصر بودن و در عين حال روان و محکم بودن آن است. هيچ کتابی مانند اين کتاب شريف در ميان اهل سنت و تحصيل کرده های آنان اين مقدار نفوذ نکرده است. دکتر تيجانی يکی از نمونه شاخص مستبصرين اهل سنت است که تحت تاثير اين کتاب قرار گرفته است. يک موقع برخی از مستبصرين به قم آمده بودند تا دوره ای برای دفاع از مذهب تشيع فرا بگيرند. بنده برای آنها همين کتاب «المراجعات» را آغاز کردم. بعد از جلسه به من گفتند ما کتاب «المراجعات» را خوانده ايم که شيعه شده ايم. شما مباحث ديگری را برای ما بگوييد. سبک کتاب ايشان سبک جذاب و عجيبی است. خود ايشان در مقدمه کتاب تعبيری شبيه تعبير امام راحل دارند که می گويند: من با نوشتن اين کتاب آمده برای سفر آخرت هستم و بار خودم را بسته ام.

اين را بدانيد که نفس کشيدن در راه ولايت حسنه است، شنيدن حسنه است، گفتن حسنه است، قدم بر داشتن، ‌مطالعه کردن و مانند اين کارها همه حسنه است. حضرت ولی عصر (عج) از اين جلسه و مانند آن خوشحال هستند. ايشان از اينکه عده ای در مساله امامت کار و تلاش کنند و شبهات آن را پاسخ دهند و به دفاع از آن برخيزند قطعا خوشحال می شود. خدای متعال را بايد برای توفيق اين امر شاکر بود.

سوال و جواب

آيا همه انبيا علاوه بر مقام نبوت، مقام امامت نيز داشتند يا نه؟ اين مساله مورد اختلاف است. برخی معتقدند که انبيا دو گروه هستند: برخی دارای مقام امامت سياسی و زعامت نيز بودند و برخی نبودند. ديدگاه ديگر که صحيح است آن است که همه انبيا دارای مقام امامت سياسی و امامت باطنی بودند منتها مراتب آنها متفاوت است. بر اين مطلب نيز هم دليل نقلی و هم عقلی وجود دارد. از نظر عقلی کسی که آمده است تا جامعه را بر اساس شريعت الهی هدايت و رهبری کند، علاوه بر ابلاغ و تعليم، نيازمند داشتن مقام امامت سياسی است. اگر او چنين مقامی را نداشته باشد نمی تواند اين هدايت را انجام دهد. اساسا اغراض نبوت بودن داشتن مقام امامت قابل تحقق نيست. از نظر نقلی نيز قرآن کريم می فرمايد: ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه‌﴾[5] : پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم‌دهنده برانگيخت ، و با آنان، كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داورى كند. اين اختلاف اعم از اختلافات فکری و اجتماعی است که انبيا بايد به عنوان حاکم داور در آنها باشند. در آيه ای ديگر می فرمايد: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس[6] : به راستى [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند، و آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهايى است، پديد آورديم‌. در اين آيه شريفه می فرمايد حکومت برای اداره خود نيازمند دو اهرم است اهرم اقتصادی و اهرم قدرت نظامی.

بنابراين ديدگاه صحيح آن است که بگوييم همه انبيا هم دارای مقام نبوت، و هم مقام امامت سياسی و امامت باطنی بودند، منتهی اين مقام دارای مراتب و درجات مختلف است. ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود .


[1] المراجعات، علامه شرف الدین، ص261 و 262، ط: المجمع العالمی لاهل البیت (ع).
[2] حجرات/سوره49، آیه13.
[3] بقره/سوره2، آیه143.
[4] الوافی، فیض کاشانی، ج3، ‌ ص499، ط: کتابخانه امیرالمومنین (ع).
[5] بقره/سوره2، آیه213.
[6] حدید/سوره57، آیه25.