درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی حديث يوم الدار

 

شبهه اختصاص خلافت به خويشاوندان

شبهه ای که در اين باره مطرح شده آن است که اگر چه در برخی از روايات، عبارت «خليفتی من بعدی» ذکر شده که اطلاق دارد، ‌ولی در پيش ترين روايات عبارت «خليفتی فی اهلی» يا «خليفتی فيکم» آمده است. مضافا بر اين که مخاطبان در حديث مزبور نيز خويشاوندان پيامبر (ص) بودند. به مقتضای قاعده حمل مطلق بر مقيد، مقصود همان خلافت در خويشاوندان خواهد بود و مدعای شيعه که خلافت و امامت عامه است، اثبات نخواهد شد.[1]

پاسخ:

گستره خلافت و جانشينی پيامبر اکرم (ص) تابع گستره نبوت و رسالت آن حضرت است، با توجه به اين که گستره نبوت و رسالت رسول اکرم (ص) عموم امت اسلامی و بلکه عموم بشريت است، خلافت و جانشينی آن حضرت نيز همين گستره را دارد، ولی از آن جا که گام نخست در ابلاغ نبوت و رسالت به صورت آشکار، به نزديک ترين خويشاوندان آن حضرت يعنی فرزندان عبدالمطلب اختصاص داشت (أنذر عشيرتک الأقربين)، خلافت و جانشينی آن حضرت نيز به خويشاوندان او مقيد شده است و اين تقييد - همانند مقيد بودن انذار پيامبر (ص) به خويشاوندان که دليل بر اختصاص نبوت به آنان نيست- بر اختصاص جانشينی به خويشاوندان دلالت نمی کند؛ چنان که در ميان صحابه پيامبر (ص) و پس از آن نيز کسی به تفکيک ميان خلافت نسبت به خويشاوندان پيامبر (ص) و خلافت نسبت به ديگران قائل نبوده است، يعنی هر کس به خلافت علی (ع) نسبت به خويشاوندان رسول خدا (ص) قائل بوده، به خلافت آن حضرت نسبت به ديگران نيز قائل بوده است، و هر کس به خلافت علی (ع) نسبت به غير خويشاوندان معتقد نبوده، به خلافت او نسبت به خويشاوندان نيز عقيده نداشته است.

نکته در خور توجه در اين باره آن است که ادعای عدم قول به اختصاص خلافت علی (ع) نسبت به بنی عبدالمطلب، - آن گونه که نويسنده کتاب «الحجج الدامغات»[2] پنداشته است- بر پايه عدم علم به آن نيست تا گفته شود، عدم علم، دليل بر عدم وجود چنين قولی نمی باشد. بلکه سخنی است آگاهانه، و دليل آن اين است که اختلاف در مساله خلافت - همان گونه که عبدالکريم شهرستانی گفته است- مهم ترين مساله ای بود که پس از رحلت پيامبر اکرم (ص) مورد اختلاف شديد ميان اصحاب پيامبر اکرم (ص ) واقع شد، و همه گفت و گوها و احتجاج هايی که در اين باره مطرح شد، در کتب تاريخ نقل شده است. در هيچ يک از اين گفت و گوها و احتجاج ها، سخنی از اختصاص خلافت علی (ع) به بنی عبدالمطلب به ميان نيامده است، بلکه محور همه آن ها خلافت عمومی و اين که چه کسی دارای چنين مقامی است، و به چه دليل، بوده است؟

بحث هايی که در سقيفه بنی ساعده انجام گرفته و نيز احتجاج هايی که پس از آن واقع شده، همگی حول همين مساله بوده است، و هيچ اشاره ای به خلافت اختصاص نشده است.

اصولا اين فرضيه با اجماع بر اين که خليفه و امام در هر زمان يکی بيش نيست، ناسازگار است، ‌زيرا مطابق اين تفصيل مسلمانان در آن زمان دو خليفه و دو امام داشتند، يکی علی (ع) برای بنی عبدالمطلب، و ديگری ابوبکر برای ديگران. و اگر چنين بود، نمی بايست ابوبکر و طرفداران او با علی (ع) و هواداران وی مخالفت می کردند، بلکه می بايست خلافت او را - لااقل- نسبت به بنی عبدالمطلب را به رسميت می شناختند.

بنابراين، فرضيه تفصيل قطعا باطل است، و برای مخالفان و منکران درباره استدلال به حديث بدء الدعوة بر امامت علی (ع) راهی جز انکار درستی سند آن وجود ندارد، ولی از بحث های پيشين به دست آمد که اگر کسی اهل انصاف باشد،‌ و از هر گونه پيش داوری بپرهيزد، در صحت سند آن ترديد نخواهد کرد.

 

گفتاری نادرست

فيصل نور نويسنده کتاب «الامامة و النص» در تاييد اين فرضيه که مفاد حديث «بدء الدعوة» اختصاص خلافت علی (ع) در خويشاوندان پيامبر (ص) ‌است و شامل عموم مسلمانان نيست، به رواياتی در منابع شيعه استدلال کرده که در آن ها بر وصايت و خلافت علی (ع) ‌در خصوص اهل و خاندان پيامبر (ص) تصريح شده است.[3]

وی در اين باره دست به گزينش زده و از ميان روايات بسياری که در منابع شيعه درباره امامت و خلافت علی (ع) وارد شده، نمونه هايی را که با فرضيه او سازگاری دارد، برگزيده و رواياتی که بر امامت و خلافت آن حضرت نسبت به عموم مسلمانان دلالت آشکار دارند را ناديده انگاشته است. در اين جا برای روشن شدن حقيقت نمونه هايی را بازگو می کنيم:

1. «علی بن ابی طالب(ع) أخی و وصيی و وزيری و وارثی و خليفتی و امام امتی». [4]

2. «انّ الله أوحی الی ان اجعل عليا وليا و وزيرا و أجعله خليفتی فی امتی».[5]

3. «علی بن ابی طالب امام امتی و خليفتی عليهم من بعدی».[6]

4. «خلفائی أئمة المسلمين بعدی،‌ أولهم علی بن ابی طالب، ثم الحسن، ثم الحسين...».[7]

5. «يا علی! أنت أخی و وصيی و وارثی و خليفتی فی أهلی و امتی».[8]

6. «علی ابن ابی طالب أخی و وصيی و خليفتی علی اهلی و امتی».[9]

7. «انّ عليا أميرکم من بعدی و خليفتی عليکم».[10]

8. «يا علی! أنت خليفتی علی امتی من بعدی».[11]

9. «أنت وارث علمی و الامام و الخليفة من بعدی، تعلم الناس ما لايعلمون».[12]

10. «أنت الامام و الخليفة بعدی و أنت اولی المؤمنين من انفسهم».[13]

11. «علی أخی و وزيری و وارثی و وصيی و خليفتی فی امتی و مولی کل مؤمن و مؤمنة بعدی».[14]

12. «يکون من بعدی أئمة من ذريتی بعدد نقباء بنی اسرائيل، أاولهم علی بن ابی طالب فهو الامام و الخليفة بعدی».[15]

 

اشکال

حاضران در آن جلسه به پيامبر (ص) و آيين اسلام ايمان نياوردند پس چگونه پيامبر (ص) به آنان گفته است: اين علی (ع) خليفه من در ميان شما است و دستور داد تا از او اطاعت کنند، در حالی که آنان کافر بودند و اسلام نياورده بودند تا خلافت علی (ع) را قبول کنند.[16]

پاسخ

ايمان نياوردن آنان به پيامبر اکرم (ص) و آيين اسلام با اين که علی (ع) خليفه پيامبر در ميان آنان باشد، منافاتی ندارد چنان که با پيامبر بودن آن حضرت برای آنان نيز منافاتی نداشت و بر آنان واجب بود که به او ايمان بياورند و از او اطاعت نمايند. بنابراين، بر حاضران در آن جلسه واجب بود که هم به نبوت رسول خدا (ص) و آيين اسلام ايمان آورند و هم به خلافت و امامت علی (ع). قرآن کريم بيان نموه است که موسی (ع) به فرعون که به او ايمان نياورده بود دستور داد که بنی اسرائيل را رها کند تا از او پيروی کنند: ﴿قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِی بَنی‌ إِسْرائيل.[17]

 


[1] قد یقال: بأن الحدیث انما یدل علی ان علیّا خلیفته (ص) فی اهل بیته خاصة؛ فأین النص علی الخلافة العامة؟ المراجعات، ص192، نقل کلام شیخ سلیم بشری در مراجعه شماره23:: ان صیغ معظم الروایات انما کانت فی الخلافة و الوصایة فی بنی عبدالمطلب دون غیرهم، لااقل من کون الدعوة و جهت الیهم، دون سائر الناس کما تقید الروایات. و هذا من اعظم الدلائل التی یتمسک بها من یروی انّ وصایة الامیر (رض) علی فرضها، انما خاصة فی الاهل دون عامة. الامامة‌ و النص، ص402. نیز ر.ک: الحجج الدامغات، ‌ ج1، ‌ ص214- 215.
[2] وی در نقد سخن شرف الدین که بر عمومیت خلافت امیرالمؤمنین (ع) به قول به فصل (اجماع مرکب) ‌استدلال کرده است (المراجعات، ص193، مراجعه 24). گفته است: «کل ما عنده عدم علمیه بذلک و استبعاده له، ‌و هو لایشکل فی میزان الحق شیئا». الحجج الدامغات، ج1، ص342.
[3] الامامة و النص، فیصل نور، ص402-404.
[4] اثبات الهداة، ج2، ص96.
[5] اثبات الهداة، ص80.
[6] اثبات الهداة، ص57.
[7] اثبات الهداة، ص74.
[8] اثبات الهداة، ص107.
[9] اثبات الهداة، ص101.
[10] اثبات الهداة، ص109.
[11] اثبات الهداة، ‌ ص126.
[12] اثبات الهداة، ص166.
[13] اثبات الهداة، ‌ ص177.
[14] اثبات الهداة، ص187.
[15] اثبات الهداة، ص172.
[16] الامامة و النص، فیصل نور، ص401.
[17] اعراف/سوره7، آیه105.