درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی حديث يوم الدار

 

شمه ای از فضايل حضرت زينب کبری (س)

روز ولادت حضرت زينب (س) را به حضرت ولی عصر (عج) و دوستداران خاندان عصمت و طهارت تبريک و تهنيت عرض می کنيم. حضرت زينب (س) بر همه آزادمردان و آزادزنان جهان خصوصا پيروان ولايت و امامت حق ويژه ای دارند. اگر نبود نقش ويژه آن حضرت در همراهی حضرت سجاد (ع) در جريان قيام حسينی (ع)، آن قيام به نتيجه مطلوب خود نمی رسيد. فکر امثال ما از درک عظمت روحی و ابعاد شخصيت حضرت زينب (س) ناتوان است، و آن مقداری نيز که برای ما قابل درک است از بيان آن عاجز هستيم. به جز معصومين (ع) کسی نتوانسته است شخصيت آن بانوی بزرگوار را درک کند. حضرت زينب (س) دارای شخصيت فاخر و بزرگی هستند که بدون شک اگر در مرتبه معصومين نباشند قريب الافق به آن جايگاه ممتازند.

در برج ولايت است کوکب زينب علامه نارفته به مکتب است زينب

گفتم به خرد يگانه دوران کيست بی پرده دو بار گفت زينب زينب

امام سجاد (ع) در روايتی درباره حضرت زينب (س) فرمودند: «وَ أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة»:[1] تو به حمد الهی عالمی هستند که علم خود را از معلمی نياموختی. البته علم با وساطت معصوم و يا ملک منافاتی با علم لدنی ندارد، زيرا علم لدنی آن است که فراگيری آن از راه معلم عادی صورت نگرفته باشد. اين علم مصون از خطا است. کلام امام سجاد (ع) بيان می دارد که علم زينب کبری (س) هم از جهت گستره و هم از جهت سبب تعليم، علم ويژه ای بوده است.

نقل شده وقتی زينب کبری (س) در سن سه يا چهار سالگی بودند روزی پدر ايشان اميرالمومنين (ع)، وی را بر روی زانوی خود نشانده و نوازش می کردند. بعد به ايشان فرمودند: بگو واحد. زينب گفت: واحد. حضرت فرمود: بگو اثنين. زينب گفت: واحد. حضرت دوباره فرمود: بگو واحد و زينب (س) همان واحد را تکرار کردند. اميرالمومنين (ع) از ايشان سوال کردند دخترم چرا اثنين نمی گويی؟ فرمود: پدر چگونه با زبانی که اعتراف به توحيد الهی کرده ام اثنين بگويم.

جايگاه زينب کبری (س) تا جايی است که امام حسين (ع) به ايشان التماس دعا فرموده و گفتند: زينب در نماز شبت مرا فراموش نکن.

ميوه باغ ولايت فخر نسوان زينب است برتر از آسيه و افضل ز حوران زينب است

قره العين بطون و نور چشمان علی آن که جد اطهرش ختم رسولان زينب است

روی دامان پدر در خردسالی آن گوهر ذکر توحيدش به لب آن روح ايمان زينب است

با حسين از کودکی انسی مضاعف داشت او همسفر در کربلا با شاه خوبان زينب است

داد سهم قوت خود را هم به اطفال حسين

کوه اندر استقامت مانده از او در شگفت در شهامت قهرمان قهرمانان زينب است

در نماز شب حسين گفتا فراموشم مکن مورد لطف عميم حی سلطان زينب است

 

بررسی سند روايت ابن ابی حاتم درباره حديث الدار

    1. عبدالله بن عبد القدوس

گفته شد در سند اين روايت عبدالله بن عبد القدوس قرار دارد که ابن تيمه وی را تضعيف کرده است. در بررسی معلوم شد که در منابع رجالی وی هم دارای مدح و هم قدح است و در مجموع مدح های ايشان مهم تر است. امثال بخاری، ترمذی، ابن حبان، ابن حجر عسقلانی وی را مدح نموده اند. ذهبی نيز قدحی درباره وی نگفته است. و از آن طرف قدح ها نيز طبق موازين رجالی معياری برای جرح و تعديل به شمار نمی رود زيرا به مساله مذهب وی اشاره دارد و مذهب جرح راوی به شمار نمی رود.

    2. اسماعيل بن مهران الکوفی الاعمش

ابومريم اعظمی در اشکال ديگری بر اين روايت گفته است: اعمش که در سند اين روايت آمده موثق نيست. از وی در کتب رجالی به عنوان مدلس ياد شده است و اگر در کلام فرد مدلس تعبير «قال» يا «عنه» آمده باشد مورد پذيرش نيست زيرا ممکن است وی از فرد ضعيفی نقل حديث کرده باشد اما نام آن را ذکر نکرده باشد. در روايت ابن ابی الحاتم نيز تعبير «عنه» آمده و لذا اين روايت مورد اعتماد نيست.[2]

ارزيابی

چند نکته در اين باره بيان می شود:

1. اجمالا تعبير مدلس در جايی مورد نظر است که راوی از فردی که معاصر او نبوده و يا از او چيزی نشنيده سخنی را نقل کند. او اگر می گفت: «سمعت» که دروغ گفته بود و قدح وی به شمار می رفت. اما اگر از تعبير قال و يا عنه استفاده کند اين احتمال وجود دارد که واسطه ای وجود داشته باشد و او به جهت مصالحی آن را ذکر نکرده است.

در اينکه درباره اعمش تعبير مدلس آمده سخنی نيست، اما اين مساله در مورد او موجب ضعف روايت وی نمی شود زيرا تعبيری درباره وی آمده که ضعف آن را جبران می کند و آن اينکه گفته شده وی از فرد ضعيف روايت نقل نمی کرده است. بنابراين اگر احتمال انداختن واسطه نيز باشد وجه ديگری غير از ضعيف بودن او مورد نظر است و اين مساله خدشه ای به روايت او وارد نمی کند.

در علم هرمنوتيک اين قاعده مطرح شده است که شخصيت مولف يکی از وجوه فهم کلام او به شمار می رود. در مورد اعمش نيز اين تعبير که جز از ثقه نقل نمی کند، کلام او را در بحث ما روشن می کند. اين امر نشان می دهد که او فردی لاابالی نبوده که سخن هر فردی را نقل کند. بنابراين اين نام نبردن برای افرادی همچون اعمش خللی ايجاد نمی کند. بزرگان اهل سنت نيز با روايات اعمش همين معامله را کرده و کلام او را پذيرفته اند. از جمله بخاری در صحيح خود به روايت اعمش اعتماد کرده و آن را نقل کرده است (عالمان اهل سنت تصريح کرده اند که بعد از قرآن کتابی به عظمت بخاری نيامده است)، و آن روايت چنين است: « حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا سُفْيَانُ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: كَانَ النَّبِی صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ «يَتَخَوَّلُنَا بِالْمَوْعِظَةِ فِی الأَيَّامِ، كَرَاهَةَ السَّآمَةِ عَلَيْنَا»[3] : ابی مسعود می گويد: پيامبر اکرم (ص)‌ هر روز نصيحت نمی فرمودند بلکه گه گاه سخن می فرمود تا سبب کراهت ما نسبت به سخنان ايشان نشود.

در صحيح مسلم نيز چنين آمده است: « حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِی شَيْبَةَ، حَدَّثَنَا وَكِيعٌ، وَأَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، ح وَحَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ يَحْيَى، وَاللَّفْظُ لَهُ، أَخْبَرَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ عَدِی بْنِ ثَابِتٍ، عَنْ زِرٍّ، قَالَ: قَالَ عَلِی: وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَبَرَأَ النَّسَمَةَ، إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِی الْأُمِّی صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَی: «أَنْ لَا يُحِبَّنِی إِلَّا مُؤْمِنٌ، وَلَا يُبْغِضَنِی إِلَّا مُنَافِقٌ»[4] : علی بن ابيطالب (ع) فرمود قسم به خدايی که دانه را شکافت اين عهد پيامبر (ص) است به من که تو شاخص ايمان و نفاق هستی . هرکس تو را دوست بدارد مومن و هر کس بغض تو را داشته باشد منافق است .

اين دو نمونه همانند حديث ابن ابی حاتم است که در آنها روايت اعمش با تعبير «عنه» آمده و مسلم و بخاری بر آن اعتماد کرده اند.

2. شاهد ديگر در اعتبار اعمش اين است که ابن تيميه در کتاب «منهاج السنه» وقتی به حديث ابن ابی حاتم اشکال می گيرند تنها عبدالله بن عبدالقدوس را رد می کنند و سخنی درباره اعمش و تدليس او نمی آورد. ابن تيميه کسی است که به صورت حداکثری به نقدها می پردازد و تا فرد مقابل را کاملا ساقط نکند عبور نمی کند. در اينجا نيز او در مقام نقد بوده است و چيزی نگفته است.

ابن کثير نيز بعد از نقل حديث روايت ابن ابی حاتم، نقدی بر آن بيان نکرده بلکه اين حديث را شاهد بر حديث طبری آورده است. اين در حالی است وی نيز در مورد سند روايات بحث می کند و عدم نقد او نشان از اين دارد که وی نيز بر اين روايت اعتماد کرده است.

انشاء الله در جلسه آينده به بررسی روايتی می پردازيم که مرحوم علامه شرف الدين از مسند احمد بن حنبل بيان کردند و شيخ سليم نيز به سند آن مراجعه کرده و آن را معتبر يافتند. ابومريم اعظمی ناقد «المراجعات» بر اين روايت اشکال کرده و عباد بن عبدالله الاسدی را تضعيف کرده است که در مورد آن بحث خواهد شد .

 


[1] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج45، ص164.
[2] الحجج الدامغات، ابومریم اعظمی، ج1، ص214.
[3] صحیح بخاری، ج1، ص25، کتاب العلم.
[4] صحیح مسلم، ج1، ص86، ح131.