درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/06/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی آيه تبليغ

بررسی روايات وارده در مورد آيه تبليغ

در جلسه قبل چند نمونه از روايات شيعی درباره آيه تبليغ بيان شد که در مجموع 16 الی 17 روايت از طريق شيعه در اين خصوص نقل شده است. اين روايات دلالت بر اين دارد که مقصود از آيه شريفه، ابلاغ امامت حضرت اميرالمومنين (ع) بوده است.

يکی از اين روايات، روايتی است که شيخ صدوق نقل کرده و چون دارای نکاتی راهگشا است در ادامه به بررسی آن می پردازيم.

روايتی از شيخ صدوق در جامع الاخبار

زراره می گويد امام صادق (ع) فرمود: چون رسول خدا (ص) از حجة الوداع بر می گشتند و وی را دوازده هزار مرد از يمن و پنج هزار مرد از مدينه مشايعت می نمود، جبرئيل (ع) نز وی آمد و عرض کرد: يا رسول اللَّه بدرستى كه خداى تعالى به تو سلام می رساند و خواند اين آيه را ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾ . رسول خدا (ص) فرمود: يا جبرئيل مردمان زمان اندك است كه به عهده اسلام آمده‌اند و می ترسم كه پراكنده شوند و فرمان نبرند. پس جبرئيل (ع) به آسمان بازگشت و روز دوم دوباره آمد و فرمود خدای متعال می فرمايد: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾. رسول خدا (ص)‌ مجددا فرمودند: يا جبرئيل می ترسم از اصحاب خود كه مخالفت كنند مرا. پس جبرئيل (ع) به آسمان بمكان خود رفت و فرود آمد بر وى روز سيم در وقتى كه رسول خدا (ص) در موضعى بود كه آن را غدير خم گويند و گفت: يا رسول اللَّه ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾.

پس چون شنيد رسول خدا (ص) اين سخن را فرمود مردمان را كه بخوابانيد شتر مرا، كه به خدا سوگند نمی روم از اين مكان تا آن كه برسانم رسالت پروردگار خود را. ايشان امر فرمود كه ساختند از براى وى منبرى از جهاز شتران و بر آن منبر بالا رفت و با خود برد على(ع) را و ايستاد بر آن منبر و خواند خطبه بليغی را و وعظ گفت در آن و منع كرد مردمان را از بدى. بعد از آن در آخر كلام خود فرمود: اى مردم آيا من نيستم سزاوارترين شما از نفسهاى شما؟ گفتند: بلى يا رسول اللَّه. بعد از آن فرمود: برخيز يا على پس بر پا ايستاد على (ع)، پس گرفت رسول خدا دست او را و بلند گردانيد تا آن كه ديده شد سفيدى زير بغل او، بعد از آن گفت: آگاه باشيد كه هر كس كه من بودم مولاى او پس اين على مولاى اوست. بار خدايا دوستى كن با هر كس كه دوستى كند با على و دشمنى كن با هر كس كه دشمنى كند با على و يارى كن با هر كس كه يارى كند با على و خوارى كن با هر كس كه خوارى كند با على.

سپس پيامبر از منبر فرود آمد و آمدند اصحاب نزد امير المؤمنين (ع) و مبارك باد گفتند او را به ولايت و امامت، و اول كسى كه تبريك و تهنيت گفت به وى عمر بن خطاب بود كه گفت: يا على در صباح گشتى مولاى من و مولاى مؤمنين و مؤمنات. در اين جا حضرت جبرئيل اين آيه را فرود آورد : ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً﴾.

از حضرت صادق (ع) پرسيدند درباره اين قول خداى تعالى ﴿يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها﴾، فرمود مراد کسانی هستند که می شناسند نعمت روز غدير را و انكار می كنند آن را در روز سقيفه.

امام صادق (ع)‌ در ادامه روايت فرمودند: پس رخصت طلب كرد حسان بن ثابت كه بگويد چند بيت از شعر در شان آن روز پس رخصت داد او را رسول خدا (ص) پس چنين انشاء کرد:

يناديهم يوم الغدير نبيهم نجم و أسمع بالرسول مناديا

و قال فمن مولاكم و وليكم فقالوا و لم يبدو هناك التعاديا

إلهك مولانا و أنت ولينا و ما لك منا فی المقالة عاصيا

فقال له قم يا علی فإننی نصبتك من بعدی إماما و هاديا

هناك دعا اللهم وال وليه و كن للذی عادى عليا معاديا

فخص بها دون البرية كلها عليا و سماه الوزير المؤاخيا

مضمون شعر وی چنين است: مردم را ندا كرد روز غدير خم پيغمبر، و بشنو رسول را كه به چه ندا می كند. پس مخصوص كرد خلافت را بعلى (ع) غير از جميع مردمان و نام كرد او را بعزت برادر خود، پس فرمود به مردمان: كيست مولاى شما و ولى شما؟ گفتند: در حالى كه نبود در ميان ايشان دشمنى، كه اله تو مولاى ماست و توئى ولى ما و نيست ترا هيچ نافرمانى. پس فرمود بعلى (ع): برخيز يا على بدرستى كه من پسنديدم ترا بعد از خود به امامت و در آن وقت دعا كرد كه خداوندا دوستدار دوستدار على را و دشمن دار دشمن‌ على را.

رسول خدا (ص) به بحسان فرمود : هميشه اى حسان مؤيد باشى بجبرئيل مادامى كه يارى ميكنى ما را بزبان.

امام صادق (ع) می فرمايد بعد از سه روز که از اين جريان گذشت مردى از بنى مخزوم كه نام او عمرو بن عتبه بود و در روايت ديگر حارث بن نعمان فهرى، گفت: يا محمد می پرسم تو را سه مسأله، پس فرمود رسول خدا (ص) بپرس از هر چه ميخواهى گفت: خبر ده مرا از گفتن «اشهد ان لا اله الّا اللَّه و انّ محمّدا رسول اللَّه» آيا از جانب تو است يا از جانب پروردگار تو؟ آن حضرت فرمود: آن وحى است از جانب خداى تعالى بمن و قاصد آن جبرئيل است و رساننده آن من و نرساندم مگر از جانب پروردگار خود. گفت: پس خبر ده مرا از نماز و زكات و حج و جهاد كه آيا از تو است يا از جانب پروردگار تو؟ فرمود بوى مثل آن چه اوّل فرموده بود . آن شخص پرسيد: خبر ده مرا از اين مرد يعنى على ابن ابى طالب (ع) و گفتار تو در حق وى كه‌ «من كنت مولاه فعلىّ مولاه‌» آيا از جانب تو است يا از پروردگار تو؟ پيغمبر (ص) فرمود: اين مساله وحى به سوى من است از جانب خداى تعالى است. آن مرد مخزومى سر خود را به آسمان کرد و گفت: بار خدايا اگر محمد راست می گويد در آنچه گفت پس بفرست بر من زبانه ای از آتش، و باز گرديد غضبناك. پس سوگند بخدا كه نرفت دور تا آنكه سايه انداخت بر سر وى ابرى سياه و صدا كرد و برق كرد و صاعقه كرد پس رسيد صاعقه و سوخت او را.

اينجا جبرئيل (ع) فرود آمد و اين آيه را نازل فرمود: ﴿سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْكافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ﴾. پس فرمود پيغمبر (ص) اصحاب خود را آيا ديديد؟ گفتند: بلى. فرمود: آيا شنيديد؟ گفتند: بلى. پس گفت خوشا حال آن كسى كه دوستى كند با على و واى بر آنكه دشمنى كند با على و گويا من نظر می كنم به على و شيعه او در روز قيامت كه می برند ايشان را در حالى كه سوارند بر شتران در مرغزار بهشت بصورت جوانان كه نيست در بدن و صورت ايشان هيچ موى تاج بر سر نهاده سرمه كشيده، نيست ايشان را هيچ ترسى و نه غمى باز گردند بخشنودى خداوند اكبر، اين است رستگارى عظيم تا آنكه ساكن شوند در حظيرة قدس در جوار رب العالمين. از براى ايشان است در آن هر چه خواهند آن را نفسها و لذت يابد از آن چشم ها و ايشان در آن دايم اند و گويند ايشان را فرشتگان ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ﴾.[1]

چند نکته در مورد اين روايت

1. در اين روايت آمده است که پيامبر اکرم (ص) خطبه ای طولانی قرائت کردند با اينکه آن حضرت پيامبر عادت به سخنرانی طولانی نداشتند. به نظر می رسد اين خطبه، طولانی ترين خطبه ای است که آن حضرت ايراد نموده اند و اين امر نشان از اهميت موضوع دارد. در متن کلام طبری نيز آمده که حضرت خطبه بلغی خواندند. تفصيل اين خطبه در احتجاج مرحوم طبرسی با سند آمده است .

2. با انتصاب پيامبر، حضرت علی (ع) مقام امامت و ولايت را بالفعل يافتند اما اعمال آن ماذون به اذن پيامبر بوده است زيرا ولايت ايشان در طول ولايت پيامبر قرار داشت.

3. در روايت آمده است که بعد از اين انتصاب و انجام تشريفات، جبرئيل آيه اکمال دين را نازل فرمود . در روايات ديگر آمده است که انتخاب وصی و جانشين، تنها نشان دهنده اکمال دين اسلام نبوده است بلکه اکمال همه اديان آسمانی به امامت و وصايت بوده است. لذا بحث امامت در طول تمام نبوت های الهی، کمال دين آنها به شمار می آمده است . گويا امامت مهر پايانی هر دين آسمانی بوده است.

3. در رواياتی از عبدالله ابن مسعود آمده که ما اين آيه را اين گونه تلاوت می کرديم: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک فی علی». البته روشن است که قرآن کريم تحريف نشده است بلکه مراد ايشان اين بوده که ما قرآن را با اين تفسير می خوانديم .

4. بحث امامت خيلی بحث شريفی است. در حديث قدسی آمده است: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‌»[2] . در روايت قدسی ديگری آمده است که خدای متعال فرمود: «وَلَايَةُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ نَارِی‌»[3] . يا آنجا که امام رضا (ع) در نيشابور خطبه خواندند فرمودند: « لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‌» و چون راحله حرکت کرد فرمودند «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[4] .

در کتاب امالی صدوق که مجالس سخنرانی ايشان می باشد، کم جلسه ای يافت می شود که ايشان درباره امامت سخن نگفته باشد.

5. درباره نصوص امامت در ميان عالمان شيعه دو ديدگاه وجود دارد: برخی گفته اند اين نصوص انشا شده برای بعد از پيامبر اکرم (ص) . ديگر اينکه ايشان بالفعل اکنون امام است اما اعمال آن ماذون به اذن پيامبر است .

6. در روايت آمده است که جريان تشريفات غدير حداقل سه روز طول کشيده است. اين مطلب پاسخ کسانی است که می گويند: چرا پيامبر اين مساله را در منی که جمعيت بيشتری بود نفرمود. زيرا بحث تنها ايراد خطبه نبوده است بلکه بحث اجرا و انجام عمل با تشريفات خاصی بوده است.

 

روايات ذيل آيه ابلاغ در کتب اهل سنت

1. حاکم حسکانی(قرن پنجم) در کتاب «شواهد التنزيل»[5] از چند طريق چهار صحابی: عبدالله بن عباس، ابوسعيد خدری، جابر بن عبدالله انصاری، عبدالله ابی اوفا نقل کرده است.

2. جوينی خراسانی در کتاب «فرائد السمطين»[6] از ابوهريره نقل کرده است.

3. واحدی نيشابوری در «اسباب النزول»[7] از ابو سعيد خدری نقل کرده است .

4. سيوطی در «الدر المنثور»[8] از ابوسعيد خدری و ابن مسعود نقل کرده است.

5. ابن صباغ مالکی در «الفصول المهمه»[9] . وی آورده است که ابن ابی حاتم و ابن مردوی و ابن عساکر از ابو سعيد خدری نقل کرده اند.

6. شيخ سليمان قندوزی حنفی در «ينابيع الموده»[10] .

علامه امينی نام 30 نفر از عالمان اهل سنت را نام می برد که نزول آيه تبليغ را در باره امامت اميرالمومنين (ع) نقل کرده اند نام برده است.[11] برخی از افراد شاخص آن چنين است: ابوجعفر طبری(م 310هـ) در کتاب «الولايه» که طرق حديث غدير را در آن جمع کرده است. ابن ابی حاتم رازی، حافظ ابوعبدالله محاوی، ابن مردوی، ابواسحاق ثعلبی، ابونعيم اصفهانی، ابوسعيد سجستانی، ابن عساگر شافعی

صحابه ای که اهل سنت اين حديث را از آنها نقل کرده اند در مجموع 8 نفر اند: ابوسعيد خدری، جابر بن عبدالله انصاری، زيد ابن ارغم، ابن عباس، ابن مسعود، برائم اب عازب، ابوهريره، ابن ابی اوفا. مضامين اين روايت همانند رواياتی است که در منابع شعيعه آمده است.

 

حفظ خط ولايت در طول تاريخ

هم از متن آيه تبليغ و هم در روايات بدست می آيد که پيامبر اکرم (ص) در ابلاغ امر ولايت در غدير خم نگران بودند. آيه شريفه دارای لحنی تهديد آميز است و عبارت ﴿والله يعصمک من الناس﴾ نيز نشان از آن دارد که حضرت نگران بودند.

مرحوم علامه درباره اين قسمت آخر آيه می فرمايد: مراد از کافرين، کافرين به حکم خاص است زيرا اين آيه در آخر رسالت پيامبر نازل شده است. ايشان می فرمايد عبارت: ﴿ان الله لايهدی﴾ تعليل ﴿و الله يعصمک﴾ است، يعنی چرا خداوند پيامبر را حفظ می کند؟ زيرا خداوند کافران را هدايت نمی کند يعنی آنان در نقشه های خود به هدف خويش نمی رسند البته اين به اين معنا نيست که آنان عمل می کنند بلکه به اين معنا است که آنان نمی توانند مسير حق را منحرف کنند.

خدای متعال نمی گذارد هرگز خط ولايت کور شود با اينکه منافقين به دنبال همين مساله بودند. «ان الله لايهدی القوم الکافرين» به اين معنا نيست که منافقين سنگ اندازی نمی کنند بلکه معنای آن اين است که خط ولايت باقی مانده است و لذا شهيد حججی ها، شهيد فهميده ها، باکری ها، مطهری ها و خمينی ها از آن درست می شود. منافقان و کافران موفق نشدند مسير ولايت را منحرف کنند و اصل خط آن باقی مانده است.

مرحوم آيت الله گلپايگانی که در شبستان مسجد اعظم در زمان رژيم سابق درس می دادند، يک موقع با زبان عاميانه در پاسخ اشکالی که برخی می گفتند علما برای اسلام چه کرده اند، در حالی که مردم گناهان فراوانی انجام می دهند فرمودند: کار مهمی که علما کرده اند اين است که حقايق اسلام را برای مردم گفته اند و مردم حق و باطل را می فهمند حال يا عمل می کنند يا نمی کنند. مثلا کسی که شراب می خورد می داند که شراب حرام است و می خورد . اگر علما نبودند می گفتند شراب برای دوران ديگری بوده و مصرف آن مانعی ندارد.

جهت نگرانی پيامبر در ابلاغ امر

سوالی که در جلسه آينده بايد به آن بپردازيم اين است که آيا نگرانی پيامبر مجاز بود يا نه؟ مرحوم سيد بن طاوس در اين باره پاسخ خوبی دارند که انشاء الله بيان می شود.

 


[1] جامع الاخبار، ص10 - 12.
[2] توحید صدوق، ص24، ط: جامعه مدرسین.
[3] امالی صدوق، ص236، ط: نشر اعلمی.
[4] امالی صدوق، ص235، ط: نشر اعلمی.
[5] شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ص187-193.
[6] فرائد السمطین، جوینی خراسانی، ج1، ص158.
[7] اسباب النزول، واحدی نیشابوری، ص135.
[8] الدر المنثور، سیوطی، ج3، ص109.
[9] الفصول المهمه، ابن صباغ، ص49.
[10] ینابیع الموده، شیخ سیمان قندوزی، ص142.
[11] الغدیر، علامه امینی، ج1، 424 - 438.