درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/02/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه مودت و دلالت آن بر لزوم پيروی از اهل بيت(ع)

بررسی اشکالات مربوط به دلالت آيه مودت

در جلسه گذشته وجه استدلال آيه مودت بر امامت حضرت علی (ع) و ائمه اطهار (ع) بيان و گفته شد: يکی از وجوه اين استدلال، مساله افضليت است. ابن تيميه در مقام اشکال به اين استدلال به دو روايت استناد کرده بود اما گفته شد اين دو روايات با روايات فراوانی معارضه دارد. در جلسه گذشته برخی از آن روايات معارض بيان شد که برای تکميل آن به چند روايت ديگر اشاره می شود:

1. احمد بن شعيب نسائی (303 هـ) در کتاب «خصائص اميرالمومنين(ع)» روايتی را نقل می کند که سند آن به نعمان بن بشير می رسد. «عن النُّعْمَان بن بشير قَالَ أَسْتَأْذن أَبُو بكر على النَّبِی صلى الله عَلَيْهِ وَسلم فَسمع صَوت عَائِشَة عَالِيا وَهِی تَقول وَالله لقد علمت أَن عليا أحب إِلَيْك من أبی فَأَهوى إِلَيْهَا أَبُو بكر ليلطمها وَقَالَ يَا ابْنة فُلَانَة أَرَاك ترفعين صَوْتك على رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم فأمسكه رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وَخرج أَبُو بكر مغضبا فَقَالَ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم يَا عَائِشَة كَيفَ رَأَيْتنِی أنقذتك من الرجل ثمَّ أَسْتَأْذن أَبُو بكر بعد ذَلِك وَقد أصطلح رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وَعَائِشَة فَقَالَ أدخلانی فِی السّلم كَمَا أدخلتمانی فِی الْحَرْب فَقَالَ رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم قد فعلنَا».[1]

نعمان بن بشير می گويد يک وقت ابوبکر از پيامبر اکرم (ص) اجازه خواست و وارد خانه ايشان شد که ناگاه صدای عايشه را شنيد که با فرياد می گفت: قسم به خدا می دانم تو علی را از پدرم بيشتر دوست می داری. ابوبکر وقتی ديد دخترش چنين سخن می گويد به سراغ او رفت تا را تاديب کند اما رسول خدا (ص)‌ جلوی او را گرفت، و ابوبکر در حالی که خشمگين بود از آنجا خارج شد. رسول خدا (ص) به عايشه فرمود: ديدی چگونه ترا نجات دادم . در وقت ديگری ابوبکر وارد خانه پيامبر شد و ديد که صلح برقرار است.

2. نسائی در روايت ديگری می گويد: «أَخْبرنِی مُحَمَّد بن آدم قَالَ حَدثنَا ابْن أبی غنية عَن أَبِيه عَن أبی إِسْحَاق عَن جَمِيع وَهُوَ ابْن عُمَيْر قَالَ دخلت مَعَ أُمِّی على عَائِشَة وَأَنا غُلَام فَذكرت لَهَا عليا فَقَالَ مَا رَأَيْت رجلا أحب إِلَى رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم مِنْهُ وَلَا امْرَأَة أحب إِلَى رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم من امْرَأَته».

3. فرزند بُريد که از اصحاب پيامبر(ص) بود می گويد: فردی نزد پدرم آمد و سوال کرد: در ميان زنان چه کسی نيز پيامبر از همه محبوب تر بود؟ گفت: فاطمه (س) از همه زنان نزد پيامبر محبوب تر بود و از ميان مردان اميرالمومنين (ع) محبوب تر بود. «عن ابْن بُرَيْدَة قَالَ جَاءَ رجل إِلَى أبی فَسَأَلَهُ أَی النَّاس كَانَ أحب إِلَى رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم من النِّسَاء فَقَالَ كَانَ احب النَّاس إِلَى رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم من النِّسَاء فَاطِمَة وَمن الرِّجَال عَلی».[2]

 

استدلال به آيه مودت بر امامت بر اساس وجوب اطاعت

تقدير ديگر دلالت آيه مودت بر امامت اميرالمومنين (ع) از باب وجوب اطاعت است. علامه حلی در کتاب «نهج الحق» يکی از آياتی که دلالت بر امامت اميرالمومنين (ع) می کند را آيه مودت دانسته و سپس حديث ابن عباس را نقل می کند و بعد از آن می گويد: «و وجوب المودة يستلزم وجوب الطاعة»[3] . ايشان در کتاب «منهاج الکرامه» نيز می گويند: در ميان صحابه تنها مودت اميرالمومنين (ع)‌ واجب بود و اين امر دلالت بر افضليت آن حضرت می کند، و افضليت شرط امامت است و لذا ايشان امام بودند. نشانه مودت نسبت به آن حضرت اطاعت و امتثال اوامر ايشان است و لذا اگر کسی با ايشان مخالفت کند، با مودت ايشان معارضه دارد. «و غير علی عليه السّلام من الصحابة الثلاثة لا تجب مودّته، فيكون علی عليه السّلام أفضل، فيكون هو الإمام؛ لأنّ مخالفته تنافی المودّة، و امتثال أوامره يكون مودّة، فيكون واجب الطاعة، و هو معنى الإمامة».[4]

 

تاملی در استدلال علامه حلی

در جلسه گذشته گفته شد که صرف وجوب مودت و وجوب طاعت ما را به امامت نمی رساند مگر اينکه مساله عصمت نيز مورد نظر قرار گيرد زيرا چه بسا مودت در مورد فردی واحب باشد اما وجوب اطاعت را به همراه نداشته باشد مانند اينکه هر مومنی واجب است مومن ديگر را دوست بدارد اما وجوب اطاعت مطلقه از آن مومن را به همراه ندارد. اما با دقت روشن می شود که استدلال مرحوم علامه تام است. ايشان در اين کلام ايجاز گويی کرده اند. مراد ايشان از مودت، مطلق مودت نيست بلکه مودت مطلقه است. بله مطلق مودت مستلزم وجوب اطاعت نيست اما آنچه توسط آيه شريفه بيان شده مودت خاص و مطلق است که بدون قيد و شرط بيان شده است. با چنين مودتی نمی توان مخالفت کرد.

در مودت های فی الجمله اگر کاری که فرد انجام می دهد خلاف شرع نباشد و محذوری نيز برای آن وجود نداشته باشد اگر عمل نکند خلاف مودت آن فرد انجام نداده است اما در مورد مطلقه اين گونه نيست .

 

استدلال قاضی نور الدين شوشتری و علامه شبر

اينان همان استدلال مرحوم علامه در مورد آيه مودت را بيان کرده اند اما قيد عصمت را نيز برای آن ذکر کرده اند. استدلال آنان اين گونه است که گفته اند: آيه مودت دلالت بر وجوب مودت مطلق نسبت به اقربای خاص پيامبر دارد. اين مودت خاصه به عصمت می رسد زيرا مودت مطلق در مورد شخصی که در قول يا فعلش خطا می کند نادرست است. حال بعد از اثبات عصمت، امامت آنان از دو راه ثابت می شود:

1. ثابت شد که طبق آيه مودت، اميرالمومنين (ع) معصوم است و چون يکی از شرايط امامت عصمت است و بالاجماع غير از علی ابن ابيطالب(ع) در ميان صحابه کسی معصوم نبود پس امامت ايشان ثابت می شود.

در کتاب «دلائل الصدق» در اين باره چنين آمده است: «أنّ وجوب المودّة مطلقا يستلزم وجوب الطاعة مطلقا؛ ضرورة أنّ العصيان ينافی الودّ المطلق. و وجوب الطاعة مطلقا يستلزم العصمة التی هی شرط الإمامة، و لا معصوم غيرهم بالإجماع، فتنحصر الإمامة بهم».[5]

2. وقتی عصمت آن حضرت ثابت شد به اين معنا است که قول و فعل ايشان ميزان است و بايد قول و فعل ديگران مطابق با ايشان باشد.

علامه شبر در اين باره می گويد: « و وجوب المودة يستلزم وجوب الإطاعة لأن المودة إنما تجب مع العصمة إذ مع وقوع الخطأ منهم يجب ترك مودتهم كما قال تعالى: ﴿لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَه‌﴾»[6] . وجوب مودت مستلزم وجود اطاعت است زيرا اگر خطايی از آنها سر زند بايد از آنها جدا شويم.

نکته: مودتی که در آيه شريفه بيان شده مودت معمولی نيست زيرا اگر مودت معمولی می بود ديگر نمی توانست هم تراز اجر رسالت قرار گيرد. پس نشان می دهد که يک محبت ويژه ای است که همان مودت مطلقه است مورد نظر است. اين نکته نشان می دهد که شخصيت اهل بيت(ع) هم افق پيامبر اکرم (ص) بودند که مودت آنها توانسته است هم تراز مودت پيامبر و اجر رسالت ايشان که اعظم رسالت ها است قرار گيرد.

 

اشکال اول

ممکن است گفته شود وجوب محبت اهل بيت به صورت مطلق و بدون هيچ قيدی، از جهت انتساب به پيامبر است و لذا هر چند يکی از منسوبين به پيامبر اگر گناهکار هم باشد اما از جهت انتسابش به پيامبر بايد مورد مودت قرار گيرد. در حقيقت در اين جا دو حيثيت است: يکی حيثيت انتساب به پيامبر که از اين جهت وجوب مودت مطلق است و ديگری حيثيت اعمال است که ممکن است مورد مودت و ممکن است مورد بغض باشد. مانند اينکه گفته شده به پدر و مادر احترام کنيد هر چند کافر باشند . والدين از حيث والد بودن واجب الاحترام هستند هر چند ممکن است از جهت عمل مورد اطاعت واقع نشوند کما اينکه قرآن کريم می فرمايد: ﴿وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى‌ أَنْ تُشْرِكَ بی‌ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما﴾[7] . نتيجه اينکه مودت مطلقه ملازم با عصمت نيست.

پاسخ: اين اشکال وارد نيست زيرا انتساب به پيامبر اختصاصی به اهل کساء ندارد بلکه عام است در حالی که آنچه آيه شريفه بيان می کند مودت خاصی نسبت به اهل کساء است. جالب است که صحابه نيز همين نکته را فهميدند که مراد آيه، مودت ويژه ای است که هم تراز رسالت است و صرفا حيثيت انتساب مورد نظر نيست و لذا از پيامبر (ص) سوال کردند که چه کسانی مصداق اين مودت هستند؟ از طرفی اگر مراد آيه جهت عام انتساب به پيامبر باشد در اين صورت ديگر فضليتی برای آنان به شمار نمی آيد و اختصاص آن در آيه به عده ای معنا ندارد. وجوب مودت نسبت به منسوبين پيامبر مساله ای است که مقبول همگان بوده و از ضروريات اسلام است و تنها ناصبی ها هستند که آن را انکار کرده اند. اين محبت عام را همه می دانستند و لذا سوال صحابه گويای آن است که آنان از آيه مودت خاصی را فهميده اند.

 

اشکال دوم

درست است که مراد از آيه، اقربای خاص پيامبر است و مودت ويژه ای نسبت به آنان مورد نظر است اما اين محبت قيد منفصلی دارد و آن اين است که محبت در مسير طاعه الهی باشد و الا اين مودت مردود است.

پاسخ: اين مطلب به اقربای پيامبر اختصاصی ندارد بلکه در باره مودت نسبت به مومنان نيز صدق می کند. و لذا اگر اين معنا مراد آيه باشد در اين صورت ديگر مزيتی به شمار نمی رود، در حالی که آيه مودت در صدد بيان فضيلتی ويژه نسبت به ذوالقربای خاص پيامبر است.

 

اشکال سوم

ابن تيميه در اشکالی گفته است اگر مودت ذوالقربی مستلزم وجوب اطاعت از آنان باشد و وجوب اطاعت دلالت بر امامت نمايد در اين صورت فاطمه زهرا (س) نيز بايد امام باشد.

پاسخ: امامت از نظر ما منحصر در زعامت سياسی نيست بلکه ابعاد مختلفی دارد که مساله زعامت سياسی يکی از آن ابعاد و رويه ظاهری آن است. برخی از ابعاد ديگر امامت از اين قرار است:

1. يکی از ابعاد اساسی امامت در ديدگاه ما مساله حجت بودن است. امام همانند نبی حجت بر خلق است يعنی قول و فعل او ميزان است و با وجود او حجت الهی بر مردم تمام است. و لذا اگر کسی در قول و فعل در مسير ديگری خلاف مسير آنان حرکت کند عذرش پذيرفته نمی شود. (علامه شرف الدين در بخش اول کتاب «المراجعات» نيز روی همين بعد امامت تاکيد دارند).

2. بُعد ديگر امامت، مرجعت علمی آنان است. امام صادق (ع) در وجه برتری اصل امامت بر ساير اصول ديگر فرمودند: «لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ »[8] .

3. بُعد ديگر امامت، اسوه اخلاقی بودن امام است. امام در عمل اسوه و الگوی مومنان است. قرآن کريم می فرمايد: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ فی‌ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة﴾.[9] اميرالمومنين (ع) نيز در نهج البلاغه فرمود: «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِی بِه‌»[10] .

3. بعد ديگر، ولايت باطنی و تکوينی امام است. لطف وجود امام صرفا در ارائه طريق منحصر نيست بلکه ايشان در درجه بالاتر ايصال به مطلوب نيز نمی نمايند. ولايت باطنی امام خود چند جلوه دارد: الف) امام واسطه فيض الهی است. درباره امام عصر (عج)‌ آمده است: «بوجوده ثبتت الارض و السماء»؛ ب) امام در دلها تصرف کرده و آن ها را روشن می کند کما اينکه فرمود: «فو الله لهی أضوأ من الشمس و أنور من نور القمر».

اکنون می گوييم: فاطمه زهرا(س) هر چند بعد زعامت سياسی امامت را بر دوش نداشتند زيرا اين بعد ويژگی خاصی مانند رجل بودن را دارد، اما از جهت ابعاد ديگر امام بودند. مثلا آن حضرت از جهت حجت بودن و اسوه و الگو بودن امام بودند. حضرت امام عصر (ع) در توقيعی فرمودند: «وَ فِی ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص لِی أُسْوَةٌ حَسَنَة»[11] . امام حسن عسکری (ع) نيز فرمود: ما حجه بر مومنين هستيم و فاطمه حجت بر ماست.

به تعبير ديگر عصمت، برای امامت سياسی، شرط لازم است نه شرط کافی بلکه شرايط ديگری مانند رجل بودن هم بايد باشد. اما عصمت برای ابعاد ديگر امامت هم شرط لازم و هم شرط کافی است.


[1] خصائص امیرالمومنین(ع)، احمد بن شعیب نسائی، ص161 ح110.
[2] خصائص امیرالمومنین(ع)، احمد بن شعیب نسائی، ص161 ح110.
[3] نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، ص175، ط: دار الکتب اللبنانی.
[4] منهاج الکرامه، علامه حلی، ص122، ط: موسسه عاشورا.
[5] دلائل الصدق، محمد حسن مظفر، ج4، ص390، ط: موسسه آل البیت (ع).
[6] حق الیقین، علامه شبر، ص199، ط: انوار الهدی.
[7] لقمان/سوره31، آیه15.
[8] کافی، مرحوم کلینی، ج2، ص18، ط: اسلامیه.
[9] احزاب/سوره33، آیه21.
[10] نهج البلاغه، سید رضی، نامه 45، ص417، ط: هجرت.
[11] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج53، ص180، ط: اسلامیه.