درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/02/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه مودت و دلالت آن بر لزوم پيروی از اهل بيت(ع)

 

بررسی آيه مودت در کلام علامه طباطبايی

سخن در اين بود که تفسير معروفی که عالمان اهل سنت از آيه مودت کرده اند از جهاتی قابل مناقشه است.

اولين اشکال اين بود که طبق اين تفسير، کاربرد کلمه اجر در آن نادرست است زيرا اين کلمه در جايی به کار می رود که کسی برای ديگری کاری انجام داده و آن فرد آن کار را تلقی به قبول کرده باشد. از نظر عرف اجر و مزد خواهی در چنين جايی انجام می گيرد. حال طبق تفسير رايج اهل سنت که مخاطب آيه را کفار قريش می دانند، معنای کلمه اجر در آيه مصداقی نخواهد داشت زيرا کفار قريش معتقد نبودند که پيامبر برای آنان کاری کرده است. و لذا معنا ندارد پيامبر به آنها بگويد من از شما اجری نمی خواهم. يک فرد عادی هم وقتی با فردی که با او خصومت دارد مواجه می شود هيچ گاه طلب اجر نمی کند تا چه رسد به قرآن کريم که دارای بالاترين درجه فصاحت است.

ممکن است گفته شود اگر استثنا در آيه متصل باشد اين اشکال وارد است اما اگر منقطع باشد اين اشکال وارد نيست زيرا در استثنا منقطع ديگر طلب اجری صورت نگرفته است بلکه پيامبر اکرم (ص) اين درخواست را از آنان داشته است که رعايت حال خويشاوندی ايشان را بکنند. و نيز اين مطلب که اصل در استثنا متصل بودن است زيرا ادوات استثنا برای بيان استثنا آمده اند، مندفع است زيرا اين معنای خلاف، دليل و قرينه دارد و آن روايت ابن عباس است.

مرحوم علامه می فرمايد خواه استثنا متصل باشد يا منفصل باز اين اشکال وارد است «و هذا الإشكال وارد حتى على تقدير أخذ الاستثناء منقطعا فإن سؤال الأجر منهم على أی حال إنما يتصور على تقدير إيمانهم و الاستدراك على الانقطاع إنما هو عن الجملة بجميع قيودها فأجد التأمل فيه»[1] : اين اشكال بنا بر فرضى كه استثناء منقطع باشد و مودت قربى اجر نباشد بلكه حكمى جداگانه باشد نيز وارد است، چون درخواست اجر از مردم به هر حال وقتى تصور دارد كه ايمان آورده باشند، چون در اين فرض هم استدراك از جمله مورد بحث با همه قيودش مى‌باشد (و معنا چنين مى‌شود: بگو من از شما هيچ مزدى نمى‌خواهم و ليكن مودت قربى را مى‌خواهم) خوب دقت بفرماييد.

ايشان می فرمايد طلب کردن اجر از دشمن کاری نادرست و استعمالی غير فصيحانه است. چگونه بپذيريم که قرآن کريم که افصح در فصاحت است چنين کلمه ای را در اين معنا بکار برده است؟ بله اگر پيامبر در ابتدا می فرمود: من از طرف خداوند برای هدايت شما آمده ام و برای اين کار از شما مزد و اجری نمی خواهم، اين کاربرد صحيح بود اما ايشان اين کلام را بعد از تلاش های فراوان و انکار مخالفين به کار برده اند که با اين معنا سازگاری ندارد.

ممکن است گفته شود معنای عبارت «لا أسالکم عليه اجرا» معنای حقيقی آن نيست بلکه به عنوان کنايه به کار رفته است و منظور از آن يا اين است که می فرمايد «مرا ياری کنيد» و يا اين است که «مرا اذيت نکنيد». در اين صورت ديگر اشکال شما در بکار بردن کلمه اجر وارد نيست.

اما اين دو توجيه نيز صحيح نيست زيرا نمی توان بدون مناسبت لفظ و معنا، کلمه را در معنايی بکار برد. در مورد معنای کنايی اول يعنی «کمک کردن»، اگر پيامبر در مقابل يک دشمن ثالث قرار می داشت و از خويشاوندان خود به جهت آن دشمن کمک می گرفت، قابل قبول بود اما در اينجا خود همين ها دشمن پيامبر محسوب می شوند و لذا کمک خواهی از آنان بر عليه خودشان معنا ندارد.

در مورد معنای کنايی دوم نيز که به معنای اذيت نکردن است می گوييم: فردی که اذيت می کند دو گونه است: گاه چون عقايد طرف مقابل را بر خلاف آرمان ها و عقايد خود می داند او را اذيت می کند مانند داعش که اکنون شيعيان را می کشند به جهت اعتقادی و ايدولوژی. در اين صورت درخواست اينکه مرا اذيت نکنيد معنا ندارد زيرا اساسا اينان می خواهند تا فرد را اذيت کنند. اما اگر اذيت طرف مقابل به جهت امور عادی باشد در اين صورت درخواست اذيت نکردن معنا دارد. روشن است که اذيت قريش نسبت به پيامبر، ‌منشا اعتقادی داشت. قرآن از زبان آنان می فرمايد: ﴿إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‌ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‌ آثارِهِمْ مُقْتَدُون﴾.[2] پس اين معنايی کنايی نيز صحيح نيست.

 

اختلاف در مبنای اعتقادی

گاه صورت عملی از سوی چند نفر که آن را انجام می دهند يکسان است اما مبنای آنها در اين عمل مختلف است و لذا ارزش عمل آنها متفاوت خواهد بود. مثلا هر چند عملياتی که امثال شهيد فهميده انجام دادند از نظر متن همانند عملی است که يک نفر داعشی با انتحار خود انجام می دهد اما مبنای آن ها متفاوت است و همين مساله باعث می شود عمل يکی ارزش مند و عمل ديگر ضد ارزش باشد. قرآن می فرمايد: ﴿الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ فی‌ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ فی‌ سَبيلِ الطَّاغُوت[3] .

همين تشابه در ظاهر است که آمريکا و صهيونيست را بر آن داشته تا با ايجاد داعش و تکفيری ها به مقابله با خط درست جمهوری اسلامی بروند و انديشه شيعی را خنثی کنند. افرادی را آوردند که عملی يکسان انجام می دهند اما آنان ناجوانمردانه و جمهوری اسلامی جوانمردانه . داعش اسباب بازی و خوراکی به بچه ها می دهد آن هم در جايی که تعهد مبادله کرده است اما وقتی آنان جمع شدند با انفجار آنان را به خاک و خون می کشد. کاری که چنگيز هم انجام نمی داد.

با يکی از داعشی ها مصاحبه کردند که چرا شيعيان را می کشيد، گفت: چون شيعيان مشرک هستند. گفته شد اما آنها نيز شهادتين می گويند، گفت: شهادت آنها قبول نيست. گفته شد اگر توبه کنند چه؟ گفت: توبه آنها نيز قبول نيست. اين اعتقاد و منطق داعشی است که حتی توبه فرد را نمی پذيرد.

 

نقد روايت ابن عباس در مورد تفسير اول

دليلی که برای تفسير اهل سنت اقامه شده همان روايت ابن عباس است که در صحيحن آمده است. در باره اين روايت چند نکته قابل تامل است:

اين روايت موقوفه است نه مرفوعه يعنی مطلب از ابن عباس نقل شده است نه از پيامبر اکرم (ص). اما رواياتی که در مقابل اين روايت آمده مرفوعه هستند. در يکی از آنها ابن عباس می گويد از پيامبر خدا درباره کسانی که مودت آنها در آيه مودت واجب شده سوال شد، حضرت فرمود: «علی و فاطمه و ابناهما». در روايت ديگر نيز که آن هم از ابن عباس است آمده است که پيامبر مراد از مودت را تقرب الی الله دانسته است.

بنابراين ما مواجه هستيم با روايتی که موقوفه است و دو روايت ديگر که مرفوعه و خلاف معنای روايت موقوفه هستند. البته خود اين دو روايت با هم معارض نيستند زيرا اگر مراد از مودت فی القربی را خويشاوندان عام پيامبر بدانيم، اين ابراز محبت خود مصداقی از عمل نيک و تقرب الی الله به شمار می آيد و اگر مراد از آن را اهل بيت خاص نيز بدانيم هم محبت نسبت به آنان مصداق کامل تقرب الی الله است و هم اين محبت طريق شناخت امور مقرب به خداوند است. حال در يک نگاه عالمانه می گوييم روايت اول بن عباس هر چند در صحيحين آمده است اما اولا اشکالات مهم محتوايی دارد؛ ثانيا با چند روايت ديگر معارض است؛ و ثالثا موقوفه است. با توجه به اين سه مشکل، عقل حکم می کند که آن روايت کنار گذاشته می شود . چگونه است که آيات قرآن را وقتی نتوانيم به معنای ظاهری آن ها حمل کنيم ، معنای ظاهری را کنار گذاشته و آن را تاويل می بريم، اين روايت نيز که از آيات قرآن بالاتر نيست .

در ادامه بحث بايد انشاء الله دو روايت ديگر را از جهت سندی مورد بحث قرار دهيم که موکول به جلسه آينده می کنيم.


[1] المیزان، علامه طباطبایی، ج18، ص43، ط: موسسه النشر الاسلامیه.
[2] زخرف/سوره43، آیه23.
[3] نساء/سوره4، آیه76.