درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيه تطهير و دلالت آن بر لزوم پيروی از اهل بيت(ع)

بررسی قرينه سياق در مورد آيه تطهير

حاصل بحث درباره استناد به قرينه سياق در آيه تطهير بر دلالت آن بر همسران پيامبر اين شد که سياق در اينجا نمی تواند به عنوان قرينه قلمداد شود، زيرا اولا شرطی که در قرينه بودن سياق لازم است يعنی وحدت موضوع، در اينجا قابل احراز نيست؛ ثانيا علاوه بر اينکه چنين دليلی نيست، دليل بر خلاف آن نيز وجود دارد و آن وجود روايات فراوان در ذيل آيه و نيز تغيير ضمير از جمع مونث به جمع مذکر است. اين ها دليل بر آن است که نه تنها سياق در اين جا ظهوری ندارد بلکه بالاتر دليل بر تغيير موضوع وجود دارد.

در اين مساله يعنی عدم دلالت سياق بر وحدت موضوع، فرقی نمی کند سياق آيات را تنزيلی بدانيم يا تاليفی، زيرا ملاک در هر دو يکسان است. بنابراين اين گونه نيست که برخی گفته اند سياق دليل بر داخل بودن همسران است اما چون در مقابل دليل روايات، دليل ضعيفی شمرده می شود کنار می رود، بلکه اساسا قرينه سياقی در اينجا وجود ندارد. در حقيقت نسبت قرينه سياق با روايات، نسبت عدم دليل با دليل است.

البته همان طور که گفته شد، قرينه نبودن سياق به معنای نبودن اصل سياق نيست زيرا در مورد سياق دو مساله وجود دارد: اصل سياق و قرينه بودن آن؛ که رابطه ميان آنها عام و خاص مطلق است.

ممکن است کسی سياق را اين گونه بداند که سياق مؤلف از دو چيز است: يکی اينکه کلام مرتبط به قبل و بعدش باشد و ديگر اينکه از نظر موضوع، کلام دارای وحدت باشد. اما ديدگاه صحيح آن است که بگوييم وجه اول اصل سياق را شکل می دهد و مساله وحدتِ موضوع، قرينه و دليل بودن آن را ثابت می کند.

بر اساس آنچه بيان شد روشن شد که اساسا سياق در مورد قرآن کريم نمی تواند به عنوان يک دليل محکم شناخته نمی شود و لذا برخی از بزرگان به آن بی اعتنا بوده و دليل سياق را از اضعف امارات به شمار آورده اند که احراز آن مشکل است.

 

پرسش و سوال در مکتب تشيع

در مکتب تشيع پرسش و سوال امری مطلوب و مورد استقبال است و هيچ سوالی بدون پاسخ نبوده بلکه جواب دارند منتهی گاهی جواب آن اجمالی و گاه تفصيلی است. اين گونه نيست که در مکتب ما سوال به عنوان بدعت شمرده شود. نقل شده که فردی از مالک ابن انس در باره معنای استواء خداوند بر عرش در قرآن کريم سوال کرد، وی در پاسخ گفت: «الاستواء معقول، و الكيف مجهول، و الإيمان به واجب، و السؤال عنه بدعة».

در يکی از سفرها که در مکه و بعثه مقام معظم رهبری حضور داشتيم چند مصری آمدند. از آنان سوال کردم نظر شما در باره صفات خبريه در قرآن چيست؟ يکی از آنها گفت: رأينا و مشربنا، مشرب امام المالک حيث قال: الاستواء معلوم و ... من به آنها گفتم: اما منهج ما منهج امام صادق (ع) است. از آن حضرت در باره همين مطلب سوال شد، نفرمودند سوال بدعت است بلکه در پاسخ فرمودند: «وَ نَقُولُ مِنْ ذَلِكَ مَا قَالَ- ﴿وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»[1] ما در اين باره همان را می گوييم که خداوند فرموده است. او می فرمايد: همه آسمان ها و زمين عرش الهی است. يعنی عرش يک گوشه ای نيست بلکه کنايه از تدبير خداوند بر عالم هستی است.

 

وجه تغيير موضوع در آيه تطهير

بعد از اينکه ثابت شد، موضوع آيه تطهير با آيات قبل و بعد از آن تغيير کرده و دليل آن بيان شد، ممکن است سوال شود: چرا خدای متعال آيه تطهير را در ميان آيات مربوط به همسران پيامبر قرار داده است؟ اين مساله بايد يک وجه حکمی داشته باشد و الا کاری غير حکيمانه و لغو خواهد بود.

در پاسخ، بزرگان در اين باره چند وجه را بيان کرده اند. آنچه آنان گفته اند نوعا بيان ارتباط اهل کساء در آيه تطهير و آيات قبل و بعد از آن است اما با دقت در اين مساله بدست می آيد که لازم نيست هميشه در اين گونه موارد ارتباطی ميان اين دو دسته آيات باشد، بلکه آنچه مهم و لازم است تامين شدن هدف معنوی و هدايتی قرآن و هماهنگی آن با حکمت الهی در تنزيل قرآن است. و الا همين مساله در مورد آيه 3 سوره مائده نيز وارد است. در اين آيه ابتدا سخن از حرمت مردار و خون و مانند آن آمده است: ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ ... ﴾. سپس موضوع عوض شده و می فرمايد: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتی‌ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا﴾. و بعد از آن به موضوع قبل برگشته و تبصره ای در باره آن بيان شده است: ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ فی‌ مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم‌﴾[2] . در اينجا هيچ گونه ارتباطی ميان قبل و بعد و اين قسمت آيه نيست.

اما وجوهی که در اين باره بيان شده از اين قرار است:

1. يکی از اهدافی که در قرآن کريم از ابتدا تا انتها مورد توجه بوده مساله امتحان بندگان است. قرآن کريم می فرمايد: ﴿وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَة﴾[3] . برای اين منظور خدای متعال شواهد و قرائن مختلف را تا حدی که حجت تمام شود بيان می فرمايد. حال برخی تسليم شده و می پذيرند و برخی زير بار نرفته و بهانه جويی می کنند. مصداق روشن اين گونه امتحانات الهی آيات متشابه در قرآن کريم است: ﴿مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ فی‌ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِه﴾[4] : پاره‌اى از آن، آيات محكم [=صريح و روشن‌] است. آنها اساس كتابند؛ و [پاره‌اى‌] ديگر متشابهاتند [كه تأويل‌پذيرند]. اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه‌جويى و طلب تأويل آن [به دلخواه خود،] از متشابه آن پيروى مى‌كنند.

2. مرحوم شرف الدين در کتاب «المراجعات » در اين باره پاسخی دارند که همه جا می تواند مورد استفاده قرار گيرد و آن مساله حفظ قرآن و اسلام از تحريف و آسيب است. ايشان می فرمايد: « و هذه الحكمة مطّردة فی كل ما جاء فی القرآن الحكيم من آيات فضل أمير المؤمنين و أهل بيته الطاهرين كما لا يخفى».[5]

برخی فکر می کنند حفظ قرآن به صورت خارق العاده صورت می گيرد اما خدای متعال به روش هايی که خود می داند قرآن را حفظ می کند که از آن جمله قرار گيری آيات مهم و حساس در جايی است که حساسيت ندارد. آری خدای متعال نيز گاه از باب تقيه عمل کرده است، البته تقيه چند گونه است که يکی از اقسام آن تقيه مداراتی است که در اينجا بکار رفته است. آقای قرائتی در اين باره مثال زيبايی دارند و می فرمايد: کسی که طلا و جواهراتی دارد و می خواهد آنها را مخفی کند، آنها را در ميان امور بی ارزشی قرار می دهد تا از دسترس سارقان محفوظ بماند.

3. مرحوم شرف الدين در کتاب «کلمه الغراء» می فرمايد: « و آيه التطهير من هذا القبيل جاءت مستطرده بين آيات النساء، فتبين بسبب استطرادها أن خطاب اللَّه لهن بتلک الاوامر و النواهی و النصائح و الآداب لم يکن الا لعنايه اللَّه تعالی بأهل البيت «أعنی الخمسه» لئلا ينالهم «و لو من جهتهن» لوم، أو ينسب اليهم «و لو بواسطتهن» هناه، أو يکون عليهم للمنافقين «و لو بسببهن» سبيل، و لولا هذا الاستطراد ما حصلت هذه النکته الشريفه التی عظمت بها بلاغه الذکر الحکيم، و کمل اعجازه الباهر کما لا يخفی»[6] در قرآن کريم نمونه هايی است که در آن موضوع کلام تغيير کرده است و آيه تطهير از همين قبيل است. اين آيه به صورت معترضه در ميان آيات مربوط به همسران پيامبر قرار گرفته است. وجه آن بيان اين مطلب است که اين دستورات شديد به همسران پيامبر، به خاطر عنايت به اهل کساء است. همسران و اهل بيت يک نقطه مشترک دارند و آن وصل به پيامبر اکرم (ص) است. قرآن کريم به همسران می فرمايد شما بايد خيلی مراقب باشيد تا کاری نکنيد که اهل بيت زير سوال روند، زيرا شما به آنها ارتباط داريد. شما کاری نکنيد که سبب شود منافقين بر عليه اهل بيت در تبليغات خود استفاده کنند. مرحوم شرف الدين سپس می فرمايد: اگر اين آيه در اينجا قرار نمی گرفت اين پيام مهم دريافت نمی شد.

سوال : آيا اين آيات دلالت بر اکرام همسران پيامبر دارد؟ خير، زيرا بيان اين تکاليف خاص در مورد همسران مساله ای دو پهلو است: از يک سو می تواند به جهت اکرام و حفظ بيشتر آنان اين تاکيدهای شديد صورت گرفته باشد و از سوی ديگر می تواند به اين معنا باشد که چون آنان کمتر گوش می دهند مورد هشدار قرار گرفته اند.

3. مرحوم مظفر در وجه ديگری در اين باره می فرمايد: « إنّما جعل سبحانه هذه الآية فی أثناء ذكر الأزواج و خطابهنّ للتنبيه على أنّه سبحانه إنّما أمرهنّ و نهاهنّ و أدّبهنّ إكراما لأهل البيت، و تنزيها لهم عن أن تنالهم بسببهنّ و صمة، و صونا لهم عن أن يلحقهم من أجلهنّ عيب، و رفعا لهم عن أن يتّصل بهم أهل المعاصی، و لذا استهلّ سبحانه‌ الآيات بقوله: «يا نِساءَ النَّبِی لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ». ضرورة أنّ هذا التمييز إنّما هو للاتّصال بالنبی و آله، لا لذواتهنّ، فهنّ فی محلّ، و أهل البيت فی محلّ آخر.

فليست الآية الكريمة إلّا كقول القائل: يا زوجة فلان! لست كأزواج سائر الناس، فتعفّفی، و تستّری، و أطيعی اللّه تعالى، إنّما زوجك من بيت أطهار يريد اللّه حفظهم من الأدناس، و صونهم عن النقائص»[7] خدای متعال اين آيه را در ميان آيات مربوط به همسران پيامبر قرار داده است تا يادآوری کند که امر و نهی همسران به جهت اهل بيت بوده است تا نسبت به آنها برچسب بدی زده نشود و از اينکه به آنها عيبی برسد مصون باشند و اهل معاصی به اين ها که اهل طهارت هستند ارتباط پيدا نکنند. و لذا خطاب را متوجه همسران پيامبر کرده است که اتصال به نبی دارند. وجه اين مساله اتصال آنان با پيامبر است و اگر اين اتصال نبود آنان با ديگران فرقی نمی کردند. در بيان اين دستورات پيامبر اکرم (ص) مرکز است .

وی سپس می فرمايد آيه تطهير و قرار گيری آن در ميان اين آيات مانند اين قول قائل است که می گويد ای همسر فلان فرد سرشناس، تو مانند ساير همسران نيستی پس حجاب و عفت پيشه کن و سخن خداوند را بشو. بدان که همسر تو از خاندان پاکی است که خداوند حفظ و پاکی او را اراده کرده است. کار خلافی نکن که آن کار به آن فرد سرايت می کند.

نکته: همان طور که قبلا بيان شد کلمه «اهل بيت» چند مضاف اليه می تواند داشته باشد: اهل بيت سکنی، اهل بيت القبله، اهل بيت النسبه و اهل بيت النبوه. مراد از اهل بيت پيامبر، اهل بيتی است که مربوط به جنبه نبوت ايشان است يعنی کسانی که شاخصه های نبوت را دارند و اين مقامی است که خداوند به آنها داده است.

دو نوع اتصال و ارتباط به پيامبر وجود دارد: يک ارتباط نسبی و يک ارتباط شرافتی. اهل بيت پيامبر کسانی بودند که حقيقت‌شان با پيامبر يکسان است. در جريان مباهله پيامبر اکرم (ص) فرمود: من دعا می کنم و شما آمين بگوييد و اين مساله نشان می دهد که آمين آنها در پذيرش دعا موثر بوده است. بنابراين حقيقت آن ها يک چيز است و آنچه حرمت پيامبر را حفظ می کند، همان است که حرمت آنان را حفظ می کند. مويد اين مطلب در آيه صلوات نيز بيان شد که وقتی از پيامبر اکرم (ص) سوال شد چگونه بر شما صلوات بفرستيم فرمودند: بگوييم «اللهم صل علی محمد و علی آل محمد» يعنی صلوت بر آل همان صلوات بر من است.

4. آيت الله سبحانی دو وجه را برای تغيير موضوع در آيه تطهير بيان می فرمايد. يک وجه همان است که مرحوم شرف الدين بيان داشتند. وجه ديگر مساله الگو گيری اهل بيت است به اين صورت که چون آنان از طهارت ويژه ای برخوردارند برای همسران و ديگران به عنوان الگو شناخته می شوند. «تعريفهنّ على جماعة بلغوا فی التورع والتقى ، الذروة العليا ، وفی الطهارة عن الرذائل والمساوئ ، القمة. وبذلك استحقوا أن يكونوا أُسوة فی الحياة وقدوة فی مجال العمل ، فيلزم عليهن أن يقتدين بهم ويستضيئنّ بضوئهم».[8]

اشکال و جواب

آقای کديور در يک سخنرانی گفته بود: اگر شما بگوييد ائمه اطهار دارای علم غيب هستند و معصوم اند، ديگر نمی توانند به عنوان اسوه شناخته شوند. آنان آن گاه الگو هستند که آنان را علمای ابرار بدانيم.

وی سپس خود متوجه شده است که اين مساله در باره پيامبر اکرم (ص) که هم معصوم و هم عالم به غيب بود جاری نيست، در حالی که قرآن می فرمايد: ﴿لَكُمْ فی‌ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة﴾[9] . لذا در توجيه می گويد اسوه بودن پيامبر به خاطر ﴿أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾ است.

اما اين اشکال بسيار ضعيف و سست است، زيرا اولا الگو گيری از ساير معصومين نيز می تواند به جهت وجهه بشری آنان باشد؛ ثانيا اسوه بودن برخی به معنای رسيدن به درجه آنان نيست بلکه اسوه به معنای نشان دهنده جهت و قله است. لذا حضرت اميرالمومنين (ع) به عثمان بن حنيف فرمود: «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَاد»[10] : بدانيد كه شما چنين نتوانيد كرد. ليكن مرا يارى كنيد به پارسايى و- در پارسايى- كوشيدن و پاكدامنى و درستى ورزيدن.


[1] التوحید، شیخ صدوق، ص248، ط: موسسه النشر الاسلامی.
[2] مائده/سوره5، آیه3.
[3] انبیاء/سوره21، آیه35.
[4] آل عمران/سوره3، آیه7.
[5] المراجعات، علامه شرف الدین، ص317، ‌ط المجمع العالمی لاهل البیت (ع).
[6] کلمه الغراء فی تفضیل الزهرا (س)، ص64.
[7] دلائل الصدق، محمد حسین مظفر، ‌ج4، ص373-374، ط موسسه آل البیت (ع).
[8] مفاهیم القرآن، آیت الله سبحانی، ج5، ص305 .
[9] احزاب/سوره33، آیه21.
[10] نهج البلاغه، سید رضی، خ 45، ص417، ط: انتشارات هجرت.