درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه دهم کتاب المراجعات

در ادامه بيان احاديثی که مرحوم شرف الدين بر لزوم پيروی از مذهب اهل بيت (ع) در پاسخ به نامه شيخ سليم بشری اقامه فرمودند به حديث نهم می رسيم.

حديث نهم

«و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «اجعلوا أهل بيتی منكم مكان الرأس من الجسد، و مكان العينين من الرأس، و لا يهتدی الرأس إلا بالعينين»[1]

مرحوم شرف الدين در باره آن می فرمايد: « أخرجه جماعة من أصحاب السنن بالإسناد إلى أبی ذر مرفوعا، و نقله الإمام الصبان فی فضل أهل البيت من كتابه إسعاف الراغبين، و الشيخ يوسف النبهانی فی ص 31 من «الشرف المؤبد» و غير واحد من الثقات، و هو نص فی وجوب رئاستهم، و إن الاهتداء إلى الحق لا يكون إلّا عن طريقهم». اين حديث را اصحابِ سنن از ابوذر و او از پيامبر نقل کرده است. ابا العرفان محمد بن علی الصبان مصری (م 1306ق) در کتاب «إسعاف الراغبين فی سيره المصطفی فضايل أهل بيته الطاهرين» اين حديث را ذکر کرده است. اسعاف در لغت به معنای برآوردن حاجت و يا کمک کردن به ديگری است. معنای کتاب ايشان چنين است: کسانی که می خواهند از سيره پيامبر و اهل بيت او آگاه شوند، اين کتاب حاجت آنان را برآورده و به آنان کمک می کند. شيخ يوسف ابن اسماعيل النبهانی بيروتی نيز اين حديث را آورده است. مرحوم علامه امينی در «الغدير» درباره وی می فرمايد: « ألّف فی الحديث و الأدب و أكثر، و قد طبع فی مصر و بيروت من تآليفه ما يناهز الخمسين. كتب ترجمته بقلمه فی كتابه الشرف المؤبَّد (ص 140- 143)».[2]

مرحوم شرف الدين درباره دلالت اين حديث می فرمايد: اين روايت از جهت دلالی نص در رئاست و زعامت اهل بيت (ع) است، زيرا طبق تعبير پيامبر(ص)، مثل اهل بيت، بمانند چشم نسبت به سر است. چشم ها راه ها را درک کرده و باعث راهنمايی انسان می شود، همين خصوصيت درباره اهل بيت (ع) نسبت به امت است. همچنين می توان از اين حديث استفاده کرد که حيات انسان ها نيز در گرو اهل بيت(ع) است، به اين معنا که آنان در عالم تکوين نقش فاعلی و غايی دارند (در ذيل حديث امان اين نقش با تفصيل بيشتری بيان شد).

 

حديث دهم

پيامبر اکرم (ص) فرمودند: «الزموا مودّتنا أهل البيت، فإنه من لقی اللّه و هو يودّنا، دخل الجنة بشفاعتنا؛ و الذی نفسی بيده، لا ينفع عبدا عمله إلّا بمعرفة حقّنا»[3]

مرحوم شرف الدين در باره آن می فرمايد: «أخرجه الطبرانی فی الأوسط، و نقله السيوطی فی إحياء الميت، و النبهانی فی أربعين أربعينه، و ابن حجر فی باب الحثّ على حبهم من صواعقه، و غير واحد من الأعلام» طبرانی در کتاب «معجم الاوسط»[4] اين حديث را ذکر کرده است. سيوطی نيز در کتاب «احياء الميت بفضائل اهل البيت (ع)» اين حديث را آورده است. نبهانی نيز در فصل و باب چهلم از کتاب «اربعين» خويش و ابن حجر مکی در کتاب «الصواعق المحرقه»[5] و تعدادی ديگری از بزرگان اين حديث را نقل کرده اند.

سپس مرحوم شرف الدين درباره دلالت آن می فرمايد: «فأنعم النظر فی قوله: «لا ينفع عبدا عمله إلّا بمعرفة حقنا»، ثم أخبرنی ما هو حقهم الذی جعله اللّه شرطا فی صحة الأعمال؟ أ ليس هو السمع و الطاعة لهم و الوصول إلى اللّه عزّ و جلّ عن طريقهم القويم و صراطهم المستقيم؟ و أی حق غير النبوة و الخلافة يكون له هذا الأثر العظيم؟ لكن منينا بقوم لا يتأمّلون، فإنّا للّه و إنا إليه راجعون.» در اين انتهای کلام پيامبر دقت کن و بگو اين چه حقی برای اهل بيت(ع) است که خدای متعال آن را شرط صحت اعمال قرار داده است؟ آيا اين حق همان پيروی و اقتدا از آنان نيست؟! آن حضرت می فرمايد: اگر عمل کسی مطابق دستور اهل بيت باشد مورد قبول قرار می گيرد و الا باطل است. کسی که می خواهد به قرب الهی بار يابد بايد از طريق و صراط آنها وارد شود. آيا غير از نبوت و خلافت حقی وجود دارد که بتواند چنين اثری داشته باشد؟ اما متاسفانه ما گرفتار قومی هستيم که در کلام پيامبر تامل نمی کنند و «انا لله و انا اليه راجعون».

سوال و جواب

ممکن است گفته شود مراد از معرف حق در اين روايت همان مودت و محبت است و لذا ديگر شرط عملی به لحاظ شکل و قالب در آن مطرح نيست. آنچه مراد حضرت است روح عمل است. سياق اين روايت نيز گويای همين مطلب است زيرا در صدر آن مساله مودت و محبت مطرح شده است. بنابراين، مراد از ذيل حديث حق مودت است نه حق اطاعت. پيامبر اکرم (ص) با اين کلام می خواهند بفرمايند نسبت به اهل بيت من بغض و کينه نداشته باشيد که اگر چنين کنيد اعمالتان بی ارزش خواهد بود.

اما اين برداشت از روايت با توجه به قرينه ای که قبلا بيان شد نادرست است، زيرا در اين روايت بيان مودت پيامبر و نسبت همان مودت به اهل بيت (ع) آمده است. مراد از بيت در اينجا بيت سکونت نيست بلکه بيت نبوت است. اساس و پايه اين خانه پيامبر اکرم (ص) است و خاندان ايشان به ايشان وصل می شوند. پيامبر اکرم (ص) به ادله قطعی واجب الاتباع بودند. حال طبق قاعده اگر مودت به کسی که واجب الاتباع و رهبر مردم است نسبت داده شود، اين امر قرينه بر آن است که محبت بيان شده محبت عادی نبوده بلکه محبتی همراه با اطاعت و تبعيت است. و الا مودت عمومی ميان همه مسلمانان به جهت ايمانی که دارند وجود دارد.

وقتی فعلی از سوی شارع مقدس واجب می گردد ابتدا بايد نسبت به آن التزام درونی داشت به اين معنا که پذيرفت که اين فعل را شارع واجب فرموده است. حال اگر آن دستور، فعل جوارجی است بايد التزام عملی نيز نسبت به آن داشت. در مورد وجوب محبت از طرف شارع از آنجا که محبت، فعلی درونی است، لازمه اين وجوب، التزام قلبی به آن است يعنی فرد مومن بايد در قلبش نسبت به آنچه بيان شده محبت داشته و کينه ای نداشته باشد. تا اينجا به دستور الهی عمل کرده است و ديگر از اين امر شارع مساله عمل بيرونی بدست نمی آيد. بله اگر قرينه ای باشد که بيان کند امری از مودت بالاتر مورد نظر است در اين صورت ميان آن محبت و طاعت ملازمه بر قرار می شود. در اينجا ديگر دو چيز لازم است: التزام قلبی و التزام عملی که به معنای پيروی است. در حديث مورد نظر نيز انتساب مودت به پيامبر اکرم (ص) که زعيم و رهبر جامعه می باشد، قرينه ای بر ملازمه محبت و طاعت است. حال در کنار هم قرار گرفتن مودت پيامبر و اهل بيت(ع)، گويای آن است که جنس اين محبت يکی است و لذا همان طور که آنجا لزوم اطاعت دارد در اينجا نيز دارد.

در اين روايت تعبيری که بکار رفته که از عطف قوی تر است، زيرا در آن فرموده «الزموا مودتنا». اگر آن حضرت فرموده بود: «الزموا مودتی و اهل بيتی» باز اشتراک حکم فهميده می شد اما در اينجا که يک تعبير به کار رفته اين مساله از قوت بيشتری برخوردار است.

بارها می فرمود: نمی دانم بايد رجوع کنم

حضرت اميرالمومنين (ع) می فرمايد: « أُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلًا» شما را به پنج چيز سفارش مى‌كنم كه اگر براى دسترسى بدان رنج سفر را بر خود هموار كنيد، در خور است:

1. «لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ» هيچ يك از شما جز به پروردگار خود اميد نبندد؛

2. «وَ لَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ» و جز از گناه خود نترسد؛

3. «وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ» و چون كسى را چيزى پرسند كه نداند شرم نكند كه گويد ندانم؛

4. «وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّی‌ءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ» و هيچ كس شرم نكند از آنكه چيزى را كه نمى‌داند بياموزد؛

5. «وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَيْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا [خَيْرَ فِی إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَه‌»[6] و بر شما باد به شكيبايى كه شكيبايى ايمان را چون سر است تن را، و سودى نيست تنى را كه آن را سر نبود، و نه در ايمانى كه با شكيبايى همبر نبود.

آيت الله امينی می فرمود ما اين تعبير را از مرحوم علامه طباطبايی که دريای علم بود زياد می شنيدم که «نمی دانم بايد رجوع و تامل کنم».

 

حديث يازدهم

«و قال صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «معرفة آل محمد براءة من النار، و حبّ آل محمد جواز على الصراط، و الولاية لآل محمد أمان من العذاب».[7] نتيجه معرفت به آل پيامبر(ص)، نجات از آتش جهنم است و نتيجه دوستی آنان، جواز رد شدن از پل صراط و نتيجه پذيرش ولايت آنان، ايمنی از عذاب است.

مرحوم شرف الدين در اين باره می فرمايد: « أورده القاضی عياض فی الفصل الذی عقده لبيان أن من توقيره و برّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: برّ آله و ذريته، من كتاب الشفاء فی أول ص 40 من قسمه الثانی طبع الآستانة سنة 1328، و أنت تعلم أن ليس المراد من معرفتهم هنا مجرد معرفة أسمائهم و أشخاصهم و كونهم أرحام رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم؛ فإن أبا جهل و أبا لهب ليعرفان ذلك كله، و إنما المراد معرفة أنهم أولو الأمر بعد رسول اللّه على حدّ قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «من مات و لم يعرف إمام زمانه، مات ميتة جاهلية» و المراد من حبهم و ولايتهم المذكورين، الحب و الولاية اللازمان «عند أهل الحق» لأئمة الصدق، و هذا فی غاية الوضوح

ابوالفضل عياض بن موسی بن عياض الاندلسی (م 544 ق) در کتاب «شفاء بتعريف حقوق المصطفی» اين حديث را ذکر کرده است. اين کتاب از کتب ارزشمند بوده که به زندگی پيامبر اکرم (ص) و پاسخ به شبهات وارده بر آن به خوبی پرداخته است .

مرحوم شرف الدين در دلالت اين حديث می فرمايد: مراد از معرفت اهل بيت (ع) معرفت شناسنامه ای آنان نيست، زيرا ابوجهل و ابولهت نيز اهل بيت را از اين زاويه می شناختند، بلکه مراد شناخت اين مطلب است که آنان بعد از رسول الله (ص) ‌اولی الامر هستند. وزان معرفت در اين حديث وزان همان معرفتی است که در حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه» آمده است. مراد از حب و ولايت اهل بيت(ع) نيز حب و ولايت ويژه ای است که ملازم با رهبری و زعامت آنان است که همان محبت همراه با تبعيت است.

سوال و جواب

آيا نمی توان گفت اين سه فقره عبارت در روايت، دارای معنای مشابه هست؟ پاسخ منفی است. اصل در کلام عدم تکرار است و تا ممکن است بايد معنای غير تاکيدی از کلام برداشت کرد. در اين حديث سه جمله بيان شده است. معنای ولايت در آيه علاوه بر معنای معرفت و محبت است و آن ولايت طاعت است. طاعت فرع بر محبت است زيرا اگر کسی نسبت به کسی نفرت داشته باشد از او پيروی نمی کند. پس شرط لازم اطاعت کردن مودت است. آيه شريفه ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‌﴾[8] نيز به قرينه آيه ﴿إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‌ رَبِّهِ سَبيلا﴾[9] همين مطلب را بيان می کند که مراد از محبت نسبت به ذوی القربا محبتی در راستای نشان دادن راه حق است.

انشاء الله احاديث ديگر در اين مراجعه در جلسه آينده بررسی و نقل می شود .


[1] المراجعات، علامه شرف الدین، ص85، ط: المجمع العالمی لاهل بیت (ع).
[2] الغدیر، علامه امینی، ج1، ص306، ط: مرکز الغدیر.
[3] المراجعات، علامه شرف الدین، ص86، ط: المجمع العالمی لاهل بیت (ع).
[4] معجم الاوسط، طبرانی، ج3، ص122، ح2251.
[5] الصواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص284.
[6] نهج البلاغه، سید رضی، ص482، ح82، ط: هجرت.
[7] المراجعات، علامه شرف الدین، ص86، ط: المجمع العالمی لاهل بیت (ع).
[8] شوری/سوره42، آیه23.
[9] فرقان/سوره25، آیه57.