درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه دهم کتاب المراجعات

بررسی احاديثی دال بر لزوم پيروی از اهل بيت (ع)

بحث درباره احاديثی بود که مرحوم شرف الدين در پاسخ به نامه شيخ سليم بشری برای لزوم پيروی از مذهب اهل بيت(ع) در معارف و احکام بيان فرمودند. در اين باره چند حديث بيان شد که در ادامه به بررسی دو حديث ديگر می پردازيم.

حديث چهارم

«و كذلك حديث عمّار بن ياسر قال: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «أوصی من آمن‌ بی و صدّقنی بولاية علی بن أبی طالب، فمن تولّاه فقد تولّانی، و من تولّانی فقد تولّى اللّه، و من أحبّه فقد أحبّنی، و من أحبّنی فقد أحبّ اللّه، و من أبغضه فقد أبغضنی و من أبغضنی فقد أبغض اللّه عز و جل»

حديث پنجم

«و عن عمّار أيضا مرفوعا: «اللهم من آمن بی و صدقنی، فليتول علی بن أبی طالب، فإن ولايته ولايتی، و ولايتی ولاية اللّه تعالى».[1]

مراد از ولايت در اين دو حديث

از نظر دلالت گفته شد مراد از تولی در اين دو روايت يا عام است و شامل ولايت محبت و زعامت می شود و يا به معنای ولايت زعامت است. ممکن است کسی اشکال کند و بگويد تولی در اينجا به معنای محبت است اما دو نکته و قرينه در روايت وجود دارد که اين نظر را رد می کند و زعامت را نيز در معنای ولايت وارد می داند:

1. دليل اول آن است که در صدر روايت تولی حضرت علی(ع) به منزله تولی پيامبر خدا (ص) و خداوند شمرده شده است. از آن طرف روشن است که تولی پيامبر منحصر در محبت نبوده بلکه ايشان علاوه بر ولايت محبت، ولايت زعامت و نصرت را نيز داشتند ﴿النَّبِی أَوْلى‌ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم‌﴾[2] . حال با توجه به اينکه حکم مشبه همان حکم مشبه به است، ولايتی که به اميرالمومنين (ع) نسبت داده شده همانند ولايت پيامبر و خدای متعال است يعنی در بردارنده محبت و زعامت و نصرت است.

اصولا اگر محبت نسبت به کسی لازم شود که دارای مقام امامت و رهبری است، اين محبت ملازم با تبعيت و پيروی خواهد بود زيرا دوست داشتن بدون اطاعت از او معنا ندارد. در حقيقت محبت در اينجا بيشتر جنبه طريقيت دارد تا در دل فرد بغض و کينه ای نسبت به او نبوده و در نتيجه از محبوب تبعيت نمايد. ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى.[3] خدای متعال به پيامبر می فرمايد به مسلمانان بگو من در ازای رسالتم از شما چيزی نمی خواهم جز محبت در مورد اهل بيتم. چرا اين محبت واجب شده است تا دين و آيين پيامبر بعد از ايشان حفظ شود و وقتی اين امر صورت می گيرد که از آنان اطاعت شود.

برخی گفته اند محبت به صورت مطلق هر جا باشد ملازم با مودت است، اما اين مساله کليت ندارد زيرا به عنوان نمونه انسان فرزند خود را دوست می دارد اما اين دوستی ملازم با اطاعت از او نيست، بلکه گاه مصلحت اقتضا می کند که سخن فرزند را گوش ندهد. اما هر کجا لزوم محبت به مقامی نسبت داده شود که دارای مقام زعامت و رهبری است با تبعيت و پيروی ملازمه خواهد داشت.

وجه محبت بيان شده در ذيل حديث

تا اينجا روشن شد که تشبيه بيان شده در صدر حديث، گويای آن است که ولايتی که پيامبر اکرم (ص) داشتند و شامل ولايت محبت و زعامت و نصرت بود، برای حضرت علی (ع) هم ثابت است. حال ممکن است کسی بگويد پس معنای محبت و بغضی که در ادامه حديث آمده چيست؟ پاسخ اين است که اين مطلب نذير همان چيزی است که در مورد حديث غدير مطرح است. در حديث غدير ابتدا پيامبر اکرم (ص) فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه». بعد دعا فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله». در اين حديث نيز برخی توهم کرده اند که ذيل حديث قرينه است بر اينکه ولايت در حديث، صرفا ولايت محبت است. اما همان طور که مرحوم علامه امينی فرموده اند صدر حديث، قرينه بر ذيل است نه اينکه ذيل قرينه صدر باشد. در صدر حديث آمده است: «أ لست أولی بالمومنين من انفسکم» بعد بلافاصله می فرمايد: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».

نکته جالب در حديث غدير آن است تنها همين عبارت مشهور من کنت مولاه، فارغ از قراين ديگر لفظی و مقامی، دلالت کافی و شافی بر امامت علی (ع)‌دارد. سخت گير ترين عالمان اهل سنت نيز نسبت به اين قسمت حديث «من کنت مولاه فعلی مولاه»، سخنی نداشته و صدور آن از پيامبر پذيرفته اند. برای اين قسمت چند تقرير بيان شده است از جمله اينکه توجه شود گوينده اين سخن کيست؟ پيامبر اکرم (ص) فرمود: هر کس من مولای او هستم؛ سوال می کنيم پيامبر اکرم (ص) چه ولايتی داشتند؟ روشن است که ايشان هر سه ولايت محبت، زعامت و امامت را داشتند. حال آن حضرت بدون اينکه قيدی بزنند، فرمودند هر ولايتی من دارم برای علی بن ابيطالب(ع) نيز ثابت است. در اينجا شخصيت گوينده، خود قرينه جلی و عقلانی برای فهم مراد اوست.

همين تقرير را بعضی از علمای اهل سنت نيز بيان کرده اند، از جمله محمد بن طلحه شافعی در کتاب «مطالب السئول فی مناقب آل الرسول(ص)» و سبط بن جوزی در کتاب «تذکره الخواص».

همين نکته در بحث ما نيز وجود دارد. آن حضرت به صورت مطلق می فرمايد: «فمن تولّاه فقد تولّانی» و لذا هر سه مقام و ولايتی که پيامبر داشتند برای علی (ع) نيز ثابت است.

 

نکته ای در مورد جلد اول کتاب الغدير

جلد اول کتاب الغدير، سنگ بنای کتاب ايشان و حاوی مطالب مهمی است که اساس مساله امامت را بيان کرده است. ايشان در اين جلد سند های حديث الغدير را آورده و بيان کرده که اين حديث را صد و چند نفر از صحابی، و 80 نفر از تابعين و 300 نفر از علما نقل کرده اند. ايشان بعد از بيان سند، به سراغ دلالت حديث رفته و با بيان قرائن متعددی دلالت آن را اثبات می کند. سپس شبهاتی که بر اين حديث بيان شده را ذکر کرده و جواب می دهند.

اما وجه آمدن محبت در ذيل حديث چيست؟ مرحوم علامه امينی درباره حديث غدير و بيان مساله محبت در ذيل آن می فرمايد: وقتی ولايت زعامت برای حضرت علی (ع) در اين حديث ثابت شد، با توجه به ويژگی های اميرالمومنين (ع) و حضور در جنگ ها و شناختی که از ايشان داشتند، زمينه برای موضع گيری های مخالفين فراهم بود. پيامبر اکرم (ص) می دانستند که در ميان جمع حاضر کسانی بودند که نسبت به آن حضرت بغض داشتند. ابو سعيد خدری می گويد: «انما كنا نعرف المنافقين ببغضهم عليا»[4] . تمام اميدهای کفار و منافقين و آخرين آرزوی آنان اين بود که چون پيامبر پسری ندارد، حرکت او بعد از وی متوقف شده و آنان می توانند کاری کنند. اما با واقع شدن جريان غدير، اين اميد آنها نيز نااميد شد. قرآن می فرمايد: ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ﴾[5] . پيامبر اکرم(ص) چون اين زمينه ها را می دانست اين دعا را فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» تا حجت را بر آنان تمام کرده باشد.

مرحوم علامه می فرمايد: نه تنها اين دعای پيامبر قرينه بر معنای محبت در صدر حديث نيست، بلکه خود قرينه ای بر ولايت زعامت آن حضرت است زيرا سوال می کنيم چرا آن حضرت دغدغه داشتند تا اين مطلب را بيان کنند؟ اگر مساله محبت بود اين مقدار حساسيت لازم نبود. آنچه نگران کننده و سخت بود همه به جهت بيان مساله امامت علی (ع) است.

مساله غدير، مباحث خيلی مفصلی دارد و آنچه گفته می شود تنها قطره ای از دريای آن است. فضای سياسی و اجتماعی امروز اساسا اجازه بيان علنی برخی از قسمت های آن را نمی دهد.[6] مساله آن قدر مهم بود که حتی نقشه هايی برای ترور پيامبر کشيده شد تا اين مساله به نتيجه نرسد. اما ﴿يُريدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون‌﴾.[7]

قرآن کريم بعد از بيان ياس کفار می فرمايد ﴿فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ﴾ علامه طباطبايی می فرمايد: بعد از بيان مساله ولايت ديگر ترسی از ناحيه کفار متوجه مسلمين نيست، بلکه مسلمانان بايد از خداوند بترسند، اما چرا؟ زيرا قانون الهی اين است ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‌ لَشَديدٌ﴾[8] اگر شکر نعمت کنيد، برکت و نعمت را بر شما افزايش می دهم اما کفر نعمت کنيد عذاب من شديد است. در جای ديگر می فرمايد: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‌ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾[9] اين مانند کلام امام راحل است که فرمود: پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملکت شما آسيبی نرسد. الان هم آنچه در مقابل استکبار جهانی و امپرياليسم رسانه ای ايستاده و مقابله می کند، ولايت فقيه است. اگر ولايت فقيه نباشد طولی نمی کشد که انقلاب نابود خواهد شد.

گريزی به اشکال عمل صحابه

يکی از اشکالاتی که شيخ سليم بشری در انتهای المراجعات به مرحوم علامه می گيرد اين است که می گويد: آنچه من پرسيدم شما به نحو کامل و اتم جواب داديد اما يک اشکالی است که فکر می کنم جوابی برای حل آن نداشته باشيد زيرا جمع بين متنافيين است. آن اشکال اين است که اگر ادعای شما درست باشد لازم می آيد صحابه پيامبر که اقرب زمانين بودند و در درجه بالايی ملتزم به کلام پيامبر بودند، و پيامبر و قرآن کريم آنان را مدح کرده اند، بر روی کلام پيامبر پا گذاشته باشند. چرا آنان عمل نکردند آيا متمرد بودند، در حالی که جان و مال خود را برای پيامبر فدا می کردند. آيا نمی فهميدند در حالی که در زمان حضور پيامبر بودند. مرحوم شرف الدين در بيانی رسا اين اشکال را جواب می دهند. قبل از ايشان يک عالم زيدی اين اشکال را جواب داده است که ابن ابی الحديد آن را نقل کرده است. سيد مرتضی و شيخ الطائفه نيز پاسخ اين اشکال را بيان کرده اند.

نکته: فضا و موانع بر سر راه اهل سنت برای استبصار زياد است به حدی که اگر کسی بخواهد از اين موانع عبور کند کار دشواری انجام داده است. برای ما که در فضايی هستيم که فضايل اهل بيت (ع) فراوان بيان شده است، اين مساله دشوار نيست، اما برای فردی که سر سفره کتاب های حديث غير شيعی نشسته و در کنار فضايل اميرالمومنين (ع)، فضايل بسياری برای خلفای سه گانه می بيند کار دشوار و مشکل است.

2. قرينه دوم همان طور که بيان شد اين است که اگر محبت به کسی نسبت داده شود که دارای مقام زعامت و رهبری است، اين محبت ملازم با اطاعت است. و چون در اين دو حديث مورد بحث، محبت خداوند و محبت پيامبر است، محبت اينها ملازم با تبعيت و پيروی است.

نکته: بين حديث چهارم و پنجم اين تفاوت وجود دارد که در حديث چهارم، تولی فرع بر ولايت است «فمن تولّاه فقد تولّانی، و من تولّانی فقد تولّى اللّه» به اين معنا که فرد بايد ابتدا ولايت داشته باشد تا تولی او معنا پيدا کند. (تولی يعنی التزام و اعتقاد به ولايت) بنابراين، مساله ولايت اميرالمومنين (ع) به ملازمه فهميده می شود. اما در حديث پنجم صريحا بيان ولايت شده و دلالت آن بالمطابقه است «فإن ولايته ولايتی، و ولايتی ولاية اللّه تعالى».

سوال و جواب

آيا اين فقره از عبارت حديث که می فرمايد: «من آمن بی و صدقنی» دلالت می کند که مراد از ولايت، زعامت است زيرا بيان شده که بايد به او نيز ايمان آورد؟ پاسخ منفی است و چنين استظهاری صحيح نيست زيرا هر حکمی پيامبر اکرم (ص) از مستحبات و واجبات بفرمايد مبتنی بر آن است که به پيامبر ايمان آورده و او را تصديق کنند.

انشاء الله در جلسه آينده به بررسی سندی ای دو روايت می پردازيم

 


[1] المراجعات، علامه شرف الدین، ص83 و 84، ط: المجمع العالمی لاهل بیت (ع).
[2] احزاب/سوره33، آیه6.
[3] شوری/سوره42، آیه23.
[4] احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله شوشتری، ج3، ص110، ط: مکتبه آیت الله مرعشی.
[5] مائده/سوره5، آیه3.
[6] ر.ک احتجاج مرحوم طبرسی و بحارالانوار، ج37.
[7] توبه/سوره9، آیه32.
[8] ابراهیم/سوره14، آیه7.
[9] انفال/سوره8، آیه53.