درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه دهم کتاب المراجعات

ادله لزوم پيروی از مذهب اهل بيت (ع)

مراجعه دهم

بحث راجع به احاديثی بود که مرحوم شرف الدين در پاسخ به درخواست شيخ سليم بشری درباره ضرورت پيروی و تبعيت از مذهب اهل بيت (ع) بيان کرده بودند. از جمله آنها حديثی است که ابن عباس از پيامبر اکرم (ص) نقل کرده که آن حضرت فرمود: «من سرّه أن يحيا حياتی و يموت مماتی، و يسكن جنة عدن غرسها ربی، فليوال عليا من بعدی، و ليوال وليه، و ليقتد بأهل بيتی من بعدی، فإنهم عترتی، خلقوا من طينتی، و رزقوا فهمی و علمی، فويل للمكذبين بفضلهم من أمتی، القاطعين فيهم صلتی، لا أنالهم اللّه شفاعتی»»[1] دلالت اين حديث روشن و صريح است و لذا کسی در اين زمينه مناقشه نکرده، و اگر مناقشه ای بوده مربوط به سند آن است. در اين حديث هم کلمه ولايت آمده و هم تفسير آن به اقتدا بيان شده است. وجه اقتدا نيز در اين حديث چنين بيان شده که چون آنان عترت پيامبر و از سرشت او هستند و از علم و فهم او برخوردار شده اند، لازم است که مورد تبعيت قرار گيرند. حال به توجه به اين جايگاه، آن حضرت فرمودند: وای بر کسی که فضيلت آنها را انکار کرده و پيوند آنان را با من قطع کند. خداوند شفاعت مرا شامل حال چنين کسانی نکند.

در جلسه گذشته اشکالاتی که در مورد سند اين روايت بود نيز بيان شد. ابن عساکر آن را حديث منکر دانسته و گفته بود در سند آن افراد مجهول و ناشناس وجود دارد. گفته شد اين حديث از سه صحابی ديگر يعنی حذيفه بن يمان، زيد بن ارقم و ابوذر غفاری نيز نقل شده است. درباره سند ابوذر و زيد بن ارقم مناقشه ای نشده است اما درباره حديث ابن عباس چند خدشه وارد شده است. در مورد حديث حذيفه نيز ذهبی اشکال کرده بود که اولا الغلاوی که در سند آن آمده متهم است؛ ثانيا ابوحاتم نيز روايات بشر بن مهران را ترک کرده است.

نقد و ارزيابی اشکالات وارده بر حديث

1. نکته اول اين است که در اصطلاح حديث به چه حديثی منکر گفته می شود و آيا اين عنوان قدح به شمار می آيد يا نه؟ سيوطی درباره اين اصطلاح گفته است: «هو الفرد الذی لا يعرف متنه عن غير راويه، وكذا أطلقه كثيرون ...»[2] به حديثی منکر گفته می شود که تنها يک راوی آن را نقل کرده و از غير او شنيده نشده باشد. بسياری نيز همين گونه حديث منکر را معنا کرده اند. اما برخی ديگر حديث منکر را به گونه ای ديگر معنا کرده اند از جمله ابن صلاح گفته است: منکر دو گونه است: يکی آن که حديث تنها يک راوی دارد اما مضمون آن با آنچه راويان ثقه نقل کرده اند مخالف است. دوم اينکه آن روايت مخالف با روايات ثقات نيست اما در ميان راويان آن افرادی که از نظر اعتبار که بتوان تفرد آنها را تحمل کرد نيست.

ابن کثير سه فرض را برای روايت منکر بيان کرده است: 1. ان خالف الراويه الثقات، فمنکر مردود؛ 2. و کذا ان لم يکن عدلا ضابطا و ان لم يخالف، فمنکر مردود. اگر روايت مخالف با ثقات نيست اما راويان آن ضعيف است باز مردود و قابل استفاده نيست؛ 3. گونه سوم، حديثی است که راوی آن مورد توثيق است. چنين حديثی منکر اما پذيرفته شده است .

کلمه منکر در اصطلاح حديثی غير از معنايی است که در فهم عرفی از اين کلمه اراده می شود. منکر در حديث هميشه مردود نيست بلکه گاه مقبول است و لذا صرف اين اصطلاح باعث بی اعتبار شدن حديث نيست.

اما برخی گفته اند: حديث منکر روايتی است که راوی آن ضابط نيست (غلط او آشکار است)، يا زياد غفلت می کند و يا فاسق است.[3] با بررسی عنوان منکر در علم حديث بدست می آيد که غير از اين نظر اخير، حديث منکر، به خودی خود قدحی برای راوی به شمار نمی رود بلکه بايد آن حديث از جهات ديگر مورد بررسی قرار گيرد.

2. نکته ديگر اينکه گفته شد اساسا اين حديث مصداق حديث منکر نيست زيرا متن آن از چند صحابی و تعداد فراوانی غير صحابی نقل شده است.

3. بر فرض که اشکال وارده بر نقل ابن عباس را بپذيريم، می گوييم سند حديث ابوذر و زيد بن ارقم بدون مناقشه است.

4. درباره حديث حزيفه نيز، ذهبی تنها گفته است، الغلاوی متهم است اما ديگر وجه اين اتهام را بيان نکرده است. بررسی ها نشان می دهد که اتهام وی به جهت شيعه بودن و بيان فضائل اهل بيت بوده است.

5. نکته ديگر اينکه از آنجا که اين روايت از طرق مختلفی بيان شده تحت قاعده «يقوی بعضها بعضا» قرار می گيرد. در اين باره کلامی از المناوی نقل شد که گفته بود اگر همه طرق روايت ضعف باشد اما طرق آن کثير باشد، جبران ضعف آن خواهد بود. اين چنين حديثی را انکار نمی کند مگر کسانی که جاهل به صنعت حديث باشند و يا عناد و تعصب داشته باشند و ابن تيميه از گونه دوم است. [4]

ابوعبدالله ذهبی نيز در مسير ابن تيميه در جرح احاديث مربوط به فضائل اهل بيت (ع) قرار دارند هر چند به آن شدت نيست. وی نامه ای نصيحت آميز به ابن تيميه دارد. اين امر نشان می دهد که وضع ابن تيميه چگونه است که حتی ابوعبدالله ذهبی وی را نصيحت کرده است. وی در اين نامه به ابن تيميه می گويد: راهی که تو می روی و هر حديثی را قدح می کنی خيلی خطرناک است. اگر اين گونه باشد صحاح ما نيز زير سوال خواهد رفت. ذهبی می گويد تو شخصی هستی که در ضرب المثل می گويند «و تبّا لمن شغله عيوب الناس عن عيبه، إلى كم ترى القذاة فی عين أخيك و تنسى الجذع فی عينيك؟»[5] خار را در چشم ديگری می بيند اما ستون را در چشم خود نمی بيند. آيت الله سبحانی اين نامه را در «بحوث فی الملل و النحل»[6] آورده است.

6. نکته ديگر در مورد سند اين حديث آن است که مضمون آن با احاديث فراوان ديگری هماهنگ است. مرحوم شرف الدين نيز بعد از بيان اين احاديث می فرمايد اين مضامين خصوصا از طريق عترت طاهره متواتر است. مرحوم شرف الدين نيز از همين راه برای معتبر بودن احاديث استفاده کرده است . سبک ايشان اين است کمتر به بررسی سندی روايات می پردازد بلکه با بيان نقل های متعدد، مشکل ضعف را اگر باشد حل می کنند.

نکته ای در مورد شاخص اعتبار حديث

اگر روايتی به صورت مسند نقد شده باشد، معيار و شاخص ارزيابی آن بررسی سندی آن است و لذا ديگر فرقی نمی کند در کداميک از کتب اهل سنت آمده باشد. بله اگر شاخص اعتبار حديث بر اساس کتاب در نظر گرفته شود در اين صورت تنها دو کتاب از کتب اهل سنت مورد قبول آنان است و آن صحيح بخاری و صحيح مسلم است، و ديگر کتاب های آنان حتی سنن بما هو، ملاک اعتبار حديث نخواهد بود. اما شاخص اصلی در اعتبار حديث که دو کتاب صحيحين نيز نسبت به آن طريقيت دارند، بررسی رجال و سند حديث است. در مورد دو کتاب اول، عالمان اهل سنت اجماع دارند که آنچه در آنها بيان شده صحيح است.

حال وقتی معيار بررسی، رجال حديث باشد ديگر تفاوتی نمی کند ترمذی آن را نقل کرده باشد يا فرائد السمطين و يا شواهد التنزيل. حتی بخاری و مسلم نيز نگفته اند که آنچه صحيح است در کتاب های آنان آمده است بلکه تصريح کرده اند که آنچه ما نقل کرده ايم صحيح است.

توجه به محدثين روايت در ميان ما شيعيان نيز وجود دارد کما اينکه برخی از محدثين مانند مرحوم کلينی و شيخ صدوق و شيخ طوسی جايگاه ويژه ای در ميان ما دارند اما نمی گوييم که کتاب های آنها تماما صحيح است.

نکته ديگر اينکه گاه در نسبت کتابی به مولف آن تشکيک شده است، مانند نسبت کتاب سليم بن قيس، يا کتاب «النکت الاعتقاديه» از شيخ مفيد و يا کتاب «حقائق الايمان» از شهيد ثانی. مرحوم ملاصدرا در نوشته های خويش بارها از کتاب «اثولوجيا» به عنوان نوشته ارسطو ياد کرده است اما بعدها معلوم شده که اين کتاب نوشته فلوطين است. در ميان اهل سنت نيز در مورد نسبت کتاب «الامامه و السياسه» (يا تاريخ الخلفاء) به ابن قتيبه که مطالب تاريخی فراوانی دارد تشکيک شده است. يا در مورد کتاب «سر العالمين» که منسوب به ابوحامد غزالی است نيز همين تشکيک صورت گرفته است. در اين کتاب نکته ای آمده که در ساير کتب نيامده و آن اين است که غزالی به بيان جريانات بعد از پيامبر اکرم (ص) پرداخته و در پايان نتيجه گرفته که ريشه اين اختلاف ها، حقد و حسد و حب رياست بوده است و الا اگر اينها نمی بود، راه بر اساس آنچه پيامبر فرموده بود روشن بود. از آنجا که اين مطلب برای اهل سنت خيلی تند است، در مورد نسبت کتاب به غزالی تشکيک کرده اندة اما جالب است که ابوعبدالله ذهبی در «ميزان الاعتدال» از اين کتاب نام برده و آن را از آن غزالی دانسته است.

 

اشکال ناصرالدين آلبانی بر اين حديث

آلبانی که از شخصيت های معاصر و برجسته سلفيون است، متعرض روايتی که مرحوم شرف الدين آورده شده و چند اشکال بر آن گرفته و آن را موضوع دانسته است. وی گفته است: «حديث من سره حياتی ... موضوع اخرجه ابونعيم و قال هو غريب و قلت و هذا اسناد مظلم و کل من دون ابن ابی روّاد مجهول لم اجد من ذکره فأحدهم هو الذی اختلق هذا الحديث الظاهر البطلان و الترکيب». حديث «من سره» جعلی و موضوع است و ابونعيم آن را غربب دانسته است. سلسله اسناد اين حديث ضعيف است و رجال قبل از ابی روّاد مجهول اند و يکی از آنها کسی است که اين حديث را ساخته است. اين حديث هم از جهت مضمون و هم ترکيب ظاهر البطلان است.

آلبانی سپس سخن ابن عساکر را که حديث را منکر دانسته آورده و می گويد: «کيف لا يکون منکرا و فيک مثل ذاک الدعا [که پيامبر فرمود لا انالهم الله شفاعتی] الذی لايعهد مثله عن النبی و لا يتناثر مع خلقه» چگونه اين حديث منکر نباشد در حالی که شاهد آن دعا و نفرينی است که از پيامبر اکرم (ص)‌نقل شده است، در حالی که ما هيچ جا نداريم که آن حضرت که رحمه للعالمين هستند چنين دعای تندی نموده باشد.

وی در انتها به مرحوم شرف الدين اشکال کرده و گفته است: شرف الدين اين حديث را به گونه ای از کنز العمال نقل کرده که خواننده به وهم می افتد که اين حديث در مسند احمد آمده است، و نيز تضعيف صاحب کنز را نيز نقل نمی کند.[7]

ارزيابی

1. صرف داشتن راوی مجهول دليل بر موضوع بودن حديث نيست زيرا ممکن است ديگران درباره آنها سخن گفته باشند. مگر اينکه بگوييم منظور وی از موضوع بودن به خاطر ذيل کلامش است.

2. از کجا ظاهر البطلان بودن اين حديث فهميده می شود؟ مگر غير از اين است که مضمون اين حديث دو چيز است: محبت اهل بيت (ع)‌ و اطاعت از آنان، و اين دو نکته الی ماشاء الله در روايت فريقين و احاديث معتبر آمده است. چگونه است، اين حديثی که در صحيحين آمده که نعوذبالله خداوند وقتی بر روی عرش خود می نشيند، چون بزرگ است جا نشده و بدنش بيشتر از فضای صندلی است. عده ای از ملائکه نيز کجاوه وی را حرکت می دهند. اين احاديث که در آن نسبت احتياج به خداوند می دهد ظاهر البطلان نيست اما اينکه پيامبر فرموده است: بعد از من به علی بن ابيطالب (ع) و اهل بيت من اقتدا کنيد ظاهر البطلان است!؟ آيا در اين کلام از پيامبر غلو و شرک بيان شده است.

3. اما در مورد دعايی که گفته است با اخلاق پيامبر مناسب نبوده و نظيری نيز در تاريخ ندارد. اين ادعايی بی دليل است و شواهد بر خلاف دارد از جمله:

الف) قرآن کريم می فرمايد: ﴿وَ الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار﴾[8] : و كسانى كه پيمان خدا را پس از بستنِ آن مى‌شكنند و آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده مى‌گسلند و در زمين فساد مى‌كنند، بر ايشان لعنت است و بد فرجامى آن سراى ايشان راست.

و در آيه ای ديگر می فرمايد: ﴿قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى[9] . روشن است که يکی از مصاديق ترک مودت نسبت به اهل بيت پيامبر، قطع اين پيوند و عدم مطابعت از آنان است. و اين مطلب همان دعای است که پيامبر اکرم (ص) در حديث فرموده است. بنابراين درست است که آن حضرت رحمه للعالمين بودند اما گاه مظهر غضب الهی نيز بودند.

ب) نمونه ای ديگر جريانی است که در صحيح بخاری آمده است: « إنَّ النبی دخل على أعرابی يعوده، قال: و كان النبی صلى الله عليه و سلم إذا دخل على مريض يعوده قال: «لا بأس طهورٌ». قال: قلتَ: طهور، كلّا بل هی حُمّىً تفور- أو تثور- على شيخ كبير تُزيره القبور. فقال النبی صلى الله عليه و سلم: «فنعم إذاً». فما أمسى من الغد إلّا ميِّتاً[10] [11] پيامبر اکرم (ص) ‌وقتی به عيادت مريضی می رفتند می فرمودند: چيزی نيست و اين تبِ شما باعث پاکی می شود. يک وقت آن حضرت به ديدن مردی اعرابی رفتند و همين مطلب را فرمودند. اما آن اعرابی گفت هرگز چنين نيست بلکه اين يک تب سختی است که بر پيرمردی مانند من وارد شده و حتما مرا داخل قبر می کند. پيامبر فرمود: حال که خودت می خواهی همان خواهد شد. و همان شد و فردا وی درگذشت.

ب) در صحيح مسلم اين روايت از سلمه بن اکوع نقل شده است: « أنَّ رجلًا أكل عند النبی صلى الله عليه و سلم بشماله، فقال: «كُلْ بيمينك». قال: لا أستطيع. قال: «لا استطعت». قال: فما رفعها إلى فيه بعدُ.» [12] [13] مردی با دست چپ در نزد پيامبر اکرم (ص)‌ غذا می خورد. آن حضرت به او فرمود: با دست راست غذا بخور. وی به دروغ و برای تمرّد از دستور پيامبر گفت: نمی توانم. حضرت فرمود: ديگر نمی توانی، و همان هم شد. وی تا آخر عمر ديگر نتوانست دست راستش را به دهان برده و غذا بخورد.

4. آنچه راجع به مرحوم شرف الدين نيز گفته شده افترا و نسبتی ناروا است، زيرا مرحوم شرف الدين به روشنی در پاورقی فرموده است اين حديث در کنز العمال و منتخب کنز که در حواشی مسند احمد آمده نقل شده است. کلام ايشان ابهامی ندارد و اگر کسی تفاوت حاشيه و متن را نفهمد مربوط به خود اوست .

بحث امسال پايان يافت. انشاء الله در سال آينده به شرط حيات ادامه همين بحث در دو جلسه در طول هفته بيان خواهد شد .


[1] المراجعات، علامه شرف الدین، ص82، ط-المجمع العالمی لاهل بیت (ع).
[2] تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، سیوطی، ج1، ص276.
[3] معجم مصطلحات توثیق الحدیث، دکتر ابی زبیر، ص88، ط-العالم الکتب.
[4] فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، المناوی، ج3، ص170.
[5] الغدیر، علامه امینی، ج5، ص135، ط- مرکز الغدیر.
[6] بحوث فی الملل و النحل، آیت الله سبحانی، ج4، ص51، ط-موسسه الامام الصادق(ع).
[7] سلسله الاحادیث الضعیفه، ناصرالدین آلبانی، ج2.
[8] الرعد/سوره13، آیه25.
[9] شوری/سوره42، آیه23.
[10] صحیح بخاری، ج3، ص1324، ح3420.
[11] الغدیر، ‌علامه امینی، ج1، ‌ ص264.
[12] صحیح مسلم، ج4، ص259، ح107.
[13] الغدیر، علامه امینی، ‌ج1، ص264.