درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

95/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حديث امان در مراجعه هشتم کتاب المراجعات

بررسی مدلول حديث امان: وجه امان بودن اهل بيت (ع)

بعد از بيان مباحث مقدماتی در مورد حديث امان به بررسی مدلول اين حديث شريف پرداخته شد. متن مشهور اين حديث چنين است «النّجوم أمان لأهل السّماء، و أهل بيتی أمان لامّتی‌». در اين باره خصوصياتی که در مورد نقل های اين حديث بکار رفته بود بيان شد. اساسی ترين بحث اين بخش آن است که معلوم شود چه رابطه ای ميان وجود اهل بيت (ع) و دوام و برقراری زمين و امنيت آن وجود دارد؟ به عبارت ديگر چه رابطه ای ميان وجود اهل بيت (ع) در اين عالم، و زندگی مطلوب امت اسلامی وجود دارد؟

در بررسی اين مطلب بايد دانست که آيا اين رابطه يک رابطه اعتباری و قرار دادی است يا رابطه ای حقيقی و واقعی؟ در صورت حقيقی بودن نيز آيا اين مساله مربوط به حوزه تکوين است يا تشريع و يا هر دو؟

وجه اين امر در نقل های مشهور اين روايت نيامده است مگر در نقل کتاب مستدرک حاکم که در آن آمده بود «اهل بيتی امان لامتی من الاختلاف» و نيز نقل شيعی در تفسير منسوب به امام حسن عسکری (ع) که آمده بود «اهل بيتی امان من الضلاله».

اما در اين باره چند وجه ممکن است بيان شود که در ادامه به بررسی آنها می پردازيم :

وجه اول

احتمال اول آن است که گفته شود حديث در صدد بيان يک نشانه است؛ نشانه ای که صرفا به عنوان يک علامت بوده و بيش از آن چيزی را نمی رساند مثل پرچم سياه که نشانه مجلس عزا است. طبق اين احتمال، ديگر حديث دلالتی بر افضليت و امامت اهل بيت ندارد، زيرا نشانه به ما هو نشانه، ملازم با برتری نيست.

وجه دوم

وجه ديگر آن است که گفته شود مدلول حديث علاوه بر نشانه بودن، بيان گر يک رابطه حقيقی تکوينی هست، به اين معنا که ميان اهل بيت (ع) و عالم، يک رابطه علی و معلولی برقرار است و وجود اهل بيت در سلسله علل تکوينی آن قرار دارد. اين امر نيز هم از جهت علت فاعلی و هم علت غايی است.

الف) نقش فاعلی امام در نظام خلقت

معنای عليت فاعلی اهل بيت در نظام عالم اين است که آنان به اذن الهی در طول ايجاد اين عالم نقش آفرينند. اين معنا، تفويض باطل را به همراه ندارد، زيرا تفويض آن است که نقش آنها به صورت مستقل و در عرض فاعليت الهی باشد به اين معنا که خداوند کار خلقت را به آنان واگذار کرده است. اين معنا قطعا باطل است و معنای صحيح آن است که اهل بيت (ع) در طول فاعليت الهی و به اذن الله در خلقت عالم نقش آفرين اند.

برای روشن شدن مساله به نفس و افعال آن مثال می زنيم. نفس انسان که مختار است کارهايی را به عنوان فاعل انجام می دهد. برخی از اين کارها جوانحی و مربوط به درون است مانند فکر کردن، اراده کردن، ايمان آوردن و انکار کردن. و برخی کارها جوارجی و مربوط به جنبه بيرونی انسان است. افعال جوانحی نيز فعل انسان به شمار می آيد و لذا مورد تکليف است و پاداش و مواخذه بر آن تعلق می گيرد. حال در مورد افعال انسان بايد دانست هر چند انسان فاعل افعال خويش است اما در عين حال بالذات نبوده و استقلالی ندارد، و الا اگر رابطه آن را با خداوند قطع شده بدانيم همان تفويض باطل خواهد بود.

نظام عالم، نظامی طولی است و ملائکه الهی به اذن الله مدبرات امر هستند. آنان در بارش باران و وزش باد و ساير اموری که در اين عالم رخ می دهد نقش دارند. البته اين مساله با تاثير عوامل طبيعی منافاتی ندارد. و لذا وقتی کبريتی روشن و توسط آن اجاق گاز روشن می شود، هم علل طبيعی و هم نفس انسان و هم ملائکه و هم خدای متعال در آن فعل نقش دارند منتهی همه اينها در طول فاعليت الهی قرار دارند.

حال اگر فرض کنيم نفس انسانی آن قدر قوی باشد که بتواند فراتر از تصرفاتی که در روح و جسم خود انجام می دهد، به اذن الله در کالبد عالم و ملکوت آن نيز اثر بگذارد، امر محلی رخ نداده است. نه محال ذاتی و نه محال غيری . و نيز اين مساله منافاتی با توحيد هم ندارد زيرا اگر چنين فعلی که باذن الله است بخواهد با توحيد منافات داشته باشد در آن صورت تاثير هر کدام از ما در روح و بدنمان نيز با توحيد منافات خواهد داشت. در مساله شرک، فرقی ميان فعل کوچک و بزرگ نيست. اگر کسی بگويد پلک چشم خود را مستقلا و بدون اذن الهی می بندد، شرک است اما اگر بگويد کوه را به اذن الله جابجا می کنم شرک نيست. هيچ کس بدون اذن الهی سر سوزنی تاثير مستقل ندارد. بنابراين اگر کسی بالاترين افعال را به اذن الله انجام دهد مانند اين که مظهر مميت و احياء الهی باشد، شرکی نخواهد بود زيرا او در اين کار مظهر و مجرای فيض الهی خواهد بود.

با توجه به اين مثال می گوييم همان طور که نفس انسان در روح و بدن اثر می گذارد و اين امر هيچ منافاتی با فاعليت الهی ندارد، اهل بيت(ع) نيز در نظام عالم تکوين اثر دارند و اين امر منافاتی با فاعليت الهی ندارد زيرا فعل آنها در طول فعل الهی و به اذن او می باشد. اين معنای نقش فاعلی اهل بيت در خلقت عالم است.

ب) نقش غايی امام در نظام خلقت

اهل بيت (ع) علاوه بر نقش فاعلی، سبب غايی خلقت اين عالم نيز می باشند. توضيح اينکه خدای متعال چون کمال مطلق بالذات است هيچ نيازی به هيچ چيزی ندارد. اما او در عين حال، فاعل و ايجاد کننده نيز هست. اکنون سوال می شود هدف او از خلقت اين موجودات چيست؟ (سوال ما در اينجا از ايجاد است نه از فاعليت زيرا گفته شد او غنی بالذات است). در اين باره مباحثی گفته شده که صحيح ترين آنها اين است که خدای متعال هيچ غرضی زائد بر ذات خود ندارد. او هم فاعل بالذات و هم غايت بالذات است. فاعلی از فعل خود غرض و غايت دارد که بخواهد با فعل خود نقض خود را جبران کند اما خدای متعال غنی بالذات است و هيچ گونه نقص و نيازی ندارد. او از خلق موجودات هيچ سودی نمی برد. پس چرا خلق می کند؟

پاسخ آن در اين سوال نهفته است که وقتی موجودی در اوج کمالات باشد، ساير موجودات چه انتظاری از او دارند؟ مثلا فرض کنيم مرحوم شيخ انصاری دارای علمی است که ديگر نيازی به هيچ کس ندارد. او چه علمش را تعليم دهد و چه ندهد برای او سودی ندارد. حال ديگران چه انتظاری از او دارد؟ اگر او عجز و بخلی نداشته باشد و کارهايش را نيز از روی حکمت انجام می دهد نه هوا و هوس چه می کند؟ آيا چون نيازی ندارد سکوت می کند يا نه لازمه کمالات او افاضه آن به ديگران است؟ پس غايت او مربوط به خود او نيست بلکه مربوط به شاگردان است. او چون علمش کامل است افاضه می کند نه اينکه چون بخواهد چيزی بدست آورد، می گويد.

نکته ديگر اينکه اکنون که مرحوم شيخ می خواهد افاضه کند، به شاگردان خود می نگريد و می بيند برخی دارای استعداد کاملی هستند و برخی ناقص اند. وی متناسب با کسانی که استعداد کاملی دارند بيان می کند. آنان هستند که مقصود اصلی او از اين تعليم هستند و ديگران در مرحله بعد قرار دارند (در احوالات شهيد مطهری آمده است که استاد ايشان مرحوم علامه می فرمودند هر وقت شهيد مطهری در درس حاضر بودند من مطمئن بودم که چيزی از مباحث هدر نمی رود. ايشان برای شهيد مطهری به جهت همين امر خيلی احترام قائل بود. نقل شده که مرحوم علامه چند بار از قم به تهران رفتند تا با شاگرد خود در مساله قوه و فعل بحث کند. شهيد مطهری چون با ايشان در مساله قوه و فعل اختلاف نظر داشت، اين قسمت از اصول فلسفه را شرح نکرده و تنها يادداشت های ايشان در آنجا آمده است).

حال خدای متعال نيز خود نيازی به خلق موجودات ندارد، اما اين همه قابل و استعداد وجود دارد. اولين مقصود او در خلق، موجودی خواهد بود که قابليت بيشتری دارد. او صفات الهی را بيشتر تجلی می دهد به همين خاطر ائمه اطهار (ع) فرمودند «نحن اسماء الله الحسنی»[1] . به عنوان مثال اگر دانشگاهی در جايی تاسيس شود هدف از آن، تربيت افرادی فيزيک دان و شيمی دان است. مقصود اصلی از تاسيس اين مرکز همين افراد شاخص است و ديگران مقصود ثانيه هستند و الا اگر همه ضعيف می بودند ديگر چنين مرکزی تاسيس نمی شد. به همين خاطر می گوييم در نظام خلقت هر موجودی که دريافت بيشتری از کمال داشته باشد غايت اولی است و ساير موجودات در مرحله دوم مقصود اند.

اگر در خلقت عالم، قابليت و استعداد باشد اما خدای متعال آنها را پاسخ ندهد، خود نقص است. او فياض علی الدوام است. امام راحل در روز کارگر می فرمود: خدای متعال اولين کارگر و بهترين آنها است زيرا هميشه کار می کند و خستگی ندارد. حال با وجود اين همه قابليت در موجودات، اولين مقصود در فعل او موجودی است که استعداد و قابليت بيشتری دارد. آن موجود است که تجلی بخش تر در صفات الهی است.

الان در عالم طبيعت نباتات و حيوانات دارای رتبه وجودی کمتری از انسان هستند و برای او خلق شده اند. انسان ها نيز به خاطر انسان کامل هستند. هر مرحله پايين تر به خاطر مرحله بالاتر است که مورد توجه قرار گرفته است. اولين توجهی که از سوی فاعل کامل شده، به فعل کامل تر شده است. اين مساله معنای عليت غايی بودن اهل بيت(ع) در نظام خلقت است.

دوام فيض، لازمه کمال الهی

خدای متعال در افاضه خويش نقص و نيازی ندارد، لازمه کمال او آن است که افاضه نيز داشته باشد. او محتاج نيست اما لازمه جواد بودن او افاضه به موجودات است. به عنوان نمونه وقتی امام حسين (ع) با سپاه حر بن يزيد رياحی برخورد نمود، با اينکه در بيابان قرار داشتند و خود نيازمند آب بودند و سپاه حر نيز آمده بودند تا جلوی آن حضرت را بگيرند و دشمن ايشان به شمار می آمدند اما آن حضرت فرمود: به آنها و حتی اسب هايشان آب دهيد. نقل شده خود حضرت ديدند يکی از اينها نمی توانست آب بخورد به او فرمود: «أنخ الراويه» شتر را بخوابان. بعد حضرت باز ديدند که وی نمی تواند درست آب بخورد لذا خود ايشان دهان مشک را گرفتند تا وی آب بخورد. ما اگر باشيم چنين نمی کنيم زيرا ما ناقص ايم اما آن حضرت چون مظهر جمال و کمال الهی است اينگونه برخورد می کند. يا در جريان جنگ صفين وقتی سپاه معاويه به چاه های آب می رسد، معاويه دستور داد آب را بر روی لشگر علی (ع) ببنديد تا استفاده نکنند. حضرت علی(ع) دستور دادند آب را پس بگيرند و آنان آب را پس گرفتند. بعد به حضرت گفتند ما نيز مقابله به مثل کنيم اما حضرت فرمود: نه، ما چنين نمی کنيم. مرتبه وجودی آن حضرت در جايگاهی است که اگر اين فعل را نداشته باشد ديگر اميرالمومنين(ع) نيست.

مه فشاند نور و سگ او او کند هر کسی بر طينت خود می طند

ماه نورافشانی می کند و نمی شود که ماه باشد اما نورافشانی نکند. خواجه نصير الدين طوسی در «تجريد الاعتقاد» می فرمايد : «و وجوب الوجود يدل على سرمديته و نفی الزائد و الشريک و الضد و و التركيب بمعانيه و ... علی ثبوت الجود و الملک و الحکمه و القيوميت».[2] چون خداوند واجب الوجود بالذات است، فعل او نيز بايد متناسب با او باشد و لذا اين همه صفات را برای وی از همين طريق اثبات می کند.[3]

مساله ای که در مورد نقش فاعلی و غايی اهل بيت در خلقت بيان شد مقتضای قواعد عقلايی است که دليل نقلی از قرآن و روايات نيز در اين زمينه آمده است. اما در اينجا ديگر نمی توان با اهل سنت احتجاج کرد زيرا آنان چنين رواياتی را ندارند . البته اهل عرفان آنان اين مباحث را قبول دارند، زيرا آنان حضرت ولی عصر (عج) را قطب اعظم خود می دانند. اين دسته از اهل سنت که اين نگرش را در مورد اوليای الهی عموما و درباره حضرت ولی عصر(عج) خصوصا دارند از اين نظر، شيعه هستند. در اين زمينه کتاب «مطالب السئول فی مناقب آل الرسول»، نوشته محمد بن طلحه شافعی کتاب خوبی است.

 

وجه سوم

وجه ديگر، بررسی جنبه تشريعی مساله است. اينکه نقش اهل بيت در بقاء امت يا بقاء زمين چيست؟ پاسخ به اين سوال چنين است:

1. قرآن کريم مقصود از خلقت جن و انس را پرسش و عبادت خداوند می داند و می فرمايد: ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون‌﴾[4]

2. قرآن کريم همچنين بيان می دارد که خداوند زمين و آسمان را برای انسان خلق نموده است ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَميعاً﴾[5] و ﴿وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَميعاً﴾[6] . بنابراين خداوند زمين و آسمان را برای انسان و انسان را برای عبادت آفريده است.

3. عبادت نيز راه و رسم و آيين نامه ای دارد زيرا بايد بر اساس آنچه معبود می خواهد انجام گيرد. اگر کسی در عبادت تابع خودش باشد و هر وقت خواست و هر چه خواست انجام دهد ديگر عبادت نخواهد بود. حقيقت عبادت، خضوع و گرنش در برابر ذات مقدس الهی است و خداوند است که بايد بپسندد چه کاری باعث خضوع بنده می شود. خضوع نيز در هر کار و قالبی نمی گنجد بلکه برنامه و آيين نامه دارد. منظور از عبادت نيز هر آن کاری است که مرضی خداوند است.

قرآن می فرمايد: ﴿أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنی‌ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطان[7] امام صادق(ع) در باره اين آيه می فرمايد: خدای متعال اطاعت شيطان را عبادت وی ناميده است. در آيه ديگر می فرمايد: يهود، عالمان خود را رب گرفتند و عبادت نمودند ﴿اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه[8] آنان اين گونه نبودند که در مقابل عالمان خود رکوع و سجود کنند اما اطاعت از دستورات آنان به معنای پرستش و عبادت آنها به شمار آمده است.

4. آيين نامه عبادت و راه بندگی توسط انبياء الهی به بشر تعليم داده شده است. اکنون سوال می کنيم اگر پيامبری شريعتی آورد و از دنيا رفت بعد از او چه بايد بشود، آيا شريعت او بايد برود؟ خير؛ حال اگر گفته شود پيامبر اکرم (ص) بعد از خود قرآن را به يادگار گذاشتند می گوييم اين کتاب نيازمند مبين و مفسر است و مفسر آن بايد معصوم باشد زيرا در غير صورت، غايت اصلی که عبادت است بی برنامه خواهد ماند.

اکنون معنای اين قسمت حديث که فرمود «إذا ذهب أهل بيتی ذهب أهل الارض» معلوم می شود زيرا هدف خلقت عبادت و شريعت است و عبادت بدون برنامه و قانون نمی شود و اگر حجت الهی در زمين نباشد آن غرض دچار خدشه می شود و اين امر با فعل فاعل حکيم منافات دارد. دو روايتی که يکی در مستدرک حاکم بود و ديگری در تفسير منسوب به امام حسن عسکری(ع) بود، مويد همين معنا است.

نکته: گفتيم که زمين برای بشر است و بشر برای عبادت و طاعت الهی است و انبياء اين راه را به بشر آموختند. در زمان ما همه شرايع سابق منسوخ شده اند و تنها شريعت نافذ، شريعت اسلام است. بنابراين طبق حديث امان اکنون امت اسلامی معيار هستند و بقيه اهل زمين اگر امان دارند به خاطر امت اسلامی است و امت اسلامی اگر امان دارند به خاطر اهل بيت (ع) است. پس از باب «علت العله عله» بدست می آيد که اهل بيت(ع)، امان اهل زمين هستند. همه اهل ارض «مکلفون بالاصول کما مکلفون بالفروع» و لذا اگر اکنون زمين برقرار است به خاطر امت اسلامی است و امت اسلامی به خاطر وجود اهل بيت برقرار است.

وجه چهارمی در اينجا باقی مانده که انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود.

 


[1] کافی، مرحوم کلینی، ج1، ص144، ط: اسلامیه.
[2] کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلی، ص290، ط: موسسه النشر الاسلامی.
[3] ر.ک مقاله «نقش فاعلی امام در نظام خلقت» و مقاله «نقش غایی امام در نظام خلقت»، فصل نامه انتظار موعود، شماره 29 و 31 .
[4] ذاریات/سوره51، آیه56.
[5] بقره/سوره2، آیه29.
[6] جاثیه/سوره45، آیه13.
[7] یس/سوره36، آیه60.
[8] توبه/سوره9، آیه31.