درس امامت استاد ربانی

کتاب المراجعات

94/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه هشتم کتاب المراجعات، بررسی حديث شريف ثقلين
نکته ای درباره وفات حضرت فاطمه معصومه (س)
در آستانه وفات حضرت فاطمه معصومه (س) قرار داريم. اين مناسب غم انگيز را به حضرت ولی عصر (عج) و عموم ارادتمندان به خاندان عصمت و طهارت تسليت عرض می کنيم و عرض ارادت و اخلاص داريم به پيشگاه آن بانوی عظيم الشان که به برکت ايشان قم مهد علم و انقلاب و حرکت های مفيد و سازنده برای عموم بشريت، مسلمانان و خصوصا شيعيان شده است. انشاء الله لياقت آن را داشته باشيم تا بتوانيم از اين فرصت بدست آمده و زندگی در جوار معنوی و ملکوتی اين بانوی عظيم الشان، که حداکثر بهره را ببريم و منش ما مورد رضايت آن حضرت باشد.

دلالت حديث ثقلين و ادامه سخنان بزرگان اهل سنت درباره آن
در بحث حديث شريف ثقلين چند نکته باقی ماند که در ادامه به آن می پردازيم و سپس وارد بحث درباره حديث سفينه می شويم. حديث ثقلين جايگاه بسيار مهمی در مساله امامت دارد و لذا جا دارد که هر بيشتر به آن پرداخته شود.  
مرحوم علامه شرف الدين در پاسخ اين سوال که «چرا شما پيرو مذهب اهل بيت شده و مذاهب چهار گانه اهل سنت در فقه و مذهب اشعری در کلام را نپذيرفته ايد»، به اين حديث استناد کردند و بيان داشتند که طبق اين حديث ائمه اطهار(ع) عدل قرآن بوده و مرجعيت و امامت علمی دارند و بايد از آنها پيروی شود. 
در جلسه قبل بعد از بيان نحوه دلالت اين حديث شريف بر مرجعيت و امامت علمی ائمه اطهار(ع)، نمونه هايی در سخنان علمای شاخص اهل سنت که همين مطلب را فهميده بودند نقل شد. از جمله سعد الدين تفتازانی(م 973ق)، فضل بن روزبهان اشعری(قرن دهم) و عبدالرئوف المناوی (م 1031ق) در کتاب فيض الغدير، شرحی بر جامع الصغير سيوطی. فهمی که اينان از حديث ثقلين داشته اند همان است که علمای شيعه بيان کرده اند و آن وجوب متابعت از اهل بيت (ع) و تمسک به سيره آنان در کنار قرآن کريم است. در ادامه به سخن دو نفر ديگر از بزرگان اهل سنت در اين باره می پردازيم :
4. ابن حجر مکی(م 973ق)؛ وی در اين باره چند عبارت دارد که مرحوم شرف الدين يکی از عبارات ايشان را در کتاب «المراجعات» نقل می کند. در عبارت ديگری از وی آمده است: «سمى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم القرآن و عترته- و هی بالمثناة الفوقية: الأهل و النسل و الرهط الأدنون- ثقلين: لان الثقل كل نفيس خطير مصون، و هذان كذلك، إذ كل منهما معدن للعلوم اللدنية و الأسرار و الحكم العلية و الاحكام الشرعية، و لذا حث صلّى اللّه عليه و سلّم على الاقتداء و التمسك بهم و التعلم منهم ...»[1] چرا پيامبر عترت خود را ثقل ناميده است؟ زيرا ثقل به هر چيز نفيس و ارزشمند و محفوظی گفته می شود و قرآن و عترت همين گونه اند. هر کدام از اينها منبع و معدن علوم لدنی الهی اند (که بدون وسايط و معلم بشری به آن دست يافته اند. وی متوجه اين نکته بوده که از حديث ثقلين برخورداری اهل بيت (ع) از علم لدنی استفاده می شود). آنان معدن اسرار و حکمت های عاليه و احکام شرعی اند. (کلمه سر به امر پنهان گفته می شود. قرآن کريم دارای ظاهر و باطن است که بطون آن برای همه قابل فهم نيست، اهل بيت (ع) نيز همين گونه اند هستند و نيز قرآن و اهل بيت منبع حکمت اند. آنان هم در حوزه معارف و اسرار و حکم و هم احکام شريعت به عنوان منبع شناخته می شوند). بعد ابن حجر درباره عترت می گويد: به خاطر همين ويژگی ها است که پيامبر اکرم(ص) به عترت خويش در ميان صحابه توجه داده است تا به آنها اقتدا و تمسک شود و از آنها هم در حوزه معارف و حکمت ها و هم احکام شرعی کسب علم شود. ابن حجر می خواهد بگويد تشبيهی که پيامبر در اينجا انجام داده دارای ملاک است و گزاف نيست. اگر غير عترت هم اين ويژگی ها را می داشت، حضرت به آنها آدرس می داد.
وی فهم خوبی از اين حديث داشته است اما اينکه چرا در مقام عمل به آن متلزم نشده بحث ديگری است. مرحوم شرف الدين در پاورقی که به کلام ديگر ابن حجر داشتند فرمودند: اکنون با اين مطلب حقی که می گويد از وی سوال کن، چرا امام صادق (ع) را رها کرده و سراغ ابوحنيفه و اشعری رفته است؟ پاسخ اين سوال بر عهده خود وی است که بايد آن را حل کند.
5. يکی ديگر از افراد برجسته در فقه، حديث و عقايد اهل سنت که همين گونه از حديث ثقلين فهميده است، ملا علی قاری هروی ( م 1044ق) است. وی می گويد: « الأظهر هو أن أهل البيت غالبا يكونون أعرف بصاحب البيت و أحواله، فالمراد بهم أهل العلم منهم، المطلعون على سيرته، الواقفون على طريقته، العارفون بحكمه و حكمته، و بهذا يصلح ان يكونوا عدلا لكتاب اللّه سبحانه كما قال: ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾ ويؤيّده ما أخرجه أحمد فی المناقب، عن حميد بن عبداللَّه بن زيد: أنّ النبی صلّى اللَّه عليه [وآله‏] وسلّم ذُكر عنده قضاء قضى به علی بن أبی طالب فأعجبه وقال:الحمد للَّه‏الذی جعل فينا الحكمة أهل البيت ...»[2] اظهر اين است که اهل هر خانه غالبا اعرف از ديگران به صاحب خانه هستند و اين يک اصل عقلايی است. آنان بيش از ديگران بر صاحب بيت اطلاع دارند و حکم و حکمت آن را بهتر می دانند و به همين خاطر است که پيامبر اکرم (ص)‌ آنان را همتا و عدل قرآن مجيد قرار داده است ( مراد از کلمه مقابل در عبارت ايشان، مقابل در ذکر است نه مقابل در حکم که به معنای معارض است). وی سپس می گويد: همان طور که يکی از ويژگی های قرآن کريم، کتاب و حکمت است، اهل بيت نيز علم و حکمت کتاب را دارند. مويد اين مطلب هم روايتی است از احمد بن حنبل است که در کتاب مناقب خويش نقل کرده که يک وقت به پيامبر اکرم (ص) گزارشی از قضاوت حکيمانه امام علی (ع) دادند. اين مطلب برای حضرت جالب و شگفت آور بود و فرمود: سپاس خداوندی را که حکمت را در ما اهل بيت قرار داده است.[3]
استقلال استدلال بر حديث ثقلين از کلام ديگران 
استدلالی که بر حديث ثقلين بر مرجعيت و امامت علمی اهل بيت شد، از مفاد حديث بدست می آيد و به کلام ديگران گره نخورده که چون آنان می گويند پس درست است. و اين نکته مهمی در معرفت شناسی است که گاه رهزن می شود. برخی می گويند: اگر اين حرف درست است چرا اين همه مخالف دارد؟ اما اين سخن نادرست است زيرا اگر چنين باشد لازم می آيد قاعده اجتماع نقيضين که بديهی ترين بديهيات است به دليل نظرات مخالف نيز دچار مشکل می شود. اشکال کار اين است که اينان خيال کرده اند انسان تنها دارای عقل است. بله اگر انسان تنها عقل محض می بود لازمه اش اين بود که اختلاف رخ ندهد در حالی که انسان عقل محض نيست بلکه در کنار عقل، وهم و غريزه نيز دارد. گاه امر بر او مشتبه می شود «إِنَّكَ امْرُؤٌ مَلْبُوسٌ عَلَيْك‏ »، گاه هوس ها بر فرد غلبه کرده است ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا﴾[4] بنابراين اختلاف ها دليل بر بطلان نيست.    

دلالت حديث ثقلين بر حيات امام عصر (عج)
نکته ديگری که از اين حديث شريف استفاده می شود اثبات وجود حضرت ولی عصر (عج) است. وجه آن نيز آن است که پيامبر اکرم (ص) در اين حديث فرمودند قرآن و عترت از هم جدا شدنی نيستند، پس مادامی که قرآن هست، عترت هم با ويژگی هايی که از حديث استفاده می شود همواره هست. ويژگی های همچون هدايت گری، عصمت و دارای علم و حکمت بودن. از آن طرف پيامبر اکرم (ص) در کلام خويش قطعا صادق است و اگر لحظه ای عترت نباشد، قول پيامبر کذب خواهد بود و اين لازمه باطل است، پس وجود و حيات مصداقی از عترت ثابت می شود.
در مورد عصمت پيامبر خصوصا در مورد عصمت ايشان در قولی که مخصوص به هدايت است احدی ترديد ندارد و حتی حشويه نيز که سخنان نامربوطی می گويند اينجا را به عنوان خط قرمز پذيرفته اند زيرا اگر اين حداقل از عصمت پذيرفته نشود، نقض غرض بعثت خواهد بود .
بعد از اثبات اين مطلب اکنون به سراغ يافتن مصداق آن در زمان ما می رويم . برای اين کار از روش استقراء در ميان نحله های مختلف اسلامی وارد می شويم. مذاهب مختلف اسلامی از اين نظر به دو دسته کلی تقسيم می شوند:
1. دسته ای قائل به اينکه فرد معصومی بعد از پيامبر آمده نيستند و اگر عصمتی باشد آن را مربوط به اجماع می دانند و لذا از نظر آنها مصداقی برای عترت که در حديث ثقلين آمده وجود ندارد نداريم.
البته برخی از عالمان اهل سنت قائل به عصمت اميرالمومنين (ع) هستند. فخر رازی که آثار زيادی دارد درباره اين فرع فقهی که آيا بسم الله الرحمن الرحيم را در ابتدای نماز بگوييم يا نگوييم و آيا آن را بلند بگوييم يا آهسته بگوييم می گويد: بايد آن را بلند گفت زيرا بلاشک علی بن ابيطالب (ع) در نماز های خود بسم الله را بلند می گفت. از آن طرف پيامبر درباره علی فرمود «علی مع القرآن و القرآن مع علی» و فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی يدور معه حيث ما دار». پس آنچه علی (ع) انجام می دهد حق است.
ابن ابی الحديد نيز می گويد: برخی فرمايشات علی ابن ابيطالب(ع) دليل بر عصمت اهل بيت است. من از استادم اين مطلب را پرسيدم وی گفت: محمد بن متوی در کتاب الکفايه گفته است گر چه ما قائل به لزوم عصمت در امامت نيستيم اما ادله می گويد علی (ع) معصوم بوده است.
2. دسته دوم کسانی هستند که به وجود معصوم بعد از پيامبر قائل اند که آن مذهب شيعه است. در نحله های مذهب شيعه، زيديه به لزوم عصمت امام اعتقادی ندارد در حالی که مفاد حديث ثقلين اين است که عترت دارای عصمت است. اسماعيليه نيز معتقد به عصمت اند اما افرادی که به عنوان معصوم فعلی معرفی می کند که صلاحيت اين امر را ندارند. بنابراين مصداق عصمت تنها در نزد مذهب شيعه اثنی عشری است. شيعه در زمان ما حضرت ولی عصر (عج) را مصداق عترت می داند. اگر اين هم نباشد، قول پيامبر نعوذ بالله کذب خواهد بود و چون اين لازمه قطعا باطل است پس تالی ثابت می شود.
شيخ مفيد در کتاب «ارشاد القلوب» می فرمايد: دليل بر وجود امام عصر (عج) قبل از دلايل نقلی، دليل عقلی است و آن دليل چنين است: در هر زمانی واجب است که امامی وجود داشته باشد؛ آن امام نيز بايد معصوم و افضل بوده و علم کامل به احکام داشته باشد. مصداق آن نيز جز آنچه مذهب شيعه اثنی عشريه می گويند کسی نيست. پيش فرض اين استدلال بر اين مساله اجماعی بنا شده که «الحق فی کل مساله لايکون خارجا عن الامه الاسلاميه».  اين دليل را شيخ الطائفه نيز در آورده اند.
درباره شيخ مفيد
شيخ مفيد و ما ادراک ما شيخ المفيد. ايشان خيلی به شيعه خدمت کرده و در غيبت کبری از استوانه ها و مشعل داران مذهب تشيع بوده است. در روز قيامت معلوم می شود که جايگاه ايشان کجا است. ايشان فردی حاضر جواب و زيرک و محيط بر عقل، نقل، تاريخ، حديث و آرای مذاهب و انسان اعجوبه ای بوده است. اگر کتاب «فصول المختاره» را ملاحظه کنيد می بينيد پای درس ايشان افرادی از مذاهب مختلف بوده اند که از شيخ سوال می پرسيدند و ايشان جواب می دادند. نقل می کنند که وقتی ايشان از دنيا رفت، يکی از علمای مخالف گفته بود: «امشب ديگر ما يک خواب راحت می کنيم». به حق بايد گفت هشام بن حکم آن زمان مرحوم شيخ مفيد بودند. کتاب «ارشاد القلوب» ايشان کتاب مفيدی است که هم در بردارنده تاريخ و هم مباحث اعتقادات خصوصا در موضوع امامت است.
نکته ای در مورد سادات
فخر الدين رازی می گويد يکی از پيش گويی های قرآن کريم سوره کوثر است آنجا که می فرمايد: ﴿إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ﴾ ای پيامبر ما به تو خير کثير داديم. ذريه پيامبر آن خير کثير است که با اينکه آن همه از آنان در دوران بنی اميه و بنی العباس و دوران های ديگر کشتند اما الان در دنيا چقدر سادات زياد هستند. علاوه بر اينکه در ميان آنان افراد شاخص فراوان وجود دارد. 

ديدگاه برخی از علمای اهل سنت در اين باره 
1. نورالدين سمهودی مصری(م 911ق) در جواهر عقدين بعد از نقل حديث ثقلين، چند تنبيه درباره آن ذکر کرده و می گويد: « ان ذلك يفهم وجود من يكون أهلا للتمسك به من أهل البيت و العترة الطاهرة فی كل زمان وجدوا فيه الى قيام الساعة، حتى يتوجه الحث المذكور الى التمسك به، كما ان الكتاب العزيز كذلك، و لهذا كانوا- كما سيأتی- أمانا لأهل الأرض، فإذا ذهبوا ذهب أهل الأرض‏»[5] 
اين حديث می فهماند که در هر زمانی تا روز قيامت يکی از اهل بيت (ع) که به ايشان تمسک شود وجود دارد، تا ترغيب و تشويقی که در حديث آمده است برای امت تحقق پيدا کند. همان گونه که تشويق به تمسک به کتاب الله شده است (پيامبر اکرم(ص) به چه چيزی تشويق و توصيه به تمسک می کنند؟ اگر آن چيز مصداق نداشته باشد چگونه تمسک ممکن است). وی بعد می گويد: به خاطر همين ويژگی در اهل بيت است که آنان امان اهل زمين هستند و اگر نمی بودند اهل زمين از بين می رفتند. اين جمله دقيقا همان مطلبی است که در روايات ما آمده که فرمودند: « لَوْ خَلَتِ الْأَرْضُ طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا»[6].
وقتی اين مطالب را انسان دقت می کند بيشتر به اين نتيجه می رسد که جمله «انی تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتی»، خود به تنهايی ‌دربر دارنده همه آن چيزی است که در فقره هايی ديگر در کنار آن آمده است. در حقيقت آن قسمت ها شرح و توضيح همين قسمت از روايت می باشند.
خاطره ای از همايش بلوچستان
در يکی از همايش های زاهدان که بحث اهل بيت و مصداق آيه تطهير مطرح بود، يکی از عالمان اهل سنت که خيلی خوش قلب و کم سخن بود در مقاله خود استدلالی اقامه کرد که من در کتب ديگر آن را نديده ام. وی می گفت: دليل بر اينکه اهل بيت در آيه تطهير شامل همسران پيامبر نمی شود اين است که عايشه اينگونه بود که در بيان فضائل و مناقب خود دريغ نمی کرد و هر جا مطلبی در اين باره بود بيان می کرد اما هيچ جا از وی نقل نشده که ادعا کرده باشد من جزء کسانی هستم که مصداق اين آيه هستم و اين بهترين دليل است که مراد از آيه ازواج پيامبر نيست.
2. ابن حجر مکی (م 973 ق) در اين باره می گويد: «و فی أحاديث الحث على التمسك بأهل البيت إشارة الى عدم انقطاع مستأهل منهم للتمسك به الى يوم القيامة، كما ان الكتاب العزيز كذلك، و لهذا كانوا أمانا لأهل الأرض‏».[7] عبد الرئوف المناوی در کتاب فيض الغدير، ج3، ص 19 نيز همين مطلب را نقل کرده است.   
4. محمد بن يوسف العجيلی (م 1122ق) در ذخيره المآل می گويد: «و هم الحافظون لكتاب اللّه و خلافة رسوله لا يفارقونها الى يوم القيامة، لا بد من قيام قائم للّه بحجة منهم و وارث نبوته و خلافة رسوله، فمنهم الظاهر و منهم المختفی، حتى يكون خاتمتهم فی الوراثة المهدی، و لهذا يتقدم عيسى بن مريم، و تقدم ان قطب الأولياء الذی به صلاح العلم لا يكون الا منهم‏».[8]
گويا عبارت ايشان همان عبارت نهج البلاغه است که حضرت اميرالمومنين (ع)‌ فرمود: «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً » آرى! خداوند! زمين هيچ گاه از حجّت الهى خالى نيست، كه براى خدا با برهان روشن قيام كند، يا آشكار و شناخته شده، يا بيمناك و پنهان، تا حجّت خدا باطل نشود، و نشانه‏هايشان از ميان نرود. تعدادشان چقدر؟ و در كجا هستند؟ به خدا سوگند! كه تعدادشان اندك ولى نزد خدا بزرگ مقدارند،
آيت الله ميلانی در کتاب «نفحات الازهار» سخن چند نفر ديگر از عالمان اهل سنت را در اين باره بيان فرموده که مراجعه شود.  



[1] صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص189 ؛ نفحات الازهار، آیت الله میلانی، ج2، ص 248، ط: نشر مهر.
[2] مرقاه المفاتیح، ج5، ص 600؛ تشیید المراجعات، ج1، ص 128؛ .نفحات الازهار، آیت الله میلانی، ج2، ص 271، ط: نشر مهر
[3] در کتاب نفحات الازهار، ج2، سخن برخی دیگر از عالمان اهل سنت در این باره آمده است. .
[4] نمل/سوره27، آیه14.
[5] جواهر العقدین، سمهودی، ج2، ص 94 ؛ نفحات الازهار، آیت الله میلانی، ج2، ص 262، ط: نشر مهر.
[6] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج23،‌ص 29، ط اسلامیه.
[7] الصواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص189.
[8] ذخیره المآل،‌العجیلی، مخطوط؛ نفحات الازهار، آیت الله میلانی، ج2، ص 263، ط: نشر مهر.