درس امامت استاد ربانی

کتاب المراجعات

94/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه هشتم کتاب المراجعات؛ استدلال به حديث شريف ثقلين
استدلال به حديث ثقلين بر حقانيت و وجوب پيروی از مذهب اهل بيت (ع)
بعد از اينکه مرحوم شرف الدين برخی از نقل های مهم حديث ثقلين را بيان فرمود و سند آن را  بررسی نمود، به بررسی دلالی حديث می پردازند و دلايلی از آن بر حقانيت مذهب اهل بيت (ع) و وجوب پيروی از ايشان اقامه می نمايند.   

دليل اول: عدل و همتا قرار گرفتن عترت در کنار قرآن
نکته اول قرار گرفتن عترت به عنوان عدل و همتای قرآن در اين حديث شريف است. مرحوم علامه می فرمايد: « و حسب أئمة العترة الطاهرة أن يكونوا عند اللّه و رسوله بمنزلة الكتاب، لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه. و كفى بذلك حجّة تأخذ بالأعناق إلى التعبّد بمذهبهم، فإن المسلم لا يرتضی بكتاب اللّه بدلا، فكيف يبتغی عن أعداله حولا. »[1] کافی است برای حقانيت مذهب اهل بيت (ع) و وجوب تبعيت از آنها، همين که آنها در اين حديث، عدل و همتای قرآن قرار گرفته اند. ويژگی قرآن کريم آن است که معصوم است و خطا و باطل در آن راه ندارد نه در مرحله دريافت و نه مرحله ابلاغ، کما اينکه می فرمايد: ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ﴾[2] از پيش روى آن و از پشت سرش باطل به سويش نمى‏آيد؛ وحى [نامه‏]اى است از حكيمى ستوده‏[صفات‏]. و در آيات آخر سوره جن می فرمايد: ﴿عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً. إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً . لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ وَ أَحْصى‏ كُلَّ شَی‏ءٍ عَدَداً [3] داناى نهان است، و كسى را بر غيب خود آگاه نمى‏كند، جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد، كه [در اين صورت‏] براى او از پيش رو و از پشت سرش نگاهبانانى بر خواهد گماشت، تا معلوم بدارد كه پيامهاى پروردگار خود را رسانيده‏اند؛ و [خدا] بدانچه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزى را به عدد شماره كرده است.[4]
پس قرآن کريم کتابی است که از سهو و خطا مصون بوده و هيچ گونه باطلی در آن راه ندارد، حال پيامبر اکرم (ص) طبق اين حديث، عترت را عدل و همتای قرآن کريم قرار داده است «انی تاريک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتی». اگر عترت اين ويژگی هايی که برای قرآن بيان شد را نداشته باشد، خلاف حکمت و صفت هدايت گری الهی است.
سپس مرحوم علامه می فرمايد: با توجه به اين دليل، افراد بايد تصميم بگيرند که در برابر ائمه اطهار (ع) کرنش نموده و تسليم باشند، زيرا هيچ مسلمانی نيست که به جای قرآن کريم بدلی بپذيرد، همين گونه است حال عدل قرآن که آن نيز بدل بردار نيست.
اين نکته و استفاده از عدل و همتا بودن اهل بيت(ع)، توسط عالمان ديگر نيز به عنوان يکی از دلايل تبعيت از اهل بيت (ع) بيان شده است.

دليل دوم: عدم تمسک به قرآن و عترت عامل گمراهی
1. مرحوم علامه می فرمايد: « على أن المفهوم من قوله: «إنی تارك فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا كتاب اللّه و عترتی» إنما هو ضلال من لم يستمسك بهما معا كما لا يخفى.» پيامبر اکرم (ص) می فرمايد: من دو چيز گران بها در ميان شما می گذارم که اگر به آنها تمسک کنيد گمراه نمی شويد. مفهوم اين کلام آن است که اگر به هر دوی اينها و يا يکی از آنها تمسک نکنيد گمراه شده و از صراط مستقيم خارج می شويد. طبق اين کلام حضرت، هر مذهبی که در عرض مذهب اهل بيت (ع) قرار گرفته باشد، مذهبی نادرست و گمراه کننده است و چون مذاهب چهارگانه اهل سنت چنين اند، مورد قبول نيستند. اگر مسلمانان آن گاه که ميان صحابه اختلاف شده بود و حضرت علی (ع) يک نظر و ديگر صحابه نظر ديگری داشتند، طبق اين کلام پيامبر، به عترت تمسک می کردند ديگر اين گمراهی ها اتفاق نمی افتاد. حضرت امير المومنين (ع) تمام عيار بودند و در موارد اختلاف بايد به کلام ايشان تمسک می شد.
اين مفهوم گيری از کلام صحيح است زيرا روايت ثقلين در مقام بيان موارد هدايت و حصر آن در کتاب و عترت است. اين نکته را می توان از اهميت دادن پيامبر اکرم (ص) به اين روايت و بيان آن در مواطن مختلف فهميد، زيرا اگر آن حضرت در مقام بيان هدايت نسبی بودند ديگر اين مقدار اهميت لازم نبود. آن حضرت توسط اين روايت راه هدايت را به صورت کامل بيان فرموده اند بگونه ای که اگر کسی راهی غير از قرآن و اهل بيت را طی کند به گمراهی رفته است.
هدايت و حقانيت نسبی به گونه ای در همه مذاهب وجود دارد. ما مذهبی نداريم که صد درصد باطل باشد، حتی ماترياليست که سخيف ترين آنها است در اموری مانند اعتقاد به مبدا و حقيقت ازلی، سخنان درستی گفته است. در جريان توحيد مصاحف که عثمان، مصحف های قرآن را يکی نمود، حضرت علی (ع) اين کار را تاييد کرده و فرمودند: اگر من هم بودم چنين می کردم البته سوزاندن قرآن ها را رد کرده و خلاف شأن قرآن می دانند.

سوال و جواب
آيا ويژگی قرآن و عترت را چيز ديگری دارد؟ آری سنت پيامبر (ص) چنين است اما سنت را بايد از کانال معتبر دريافت کرد و آن عترت است. از امام کاظم (ع) سوال شد آيا هر چه هست در کتاب و سنت است و شما نيز دارای نظری هستيد؟ آن حضرت فرمود: «بَلْ كُلُّ شَی‏ءٍ نَقُولُهُ فِی كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِه‏»[5]. آنچه ما می گوييم همه از کتاب و سنت است. کتاب و سنت نياز به ترجمان دارند که همان عترت است. بنابراين ما معتقديم پيامبر اکرم (ص) ‌سه چيز باقی گذاشتند: کتاب قرآن، سنت و عترت. اين عترت است که رای فصل را در باب کتاب و سنت بيان می کند. عترت در عرض کتاب و سنت نيست، بلکه آنچه می گويد برخواسته از قرآن و سنت است. يکی از مخازن و مصادر علم ائمه اطهار (ع) که اکنون در اختيار امام عصر (عج) است، کتاب اميرالمومنين (ع) است که به علم وراثتی از پيامبر اکرم (ص) دريافت شده است.     
اهل سنت می خواهند بگويند صحابه اين نقش را در کنار قرآن و سنت داشتند اما اين سخن صحيح نيست. با فرض عبور از مناقشات، آنچه در نهايت در صحابه به آن می رسيم عدالت است و عدالت غير از عصمت است. تاريخ گويای آن است که همه صحابه درست عمل نکردند. حضرت آيت الله سبحانی می فرمود: در جريان جنگ صفين دو گروه از صحابه با هم جنگيدند، کدام يک حق بودند؟ آيا می توان گفت هر دو گروه حق بودند؟ يا در جريان شورش عليه عثمان، صحابه دو گروه شده اند. کدام بر حق بودند؟ آيا آنان که شورش کردند، يا آنان که همراه عثمان بودند؟
معاويه عليه اللعنه واجب کرده بود که هر کس سخنرانی و خطبه می خواهند حتما بايد اميرالمومنين (ع) را ناسزا بگويد. در صحيح مسلم آمده است، سعد بن ابی وقاص اين کار را نکرد. معاويه به او گفت: چرا دستور مرا که خليفه هستم عمل نمی کنی؟ گفت: ای معاويه تا وقتی سه مطلب را که از پيامبر شنيده ام بخاطر دارم هرگز علی(ع) را بد نمی گويم. اگر يكى از آن سه مطلب مربوط به من بود آن را از داشتن شتران سرخ موى بيشتر دوست داشتم:
اوّل اينكه از رسول خدا (ص) شنيدم که به علی (ع) فرمود: « أما ترضى أن تكون منّی بمنزلة هارون من موسى إلّا أنّه لا نبی بعدی‏».
دوم اينکه شنيدم از رسول خدا (ص) در روز جنگ خيبر فرمود: « لأعطينّ الراية رجلا يحبّ اللّه و رسوله و يحبّه اللّه و رسوله، يفتح اللّه على يديه ليس بفرّار» فردا پرچم را بدست مردى مى‏دهم كه خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول هم او را دوست می دارند. ما منتظر شديم تا شايد اين فضيلت را ببريم ولى پيغمبر (ص) فرمود: على (ع) را بخوانيد، على (ع) آمد در حالى كه از درد چشم رنج می برد تا حضرت رسول (ص) آب دهان خويش را بر چشمان او ماليد و پرچم را بدست او داد و خداوند قلعه خيبر را بدست او گشود.
سوّم اينکه هنگامى كه اين آيه نازل شد ﴿إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ﴾ پيامبر، على و فاطمه و حسن و حسين (عليم السلام) را خواند و فرمود: « اللّهمّ هؤلاء اهل بيتى‏». (در برخی نقل ها جريان مباهله بيان شده است). [6]
برخی از اهل سنت مساله اجماع را مطرح می کنند که می تواند در کنار قرآن و سنت قرار گيرد اما اين نظر نيز نادرست است، زيرا بر فرض که حجيت اجماع را بپذيريم مگر چند درصد از معارف ما اجماعی است؟ خيلی کم؛ آيا با اين مقدار کم می توان بار هدايت بشر را بست؟[7]
2. مرحوم علامه در ادامه می فرمايد: «و يؤيّد ذلك قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فی حديث الثقلين عند الطبرانی: «فلا تقدّموهما فتهلكوا، و لا تقصروا عنهم فتهلكوا، و لا تعلّموهم فإنهم أعلم منكم»[8]. مويد اين مطلب فقره ای است که در نقل طبرانی آمده که پيامبر اکرم (ص) فرمود: از قرآن و اهل بيت جلو نيافتيد و راهی غير از آنان را بر نگيريد و نيز از آنها عقب نيافتيد بلکه همواره با آنان باشيد. قرآن کريم می فرمايد: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقين[9]. فخر رازی درباره اين آيه استدلال خوبی دارد. وی می گويد: اين آيه دليل بر آن است که صادقين معصوم هستند، زيرا در ابتدای آيه فرمود: ای کسی که ايمان آورديد، تقوا پيشه کنيد. فرد با تقوا درصدد پيدا کردن راه کامل است اما دچار اشتباه می شود. برای رفع اين اشتباه قرآن می فرمايد با صادقين همراه باشيد تا راه را گم نکنيد.

ساختن فضايل جعلی برای افرادی در مقابل اهل بيت (ع)
متاسفانه هر چه القاب برای حضرت اميرالمومنين (ع) و ساير ائمه بوده است، بعدها برای ديگران جعل شده است تا جايی که به نظر می رسد کسانی که ‌مستبصر می شوند، کاری معجزه گونه انجام داده اند، زيرا توانسته اند از اين جعليات که گاه بيشتر از فضايل اهل بيت (ع) ‌است عبور کنند. کسی که معتقد است همه اين روايات درست است، تبعا حضرت علی (ع) را مقدم نمی دارد. متاسفانه کار به جايی رسيده که رواياتی با عنوان موافقات عمر داريم. به اين معنا که گفته اند گاه ميان پيامبر اکرم (ص) و عمر در قضيه ای اختلاف نظر می افتاد و وحی مطابق نظر عمر نازل می شد. اهل سنت اين مسائل را غلو آميز نمی دانند اما وقتی فضيلتی راجع به حضرت علی (ع) گفته می شود فورا برچسب غلو بر آن زده می شود.
ابن ابی الحديد می گويد: معاويه به سمره بن جندب پول فراوانی داد تا بگويد آيه ﴿ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ ﴾[10] در شأن ابن ملجم قاتل حضرت علی (ع) و آيه ﴿ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِی الْحَياةِ الدُّنْيا ﴾ [11]درباره حضرت اميرالمومنين (ع)‌ نازل شده است. « أن معاوية بذل لسمرة بن جندب مائة ألف درهم حتى يروی أن هذه الآية نزلت فی علی بن أبی طالب ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِی الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِی الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ﴾ و أن الآية الثانية نزلت فی ابن ملجم و هی قوله تعالى ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ﴾ فلم يقبل فبذل له مائتی ألف درهم فلم يقبل فبذل له ثلاثمائة ألف فلم يقبل فبذل له أربعمائة ألف فقبل و روى ذلك.»[12]
3. مرحوم علامه سپس سخنی از ابن حجر و استدلال او را بيان می فرمايد «قال ابن حجر: و فی قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «فلا تقدّموهم فتهلكوا، و لا تقصّروا عنهم فتهلكوا، و لا تعلّموهم فإنهم أعلم منكم» دليل على أن من تأهل منهم للمراتب‏ العلية و الوظائف الدينية كان مقدما على غيره ... إلى آخر كلامه‏»[13]  ابن حجر می گويد: اين آيه دليل بر آن است که هر کس از اهل بيت که اهليت داشته و به آن مرتبه از علم و معرفت رسيده باشد، بر ديگران مقدم است. آنان شاخص در ميان صحابه هستند. بعد مرحوم علامه در پاورقی می فرمايد « فراجعه فی باب وصية النبی بهم ص 135 من الصواعق، ثم سله لما ذا قدّم الأشعری عليهم فی اصول الدين و الفقهاء الأربعة فی الفروع، و كيف قدم فی الحديث عليهم عمران بن حطان و أمثاله من الخوارج، و قدم فی التفسير عليهم مقاتل بن سليمان المرجئ المجسم، و قدّم فی علم الأخلاق و السلوك و أدواء النفس و علاجها معروفا و أضرابه، و كيف أخّر فی الخلافة العامة و النيابة عن النبی أخاه و وليه الذی لا يؤدی عنه سواه؛ ثم قدّم فيها أبناء الوزغ على أبناء رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و من أعرض عن العترة الطاهرة فی كل ما ذكرناه من المراتب العلية و الوظائف الدينية و اقتفى فيها مخالفيهم فما عسى أن يصنع بصحاح الثقلين و أمثالها، و كيف يتسنّى له القول بأنه متمسّك بالعترة و راكب سفينتها و داخل باب حطتها؟»[14] به کتاب ابن حجر مراجعه کن و از او سوال کن اگر چنين است چرا در مذهب کلامی، اشعری و در فقه، امامان مذاهب چهار گانه را بر ائمه اطهار (ع) ‌مقدم داشته است؟ چرا در روايات و علم حديث، عمران بن حطان و امثال او که از خوارج هستند را بر ائمه اطهار ترجيح داده است. الان در کتاب صحيح بخاری و مسلم از امثال عمران، احاديث فراوانی نقل شده اما از امام صادق (ع) و ساير ائمه اطهار چيزی نقل نشده است. عمران بن حطان کسی است که درباره ابن ملجم شعر گفته و ضربت او بر حضرت اميرالمومنين (ع) را تحسين نموده است. چگونه است که وی از نظر بخاری عادل بوده و احاديثی از وی نقل کرده اما از ائمه اهل بيت (ع) چيزی نقل نکرده است.
مرحوم علامه می فرمايد: از ابن حجر بپرس چرا در علم تفسير مقاتل بن سليمان که دارای عقيده مرجئه است را بر اهل بيت مقدم داشته است. مرجئه کسانی هستند که می گفتند: «قدموا الإيمان و أخروا العمل». شهيد مطهری می فرمايد: الان گروهی بنام مرجئه نداريم و تاريخ مصرف آنها گذشته است، اما فکر مرجئه فراوان است. کسانی که می گويند دلت صاف باشد، مابقی قشر و کم ارزش است، همين فکر مرجئه را دارند.

دليل سوم: عدم جدايی عترت از قرآن
مرحوم علامه با حديث ثقلين دو دليل بر حقانيت مذهب اهل بيت (ع)‌ و وجوب پيروی از آنان اقامه نمود: يکی اينکه در حديث، عترت، عدل و همتای قرآن قرار گرفته است و ديگر اينکه تمسک به اهل بيت عامل رهايی از گمراهی دانسته شده است. برخی بزرگان دليل سومی نيز اقامه کرده اند و آن فقره «إنّهما لن يفترقا حتّی يردا علی الحوض» است. اين عبارت بيان می دارد که اين دو از هم مطلقا جدا نمی شوند و لذا در هر شأنی که قرآن دارد، عترت نيز با آن همراه است. يکی از شئون قرآن هدايت گری است، عترت نيز همين گونه است. قرآن «تبيان کل شی» است که کليات را آورده و تفسير آن با عترت است. يکی ديگر از ويژگی های قرآن، عصمت و عدم ورود باطل در آن است، طبق اين حديث عترت نيز همين گونه است. يکی ديگر از ويژگی های قرآن آن است که تا قيامت امامت داشته و بدون آن طی طريق ممکن نيست، عترت نيز همين گونه است.
در اين باره به کتاب «عبقات الانوار» مرحوم مير حامد حسين رجوع شود. ايشان اين نکات را در کتاب خويش آورده و در سه جلد به بحث حديث ثقلين پرداخته است.


[1] المراجعات، امام شرف الدین، ص 75، ط مرکز العالمی لأهل البیت (ع).
[2] فصلت/سوره41، آیه42.
[3] جن/سوره72، آیه26.
[4] کلمه خلف در آیه استعاره است و به معنای مرحله ابلاغ و بیان آن به مردم است. .
[5] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج2، ص 173 و 174، ط اسلامیه.
[6] الغدیر، علامه امینی، ج10، ص 361، ط مرکز الغدیر، به نقل از صحیح مسلم و صحیح ترمذی؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج33، ص 218، ط موسسه الوفاء.
[7] ر.ک امامت در بینش اسلامی، اثر گوینده. به لطف عنایت اهل بیت (ع) خصوصا امام رضا (ع)‌ تا کنون دو کتاب امامت عامه و امام خاصه که مربوط به امیر المومنین (ع) است نوشته شده است. سه جلد دیگر می ماند یکی بحث مهدویت و امامت حضرت ولی عصر (عج) است؛ دیگری امامت سایر ائمه اطهار (ع)، و سوم بیان اصل عترت و اهل بیت (ع) است.  .
[8] الصواعق المحرقه، ‌ابن حجر هیتمی، ص 148 و 226، ط محمدیه .
[9] توبه/سوره9، آیه119.
[10] بقره/سوره2، آیه207.
[11] بقره/سوره2، آیه204.
[12] شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص 73، ط مکتبه آیت الله مرعشی.
[13] المعجم الکبیر، ابن حجر هیتمی، ج5، ص 186 و 187.
[14] المراجعات، امام شرف الدین، ص 76، ط مرکز العالمی لأهل البیت (ع).