1403/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مراجعه 58 ، نقد و ارزیابی اشکالات حدیث غدیر
جایگاه والای نعمت ولایت در میان سایر نعمت های الهی
سخن در بررسی آیه اکمال دین و اتمام نعمت بود. گفته شد علامه طباطبایی در تفسیر زیبایی از این آیه فرمودند: نعمت حقیقی برای انسان نعمت ولایت است که اساس آن نیز ولایت الهی است. ولایت تکوینی، امری عام و قهری است و به اراده انسان مربوط نمی شود، اما سخن ما مربوط به تولی ولایت الهی است، همان که قرآن می فرماید: «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون»[1] . کسانی که تسلیم ولایت الهی می شوند و ایمان می آورند، هر چه خداوند در عالم خلق می کند حقیقتا برای آنها نعمت خواهد بود. علامه می فرماید آنچه حقیقتا نعمت است ولایت است و نعمت بودن بقیه امور به خاطر اتصال به این ولایت است. این ولایت الهی برای اینکه در عالم تحقق پیدا کند، توسط ولایت رسول صورت می گیرد. در مقام تشریع، ولایت الهی بدون واسطه است، چرا که تشریع فعل الهی واسطه نمی خواهد، اما ابلاغ این تشریع الهی به واسطه نبی صورت می گیرد و سپس مرحله تبیین آن است که آن نیز به واسطه نبی صورت می گیرد. وقتی نبی در میان مردم نباشد این وظیفه تبیین و اجرا و حفظ شریعت به عهده امام است. اگر نعمت الهی تا مادام النبی باشد و بعد منقطع شود، بشریت از ولایت تبیین شریعت محروم می شوند.
نکته ای که در اینجا باید توجه داشت این است که مکلف به تکالیف الهی، اشخاص نیستند، بلکه قضایای تکلیفی حقیقی است یعنی برای اشخاص قانون وضع نمی شود، بلکه قانون برای انسانی که بالغ و عاقل است وضع می شود. مصادیق این تکالیف گاه گذشته و گاه حال و گاه آینده است. اگر نعمت الهی بعد از پیامبر (ص) قطع شود، خلاف لطف الهی خواهد بود و نیز این استمرار در مقام تبیین و اجرای شریعت به این است که فردی مثل نبی باشد یعنی ویژگی های نبی مانند عصمت را دارا باشد.
سه دیدگاه درباره معنای اکمال دین
در تفاسیر در مورد معنای اکمال دین سه نظریه مطرح شده است:
1. برخی گفته اند مراد از اکمال دین، این است که همه فرایض الهی کامل شده است.
2. مراد از اکمال دین یعنی فریضه حج را خداوند بر مردم کامل کرده است، مضافا بر اینکه مشرکین هم از جزیره العرب و خصوصا مسجد الحرام رانده شدند و خانه خدا از لوث کافران پاک شده است.
3. مراد از اکمال این است که اقتدار دینی بر مسلمانان کامل شده و دینداران از نظر سیاسی و اجتماعی اقتدارشان بالا رفته است و دیگر کسی نمی تواند با آنها مقابله کند.
بررسی این سه دیدگاه
در مورد دیدگاه اول می گوییم اگر مراد از فرایض، ولایت باشد این دیدگاه صحیح و مطابق روایات اهل بیت (ع) است. همان طور که گفته شد فریضه ولایت، ویژگی هایی دارد که اگر بعد از آن هم دستورات و فرایضی آمده باشد، نافی اکمال دین با آمدن فریضه ولایت نخواهد بود. اما اگر مراد سایر فرایض باشد، به عنوان عالم اهل سنت کسی که بخواهد آن را برگزیند، با مشکل ناسازگاری آن با روایاتی که بیان می کند آیات کلاله و دِین و مانند آن آخرین آیات نازل شده، مواجه می شود. لذا طبری مفسر معروف به دلیل همین روایات، دست از تفسیر اول برداشته و گفته است معارض با آن روایات است.
در مورد دیدگاه دوم می گوییم اگر مراد از اکمال، فریضه حج و بالارفتن قدرت و اقتدار دینداران باشد، همان گونه که علامه طباطبایی فرموده اند چند اشکال متوجه این دیدگاه است: اولا: تعلیم فریضه حج، اکمال حج است نه اکمال همه دین، در حالی که آیه سخن از بسته شدن کامل دین دارد. بنابراین این تفسیر خلاف ظاهر و نیازمند دلیل است. ثانیا: قرآن بیان می دارد که هم زمان با کامل شدن دین، یاس برای کفار رخ داده است و این با کامل شدن دین معنا دارد نه صرف یک فریضه. مشرکان با طرح ها و تهدید ها و تطمیع ها تلاش کردند که دین را شکست دهند، اما در هیچ کدام موفق نبودند و تنها امید آنها به رحلت پیامبر (ص) بود که با جانشینی امیرالمؤمنین (ع) امید آنها دیگر از بین رفت.
ثالثا: کامل شدن فریضه حج و ممنوع شدن مشرکین به وارد شدن به مسجد الحرام، تنها اختصاصی به کافران جزیره العرب نداشت بلکه عموم کافران را شامل می شود.
شبهه: چرایی دفاع و همراهی امیرالمومنین (ع) از خلفاء
برخی ایراد می گیرند که اگر امیرالمؤمنین (ع) خلفا را حق نمی دانست چرا از آنان دفاع می کرد و با آنان همراهی می کرد؟
پاسخ
همراهی امیرالمومنین (ع) با برنامه های خلفا به جهت در نظر گرفتن مصالح امت اسلامی بود. اساسا عظمت شخصیت امیرالمومنین(ع) به خاطر همین مسائل است. ایشان از یک زاویه تنگ و محدود به قضایا نگاه نمی کردند، بلکه همه فشارهای روحی را تحمل می کردند تا اسلام ضربه نخورد. در مناقب خوارزمی آمده است: ابوالطفیل در قضایای شورای شش نفره می گوید: من می شنیدم که امیرالمومنین (ع) به افراد در شورای احتجاج می کرد و می فرمود: من احق بر خلیفه اول بودم اما او آمد و من تحمل کردم. من احق بر خلیفه دوم بودم اما باز او آمد و من تحمل کردم. الان هم شما می خواهید که من با فلانی بیعت کنم، بله مادامی که صلاح امور مسلین باشد، این کار را می کنم. این عظمت و شخصیت امیرالمومنین (ع) است.
در زمان خلافت خلفا، امیرالمومنین (ع) مواضع ویژه ای دارند، هم افشاگری کرده و حقیقت را برای مردم بیان می نمودند و هم برای مصالح امت اسلامی با خلفا همراهی می کردند. لذا نباید فتح الفتوحات و اقتداری که در زمان خلفا رخ داد را منهای امیرالمومنین (ع) دید.
در قضیه حمله به امپراطوری ایران، خلفا شورای نظامی تشکیل داده و امیرالمومنین (ع) را برای مشورت دعوت کردند و حضرت هم حضور پیدا کردند. در همین جلسه، تصمیم گرفتند که خلیفه دوم به این جنگ برود، اما امیرالمومنین (ع) مخالفت کردند و این کار را به صلاح ندانستند (در حالی که اگر کس دیگری بود می گفت برود تا از میان برداشته شود). ایشان به مصالح مسلمین نگاه می کردند و فرمودند: اگر وی برود دو مشکل ایجاد می شود: اول مرکز خالی می شود و منافقان و توطئه گران فرصت پیدا می کنند تا در داخل اختلال ایجاد کنند. دوم دشمن تشجیع می شود و می گویند راس مسلمین به میدان آمده است و اگر او را بزنیم کار تمام است. نظر امیرالمومنین (ع) در این شورای پذیرفته و مطابق آن عمل شد[2] .
امیرالمؤمنین (ع) می دیدند که تعداد زیادی از مسلمانان که گناه نکرده بودند بلکه غافل شده و گرفتار نمایش قدرت و جو آن موقع قرار گرفته بودند و از روی ترس و رعب کاری نمی کردند. دکتر تیجانی به خوبی جریان سقیفه را نقل می کند و می گوید همه مدینه طرفدار سقیفه نبودند، بلکه سران سقیفه رعب و وحشت زیادی ایجاد کردند، حتی آتش زدن خانه حضرت فاطمه (س) نیز به خاطر ایجاد همین رعب و وحشت بود. چرا که مردم می دیدند وقتی با چنین شخصتی که نور چشم پیامبر (ص) اینگونه رفتار می شود، حساب بقیه پاک است.
بنابراین امیرالمومنین (ع) آن جا که صلاح و مصلحت مسلمین می دانستند در جریان حکومت مداخله می کردند و نظر مثبت می دادند، و معنای آن این است که مشروعیت یافتن این گونه امور است، یعنی هر چند خلافت در اصل خود غاصبانه بود، اما در کارهایی که زیر نظر آن حضرت انجام می شد، مشروعیت داشت زیرا ایشان ولی حق بودند.
طرح اشکال دیگری از ابومریم اعظمی
بحثی که سال قبل در مورد حدیث غدیر خم مطرح شد، رسید به اشکالات ابومریم اعظمی. تعدادی از اشکالات وی نقل و بحث شد که ناتمام ماند. اشکال دیگری ابومریم این است که گفته است ادعای شرف الدین مبنی بر اهتمام پیامبر (ص) به قضیه غدیر، کذب و افترا به پیامبر است. وی می گوید: «این حرفی که شرف الدین گفته است سخن کذب است و معنای آن این است که مقصود اصلی پیامبر از سفر حج، بیان ولایت ولایت امیرالمؤمنین بوده است. از کسی که معتقد است نبوت رسول خدا برای ولایت امیرالمومنین بوده است و حتی عقیده داده که همه انبیا الهی برای همین مساله ولایت مبعوث شده است، چنین سخنی بعید نیست»[3] .