1401/09/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مراجعه 52
بررسی شبهات ابومریم اعظمی
ابومریم اعظمی، نکات سه گانه امام شرف الدین را مورد نقد قرار داده و اشکالاتی را بر آنها وارد کرده است.
تکذیب اعتقاد به فضایل صحابه
وی می گوید: ادعای شرف الدین در اعتقاد به فضایل صحابه دروغ است، زیرا اولا: مذهب روافض، بغض نسبت به صحابه و سب و لعن آنان است، و ثانیا: در کتاب «المراجعات» شواهدی بر شدت بغض شرف الدین نسبت به صحابه که ابوبکر، عمر و عثمان نخستین آنان می باشند وجود دارد. از جمله این شواهد مطالبی است که وی در مراجعه های 74- 96 در نقد صحابه بیان کرده است. همین گونه است سخن وی که در نقد ابن حجر مکی گفته است: «وی در مورد خلافت عامه و نیابت از پیامبر اکرم (ص)، برادر و ولیش که (بر اساس کلام پیامبر (ص)) کسی جز او پیام های نبوی را (به صورت کامل) به مردم نمی رساند، را (بر خلفای سه گانه) مؤخر قرار داده و سپس در باب خلافت، فرزندان وزغ را بر فرزندان پیامبر مقدم داشته است»[1] . این کلام وی بیان گر حقد و بغض وی نسبت به این بزرگان است. اگر مقصود وی از این سخن ابوبکر، عمر و عثمان نباشد، اما صحابه از قصد او خارج نیستند.[2]
پاسخ
سخن اعظمی درباره دیدگاه شیعه در مورد صحابه به صورت مطلق نادرست است. از نظر شیعه، صحابه سه گروه بودند: گروه اول کسانی که در آیات و روایات مورد مدح و تکریم واقع شده اند، چنان که قرآن می فرماید: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً﴾[3] : برخی از مؤمنان مردانی هستند که بر عهد و پیمان خود با خدا صادقانه عمل کردند، بعضی از آنها به شهادت رسیدند و بعضی دیگر در انتظار شهادت بسر می برند و در پیمان خود کوچکترین تردیدی ندارند. همچنین فرموده است: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُون﴾[4] : مؤمنان راستین کسانی اند که به خدا و پیامبر او ایمان آورده و در این باره دچار شک و تردید نشدند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کردند، آنان راستگویانند.
گروه دوم کسانی بودند که ایمان راسخ نداشتند و در وقت آزمایش، نمره قبولی نمی آورند، از میان جهاد فرار می کردند، برای غنایم جنگی از فرمان پیامبر (ص) سرپیچی می کردند، برای تجارت و کسب در آمد صف نماز را رها می کردند و از اطراف پیامبر (ص) پراکنده می شدند. آیات ذیل ناظر به این گروه است:
﴿يا أَ يُّها الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرضِ أَرَضِيتُمْ بِالحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الآخِرَةِ﴾[5] : اى مؤمنان! چرا هنگامى كه به شما گفته مىشود در راه خدا از اقامت گاه خود كوچ كنيد (به ميدان جهاد برويد) سخت به زمين چسبيده و از جاى خود حركت نمىكنيد؟ آيا به جاى سعادت اخروى، زندگى دنيوى را پسنديدهايد؟
﴿يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى المُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ...﴾[6] : اى مؤمنان هر يك از شما كه از دين خود برگردد بداند كه خداوند در آينده گروهى را خواهد آورد كه آنها را دوست مىدارد. آنها نيز خداوند را دوست مىدارند. در برابر مؤمنان، خاضع و در برابر كافران، عزيز و انعطاف ناپذيرند. در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش كسى نمىهراسند.
﴿يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا لِمَتَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لاتَفْعَلُونَ﴾[7] : اى مؤمنان! چرا به آنچه مىگوييد عمل نمىكنيد؟ در پيشگاه خداوند بسى زشت است كه سخنى بگوييد كه به آن عمل نمىكنيد.
﴿وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنَ المُؤْمِنِينَ لَكارِهُونَ يُجادِلُونَكَ فِى الحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَ نَّما يُساقُونَ إِلَى المَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرُونَ﴾[8] : گروهى از مؤمنان (از دستور خداوند درباره جهاد و مانند آن) ناخشنودند. پس از آن كه حق براى آنان روشن مىشود با تو درباره آن مجادله مىكنند. گويا آنان به سوى مرگ كشيده مىشوند و به آن مىنگرند.
﴿ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَمَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّما يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَاللَّهُ الغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الفُقَراءُ وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لا يَكُونُوا أَمْثالَكُمْ﴾[9] : آگاه باشيد كه شما به انفاق در راه خدا دعوت خواهيد شد برخى از شما بخل خواهد ورزيد. هر كس بخل ورزد، نسبت به خود بخل ورزيده (از سعادت محروم شده است). خداوند، بى نياز و شما نيازمنديد و اگر از فرمان خداوند روى برتابيد قومى را جاىگزين شما خواهد كرد كه همانند شما نخواهد بود.
﴿وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَتَرَكُوك َ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرّازِقِينَ﴾[10] : هنگامى كه تجارت يا برنامه سرگرم كنندهاى را ببينند به سوى آن مىروند و تو را كه به نماز ايستادهاى رها مىكنند. به آنان بگو آنچه نزد خداوند است از لهو و تجارت بهتر است و خداوند، بهترين روزى دهنده است.
اين قبيل آيات بيانگر اين است كه در ميان صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله، افرادى بودند كه از ايمان راسخ برخوردار نبودند. دلبستگىهاى مادى و تمايلات نفسانى بر آنان تأثير مىگذاشت و در نتيجه، چه بسا از دستورات اسلام سرپيچى مىكردند و مرتكب گناه كبيره مىشدند و مورد نكوهش خداوند و پيامبرصلى الله عليه وآله قرار مىگرفتند. بديهى است آنان كارهاى شايسته نيز انجام مىدادند و درباره آن ستايش نيز مىشدند، ولى ستايشهاى آنان موردى و نسبى بوده است، نه همه جانبه و فراگير؛ آن گونه كه گروه نخست از آن برخوردار بودند.
گروه سوم کسانی آن که قرآن کریم آنان را با عنوان منافقین معرفی کرده است. آنان از نظر عده در خور توجه و تاثیرگذار بودند. آیات بسیاری از قرآن به معرفی آنان پرداخته و یک سوره به آنان اختصاص یافته است. نمونه هایی از آیات مربوط به منافقین را در نظر می گذرانیم:
﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ المَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظِيمٍ﴾[11] : برخى از باديه نشينان پيرامون مدينه منافقاند و بعضى از اهل مدينه در نفاق، ورزيده و كار آزمودهاند. تو آنان را نمىشناسى، ولى ما آنها را مىشناسيم. به زودى آنها را دوبار عذاب خواهيم كرد[12] . سپس به عذاب بزرگ قيامت باز خواهند گشت.
﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنّا بِاللَّهِ وَبِالْيَومِ الآخِرِ وَما هُمْ بِمُؤْمِنينَ﴾ ﴿يُخادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَما يَخْدَعُونَ إِلّا أَنفُسَهُمْ وَما يَشعُرُونَ﴾[13] : برخى از مردم مىگويند به خدا و روز قيامت ايمان آوردهايم، ولى مؤمن نيستند. آنان با خدا و مؤمنان خدعه مىكنند؛ در حالى كه جز به خود نيرنگ نمىزنند، ولى اين حقيقت را نمىدانند.
﴿إِذا جاءَك َ المُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِ نَّك َ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّك َ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ المُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ﴾[14] : هنگامى كه منافقان نزد تو مىآيند، مىگويند شهادت مىدهيم كه تو رسول خدا هستى. خدا مىداند كه تو رسول او هستى و خدا شهادت مىدهد كه منافقان دروغگويند.
﴿إِنَّ المُنافِقِينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى يُراءُونَ النّاسَ وَلا يَذكُرُونَ اللَّهَ إِلّا قَلِيلاً﴾[15] : منافقان با خداوند خدعه مىكنند. خداوند خدعه آنها را كيفر مىدهد. آنان با حال كسالت به نماز مىايستند. به مردم خودنمايى مىكنند و خدا را اندك ياد مىكنند.
﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُم﴾﴿وَلَوْنَشاءُ لَأَرَيْناكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيماهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ القَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمالَكُمْ﴾[16] : آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است گمان كردهاند كه خداوند كينههاى آنان را آشكار نمىسازد؟ اگر مىخواستيم، آنان را به تو معرفى مىكرديم تا به نشانه مخصوص آنها را بشناسى و شما در چگونگى گفتار، آنها را مىشناسيد و خداوند حقايق اعمال شما را مىداند.
اين آيات و آيات بسيار ديگر از وجود گروه منافق در ميان صحابه پيامبر (ص) گزارش مىدهد؛ گروهى كه از نظر توان، تعداد و موقعيت، قابل توجه و تأثيرگذار بودند و خداوند اگر چه آنها را به نام يا نشانه مخصوص به مسلمانان معرفى نكرد، ولى اوصاف و ويژگىهايى را بيان كرد كه به كمك آنها شناسايى آنان امكانپذير بود. آنان با حالت كسالت و دلتنگى نماز مىخواندند، ذكر خدا را اندك مىگفتند و با پيامبر و مسلمانان به صورت طعن آلود سخن مىگفتند. مطابق آنچه در روايات آمده است، اظهار بغض و كينه نسبت به على بن ابىطالبعليه السلام، يكى از نشانههاى منافقان بود، چنان كه ابو سعيد خدرى گفته است: «ما گروه منافقان را از طريق بغض و عداوت آنها نسبت به على بن ابى طالبعليه السلام مىشناختيم».[17]
در احاديث ديگر نيز روايت شده كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «علىعليه السلام را جز مؤمن، دوست و جز منافق، دشمن نمىدارد».[18]
با توجه به وجود منافقان، بيمار دلان و افراد سست ايمانى كه گاهى از پيروى از دستور پيامبرصلى الله عليه وآله و عمل به احكام اسلامى سرپيچى مىكردند، نمىتوان گفت همه صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله مورد مدح و ستايش خداوند قرار داشته و ايمان و عمل آنان مورد رضايت خداوند بوده و بهترين امت بودهاند بلكه اين گونه اوصاف به گروه نخست كه طبعاً تعداد آنها نسبت به دو گروه دوم و سوم اندك بوده است، اختصاص دارد. بنابراين، استدلال به عمل صحابه، به اين دليل كه عمل آنان مورد رضايت خداوند قرار داشته، بى پايه است، زيرا هيچ دليل عقلى و شرعى بر اين كه همه صحابه و تمامى كارهاى آنان خطاناپذير است، وجود ندارد. فرض اين است كه مطابق دلايلى كه در بحثهاى قبل بيان گرديد، در اين باره اجماعى هم تحقق نيافته است و علىعليه السلام و تعدادى از مهاجران و انصار جريان سقيفه و بيعت با ابوبكر را تخطئه كردند.
اشكال:
ممكن است گفته شود: منافقان نبايد در شمار صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله آورد، زيرا آنان به پيامبرصلى الله عليه وآله، ايمان واقعى نداشتند و فقط به ظاهر، اسلام آورده بودند. صحابى، كسى است كه به پيامبرصلى الله عليه وآله ايمان واقعى داشته است.
پاسخ:
اين سخن استوار نيست، زيرا در تعريف صحابى، ايمان به پيامبرصلى الله عليه وآله، به صورت مطلق است كه هم ايمان ظاهرى را شامل مىشود و هم ايمان واقعى را. ابنحجر گفته است: «صحيحترين تعريفى كه براى صحابى گفته شده عبارت است از اين كه صحابى، كسى است كه پيامبرصلى الله عليه وآله را ملاقات كرده، به او ايمان آورده و بر آيين اسلام از دنيا رفته است»[19]
علاوه بر اين، در برخى از احاديث كه در صحيح بخارى نقل شده، پيامبر گرامىصلى الله عليه وآله كسانى چون عبداللَّه بن ابى را كه از چهرههاى شاخص منافقان بود، از اصحاب خود دانسته است. فردى از مهاجران بر فردى از انصار صدمهاى وارد كرد. آن دو با يكديگر به منازعه برخاستند و فرد مهاجر، مهاجران را و فرد انصارى، انصار را به يارى فرا خواند. پيامبرصلى الله عليه وآله سخن آن دو را شنيد و فرمود: اين شعارهاى جاهلى چيست؟ آنها را واگذاريد كه بى پايه است. عبداللَّه ابى كه از اين جريان با خبر شد، گفت: به خدا سوگند! اگر به مدينه باز گرديم آن كس كه عزيزتر است، ذليلترها را از مدينه بيرون خواهد كرد. سخن او به پيامبرصلى الله عليه وآله رسيد. عمر گفت: اى رسول خدا! اجازه بده تا گردن اين منافق را بزنم. پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود او را به خود واگذار، زيرا اگر وى كشته شود مردم خواهند گفت: محمدصلى الله عليه وآله اصحاب خود را مىكشد»[20] .