موضوع: پندار
تعارض در نصوص امامت، بررسی حديث صلاه ابی بکر
بررسی
روايت استخلاف صلاه ابی بکر شهيد
نورالله شوشتری صاحب کتاب «صوارم المهرقه» به نقل از کتاب «الصواعق المحرقه»
درباره اين روايت می گويد: «
أخرج الشيخان
عن أبی موسى الأشعری قال مرض النبی ص فاشتد مرضه فقال مروا أبا بكر
فليصل بالناسقال العلماء فی هذا الحديث أوضح دلالة على أن الصديق أفضل الصحابة
على الإطلاق و أحقهم بالخلافة و أولاهم بالإمامة و قد استدل الصحابة أنفسهم بهذا على
أنه أحق بالخلافة منهم عمر و مر كلامه فی فصل المبايعة و منهم علی عفقد أخرج ابن عساكر عنه لقد أمر النبی ص أبا بكر رضی الله
عنه أن يصلی بالناسو إنی لشاهد و ما أنا بغائب و ما بی مرض فرضينا لدنيانا ما
رضيه النبی ص لديننا و وجه ما تقرر من أن الأمر بتقديمه للصلاة كما ذكر فيه الإشارة
أو التصريح بأحقيته بالخلافة إن القصد الذاتی من نصب الإمام العالم إقامة شعائر
الدين على الوجه المأمور به من أداء الواجبات و ترك المحرمات و إحياء السنن و إماتة
البدع و أما الأمور الدنيوية و تدبيرها كاستيفاء الأموال من وجوهها و إيصالها لمستحقيها
و دفع الظلم و نحو ذلك فليس مقصودا بالذات بل ليتفرغ الناس لأمور دينهم إذ لا يتم تفرغهم
له إلا إذا انتظمت أمور معاشهم بنحو الأمن على الأنفس و الأموال و وصول كل ذی
حق إلى حقه فلذلك رضی النبی ص لأمر الدين و هو الإمامة العظمى أبا بكر
بتقديمه للإمامة فی الصلاة كما ذكرنا و من ثمة أجمعوا على ذلك كما مر»
[1]
استدلال
به اين روايت چنين است که گفته شده: پيامبر اکرم (ص)، ابوبکر را برای اقامه
نماز در مسجد که امری دينی است برگزيده است. پس ما می توانيم
برای امور دنيوی خودمان وی را انتخاب کنيم. اما اين سخن نادرست
که در ذيل نقد های آن بيان شده است.
گفتار چهارم: استخلاف ابوبکر در نمازطبق
روايات اهل سنت، پيامبر(ص) آنگاه که احساس کرد از شدت بيماری نميتواند برای
اقامه نماز جماعت به مسجد برود، دستور داد ابوبکر، امامت نماز جماعت را عهدهدار
شود. ابوبکر بر اساس دستور پيامبر(ص) وارد محراب شد و نماز را آغاز کرد، ولی
حال پيامبر(ص) کمی بهبود يافت و با کمک عباس و علی بن ابیطالب(ع)
به مسجد رفت. ابوبکر وقتی فهميد پيامبر(ص) وارد مسجد شده است، خواست از
محراب بيرون آيد، ولی پيامبر(ص) اشاره کرد که در جای خود بماند و
فرمود او را در سمت چپ ابوبکر جای دهند. در اين حال، پيامبر(ص) امامت نماز
را عهدهدار شد و ابوبکر به وی اقتدا کرد، و مردم به ابوبکر اقتدا کردند.
[2]
در
روايات اهل سنت، واقعه نماز ابوبکر به گونهای ديگر نيز نقل شده است، ولی
نقل مزبور، مشهورترين آنها است که در صحاح سته آمده است. ابوعبدالله بخاری
اين مسئله را در ابواب گوناگون «کتاب الصلوة» صحيح بخاری
نقل کرده است.
[3]گفته
شده است: اين دستور و عمل پيامبر(ص) بيانگر آن است که ابوبکر را شايسته امر خلافت
ميدانسته است، زيرا هرگاه کسی شايسته امامت در امور دينی باشد، به
طريق اولی شايسته رهبری در امور دنيايی نيز خواهد بود. گواه اين
مطلب، آن است که وقتی ابوبکر گفت: «اقيلونی فلست بخيرکم؛ مرا
واگذاريد که [برای امر خلافت] بهتر از شما نيستم»، علی(ع) به او گفت:
«ما تو را رها نخواهيم کرد، زيرا پيامبر(ص) تو را برای امامت در دين ما
(نماز) پسنديده است، ما نيز تو را برای دنيای خود [خلافت] ميپسنديم.»
[4]اين
استدلال به حسن بصری نيز نسبت داده شده است، چنانکه از دلايل بکريه هم به
شمار آمده است.
[5][ برخی گفته
اند روايت صلاه ابوبکر با نصوص امامت علی (ع) در تعارض است. اما اين سخن
نادرست است زيرا چنين حديثی در منابع ما نقل نشده است و لذا تعارضی
برای ما محسوب نمی شود. اين حديث برخلاف حديث غدير است که هر دو گروه
در منابع خويش آن را آورده اند. شما براب بيان تعارض بايد حديثی بياوريد که
مروی از جانب فريقيبن باشد. علاوه بر اينکه نقلی که در روايت شيعه از
اين قضيه آمده دلالت سلبی نسبت به ابوبکر دارد. در نقل شيعه آمده است که وقتی
پيامبر اکرم (ص) ديدند که ابوبکر در مصلی ايشان قرار گرفته است، وی را
عقب زده و خود به جای ايشان به نماز ايستادند و سپس ابوبکر و ديگری را
احضار کرده و مؤاخذه کردند که چرا از جيش اسامه تخلف کرده اند. ]
ارزيابی و نقد1.گزارشهای
تاريخی شيعه، بيانگر اين است که عمل ابوبکر به دستور پيامبر(ص) نبوده است،
بلکه پيامبر(ص) پيشتر، ابوبکر و عمر را به همراهی با لشكری که به
فرماندهی اسامة بن زيد تشکيل شده بود، دستور داد تا به مرزهای کشور
اسلامی با روم بروند. بر اين اساس، وقتی پيامبر(ص) به سبب شدت تب و
بيماری برای اقامه نماز جماعت به مسجد نرفت و فرمود بعضی از
افراد، عهدهدار امامت نماز شوند، بر آن بود که ابوبکر و عمر در مدينه حضور
ندارند، ولی ناگهان از دو همسر خود عايشه و حفصه شنيد که هر يک ميخواهد که
پدر او امامت نماز را انجام دهد. پيامبر(ص) از اين مطلب نگران شد و با مشقت بسيار
در حالی که فضل بن عباس و علی بن ابیطالب(ع) زير بغلهای
او را گرفته بودند به مسجد رفت. در اين حال، ابوبکر در جايگاه امام جماعت در محراب
ايستاده بود. پيامبر(ص) به او اشاره کرد که از محراب بيرون رود و خود امامت نماز
را بر عهده گرفت و تکبير گفت و نماز را از آغاز تا پايان انجام داد؛ پس از آن به
منزل بازگشت و ابوبکر و عمر را احضار کرد و به آنان فرمود: «
چرا به سپاه اسامه نپيوسته و از فرمان من سرپيچی کردهايد؟»
ابوبکر گفت: «من با سپاه اسامه بودم و آمدهام تا عهدم را با شما تجديد کنم.» عمر
نيز گفت: «من با سپاه اسامه نرفتم، زيرا دوست نداشتم حال شما را از ديگران بپرسم.
پيامبر(ص) سه بار به آنان فرمود: «
أنفذوا جيش اسامة ...؛ به سپاه اسامه بپيونديد و دستور مرا در اينباره
اجرا كنيد» و از شدت بيماری و ناراحتی
روحی از هوش رفت.
[6]
بنابراين،
گزارشهای تاريخی اهل سنت درباره نماز ابوبکر به جای پيامبر(ص) –
بر فرض اينکه دلالت آنها تمام باشد- معارض نصوص امامت اميرالمؤمنين(ع) که هم از طريق
شيعه روايت شده و هم از طريق اهل سنت- نخواهد بود.
2.
مطلبی که از اميرالمؤمنين(ع) در تأييد خلافت ابوبکر به استناد به امامت او
در نماز به جای پيامبر(ص) نقل شده، در هيچيک از کتابهای معتبر روايی
اهل سنت نقل نشده است. برخی از آنان، آن را به صورت خبر مرسل از حسن بصری
نقل کردهاند، و خبر مرسل ـ به ويژه هرگاه ارسال آن از حسن بصری باشد که فردی
تدليس كننده و کثيرالارسال بود و درباره اميرالمؤمنين(ع) انحراف اعتقادی
داشت ـ اعتباری نخواهد داشت. در هر حال، اين روايت از نظر شيعه، اعتباری
ندارد و نمیتواند معارض نصوص امامت اميرالمؤمنين(ع) باشد.
[7]3.
هيچگونه استلزام عقلی يا شرعی ميان امامت در نماز با امامت در مسائل
کلی جامعه اسلامی وجود ندارد. اگر امامت در نماز از سوی
پيامبر(ص) دليل بر امامت در امور دينی و دنيايی جامعه اسلامی
باشد، اين مطلب به ابوبکر اختصاص ندارد و عدهای از اصحاب را شامل ميشود،
زيرا پيامبر(ص) در دوران نبوت خود در مدينه در موارد و مناسبتهای خاص،
تعدادی از اصحاب را به امامت جماعت به جای خود برگزيد که برخی
از آنان عبارتاند از:
1.
ابولبابة بن عبدالمنذر در جريان جنگ بدر؛
[8]2.
ابن اممکتوم در موارد بسيار مانند: غزوه احد، حمراء الأسد، أبواء، بُواط، ذی
العشيرة، و حجة الوداع و....؛
[9]3.
ابورُهم کلثوم بن حصين در غزوه حنين.
[10]
و نمونههای ديگر.
[11]بديهی
است حالت بيماری يا در آستانه وفات بودن از نظر عقل و شرع، امتيازی به
شمار نميرود، تا گفته شود استخلاف ابوبکر در نماز چون در حالت بيماری
پيامبر(ص) و در آخرين اوقات زندگانی پيامبر بوده است، حکم آن را از موارد
مشابه جدا میسازد و برخلاف آن موارد بر امامت او در مسائل دينی و دنيايی
جامعه اسلامی دلالت ميکند.
علاوه
بر اين، اگر در شرايط بيماری و در آخرين اوقات زندگانی پيامبر(ص)
خصوصيتی باشد که بر امامت دلالت کند، اين ويژگی دربارة اسامة بن زيد
نمايانتر است؛ زيرا پيامبر(ص) او را فرمانده سپاهی عظيم قرار داد که
مهاجران و انصار و حتی ابوبکر هم در شمار آنان بودند، فرماندهی او، هم
شامل رهبری نظامی بود و هم امامت در نماز. بر اين اساس، امامت اسامه
بر امامت ابوبکر مقدم خواهد بود.
[12]ممکن
است گفته شود در امامت جماعت ابوبکر، خصوصيتی وجود دارد که در موارد مشابه
آن وجود نداشت و آن، عبارت است از اقتدای پيامبر(ص) به او در نماز، به عبارت
ديگر، ابوبکر نه تنها امام جماعت صحابه بود، در يک مورد، امام جماعت پيامبر(ص) نيز
شد.
پاسخ
اين است که برخی از علمای اهل سنت با استناد به برخی احاديث،
چنين فرضيهای را مطرح کردهاند، ولی محققان آنان آن را مردود دانستهاند،
چرا که پيامبر(ص) امام مسلمانان در همه امور بود و محال است کسی نسبت به
پيامبر(ص) در موضع امامت قرار گيرد، به ويژه آنکه در مذاهب چهارگانه اهل سنت برای
کسی که حق تقدم در نماز دارد ويژگيهايی ذکر شده است
[13]
که بدون شک، همه آنها در پيامبر(ص) تحقق داشت و امامت او بر امامت ابوبکر، مقدم و
برتر بود. برتر بودن امام جماعت به معنای کاملتر بودن نماز جماعت و افزايش
ثواب آن است. آيا ميتوان تصور کرد که پيامبر(ص) فعل برتر را ترک کرده باشد؟
علاوه
بر اين، در احاديث، تصريح شده است که پس از ورود پيامبر(ص) به مسجد، آن حضرت، امام
جماعت شد و ابوبکر که در جانب راست آن بزرگوار ايستاده بود، به وی اقتدا
کرد.
[14]برخی
نيز برای جمع ميان دو دسته روايات گفتهاند: اين روايات، ناظر به دو واقعه
است، زيرا پيامبر(ص) در روزهای پايانی عمر خويش که بيمار بود، در يک
نوبت که وارد مسجد شد، به امامت جماعت ايستاد و ابوبکر که امام بود، در جايگاه
مأموم قرار گرفت، و در نوبت ديگر، پيامبر(ص) به او اقتدا کرد.
[15]ولی
همانگونه که امام شافعی تصريح کرده است، اين واقعه، يک بار بيشتر رخ نداد و
در آن مورد نيز پيامبر(ص) امام جماعت بود و ابوبکر به آن حضرت اقتدا کرد.
[16]
ابنحزم در رد استدلال بر امامت ابوبکر در امور دينی و دنيايی جامعه
اسلامی، به امامت او در نماز به جای پيامبر(ص) گفته است:
قياس
امامت در باب خلافت به امامت در نماز، به طور يقين باطل است، زيرا چنين نيست که هر
کس شايستگی امامت در نماز داشته باشد، شايسته امامت در باب خلافت باشد، چون
کسی که قرائتش برتر باشد، شايستگی امامت در نماز را دارد خواه عربی
باشد يا عجمی، در حالی که امامت در باب خلافت، به قريش اختصاص دارد.
[17]در
پايان، يادآور ميشويم ما اينجا به نقد دلالی روايات اهل سنت درباره استخلاف
ابوبکر درباره نماز پرداختيم و وارد نقد سندی آنها نشديم، زيرا اين روايات
در صحيح بخاری و صحيح مسلم نقل شده است و بيشتر آنان، کليه احاديث اين دو
کتاب را صحيح ميدانند، از اين رو نقد سندی در اين باره فايدهبخش نخواهد
بود. با اين حال، باب نقد علمی در هر مسئله يا موضوع، همواره گشوده است و ميتوان
در اين باره نيز با رعايت معيارهای نقد در علم رجال و حديث، به نقد سندی
روايات مزبور پرداخت، چنانکه برخی محققان به اين مسئله پرداختهاند.
[18][
مرحوم قاضی نورالله شوشتری در نقد حديث صلاه ابوبکر می فرمايد: «
و أما ما ذكره من أن الأمر بتقديمه للصلاة كما ذكر فيه الإشارة
أو التصريح بأحقيته بالخلافة فهو مخالف لاتفاق متقدميهم على فقدان النص فی شأن
الكل و أما ما ذكره من أن القصد الذاتی من نصب الإمام إقامة شعائر الدين فمردود
بأنه إن أراد به أن المقصود الذاتی فی نصب الإمام ذلك و الأمور الدنيوية
تبع له فهب أن يكون كذلك لكن لا يفيد ذلك مطلوبه و إنما يفيده لو لم يكن مقصودا بالذات
فی الدين و هذا غير لازم من ذاك و كيف لا تكون الأمور الدنيوية كإقامة الحدود
و سد الثغور و تجهيز الجيوش للجهاد و حماية بيضة الإسلام و نحوها من الأمور المتعلقة
بحفظ النظام و إنفاذ المعروف و إزالة المنكر و إصلاح المعاش و المعاد مقصودا أصليا
فی الدين و إن أراد به أن المقصود الأصلی فی الدين من نصب الإمام
ذلك و ما عداه مقصود بالتبع فغير مسلم بل الكل مقصود بالذات من الدين كما أوضحناه و
تقريره المذكور لا يفی بإثبات خلافة كما لا يخفى.» اهل سنت معتقدند که درباره
هيچ کس نصی بر امامت نيامده است پس اکنون اين اشکال بر آنان وارد می
شود که چگونه اين حديث را به عنوان نصی بر امامت قلمداد می کنند؟ ثانيا
گفته اند قصد اوليه امام اين است که امور دينی را حفظ کند و سامان دادن به امور
دنيوی تبعی آن است. در حالی که امور دنيوی ای مانند
اقامه حدود و تجهيز رزمندگان، مقصود بالاصاله شارع بوده و دين به آنها نظر دارد. دين
در باب مساله امامت اصلاح همه اين امور را در نظر دارد. به همين خاطر است که امام
راحل در باره تشکيل حکومت در اسلام فرمودند: حکومت، فلسفه عملی اسلام و
احکام آن است.]