موضوع: حديث
منزلت و بررسی آيه استخلاف به عنوان تعارض در نصوص امامت
نکته ای پيرامون کتاب «رسائل العشر»کتاب
«رسائل العشر»، نوشته آيت الله ميلانی، به بررسی برخی از احاديث
موضوعه پرداخته است. اين احاديث عبارتند از: حديث اصحابی کالنجوم، حديث
اقتدا بالشيخين، حديث عليکم بسنتی و سنه خلفاء الراشدين، حديث صلاه ابوبکر فی
مرض النبی بامر منه، احاديث تحريم متعه النساء، حديث خطبه علی بنت ابی
جهر، احاديث مقلوبه فی مناقب الصحابه (يعنی احاديثی که در منقبت
حضرت اميرالمومنين (ع) است اما برای برخی از صحابه ديگر جعل شده است
مانند حديث منزلت، حديث مباهله، حديث سد الابواب)، روايت ازدواج ام کلثوم با عمر،
احاديث وارده در ترتيب خلافت خلفاء و حديث ثقلين الکتاب و السنه.
ادامه بحث در مورد حديث
منزلت و دلالت آن بر امامت حضرت علی (ع)درباره حديث منزلت نکته ای باقی
ماند و آن اينکه اشکال شده که اگر جانشينی اميرالمومنين (ع) عموميت می
داشت و برای بعد از وفات پيامبر نيز می بود نبايد افراد ديگری در
عرض ايشان به عنوان خليفه از سوی پيامبر وضع می شدند.
جواب اين اشکال آن است که در مواردی
که در اين اشکال آمده، حضرت اميرالمومنين(ع) حضور نداشتند و وقتی مقام ايشان،
نقض می شود که در عين حضور ايشان، پيامبر فرد ديگری را به عنوان جانشين
قرار دهد. علاوه بر اينکه بايد احراز شود آن شخصی که نصب شده، بر همه مومنين
حتی اميرالمومنين (ع) خلافت دارد. بنابراين بايد دو چيز ثابت شود: يکی
حضور اميرالمومنين(ع) و ديگری ولايت ديگری بر آن حضرت، در حالی
که هيچ کدام ثابت نيست.
اشکال ديگر اينکه اکثر قريب به اتفاق
متکلمان اهل سنت معتقدند بر امامت بعد از نبی (ص) نصی وجود ندارد و به
چند روايت استناد می کنند. از جمله اين روايت که در صحيح بخاری آمده
است به عمر گفتند چرا برای خودت جانشين تعيين نمی کنی؟ گفت اگر
اين کار را بکنم به سنت کسی عمل کرده ام که از خودم بهتر است يعنی
ابوبکر و اگر اين کار را نکنم و کسی را انتخاب نکنم به سنت پيامبر (ص) عمل
کرده ام. در بخاری همچنين روايتی از عاشيه آمده است که از وی
سوال شد اگر پيامبر می خواست کسی را تعيين کند چه کسی را انتخاب
می کرد؟ معنای اين شرطيت آن است که پيامبر کسی را تعيين نکرده
است.
اما گروهی از اهل حديث قائل به
نص بر امامت ابوبکر هستند و به احاديثی همچون «اقتدوا باللذين من بعدی»
يا صلاه ابوبکر استناد می کنند. به اين گروه اصطلاحا «بکريه» گفته می
شود. حال عده از علمای اهل سنت که قائل به نص نيستند، آن نصوص را در کتاب هايشان
آورده تا به اين طريق در مقابل نصوص شيعه به آنها احتجاج کنند. آنان سپس نتيجه
گرفته اند که نصوص شما با اين نصوص در تعارض است و لذا هر دو کنار رفته و به سراغ
بيعت می رويم و بيعت نيز با ابوبکر صورت گرفته است. در ادامه بحث به اين
اشکال پاسخ داده خواهد شد .
پندار نصوص در نصوص امامت امامت اميرالمؤمنين، علي(ع) بر پايه
نصوص بسياري از کتاب و سنت استوار است؛ مانند آياتي چون: آيه ولايت (مائده/55)،
آيه اکمال دين (مائده/3)، آيه تبليغ (مائده/67)، آيه مباهله (آل عمران/61)، آيه
اولي الامر (نساء/59) و رواياتي مانند: حديث غدير، حديث منزلت، حديث الدار، حديث
ثقلين، حديث نور، حديث مشابهت با پيامبران، حديث مدينة العلم و آيات و روايات
بسيار ديگري که در کتابهاي کلام و عقايد شيعه بيان شده است. در اين ميان، عدهاي
از اهل حديث و گروهي به نام «بکريه»
[1]آيات و رواياتي را به عنوان نصوص خلافت ابوبکر مطرح
کردهاند و شماري از متکلمان اهل سنت نيز- با اين که به نص دربارة خلافت ابوبکر
معتقد نيستند ـ اين آيات و روايات را به عنوان معارض با نصوص امامت علي(ع) برشمردهاند.
در اين فصل، به تبيين و نقد اين نصوص ادعايي خواهيم پرداخت.
گفتار اول: آيه استخلاف[2]قرآن
کريم در آيه 55 سوره نور میفرمايد: «
خداوند به مؤمنان و صالحان از شما وعده داده است که آنان را جانشينان
زمين قرار دهد؛ همانگونه که پيشينيان را جانشينان بر زمين قرار داد، و ترس آنان
را به امنيت مبدل ساخت، تا مرا عبادت کنند و چيزی را شريک من قرار ندهند و
هر کس پس از اين، کفر ورزد، فاسق خواهد بود.»
عدهای
از متکلمان و مفسران اهل سنت، آيه ياد شده را دليل بر خلافت خلفای سهگانه
يا چهارگانه نخست دانستهاند. مؤلف و شارح مواقف گفتهاند: «
خطاب آيه به صحابه است و کمترين مرتبه جمع، سه است و وعده خداوند نيز
حق است؛ پس بايد خلافت وعده داده شده در آيه بر تعدادی از صحابه منطبق شود
که به وسيله آنان امنيت محقق شده و دين اسلام استقرار يافته است. اين ويژگی،
جز بر خلفای چهارگانه منطبق نيست پس خلافت آنان، مدلول و موعود اين آيه است.»
[3]تفتازانی
نيز گفته است: «
خداوند، خلافت را به جماعتی
از مؤمنان مخاطب آيه، وعده داده است. اين وعده، جز در مورد خلفای چهارگانه
تحقق نيافته است؛ پس خلافت آنان به ترتيب مفاد آيه خواهد بود.»
[4]فخرالدين
رازی، در آغاز، آيه را دليل بر خلافت خلفای چهارگانه دانسته است، ولی
در تقرير استدلال، آن را مخصوص سه خليفه اول دانسته و خلافت علی(ع) را مشمول
آن ندانسته است. وی گفته است:
آيه، بر امامت امامان چهارگانه دلالت ميکند؛ زيرا خداوند به مؤمنان و
صالحان حاضر در زمان پيامبر(ص) وعده خلافت بر زمين و استقرار دين مورد رضای
الهی و امنيت کامل داده است. زمان مربوط به اين وعده، زمان پس از پيامبر(ص)
است، و چون پس از او پيامبری نخواهد آمد، اين وعده به باب امامت اختصاص
دارد، و اين وعده در زمان ابوبکر، عمر و عثمان تحقق يافته است؛ زيرا در زمان آنان،
فتوحات بزرگی برای مسلمانان حاصل شد و دين اسلام ظهور و غلبه يافت و
امنيت حاکم شد، ولی در زمان علی(ع) به دليل فتنههای داخلی،
وی مجال جهاد با کفار را نيافت؛ بنابراين، آيه بر خلافت آنان دلالت ميکند.
[5] ارزيابی و نقد[در
بررسی اين اشکال بايد ديد آيا استخلاف در آيه شريفه به اين معنا است که انديشه
و فرهنگ مومنان بر عالم بسط پيدا می کند يا مراد زعامت و خلافت و حکومت است؟
اهل سنت می گويند مراد جنبه اول است اما شواهد و قرائنی وجود دارد که
معنای دوم را نشان ثابت می کند. شاهد اول قرينه سياق و ضماير جمع آن
است. شاهد ديگر اين است که خلافت در اين آيه از جنس خلافتی است که در آيات ديگر
به مومنان وعده داده شده است. شاهد سوم آيات قبل از اين آيه است و شاهد چهارم روايتی
در اين باره است].
مبنای
اين استدلال، اين است که مقصود از استخلاف در آيه، اعطای مقام خلافت الهی
به افرادی است که آنان رهبری جامعه را بر عهده دارند و به تدبير امور
مردم قيام ميکنند، همانگونه که درباره داود پيامبر(ع) فرموده است: «
ای داود ما تو را جانشين [خود] در زمين قرار داديم، پس ميان
مردم به حق داوری كن و از هوای نفس پيروی مكن.»
[6]
بر اين اساس، مفاد آيه، آن است که خداوند به عدهای از مؤمنان و صالحان از
صحابه پيامبر(ص) وعده داده است که پس از پيامبر(ص) آنان را خليفه خود در زمين قرار
دهد و چنان اقتدار سياسی به آنان عطا کند که بدون هيچگونه ترس و نگرانی
از قدرت يا حکومتی، دين اسلام را اجرا کنند. در اين صورت، مخاطب ضمير
﴿منکم﴾، صحابه پيامبرند و کسانی
که مقام خلافت الهی به آنان اعطا ميشود، عدهای از صحابهاند و ضمير
جمع در
﴿ليستخلفنهم﴾
به آنان بازميگردد.
اما
اين مطلب با مدلول ظاهری آيه سازگاری ندارد، زيرا مرجع ضمير جمع در
﴿ليستخلفنهم﴾ با مرجع ضماير جمع
در جملههای
﴿ليمکنن
لهم دينهم الذی ارتضی لهم﴾
و
﴿ليبدلنهم من بعد خوفهم امناً﴾
و
﴿يعبدوننی لايشرکون بی شيئا﴾ يکسان است. بديهی است اين
ضماير، به خلفای سهگانه يا چهارگانه اختصاص ندارد، بلکه عموم مؤمنان صالح
را شامل ميشود؛ به عبارت ديگر، مفاد ظاهری آيه، اين است که مسلمانان مخاطب
آيه، دو گروهاند؛ گروهی که از ايمان خالص برخوردارند و کارهای شايسته
را- که همان دستورهای اسلامی است- انجام ميدهند و گروهی ديگر
کسانی که يا از منافقاناند يا از مؤمنانی که در عمل به دستورهای
اسلامی جدّيت و اهتمام لازم را ندارند. خداوند به گروه نخست وعده داده است
ناامنيهايی که از سوی کافران و منافقان برای آنها ايجاد ميشود
و در نتيجه شرايط مطلوب برای عمل به احکام اسلامی برای آنان
فراهم نيست برطرف، و خلافت و وراثت زمين به آنان اعطا شود. همچنين از اقتدار سياسی
کافی برخوردار شوند، و ترس و ناامنی حاصل از رفتار کافران و منافقان
به امنيت و آرامش خاطر بدل شود. بنابراين، کسانی که از خلافت الهی در
زمين برخوردار شوند، همان کسانياند که اقتدار سياسی لازم برای آنان
حاصل خواهد شد. دين آنان که مورد رضايت الهی است، استقرار کامل خواهد يافت،
و آنان در کمال امنيت و آرامش خاطر و بدون ترس و وحشت از کافران و منافقان، به
دستورهای دين اسلام عمل خواهند کرد.
بنابراين،
مقصود از خلافت در آيه، معنای خاص آن (رهبری و تدبير امور مسلمانان)-
که در بحث امامت مورد بحث است- نيست، بلکه مقصود، تسلط و اقتدار و سيادت در زمين
است، چنانکه فرموده است: «
زمين،
ملک خداوند است و هر کس را که بخواهد، وارث آن خواهد ساخت و فرجام نيکو به
پرهيزگاران اختصاص دارد.»
[7]
همچنين فرموده است: «
بندگان صالح من وارث
زميناند»
[8] و
نيز فرموده است: «
خداوند، شما را جانشين
[گذشتگان] در زمين قرار داده است، پس هر کس کفر بورزد، پيامدش به او بازخواهد گشت.»
[9]اين
مطلب، علاوه بر اينکه از ظاهر آيه به دست ميآيد، سياق آيات نيز آن را تأييد ميکند،
زيرا در آيات قبل، يادآوری شده است که در جامعه مسلمانان، دو گروه زندگی
ميکنند:
الف)
مؤمنان مخلص و فرمانبردار: «
سخن
مؤمنان، هنگامی که به سوی خدا و پيامبرش فراخوانده شدند تا ميان آنان
داوری کند، جز اين نبود که ميگفتند: «شنيديم و اطاعت کرديم» و آنان همان
رستگاراناند.»
[10]ب)
بيماردلان و منافقان: «
ميگويند به خدا و
پيامبر ايمان آورديم و اطاعت کرديم، سپس گروهی از آنان روی برمیگردانند
و آنان مؤمن نيستند. هنگامی که به سوی خدا و پيامبر دعوت ميشوند، تا
ميان آنان داوری کند، گروهی از آنان روی برمیگردانند.
آيا در دلهايشان بيماری است يا ترديد کردهاند؟»
[11]مؤمنان
مخلص و فرمانبردار در عصر رسالت از دو سو در فشار و اذيت بودند: يکی از سوی
کافران و مشرکان، و ديگری از سوی منافقان و بيماردلان. خداوند، به
آنان خلافت و وراثت بر زمين و اقتدار و سيادت را وعده داده است. بنابراين، وعده
مزبور، نه شامل عموم مسلمانان است و نه به خلفای چهارگانه اختصاص دارد، بلکه
عموم مؤمنان مخلص و فرمانبردار را شامل ميشود. در نتيجه، مقصود از خلافت در آيه،
معنای مورد بحث در مسئله امامت نيست.
نکته
ديگر اينکه هيچ دليلی بر اين مطلب وجود ندارد که وعده الهی به مؤمنان
صالح، پس از رحلت پيامبر(ص) تحقق يافته و در زمان آن حضرت واقع نشده است، بلکه
قراين و دلايل، بيانگر آن است که اين وعده در عصر رسالت تحقق يافت؛ هرچند پس از
پيامبر(ص) نيز استمرار پيدا کرد و توسعه يافت. مفسران از ابوالعاليه روايت کردهاند
که گفته است:
پيامبر(ص)
سيزده سال در مکه اقامت گزيد و با بيم و ترس به صورت آشکار و پنهان، مردم را به
آيين اسلام دعوت ميکرد. سپس به مدينه هجرت کرد. او و اصحابش با ترس و بيم زندگی
ميکردند و شب و روز، مسلح بودند.
فردی
به پيامبر(ص) گفت: «آيا روزی برای ما فرا نميرسد که امنيت يابيم و
سلاح را زمين بگذاريم؟» پيامبر(ص) به او فرمود: «طولی نخواهد کشيد که از
چنان امنيتی برخوردار شويد که يکی از شما ميان جمع و بدون سلاح حضور
يابد و خطری او را تهديد نکند.» در اين هنگام، آيه ﴿وَعَدَ اللَّهُ
الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ ...﴾ نازل شد. خداوند
پيامبر(ص) را بر جزيرة العرب مسلط ساخت و وعده الهی در حق آنان تحقق يافت.
[12]ابنکثير
در تفسير آيه گفته است: «
اين آيه،
وعده الهی به پيامبر(ص) است به اينکه امت او را جانشينان زمين، يعنی
پيشوايان و واليان آن قرار دهد، و به واسطه آنان سرزمينها را اصلاح کند، افراد
بشر را خاضع آنان سازد و ترس آنان را به امنيت مبدل کند. خداوند، اين وعده خود را
تحقق بخشيد، زيرا پيامبر اكرم(ص) از دنيا نرفت تا اينکه خداوند؛ مکه، خيبر، بحرين
و ديگر نواحی جزيرةالعرب و سرزمين يمن را برای او فتح کرد، و آن حضرت
از مجوس هجر و برخی نواحی شام، جزيه گرفت. پادشاه روم، فرمانروای
مصر و اسکندريه و پادشاهان عمان و نجاشی برای او هدايايی
فرستادند. ابنكثير سپس از ادامه فتوحات در زمان خلافت ابوبکر، عمر و عثمان به
عنوان استمرار وعده الهی به پيامبر(ص) و سيادت امت اسلامی بر جهان،
سخن گفته است.»
[13]بديهی
است خلافت مؤمنان در زمين در عصر پيامبر(ص) به معنای خلافت مورد بحث در
مسئله امامت نيست. ابنکثير در اينکه خلافت در آيه را در خلفای سهگانه يا
چهارگانه منحصر ندانسته، درست انديشيده است، ولی در اينکه آن را شامل عموم
امت اسلامی دانسته، به خطا رفته است، زيرا چنانکه گفته شد، وعده خلافت در
زمين و سيادت و امنيت، مخصوص برخی از امت اسلامی، يعنی مؤمنان
مخلص و صالح است.
[1]. پیروان بکر بن اخت عبدالواحد، که معاصر واصل بن عطاي
معتزلی بود و آراي کلامی شاذی داشت. ذهبی، او را بکر بن
زید باهلی نامیده و از ابنحبان نقل کرده که دربارهاش گفته
است: «دجال یضع الحدیث؛ دجال و جعلکننده حدیث بود.»
میزان الاعتدال، ج1، ص345. همچنین ر.ک: مقالات
الاسلامیین، ج1، ص342؛ الفَرق بین الفِرق،
ص212-213.
.
[2]. « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
لَيسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ
قَبْلِهِمْ وَلَيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ
وَلَيبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يعْبُدُونَنِی لَا
يشْرِكُونَ بِی شَيئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ
الْفَاسِقُونَ.»
سوره نور، آیه 55
[5]. مفاتيح الغيب، فخر رازی، ج24، ص25.
[6]. «يا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِی الْأَرْضِ
فَاحْكُمْ بَينَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى.» سوره ص، آیه 26
[7]. «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يورِثُهَا مَنْ يشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ
وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ.»
سوره اعراف، آیه 128.
[8]. «أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ.» سوره انبیا،
آیه 105.
[9]. «هُوَ الَّذِی جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ
كَفَرَ فَعَلَيهِ كُفْرُهُ.»
سوره فاطر، آیه 39.
[10]. «إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ
وَرَسُولِهِ لِيحْكُمَ بَينَهُمْ أَنْ يقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِكَ
هُمُ الْمُفْلِحُونَ.»
سوره نور، آیه 51.
[11]. «وَيقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ
يتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ*
وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيحْكُمَ بَينَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ
مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ *وَإِنْ يكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يأْتُوا إِلَيهِ مُذْعِنِينَ
* أَفِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا.» سوره نور، آیه 47 تا 50.
[12].جامع
البيان (تفسير
طبری)، ج18، ص190؛ .الدر
المنثور، ج6،
ص198؛ تفسیر
ابن کثیر،
ج5، ص120-121.
[13].تفسیر
ابنکثیر،
ج5، ص119؛ احمد مصطفی مراغی در تفسیر آیه گفته است:
«خداوند وعده کرده است که پیامبر و مؤمنان مطیع پروردگار را
خلفای در زمین قرار دهد و با نصرت و عزت خود آنان را تأييد کند، ترس و
بیم آنان را به امنیت تبدیل کند تا خدای یکتا را
پرستش کنند، خداوند به وعده خود عمل کرد و هنوز پیامبر از دنیا نرفته
بود که مکه، خیبر، بحرین و سایر جزیرة العرب را فتح کرد.
از مجوس هجر و برخی نواحی شام جزیه گرفت، پادشاهان روم، مصر و
حبشه برای او هدیه فرستادند و... .» .
تفسير المراغی، ج18، ص125-126.