موضوع: حديث
منزلت و دلالت آن بر امامت حضرت علی(ع)
حديث منزلت و دلالت آن بر امامت
حضرت علی(ع)گفته شد يکی
از نصوص امامت حضرت اميرالمومنين
(ع)، حديث
منزلت است. استدلال به اين
حديث بر دو نکته استوار
است: 1. ابتدا بايد
اثبات کنيم
در اين حديث
عموم منزلت ها مگر آنچه استثنا شده مورد نظر است.
2. ديگر
اينکه يکی
از منزلت های
حضرت هارون(ع)، امامت و خلافت بوده است.
گفته شد اثبات عموميت
منزلت ها از دو راه استفاده می
شود: يکی
اينکه کلمه «منزله» اسم
جنسی است که به
معرفه اضافه شده و طبق نظر علمای
علم اصول، اين
امر از ادوات عموم است. دوم استثناء در حديث
است که آن نيز
از ادوات عموم است. اکنون به توضيح
اين قسمت دوم می
پردازيم:
[متن کتاب]
ب) استثنا، بيانگر تعميم است هر گاه مطلبی
گفته شود و بعد از آن استثنايی
بيان شود، آن مطلب بر
عموميت دلالت میکند.
در حديث منزلت، پس از جمله «
أنت منّی بمنزله هارون من موسی»
نبوت، استثناء شده است. بنابراين،
مقصود از مستثنا منه همه منزلتهايی
است که هارون(ع) نسبت به موسی(ع)
داشته، مگر منزلت نبوت که استثنا شده، و آنچه از لحاظ عرف خارج میباشد
مانند برادری
نسبی که هارون
نسبت به موسی
دارا بود، ولی
درباره علی(ع)
نسبت به پيامبر
گرامی(ص) صادق نيست.
بيضاوی
در منهاج
الوصول گفته است: «جواز استثنا معيار
عموميت است، زيرا
استثنا چيزی
را از مستثنا منه خارج میکند
که اگر استثنا نمیشد،
در مستثنا منه مندرج بود».
عبری
فرغانی در شرح سخن بيضاوی
گفته است: «مصنف پس از اينکه
صيغههای
عموم را بيان
کرد به استدلال بر دلالت آنها بر عموم پرداخته و در اين
باره وجوهی
را بيان کرده است که جواز
استثنا از وجوهی
است که دلالت همه صيغههای
عموم بر عموميت
را اثبات میکند،
زيرا استثناء، چيزی
را از مدلول لفظ خارج میکند
که اگر نبود، مندرج در مدلول آن بود».
[1]کمالالدين
بن امام الکامليه
نيز در شرح منهاج الوصول
اين مطلب را يادآور
شده است.
[2]جلالالدين
محلّی در شرح جمع الجوامع
تاج الدين
سبکی نيز
بر اين مطلب تصريح
کرده است.
[3]
ديگر مشايخ
و استادان علم اصول و ادب نيز
اين مطلب را بيان
کردهاند.
[4] اشکال بياساسبا
توجه به مطالب ياد شده درباره دلالت اسم جنس مضاف و دلالت استثناء بر عموم، نادرستی
اشکال کسانی چون تفتازانی
[5]
و دهلوی
[6]
بر استدلال به حديث منزلت بر امامت علی(ع) به اينکه همه منازل هارون(ع)
نسبت به موسی(ع) مقصود نيست، بنابراين بر خلافت علی(ع) دلالت نمیکند،
روشن است. دهلوی گفته است: همه عالمان اصول قبول ندارند که اسم جنس مضاف بر
عموم دلالت میکند. سپس برای اثبات اين مدعا گفته است: آنان تصريح
کردهاند که اسم جنس مضاف در مثال «غلام زيد» و مانند آن برای عهد است،
آنگاه افزوده است در حديث منزلت نيز جمله «
أتخلّفنی فی النساء و الصبيان»
قرينه بر عهد است، يعنی همانگونه که هارون(ع) هنگامی که موسی(ع)
رهسپار طور شد جانشين او شد، علی(ع) نيز وقتی پيامبر(ص) رهسپار تبوک
شد جانشين او شد و خلافت مقيد به اين قيد، پس از انقضای آن باقی
نخواهد ماند، همانگونه که درباره هارون(ع) باقی نماند.
در
نقد سخن دهلوی نکات ذيل در خور توجه است:
1.
دلالت نکردن «غلام زيد» و مانند آنکه قرينه بر عهد وجود دارد، دليل بر اين نيست
که اسم جنس مضاف در جايی که قرينه بر عهد وجود نداشته باشد، نيز بر عموم
دلالت نمیکند.
2.
جمله «
اتخلّفنی فی النساء و الصبيان»
در صورتی قرينه بر عهد خواهد بود که مورد را مخصِّص بدانيم، در حالی
که اين مطلب نادرست است، زيرا قاعده مورد قبول عالمان اصول، اين است که «العبره بعموم
اللفظ لا بخصوص المورد» ملاک در دلالت کلام بر عموميت، اين است که
لفظ بر عموميت دلالت کند، و خصوصيت مورد ملاک نيست. برخی در نقد استدلال شيعه
گفتهاند: پيامبر(ص) اين مطلب را هنگامی بيان کرد که منافقان در مقام تحقير
و توهين نسبت به علی(ع) برآمدند و گفتند: پيامبر(ص) چون از همراه شدن علی(ع)
با او در سفر تبوک خشنود نبود، وی را در مدينه باقی گذاشت تا کودکان و
زنان را سرپرستی کند. اين سخن منافقان بر علی(ع) گران آمد و با پيامبر(ص)
در اين باره گفتوگو کرد. پيامبر(ص) برای دلجويی از او فرمود: «
انت منّی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لا نبی
بعدی» [تفتازانی در نقد اين سخن]
گفته است که چه بسا اين سخن با قاعده «العبره بعموم اللفظ لا بخصوص السبب»
دفع شود.
[7]3. حديث منزلت به جريان مربوط به سفر تبوک اختصاص ندارد، بلکه در
موارد بسيار ديگری نيز وارد شده است.
[8]نادرستی
احتمال تقييد در خلافت هاروندهلوی،
خلافت هارون(ع) را مقيد به زمانی فرض کرده است که موسی(ع) در ميقات
بود که با بازگشت وی از ميقات پايان يافته است. بنابراين خلافت علی(ع)
نيز به زمانی که پيامبر(ص) به سفر تبوک رفته بود اختصاص داشته و با بازگشت پيامبر(ص)
به مدينه پايان يافته است.
[9]اين
فرضيه، نادرست است، زيرا سخن حضرت موسی(ع) که قرآن کريم آن را گزارش داده مقيد
به زمان خاصی نيست.
[10]
درست است که وی اين سخن را هنگامی که میخواست به ميقات برود
فرمود، ولی هر گاه مدلول حکم، اطلاق داشته باشد، خصوصيت مورد آن را مقيد نمیسازد،
مانند اينکه اگر به فردی که طهارت ندارد و آيه الکرسی
را مسّ کرده است گفته شود: «فرد غير طاهر نبايد قرآن را مسّ کند، مفاد اين حکم که
اطلاق دارد و بر تمام آيات قرآن منطبق میشود، به دليل اينکه مورد خاص است،
مقيد نمیشود.
آری،
آنچه میتوان گفت اين است که ملاک خلافت و نيابت، غيبت مستخلف عنه يا عدم
امکان دسترسی به اوست. بنابراين، با حضور وی و امکان دسترسی به
او، خلافت و نيابت، منتفی خواهد بود؛ ولی روشن است که آنچه با حضور
مستخلف عنه منتفی میشود اعمال خلافت است، نه داشتن مقام خلافت. بر اين
اساس، اگر مستخلف عنه پس از بازگشت، خليفه و نايب خود را عزل نکند، و از آغاز نيز
خلافت و نيابت او را به آن مورد يا زمان خاص مقيد نکرده باشد، هر گاه بار ديگر به
سفر رود يا شرايطی پيش آيد که دسترسی به او ممکن نباشد، و او نتواند
خود به طور مستقيم به رتق و فتق امور بپردازد، مردم به کسی که قبلاً به
عنوان جانشين او تعيين شده بود رجوع میکنند، و تصميمهای او معتبر به
شمار میرود.
استثناء متّصل است نه منقطعبرخی
از عالمان اهل سنت در نقد استدلال عالمان شيعه به حديث منزلت بر امامت علی(ع)
گفتهاند استثناء در اين حديث، منقطع است نه متّصل، و آنچه معيار عموميت است،
استثنای متصل است نه منقطع. تفتازانی گفته است استثناء در حديث برای
خارج کردن برخی از مصاديق منزلت نيست، چنانکه اگر گفته میشد: «الّا النبوه»،
چنين مفادی داشت، بلکه استثنای منقطع و به معنای لکن است. وی
سپس به اينکه يکی از منازل هارون(ع) نسبت به موسی(ع)، برادری
نَسبی است، که برای علی(ع) ثابت نيست، بر اينکه استثناء متصل نيست
استشهاد کرده است، ولی خود متوجه نادرستی آن شده و گفته است: مگر اينکه
گفته شود، برادری نسبی به منزله مستثنا است، زيرا منتفی بودن آن
آشکار است.»
[11]فاضل
قوشچی نيز در شرح
تجريد، کلام تفتازانی را به صورت کامل نقل کرده است.
[12]
دهلوی نيز اين مطلب را در التحفه
الإثنا عشريه تکرار کرده است. وی بر اينکه استثناء در حديث
منزلت نمیتواند متصل باشد به دو وجه استدلال کرده است: وجه اول اينکه جمله
«
انّه لا نبی بعدی»
جمله خبريه است که به «عدم النبوه»
تأويل میشود، و عدم نبوت از منازل هارون نيست تا استثناء شود و در نتيجه
استثناء متصل باشد. ديگر اينکه هارون(ع) منازلی چون شريک بودن در نبوت، بزرگتر
بودن از نظر سنّ، فصيحتر بودن، و برادری نسبی را دارا بود که برای
علی(ع) ثابت نيستند، بنابراين، نمیتوان استثناء را متصل دانست و آن
را نشانه عموميت منازل به شمار آورد.
[13]پاسخ
اين است که محققان علم اصول و ادب برآنند که اصل اولی در استثناء متصل بودن
است و تا وقتی که استثناء متصل ممکن باشد، حمل بر منقطع نخواهد شد. بر اين
اساس، موانع لفظی را از جمله موانع متصل بودن استثناء نمیدانند، و با
تقدير گرفتن لفظ و مانند آن، مشکل را برطرف و استثناء را بر متصل حمل میکنند.
از باب مثال: در جمله «له
عندی مائه درهم الا ثوباً» واژه «قيمه» را در تقدير
گرفته و کلمه ثوباً را به «قيمه
ثوب» تبديل میکنند.
[14]بر
اين اساس، نخستين وجهی که دهلوی به آن استدلال کرده است، نادرست است،
زيرا مطابق قاعده ياد شده، میتوان در حديث، کلمه «النبوة» را در
تقدير گرفت و گفت: حديث در اصل چنين است: «أنت منّی بمنزله هارون من
موسی الا النبوّة لأنه لا نبی بعدی.»
يعنی لفظ «النبوه»
که مستثناست، حذف، و علت آن جايگزين آن شده است، مانند کلمه «قيمه» در مثال پيشين.
حذف آن نيز بر اساس قاعده ايجاز- که از محاسن کلام است- صورت گرفته است.
وجه
ديگر اين است که بگوييم: «الا
انه لا نبی بعدی» به لحاظ معنا بر «الا النبوه» حمل
میشود، زيرا هنگامی که پس از رسول گرامی(ص) پيامبری
نخواهد آمد، علی(ع) نيز در منزلت نبوت با هارون(ع) همانند نخواهد بود. اين
مطلب از باب ذکر ملزوم و اراده لازم است که کاربردی رايج در محاورههای
بشری است. حمل کلام بر معنا نيز در کلام عرب مشهور است، مانند تذکير مؤنث، و
تأنيث مذکر و تصور معنای واحد در جمع، و تصور معنای جمع در واحد،
چنانکه در آيه ﴿
فَلَمَّا رَأَى
الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّی﴾
به جای آنکه «هذه»
بهکار رود، «هذا»
بکار رفته است؛ زيرا اشاره به مصداق شمس است (هذا الشخص) و نيز گفته
میشود:
«ذهبت بعض أصابعه» با اينکه کلمه بعض، مذکر است، فعل ذهبت به کار
رفته است، زيرا کلمه بعض به کلمه اصابع که مؤنث مجازی است اضافه شده است. و
در آيه
﴿و من الشياطين من يغوصون له﴾ با اينکه لفظ «من» مفرد است، ولی
چون معنای آن جمع است، فعل «يغوصون»
به صورت جمع بهکار رفته است. حاصل آنکه حمل بر معنا در کلام عرب، باب گستردهای
دارد.
[15]نکته
در خور توجه در اين باره آن است که در برخی از نقلهای معتبر، حديث
منزلت به جای «
الا انه لا نبی
بعدی»، «الّا النبوه»
آمده است. ابنکثير به طور مسند از عايشه دختر سعد از پدرش نقل کرده که در جريان
سفر پيامبر(ص) به تبوک، علی(ع) نزد پيامبر(ص) آمد و گفت: «آيا مرا با
فرونشستگان باقی میگذاری؟» پيامبر(ص) به او فرمود: «
اما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الا
النبوّه.» وی تصريح کرده است که سند حديث،
صحيح است.
[16]
احمد بن حنبل در فضائل الصحابة باب فضايل اميرالمؤمنين(ع)
[17] نسائی در الخصائص
[18]
سبط بن الجوزی در تذکره الخواصّ،
[19]
خطيب خوارزمی در المناقب
[20]
ابنعساکر در تاريخ
دمشق
[21]
آن را روايت کردهاند. اين حديث، گواه روشنی بر اين است که مقصود از «الّا انه لا نبی
بعدی»، «الا
النبوه»است و در نتيجه، استثناء متصل است.
وجه
دوم در کلام دهلوی نيز بیاساس است، زيرا منزلتهايی چون برادری
نسبی، بزرگتری در سن و مانند آنها در حکم، مستثنا هستند، و عدم ذکر
آنها به دليل روشن بودن مطلب در نظر عرف است، چنانکه تفتازانی و قوشجی
متوجه اين نکته شده و يادآور شدهاند که برادری نسبی در حکم مستثناست،
زيرا انتفای آنها روشن است.
نکتة
ديگر اينکه در کلمات بسياری از عالمان اهل سنت، متصل بودن استثناء در حديث
منزلت مورد قبول واقع شده است که از آن جمله است محمد بن طلحه شافعی،
[22]
ابنصباغ مالکی،
[23]
محمد بن اسماعيل الأمير،
[24]
الطيبی،
[25]
قسطلانی،
[26]
مناوی
[27]
و عزيزی.
[28]