موضوع: حديث
غدير و دلالت آن بر امامت حضرت اميرالمومنين(ع)
گفتار دهم:
مساله غدير از نظر قرآن کريم بعد از بيان روايات
در مساله غدير و اثبات امامت اميرالمومنين (ع)، به بررسی آيات می پردازيم.
در اين باره دو آيه شاخص مطرح شده: آيه تبليغ (مائده، 67) و آيه اکمال (مائده، 3).
رويکرد ما در اين مباحث آن است که دقت و تامل در اين آيات، در مساله غدير راه گشا
است.
آيه تبليغ
و وجه صحيح آن در مورد آيه تبليغ
﴿يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ
رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾[1]
علمای شيعه معتقدند اين آيه در باره جريان غدير و امامت حضرت علی (ع)
است. مساله امامت به دليل اهميتی که دارد بايد توسط پيامبر خدا (ص) در يک
برنامه رسمی و همگانی مطرح شود و الا ما بقی برنامه های ايشان
نيز عقيم می ماند. امامت از جايگاهی برخوردار است که بدون آن، احکام
اسلام به صورت کامل اجرا نخواهد شود.
از نظر عقلی نيز
اين امری نامطلوب است که پيامبری که آخرين مکتب آسمانی را آورده
است، بعد از خود آن را رها کرده و برای بقاء آن فکری نکند. سيره پيامبر
نيز گويای اهتمام ايشان به مساله اداره جامعه اسلامی بوده است به گونه
ای که وقتی از مدينه بيرون می رفتند کسی را به عنوان جانشين
قرار می دادند تا اداره امر را به دست بگيرد. اکنون می گوييم همين
مطلب عقلانی توسط روايات شان نزول نيز بيان شده است.
روايات مؤيد اين مطلب
از شيعه مرحوم عياشی
از سه طريق از جابر بن عبدالله و امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نقل کرده است. مرحوم
کلينی و شيخ صدوق نيز رواياتی بيان کرده اند. از ميان عالمان اهل سنت
نيز حاکم حسکانی در شواهد التنزيل از جابر بن عبدالله روايت کرده که اين آيه
در شان اميرالمومنين(ع) نازل شده است. ابو اسحاق صعلبی در کشف البيان،
ابوجعفر طبری در کتاب الولايه، ابن ابی حاتم رازی، حافظ ابن
مردويه و عده ای ديگر از عالمان اهل سنت که در الغدير نام آنها آمده است.
بر اساس اين آيه شريفه
مطلبی که آن حضرت می خواهد ابلاغ نمايد بايد آنقدر مهم باشد که اولا
به منزله کل رسالت ايشان باشد ﴿ فَمَا بَلَّغْتَ
رِسَالَتَهُ ﴾.
ثانيا مطلبی باشد که آن حضرت نگران آن باشند، زيرا معلوم می شود در
مقابل اين مطلب برخی موضع کفر و حجود داشتند
﴿وَاللَّهُ يعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِی
الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾.
تلاش معصومين
برای بقاء حقيقت رسول خدا (ص) در زمان
خويش با آن همه تلاش هايی که انجام دادند تنها در جزيره العرب اسلام را نشر
داد، آن هم چقدر افرادی که در تنها در ظاهر اسلام را پذيرفته بودند. اما با
اين حال توانستند پرچم حق را استوار نگاه دارند. بنابراين بايد نگاهمان را به پيروزی
و شکست تصحيح کنيم. دشمنان تلاش می کردند تا اصل اسلام را از بين ببرند کما
اينکه فردی بعد از سلطه ای که معاويه يافت به وی گفت: حال که به
خواسته هايت رسيدی فشار بر علويون را کم کن. معاويه گفت: اما من به هدفم نرسيدم؛
وقتی می بينم بر مأذنه نام پيامبر برده می شود معلوم می
شود به هدف خود نرسيده ام.
در جريان حادثه
عاشورا، وقتی اسرا را وارد شام کردند، فردی شامی به امام زين
العابدين (ع) گفت: ديدی خدا با شما چه کرد و چه کسی پيروز شد؟ امام
فرمود:
صبر کن وقت اذان معلوم می
شود چه کسی پيروز شده است. آن گاه که ديدی مردم بر مناره می گويند
«اشهد ان محمد رسول الله» بدان ما پيروز شده ايم.
آنچه مهم است ماندن حق و حقيقت مهم است.
اکنون مکتب حق باقی
مانده است. اگر می بينيد وضعيت مصر اين گونه بهم ريخته است بخاطر آنا است که
آنان ولی فقيه ندارند. چرا دشمن تاکنون نتوانسته بر ايران اسلامی تسلط
پيدا کند؟ به خاطر وجود ولايت فقيه است. ولايت فقيه ای که از آموزه های
امامت و تشيع بر آمده است. آنچه مهم است اين است که حقيقت که اسلام ناب است بماند،
هر چند بر عليه آن دشمنی و تبليغات سوء فراوانی صورت گيرد.
وجوه ديگر
بيان شده درباره آيه تبليغدر باره آيه تبليغ وجوه
ديگری نيز گفته شد است که از اين قرار است:
1. يک وقت باديه نشنی
در جای که پيامبر استراحت می کرد، بالای سر ايشان با شمشير
برهنه حاضر شد و گفت: اکنون چه کسی می تواند ترا از دست من نجات دهد.
حضرت فرمود: خدا. در اين هنگام دست وی لرزيد و شمشير از دست او افتاد. در اين
حال اين آيه نازل شد.
مرحوم علامه در نقد اين
وجه می فرمايد: بر فرض که صحت اين داستان را بپذيريم، تنها با بخش آخر آيه می
سازد و ديگر ربطی به صدر آيه ندارد. علاوه بر اينکه با روايت ديگری معارض
است. در وجه ديگری گفته شده پيامبر اکرم (ص) برای حفظ خودش نگهبان
قرار داده بودند و با نزول اين آيه ديگر نگهبان ها را رد کردند. اکنون چگونه می
توان عرفا تصور کرد فردی باديه نشين با وجود اين نگهبانان اين گونه بر سر
حضرت حاضر شده است؟
2. فخر رازی ده
وجه را برای اين آيه نقل کرده و جريان غدير خم را آخرين وجه قرار داده است. در
نقد کلام وی نيز بايد دانست که وجوه نه گانه وی، قائل و مستند صحيحی
ندارد و لذا قابل مقايسه با وجه دهم نيست.
3. گفته شده قبول داريم
که روايات بر نزول آيه در باره مساله غدير دلالت دارد اما با توجه به سياق آيه،
بهتر است آن را حمل بر امنيت پيامبر بر توطئه يهود و نصاری بدانيم، زيرا آيات
قبل و بعد ناظر به جريان يهود است.
مرحوم علامه در
نادرستی اين وجه می فرمايد: اين وجه صحيح نيست، زيرا پيامبر از ابلاغ
اين مطلب به يهود و نصاری واهمی نداشت. آن حضرت مسائل مهم تر مانند
اصل توحيد را ابلاغ نموده است. علاوه بر اينکه اين سوره در اواخر عمر پيامبر نازل
شده است يعنی زمانی که ديگر يهود و نصاری آن قدرت سابق را
نداشتند.
4. برخی گفته
اند اين آيه مربوط به آغاز رسالت است. طبری از ابن حرير روايتی در اين
مضمون نقل می کند.
اما چگونه آيه ای
که مربوط به آغاز رسالت است، در سوره ای قرار گرفته که نزولش مربوط به اواخر
دوران پيامبر است؟ المنار می گويد اين امر به جهت يادآوری است تا شوکت
آن حضرت دانسته شود.
مرحوم علامه می
فرمايد: اولا اين نقل خبر واحد است و لذا نمی تواند با رواياتی که گروه
کثيری از فريقين نقل کرده اند معارضه نمايد. ثانيا پيامبر در آغاز رسالت بر
چه چيزی بيمناک بود؟ آيا ترس بر جان بود در حالی که اين امر با منش و
شخصيت پيامبر سازگاری ندارد . آن حضرت کسی نبود که به خاطر جان خويش،
حمل بار رسالت را سنگين بداند.
حضرت اميرالمومنين
(ع) با آن همه شجاعت می فرمودند: هر گاه تنور جنگ بر ما خيلی داغ می
شد به پيامبر پناه می برديم. ثالثا: اين تعبير
در آغاز رسالت لغو است زيرا مانند آن است که کسی بگويد اين برنامه را برسان
که اگر نرسانی اين برنامه را نرسانده ای. روشن است که «آنچه در جوی
می رود آب است».
برخی گفته اند
لغو نيست زيرا خداوند می فرمايد: ای پيامبر ابلاغ رسالت تو کار مهمی
است که اگر انجام ندهی اين کار مهم را انجام نداده ای. مرحوم علامه می
فرمايد: اين نکته صحيح است اما در اينجا صحيح نيست.
متن کتاب
گفتار دهم:
غدير و ابلاغ کامل رسالتدر گفتارهای
پيشين
حماسه غدير
و امامت اميرالمؤمنين(ع)
را از ديدگاه
روايات اسلامی
و گزارشهای
تاريخی
بررسی کرديم.
اکنون به بررسی
آن از نگاه قرآن کريم
خواهيم پرداخت. در روايات
اسلامی، آياتی
از قرآن کريم
با واقعه غدير
مرتبط دانسته شده که آيههای
سوم و شصت و هفتم سوره مائده از جايگاه
ويژهای
برخوردارند. در دو فصل ارتباط اين
دو آيه با حماسه غدير
را تبيين خواهيم
کرد. خداوند سبحان خطاب به پيامبر
اکرم(ص) فرموده
است: ﴿
يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا
أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
وَاللَّهُ يعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِی الْقَوْمَ
الْكَافِرِينَ﴾ ای
پيامبر آنچه از سوی
پروردگارت بر تو نازل شده، به مردم ابلاغ کن و اگر اين
مأموريت را انجام ندهی
رسالت الهی
را به طور کامل ابلاغ نکردهای،
و خدا تو را ازخطرهايی
که از سوی
منافقان و بدخواهان ممکن است متوجه تو شود، حفظ خواهد کرد و کافران را از هدايت
ويژه خود برخوردار
نخواهد ساخت.
[2]از
ديدگاه عالمان شيعه، اين آيه به امامت اميرالمؤمنين(ع) مربوط است.
خداوند سبحان از پيامبر اکرم(ص)
خواست تا علی(ع)
را در ميان مردم به امامت منصوب کند و ولايتش را به آنان ابلاغ کند.
رسول خدا(ص)
نگران بود که چون علی(ع) پسر عمو و داماد اوست اگر اين
کار را انجام دهد، منافقان از فرصت استفاده کرده، بين مردم شايع خواهند کرد که پيامبر(ص)
براساس سنتهای جاهليت که رئيس يک قبيله، فردی از نزديکان خود را جانشين
خويش میکرد، علی(ع) را به جانشينی برگزيده است. اين تفکر شيطانی
منافقين میتوانست اساس دعوت پيامبر(ص) را متزلزل سازد، زيرا يکی از
اهداف نبوت او اين بود که سنتهای جاهلی و امتيازات قومی و قبيلگی
را منسوخ سازد، و ارزشهای الهی را جايگزين آنها کند، ولی
خداوند به آن حضرت اطمينان داد که منافقان در عملی ساختن اين نقشه شيطانی،
کامياب نخواهند شد و پيامبر(ص) از گزند آنان مصون خواهد ماند.
اين
مطلب در روايات متعدد نيز وارد شده است. عياشی آن را از سه طريق از جابر بن
عبدالله انصاری، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روايت کرده است.
[3]محدث
کلينی و شيخ صدوق نيز آن را از امام باقر(ع) روايت کردهاند.
[4]عدهای
از عالمان اهل سنّت نيز نزول آيه تبليغ را درباره امامت اميرالمؤمنين(ع) و
اعلان آن در غدير خم نقل کردهاند:
1.
حاکم حسکانی در شواهد التنزيل از ابنعباس و جابر بن عبدالله انصاری
روايت کرده است که اين آيه درباره علی(ع) نازل شد و پيامبر اکرم(ص) دست او
را گرفت و فرمود: «
من کنت
مولاه فعلی مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه.»
2.
ابواسحاق ثعلبی نيز آن را در تفسير الکشف و البيان، از ابنعباس روايت کرده
است.
3.
ابوجعفر طبری در کتاب الولاية، از زيد بن ارقم نقل کرده است.
4.
ابنابیحاتم رازی آن را از ابوسعيد خدری روايت کرده است.
5.
ابوبکر فارسی شيرازی آن را در کتاب ما نزل من القرآن فی اميرالمؤمنين(ع)
از ابنعباس روايت کرده است.
6.
حافظ ابن مردويه اصفهانی آن را از ابوسعيد خدری، ابنعباس و عبدالله
بن مسعود روايت کرده است.
7.
حافظ ابونعيم اصفهانی آن را در کتاب ما نزل من القرآن فی علی از
عطيه عوفی روايت کرده است.
8.
ابوالحسن واحدی نيشابوری در کتاب اسباب النزول آن را روايت کرده است.
9.
حافظ ابوسعيد سجستانی در کتاب الولاية به چند طريق از ابنعباس روايت کرده
است.
10.
ابن عساکر شافعی آن را از ابوسعيد خدری روايت کرده است.
11.
ابوالفتح نطنزی در کتاب الخصائص العلوية از امام باقر و امام صادق(س) روايت
کرده است.
12.
ابواسحاق حمويی در کتاب فرائد السمطين نقل کرده است، و عده ديگری از
عالمان برجسته اهل سنّت مانند: فخرالدين رازی در تفسير کبير، ابوسالم نصيبی
شافعی، حافظ عزالدين موصلی حنبلی، سيد علی همدانی
در کتاب مودة القربی، بدرالدين عينی حنفی در عمدة القاری
فی شرح صحيح البخاری، ابنصباغ مالکی در الفصول المهمة فی
معرفة احوال الائمة، نظامالدين نيشابوری در السائر الدائر کمالالدين ميبدی
در شرح ديوان اميرالمؤمنين، جلالالدين سيوطی در الدر المنثور، سيد عبدالوهاب بخاری
در تفسير خويش، سيد جمالالدين شيرازی در اربعين، محمد محبوب العالم در تفسير
شاهی، ميرزا محمد بدخشانی در مفتاح النجاة و شيخ سليمان قندوزی
حنفی در ينابيع المودة.
[5] وجوهو اقوال ديگر
براساس
اين روايات که از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است، آيه تبليغ در ارتباط با امامت
اميرالمؤمنين(ع) در غدير خم نازل شده است، ولی در اين باره وجوه و اقوال ديگری
نيز گفته شده است:
1. حفظ پيامبر از دشمنانپيامبر
اکرم(ص) هرگاه در بين راه میخواست در مکانی استراحت کند، اصحاب، درختی
را پيدا میکردند تا پيامبر(ص) در سايه آن استراحت کند. روزی باديهنشينی
با شمشير برهنه بر بالای سر پيامبر(ص) آمد و گفت: «چه کسی میتواند
تو را از دست من نجات دهد؟» پيامبر(ص) گفت: «خدا.» در اين هنگام دست آن فرد لرزيد
و شمشير از دستش بر زمين افتاد، و خداوند آيه ﴿
يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ ...﴾ را بر او نازل کرد.
[6]نقدبر
فرض درستی داستان مزبور، ارتباط معقولی با آيه تبليغ ندارد، زيرا ميان
دستور خداوند به پبامبر(ص) در تبليغ پيامهای الهی به مردم با حفظ پيامبر(ص)
از شرّ آن باديهنشين، تناسبی وجود ندارد. داستان يادشده تنها با قسمت پايانی
آيه ﴿
وَاللَّهُ يعْصِمُكَ
مِنَ النَّاسِ﴾ تناسب دارد
نه با بخش نخست آيه. در اين صورت بايد در نزول آيه، صدر و ذيل آن را از هم جدا سازيم.
همچنين
اين وجه با وجه ديگری که درباره سبب نزول آيه گفته شده، ناسازگار است، و آن
اينکه پيامبر(ص) وقتی در مکه بود تا قبل از نزول اين آيه، نگهبانانی
داشت که از او حفاظت میکردند، ولی وقتی اين آيه نازل شد نگهبانی
از خود را لغو کرد. اين مطلب از سعيد بن جبير، عبدالله بن شقيق، محمد بن کعب قرضی
و عايشه روايت شده است. با توجه به اين روايت، بسيار بعيد است در حالی که از
پيامبر(ص) حفاظت میشده، فرد باديهنشين توانسته باشد با شمشير برهنه بر
بالای سر او حاضر شود.
[7]2. وجوه دهگانهفخرالدين
رازی در تفسير آيه، ده وجه را نقل کرده و نزول آن را برای امامت علی(ع)
در غدير خم، وجه دهم قرار داده است.
[8]نقدوجوه
ياد شده غير از وجه دهم، سخنانی است که قائل آنها روشن نيست، در حالی
که وجه دهم از امام محمد باقر(ع)، ابنعباس، براء بن عازب و ابوسعيد خدری
نقل شده است، و عدهای از عالمان برجسته اسلامی آن را نقل کردهاند.
[9]3. بی تأثير شدن توطئه يهود و نصاراگفته
شده اگر چه روايات ياد شده بسيار است، ولی بهتر است آنها را بر امنيت الهی
به پيامبر(ص) از مکر و توطئه يهود و نصاری حمل کنيم، يعنی پيامبر(ص)
بايد دين را تبليغ کند و به آنان اعتنا نکند، زيرا آيات قبل و بعد اين آيه، ناظر
به کلام الهی با يهود است. بنابراين وحدت سياق، مؤيد اين وجه است.
[10]نقداگر
آيه کريمه ناظر به اهل کتاب باشد مفاد آن اين خواهد بود که پيامبراکرم(ص) را به
تبليغ آنچه درباره اهل کتاب نازل شده است دستور مؤکد میدهد، و با توجه به سياق،
مراد، همان مطلبی است که در آيه 68 سوره مائده بيان شده است
[11]: ﴿
قُلْ يا أَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَيءٍ حَتَّى تُقِيمُوا
التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ﴾؛ «بگو ای اهل کتاب! شما بر حق نيستيد
مگر اينکه تورات و انجيل و آنچه از سوی پروردگارتان برای شما نازل شده
است را بهکار بنديد؛ ولی اين معنا با سياق آيه مورد بحث تناسب ندارد، زيرا
مفاد جمله ﴿
وَاللَّهُ
يعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ اين
است که دستوری که پيامبر(ص) بايد آن را ابلاغ کند به گونهای است که پيامبر(ص)
از ابلاغ آن نسبت به کاميابی تبليغش نگران و بيمناک بوده است، ولی يهود
و نصاری در آن زمان از چنان موقعيتی برخوردار نبودند، که از سوی
آنان خطری متوجه اسلام شود که پيامبر(ص) از ابلاغ پيام الهی به آنان بيمناک
باشد، در حالی که وی پيامهای خطرآفرينتری را ابلاغ
کرده بود، مانند ابلاغ توحيد و نفی شرک و بتپرستی که مشرکان عرب، سخت
به آن پايبند بودند، ولی در اين باره نه پيامبراکرم(ص) از ابلاغ پيام توحيد
به آنان بيمناک بود و نه از سوی خداوند درباره ابلاغ آن دستور به مشرکان،
تهديدی متوجه پيامبر(ص) شد، و نه وعده حفظ از کيد و مکر آنان داده شد.
همچنين
بسياری از آيات سوره مائده، ناظر به اهل کتاب است، و سوره مائده، آخرين سورهای
است که بر پيامبراکرم(ص) نازل شده است و در آن زمان، قدرت يهود و اهل کتاب درهم
شکسته شده بود، و از سوی آنان خطری جدی متوجه آيين اسلام نبود.
بنابراين، نگرانی پيامبر(ص) از آنان وجه معقولی نداشت.
از
اين نکات به دست میآيد که آيه مورد بحث، به آيات قبل و بعد آن، که مربوط به
اهل کتاب است ارتباطی ندارد، بلکه آيهای است که مستقل و جداگانه نازل
شده است.
[12]4. نزول آيه در آغاز بعثتبرخی
از مفسران گفتهاند آيه تبليغ در آغاز بعثت پيامبراکرم(ص) نازل شده است و بر اين
فرض به رواياتی استدلال کردهاند. طبری از ابنجريج روايت کرده، که پيامبر(ص)
در آغاز بعثت از قريش واهمه داشت تا اينکه اين آيه نازل شد و خداوند وعده مصونيت
از خطر آنان را به او داد.
[13]ابنمردويه
و ضياء مقدسی از ابنعباس روايت کردهاند که از پيامبر(ص) سؤال شد: «کدام آيه
که بر تو نازل شده، سنگينتر بوده است؟» پيامبر(ص) پاسخ داد: «
من هنگام مراسم حج در منی بودم، مشرکان عرب نيز آنجا بودند،
جبرئيل(ع) بر من نازل شد و اين آيه را آورد: ﴿يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ
مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ ...﴾ من در عقبه برپای خاستم و
گفتم: ای مردم! ای مردم! چه کسی مرا در تبليغ رسالتهای
پروردگارم ياری میکند تا بهشت، پاداش او باشد؟ ای مردم! به يگانگی
خدا و رسالت من ايمان آوريد تا رستگار شويد. در اين هنگام! مردان و زنان و کودکان
مرا سنگباران کردند و مرا دروغگو خواندند. اين رفتار آنان بر من ناگوار بود. جبرئيل
به من گفت: میتوانی همانند نوح که قوم خود را نفرين کرد، آنان را نفرين
کنی تا به عذاب الهی هلاک شوند. من گفتم: خدايا! قوم مرا هدايت کن، زيرا
آنان آگاه نيستند، و مرا بر آنان نصرت بده تا به من ايمان آورند» در اين هنگام
عباس عموی پيامبراکرم(ص) آمد و او را از دست آنان نجات داد.[14]براساس
اين قول، آيه بدان سبب در سوره مائده (آخرين سوره نازل بر پيامبر(ص)) قرار داده
شده است تا يادآور آغاز رسالت پيامبراکرم(ص) باشد.
[15]نقداين
ديدگاه از چند نظر مردود است:
اولاً:
روايت مزبور، خبر واحدی است که نزد محدثان و مفسران، مشهور نيست و نمیتواند
معارض وجه اول باشد که گروهی از اعاظم محدثان و مفسران اهل سنت، آن را روايت
کردهاند و از امامان اهل بيت(س) روايت شده و مورد اتفاق عالمان اماميه است.
ثانياً:
مفاد اين قول، آن است که پيامبراکرم(ص) در آغاز رسالت از سوی مشرکان بر جان
خود بيمناک بود، و بدين سبب در ابلاغ رسالت الهی بر آنان تعلّل میکرد.
اين مطلب با شخصيت پيامبراکرم(ص) و آمادگی او برای هرگونه فداکاری
در راه تبليغ رسالتهای الهی به مردم سازگاری ندارد.
ثالثاً:
بر پايه اين وجه، مقصود از ﴿
مَا
أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ﴾
مجموع دين يا اصل دين است، و مفاد آيه، اين است که ای پيامبر(ص) دين خدا را
به مردم ابلاغ کن، و اگر آن را ابلاغ نکنی، دين خدا را به مردم ابلاغ
نکردهای. اين سخن، گفتار لغوی است که از انسان حکيم صادر نمیشود،
چه رسد به خدايی که حکيم علی الاطلاق است.
[16]در
پاسخ اين اشکال گفته شده است: اينگونه تعبير، لغو نيست و مانند سخن ابوالنجم است
که گفته است: «انا ابوالنجم و شعری شعری؛ من ابونجم هستم و شعرمن شعر
من است.» مقصود او اين است که اين شعر من از نظر فصاحت و بلاغت از جنس همان شعری
است که قبل از اين گفتهام و چون مردم، شعر او را با اين اوصاف میشناختند،
نياز به ذکر اين اوصاف نبوده است. همينگونه است در آيه مورد بحث، چون تبليغ نکردن
رسالت، مطلبی است که همگان آن را میشناسند و میدانند که کار
ناروايی است. پس مفاد آيه اين است که اگر دين را ابلاغ نکنی، آن را
ابلاغ نکردهای و کار ناروايی را مرتکب شدهای.
[17]نقد
اين توجيه آن است که سخن ابوالنجم، مخصوص مواردی است که دو چيز با يکديگر
مقايسه میشود و نسبت بين آنها از قبيل مطلق و مقيد و مانند آن است، چنانکه
سخن ابوالنجم از اين قبيل است. اگر مقصود از ﴿
مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ﴾
در آيه مورد بحث، اصل يا مجموع دين باشد، مصداق قاعده ادبی و زبانی
مزبور نخواهد بود، زيرا مجموع يا اصل دين، يک چيز است، نه دو چيز که با يکديگر مقايسه
شوند، اما بنابر وجه اول که مقصود از ﴿
مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ﴾
امامت اميرالمؤمنين(ع) است، قاعده ادبی و زبانی مزبور بر آن منطبق
است، يعنی ابلاغ اين پيام الهی به مردم از چنان جايگاهی
برخوردار است که ابلاغ نکردن آن به منزله ابلاغ نکردن ديگر پيامهای الهی
به مردم است.
[18] نقش بیبديل امامت در نظام اسلامیاينکه
امامت از چنين جايگاه مهمی برخوردار است بر کسی که در تعاليم و احکام
اسلامی تأمل کند پوشيده نخواهد بود، زيرا دين اسلام علاوه بر اينکه به سامان
بخشيدن رابطه انسان با خدا در دو حوزه اعتقادات و عبادات، اهتمام ورزيده است، به
سامان بخشيدن رابطه انسان با افراد ديگر نيز اهتمام کرده است، يعنی در
اسلام، دنيا وآخرت و عبادت و سياست به هم پيوستهاند. روشن است چنين دينی
آنگاه میتواند به حيات خود ادامه دهد که پس از پيامبراکرم(ص) برجسته و شايستهترين
فرد امت اسلامی، عهدهدار اين مسئوليت خطير شود.
از
سوی ديگر، سيره پيامبراکرم(ص) گويای اين واقعيت است که آن حضرت به مسئله
رهبری مردم اهتمام فراوان داشت. بر اين اساس، هر گاه میخواست به قصد
جنگ با دشمنان اسلام يا مقصود ديگری، مدينه را ترک کند، فردی را جانشين
خود میساخت، چنانکه در جريان تبوک، اميرالمؤمنين(ع) را جانشين خود کرد، و
برای سپاهيانی که به جنگ با دشمنان اسلام اعزام میکرد، فرمانده
تعيين میکرد، و نيز برای اداره امور شهرهايی چون مکه، طائف و يمن
که در قلمرو حکومت اسلام قرار داشت، والی معين میکرد.
اين
شواهد، گويای اهميت و نقش رهبری در جهانبينی اسلامی است،
و معقول نيست که مسئله رهبری امت اسلامی پس از رسول اکرم(ص) مهمل
گذاشته شود.
براين
اساس، پيامبراکرم(ص) از سوی خداوند حکيم مأموريت يافت تا در سفر حجة الوداع
و در غدير خم، اين اصل مهم و سرنوشتساز را برای مسلمانان بيان کند و به او
هشدار داده شد که اگر اين پيام الهی ابلاغ نشود، بدان میماند که او ديگر
پيامهای الهی را ابلاغ نکرده است.
از
سوی ديگر از جمله ﴿
وَاللَّهُ
يعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ به
دست میآيد که پيامبراکرم(ص) از ابلاغ اين دستور الهی به مردم بيمناک
بود. در حالی که او هرگز در راه اجرای فرامين خداوند از اينکه به جان يا
مال يا موقعيتش آسيبی برسد بيمناک نبود. بنابراين، نگرانی وی
منشأ ديگری داشته است. منشأ نگرانی پيامبر(ص) منافقان و بيمار دلانی
بود که همواره در درون جامعه اسلامی عليه پيامبر اکرم (ص) توطئه میکردند.
آنان در باطن به نبوت رسول خدا(ص) باور نداشتند و رهبری او را از مقوله رياستهای
دنيوی میپنداشتند.
[19] طبيعی است که برای اثبات اين پندار
ناصواب خود به دنبال فرصت بودند، تعيين علی(ع) که پسر عمو و داماد پيامبر(ص)
بود به عنوان رهبری مسلمانان پس از او، فرصت مناسبی برای آنان
بود تا در ميان مردم شايع کنند که مسئله نبوت و رهبری الهی، بهانهای
بيش نبوده، و پيامبراکرم(ص) در واقع در پی تثبيت رياست قومی خود بر
امت اسلامی است، و اين، همان مطلبی بود که پيامبر اکرم(ص) از آن بيمناک
بود، اما خداوند به او اطمينان داد اين نقشه شيطانی را خنثی خواهد کرد
و کافران را هدايت نخواهد کرد: ﴿
وَاللَّهُ يعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يهْدِی
الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾.
مقصود
از کافران، منافقان و بيماردلانی هستند که اين اصل و حکم الهی که پيامبراکرم(ص)
مأمور ابلاغ آن بود را انکار کردند، همانگونه که در آيهای ديگر، منکران فريضه
حج، کافر بهشمار آمدهاند: ﴿
وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی عَنِ الْعَالَمِينَ.﴾
[20] اما کفر به
معنای امتناع ورزيدن از قبول شهادتين با اين مقام تناسبی ندارد، زيرا
در اين صورت، مقصود از ﴿مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ﴾ اصل
دين خواهد بود، و لازمه آن – چنانکه بيان شد- لغويت در سخن است که خداوند حکيم از
آن پيراسته است.
[21]