درس امامت خاصه استاد ربانی

براهین و نصوص امامت

91/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حديث غدير و دلالت آن بر امامت حضرت اميرالمومنين(ع)

بررسی چند اشکال بر سند حديث غدير
در جلسه گذشته برخی از شبهات سستی که درباره سند حديث غدير از طرف علمای اهل سنت مطرح شده مرور گرديد. اکنون به بررسی ادامه آن شبهات می پردازيم:
8. شبهه ديگری كه فخرالدين رازی بر سند حديث وارد كرده و برخی ديگر نيز آن را تكرار كرده‌اند اين است كه ابن ابی‏داوود، ابوحاتم رازی و جاحظ، حديث غدير را قدح كرده‌اند.[1]
در پاسخ اين شبهه چند نكته را يادآور مي‌شويم:
الف) سخن جاحظ به دليل ديدگاه ناصبي‌گری او نسبت به اميرالمؤمنين(ع) ارزش علمی ندارد. عبدالعزيز دهلوی گفته است: «جاحظ هم معتزلی است و هم ناصبی و كتابی دارد كه در آن نقايص اميرالمؤمنين(ع) را برشمرده است.»[2]
ابن‏تيميه نيز درباره جاحظ گفته است: «بسياری از مروانيه طرفدار معاويه‌اند و مي‌گويند معاويه در جنگ با علی(ع) بر حق بود و علی و همراهيان وی بر خطا بودند. در اين باره كتاب‏هايی تأليف شده است كه كتاب مروانيه جاحظ از آن جمله است.»[3]
مضافا بر اينکه توثيق جاحظ نيز نزد اصحاب جرح و تعديل ثابت نيست. ذهبی از ثعلب كه از محدثان بزرگ و اساتيد فقه، لغت و ادبيات است نقل كرده كه گفته است: «جاحظ ثقه و مورد اطمينان نيست.»[4]
ب) قدح ابن ابی‏داوود بر حديث غدير مسلم نيست، زيرا گفته شده است: «وی حديث غدير را انكار نكرده است، بلكه وجود مسجد در غدير خم را در آن زمان انكار كرده است.»[5]
بر فرض اينكه قدح وی بر حديث غدير ثابت شود، اعتبار حديث را مخدوش نمي‌سازد، زيرا محدثان برجسته، آن را روايت كرده و درستی آن را پذيرفته‌اند. از سوی ديگر، نسائی حديث غدير را از ابوداوود روايت كرده است.[6] اگر ابن ابی‏داوود حديث غدير را قدح كرده باشد با رأی پدرش در اين باره مخالف است و رأی پدرش که از محدثان برجسته و يکی از صحاح ستّه اهل سنت است، بر وی مقدم است.
ج) قدح ابوحاتم بر حديث غدير نيز اگر اثبات شود، صحت حديث را مخدوش نخواهد كرد، زيرا اولا: حديث غدير از طرق صحيح و متواتر نقل شده و اكثر محدثان اسلامی نيز آن را پذيرفته‌اند، و ثانياً: ابوحاتم به عنوان فردی كثيرالجرح شناخته شده است و جرح‌های وی اعتبار چندانی ندارد، چنان‏كه ذهبی گفته است: «هر گاه ابوحاتم فردی را توثيق كرد، سخن او را مي‌پذيريم، زيرا وی فقط افرادی را توثيق می‏کند كه احاديثشان صحيح است، ولی اگر كسی را تضعيف كند به سخن وی احتجاج نمي‌كنيم، و اگر فرد ديگری او را توثيق كرده باشد، سخن وی را مي‌پذيريم و به اشكال ابوحاتم توجهی نمي‌شود، زيرا او درباره رجال بسيار سختگير است تا آنجا كه درباره گروهی از رجال صحاح، تعابيری چون: حجت نيست، قوی نيست و مانند آن به كار برده است.»[7]
9. برخی با استناد به حديثی كه در منابع اهل سنت از پيامبر(ص) روايت شده در حديث غدير مناقشه كرده‌اند، در آن حديث آمده است كه پيامبر(ص) فرموده است: «جز خدا و من، فرد ديگری مولای قريش، انصار، جهينه، مزينه، أسلم و غفار نيست.»[8]
دربارة اين حديث چند نكته درخور توجه است:
الف) اين حديث از طريق شيعه روايت نشده است. بنابراين با استناد به آن نمي‌توان بر شيعه احتجاج كرد.
ب) اين حديث خبر واحد و غير مشهور است، در حالی كه حديث غدير، مشهور و متواتر است و خبر متواتر بر خبر واحد، راجح است.
ج) ابوهريره كه راوی اين حديث است حديث غدير را نيز روايت كرده است. بنابراين به دليل تعارض دو خبر وی، هر دو از اعتبار ساقط شده، و نقل‌های ديگر حديث غدير بدون معارض خواهد بود.
د) خبر ياد شده با حديث غدير تعارض ندارد، زيرا حصر ولايت بر ديگران در خداوند به معنای ولايت بالذات است و با ولايت بالغير در غير خداوند تعارض ندارد، و حصر آن در پيامبر(ص) نيز مربوط به زمان حيات وی است و با ولايت اميرالمؤمنين(ع) كه پس از پيامبر(ص) است ناسازگار نخواهد بود. اگر اين تفسير پذيرفته نشود، با ولايت خلفای سه‏گانه قبل از اميرالمؤمنين(ع) و خلافت اميرالمؤمنين(ع) پس از عثمان- كه مورد قبول اهل سنت است- نيز تعارض خواهد داشت.

حديث غدير در نقل محدثان و مورخان
نقل‌های بسيار محدثان و مورخان اسلامی بيان‌گر اين است كه پيامبر(ص) هنگام بازگشت از سفر حجة الوداع به مدينه در غدير خم كه نزديكی جحفه بود توقف و برای مردم سخنرانی كرد. آن حضرت در آن سخنرانی، مطالب بسياری را در زمينه مسائل دينی بيان كرد و ولايت اميرالمؤمنين(ع) را با تأكيد ويژه‌ای اعلام فرمود. به همين جهت در نقل‌های مربوط به واقعه غدير آنچه بيش از هر سخن ديگر پيامبر(ص) مورد توجه محدثان و مورخان واقع شده است، مسئله ولايت اميرالمؤمنين(ع) است، تا آنجا كه عده‌ای از آنان تنها به نقل اين مسئله اكتفا كرده و ديگر سخنان پيامبر اكرم(ص) را كه قبل و بعد از اعلام ولايت علی(ع) بيان شده است، نقل نكرده‌اند. بنابراين حديث غدير در آثار محدثان و مورخان اسلامی از نظر كوتاهی و بلندی، و اختصار و تفصيل، متفاوت نقل شده است. در اينجا گونه‌هايی از اين نقل‌ها را بازگو مي‌كنيم.
1. كوتاه‌ترين نقل
كوتاه‌ترين نقل حديث غدير به جمله «من كنت مولاه فعلی مولاه» بسنده كرده است؛ اين عبارت در همه آثار اسلامی كه به واقعه غدير توجه شده است – اعم از كتاب‌های حديث، تاريخ، تفسير و كلام – نقل شده است. در متواتر بودن اين بخش از حديث غدير، مجال ترديد وجود ندارد، چنان‏كه بسياری از محدثان بر آن تصريح كرده‌اند.[9]
2. گزارش دوم
گزارش دوم حديث غدير از دو بخش تشكيل شده است: بخش اول، جمله «من كنت مولاه فعلی مولاه» و بخش دوم جمله «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله». اكثر نقل‌های حديث غدير اين گونه‌اند، چنان‏كه تواتر آن نيز مورد قبول شماری از عالمان اهل سنت است و شماری از آنان نيز صحت آن را پذيرفته‌اند.[10]
3. گزارش سوم
در بسياری از گزارش‏های حديث غدير، قبل از بيان آنچه در گزارش‌های اول و دوم نقل شده، جمله «ألست اولی بالمؤمنين من انفسهم» يا جمله «ألست اولی بكم من انفسكم»، يا عبارت‌های مشابه آن بيان شده است كه مفاد آنها اين است كه پيامبر اكرم(ص) بر مؤمنان ولايت دارد.
از آنجاا که گزارش‏هايی که دربردارنده اين جمله است بسيار است در متواتر بودن آن نمي‌توان ترديد كرد. در احتجاج اميرالمؤمنين(ع) در رحبه كوفه، سی نفر از صحابه- كه دوازده نفر آنان صحابی بدری بودند- شهادت دادند حديث غدير را از پيامبر شنيده‌اند. در شهادت آنان جمله «ألست اولی بالمؤمنين من أنفسهم» نيز آمده است.
گروهی از صحابه و تابعين اين واقعه را گزارش کرده اند كه علامه امينی نام هيجده نفر از آنان را با گزارش‏هايشان نقل كرده است.[11] در اينجا به نقل ابوالطفيل بسنده مي‌كنيم:
احمد بن حنبل با سند معتبر از ابوالطفيل نقل كرد که علی(ع) مردم را در رحبه كوفه جمع كرد و به آنان گفت: «هر كس كه واقعه غدير را ديده و شنيده است به خدا سوگند مي‌دهم كه به آن شهادت دهد. در اين هنگام سی نفر برخاستند و گواهی دادند.» سپس می‏افزايد ابونعيم گفته است که افراد بسياری برخاستند و شهادت دادند كه پيامبر(ص) در حالی كه دست علی(ع) را گرفته بود، خطاب به مردم گفت: «آيا مي‌دانيد كه من بر مؤمنان از خود آنان برترم؟» گفتند: «آری، ای رسول خدا.» پيامبر گفت: «هر كس كه من مولای او هستم، اين (علی(ع)) مولای اوست. خدايا! هر كس او را دوست مي‌دارد، دوست بدار، و هر كس او را دشمن مي‌دارد، دشمن بدار[12]
در نقل‌های احتجاج اميرالمؤمنين(ع) به حديث غدير در رحبه كوفه، شمار گواهان مختلف گزارش شده است. دوازده نفر، شانزده نفر، هفده نفر، هجده نفر و سی نفر، افراد بسياری در اين گزارش‌ها آمده است.
منشأ اين اختلاف – همان‏گونه كه علامه امينی گفته است – ناشی از اين بوده كه هر يك از راويان كسانی را كه شناخته يا مورد توجه او بوده، يا در كنار او قرار داشته نقل كرده و يا عواملی از اين قبيل بوده است.[13]
علامه امينی پس از نقل روايات مربوط به احتجاج اميرالمؤمنين(ع) در رحبه كوفه نام 24 نفر از صحابه‌ را ذكر كرده است كه بر حديث غدير شهادت دادند.
علاوه بر احاديث پيشين در روايات بسيار ديگری نيز كه از صحابه پيامبر(ص) درباره حديث غدير نقل شده، جمله «ألست اولی بالمؤمنين من انفسهم» يا جمله‌های مشابه آن آمده است. از باب مثال، مطلب ياد شده در رواياتی از براء بن عازب، بريده اسلمی، جابر بن عبدالله انصاری، حبّه عُرنی، حذيفة بن اسيد غفاری، حذيفة بن يمان، زيد بن ارقم، سعد بن ابی‏وقاص، ابوسعيد خدری، عامر بن ليلی و عبدالله بن عباس، بيان شده است.[14]
4. گزارش چهارم
در گزارش‌های ديگری از واقعه غدير و سخنرانی پيامبر اكرم(ص) در آن مناسبت، نكات ديگری نيز در مقدمه سخنرانی پيامبر(ص) گزارش شده است كه در فهم معنا و مدلول حديث غدير موثر است. اين نكات عبارت‏اند از:
الف) مورد سؤال قرار گرفتن پيامبر(ص) و همه مسلمانان درباره وظايفشان؛[15]
ب) تجديد ايمان مؤمنان نسبت به توحيد، نبوت و معاد.[16]
ج) خبر دادن از رحلت قريب الوقوع خود؛[17]
د) بر جای گذاشتن دو چيز مهم و گرانبها، يعنی قرآن و عترت و اينكه آن دو از يكديگر جدايی‏ناپذيرند، و مردم بايد مراقب رفتار خود با آن دو باشند؛ زيرا اگر به آن دو تمسك جويند، گمراه نخواهد شد.[18]
نكات ياد شده در احاديث بسياری كه از طريق شيعه و اهل سنت درباره حديث غدير آمده، بيان شده است كه از آن جمله مي‌توان به احاديثی اشاره کرد كه از اميرالمؤمنين(ع)، جابر بن عبدالله انصاری، زيد بن ارقم، حذيفة بن اسيد و عامر بن ليلی روايت شده است.
5. گزارش پنجم
در برخی گزارش‏های معتبری كه از واقعه غدير و سخنرانی پيامبر(ص) شده، آمده است که پس از اعلام ولايت اميرالمؤمنين(ع) آيه اليوم اكملت لكم دينكم نازل شد. در اين هنگام پيامبر اكرم(ص)، به عنوان اظهار سپاسگزاری از خداوند بر اكمال دين و اتمام نعمت و رضايت خداوند از رسالت پيامبر(ص) و ولايت علی(ع) پس از او، تكبير گفت.
مطلب ياد شده از مسائل قطعی در روايات شيعه است. علاوه بر عالمان شيعه، بسياری از عالمان تفسير و حديث اهل سنت نيز نزول آيه «اكمال دين» را درباره واقعه غدير نقل كرده‌اند، چنان‏كه تكبير گفتن پيامبر و اظهار شكرگزاری از اعلام ولايت اميرالمؤمنين(ع) را از ابوسعيد خدری گزارش كرده‌اند.
ابوجعفر طبری (متوفای 310 ق)، حافظ ابن‏مردويه اصفهانی (متوفای 410 ق)، ابونعيم اصفهانی (متوفای 430 ق)، خطيب بغدادی (متوفای 463 ق)، حافظ ابوسعيد سجستانی (متوفای 430 ق)، حافظ ابوالقاسم حسكانی (متوفای بعد از 470 ق)، حافظ ابن‏عساكر شافعی (متوفای 571 ق)، خطيب خوارزمی (متوفای 568 ق) و شيخ الاسلام حمويی حنفی (متوفای 722 ق) از راويان حديث مزبوراند.[19]
[ يک موقعی با آيت الله مصباح سخن می گفتم، ايشان فرمودند آيا قضيه تکبير گفتن در تاريخ دين هم سابقه دارد؟ گفتم آری در غدير و توسط پيامبر اکرم (ص) صورت گرفته است. آن حضرت اولين تکبيرگو بودند «اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ، وَ رِضَا الرَّبِّ بِرِسَالَتِی وَ وَلَايَةِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ مِنْ بَعْدِی[20].]

6. گزارش ششم، روايت سليم بن قيس هلالی
ابواسحاق حموئی از سليم بن قيس[21] نقل كرده است كه اميرالمؤمنين(ع) روزی در دوران خلافت عثمان در مسجد پيامبر(ص) با عده‌ای از مسلمانان درباره ولايت خود سخن گفت و با آنان احتجاج کرد. ايشان آياتی از قرآن كريم مانند آيه «اولی الامر»[22] و آيه «ولايت»[23] را قرائت كردند. سپس خطاب به حاضران گفتند که آيا مي‌دانيد وقتی اين آيات نازل شد، مردم از پيامبر(ص) پرسيدند: «آيا ولايت در اين آيه عموم مؤمنان را شامل مي‌شود يا به بعضی از آنان اختصاص دارد؟» خداوند به پيامبر(ص) دستور داد تا همان‏گونه كه نماز، زكات و حج را برای مردم تفسير و تبيين كرده است، مسئله ولايت را نيز با اعلام ولايت من در غدير خم تفسير و تبيين كند.
پيامبر(ص) برای مردم خطبه خواند و به آنان گفت: «ای مردم! خداوند مرا به انجام كاری دستور داده است كه برايم بسيار دشوار است و فكر مي‌كنم اگر آن را اعلام كنم مرا تكذيب خواهند كرد، ولی خداوند بر انجام آن تأكيد كرده و بايد آن را تحقق ببخشم.» سپس به آنان فرمود: «آيا مي‌دانيد كه خدا مولای من و من مولای مؤمنان هستم، و من بر مؤمنان از خودشان برترم؟» آنان گفتند: «آری، يا رسول الله!» پيامبر(ص) فرمود: «هر كس كه من مولای اويم، علی(ع) مولای او است. خدايا! هر كس او را دوست مي‌دارد دوست بدار و هر كس او را دشمن مي‌دارد دشمن بدار
سلمان برپای خاست و گفت: «ای رسول خدا! ولايت علی(ع) چگونه است؟» پيامبر(ص) فرمود: «ولايتی همانند ولايت من، هر كس كه من بر او از خودش برترم، علی نيز بر او برتر است.» در اين هنگام آيه اكمال دين نازل شد. پيامبر(ص) تكبير گفت و بر اكمال دين با ولايت علی(ع) خدا را سپاس گفت.
ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: «ای رسول خدا! آيا اين آيات به علی اختصاص دارد؟»
پيامبر(ص) فرمود: «آری، اين آيات، مخصوص او و اوصيای من تا روز قيامت است.» آنان گفتند: «ای رسول خدا! آنها را برای ما معرفی كن.» پيامبر(ص) فرمود: «آنان عبارت‏اند از: علی(ع) كه برادر، وصی و جانشين من و ولی هر مؤمنی پس از من است و پس از او فرزندم حسن(ع) و سپس فرزندم حسين(ع)، و پس از او نه تن از فرزندان حسين(ع)، يكی از پس ديگری مي‌باشند. قرآن با آنان و آنان با قرآن‌اند و از يكديگر جدا نخواهند شد تا در كنار حوض نزد من مي‌آيند
حاضران در مسجد، سخنان علی(ع) را تأييد كردند و گفتند: «ما بر آنچه گفتی شهادت مي‌دهيم.» زيد بن ارقم، براء بن عازب، سلمان، مقداد و عمار از جمله آنان بودند.[24]
7. بلندترين گزارش
بلندترين گزارش حديث غدير را احمد بن ابی‏طالب طبرسی[25] و فتال نيشابوری[26] از امام محمد باقر(ع) روايت كرده‌اند. علامه مجلسی در بحار الانوار[27] و سيد هاشم بحرانی در غاية المرام[28] از احتجاج طبرسی آن را نقل كرده‌اند. راوی حديث از امام باقر(ع) علقمة بن محمد حضرمی است. امام باقر(ع) قبل از نقل خطبه غدير كه پيامبر(ص) ايراد کرده است به اختصار درباره سفر حجة الوداع پيامبر(ص) و دستور خداوند سبحان به او درباره اعلان ولايت و امامت اميرالمؤمنين(ع) توضيح داده است. خلاصه توضيحات امام باقر(ع) چنين است:
پيامبر(ص) قبل از سفر حجة الوداع همه احكام الهی غير از حج و ولايت را ابلاغ كرده بود. در اين هنگام جبرئيل(ع) از سوی خداوند بر پيامبر(ص) نازل شد و دستور خداوند را درباره لزوم ابلاغ اين دو فريضه الهی به او رساند. طبق اين دستور، پيامبر مأمور شد كه مردم را به حج فراخواند تا هم احكام حج را برای آنان بيان و هم ولايت اميرالمؤمنين(ع) را به آنان ابلاغ کند.
رسول اكرم(ص) دستور داد تا به مردم اعلان كنند كه برای سفر حج آماده شوند. در نتيجه، بيش از هفتاد هزار نفر از مردم مدينه و اطراف مدينه و مناطق ديگر برای انجام فريضه حج عازم مكه شدند. هنگامی كه پيامبر(ص) به موقف (سرزمين مكه) رسيد جبرئيل از سوی خداوند نزد او آمد و گفت: خدا به تو سلام مي‌رساند و مي‌گويد مرگ تو نزديك است. بايد جانشين خود را معرفی كنی و همه علوم و آنچه از آثار پيامبران كه نزد تو است را به او بسپاری؛ او علی‏ بن ابي‌طالب(ع) است، او را به مردم معرفی كن و عهد و ميثاق من درباره ولايت او بر هر مرد و زن با ايمانی را به آنان يادآوری كن، زيرا من هيچ پيامبری را از مردم نگرفتم، مگر پس از آنكه دين خود را كامل و نعمت خود را با ولايت اوليای خود تمام کردم، چون كمال توحيد و دين من و اتمام نعمت من بر خلق خود به پيروی و اطاعت از ولی من است، و من هيچ‏گاه زمين را از ولی و رهبری كه حجت من بر مردم باشد رها نمي‌كنم.
بنابراين، امروز دين خود را با ولايت ولی خود و مولای هر مرد و زن با ايمانی يعنی علی(ع) کامل کردم كه بنده من و وصی و جانشين پيامبر من و حجت بالغه من بر خلقم است و نعمت خود را بر شما تمام كردم و از اسلام به عنوان دين از شما راضی هستم. اطاعت از او با اطاعت از من و پيامبر همراه است. هر كس وی را اطاعت كند، مرا اطاعت كرده و هر كس بر او عصيان ورزد بر من عصيان ورزيده است. وی را نشانه‌ای ميان خود و خلقم قرار دادم، هر كس او را بشناسد (به ولايت وی معتقد باشد) مؤمن و هر كس او را انكار كند كافر است. هر كس با ولايت او مرا ملاقات كند وارد بهشت خواهد شد و هر كس با عداوت وی مرا ملاقات كند داخل دوزخ خواهد شد. پس ای محمد(ص) علی(ع) را به عنوان نشانه حق معرفی كن و از آنان برايش بيعت بگير و عهد و ميثاق من از آنان را تجديد کن.
پيامبر(ص) در اين باره نگران بود که قوم او گرفتار شقاق و پراكندگی شوند و به جاهليت بازگردند، زيرا از عداوت و بغض آنان به علی(ع) آگاه بود. بدين سبب از جبرئيل خواست كه مصونيت (دين و آيين) وی را از خدا بخواهد، و منتظر ماند تا جبرئيل، پاسخ درخواستش را از سوی خدا بياورد، پس اعلام ولايت علی(ع) را به تأخير انداخت تا به مسجد خيف رسيد. در آنجا جبرئيل(ع) بر او نازل شد و بار ديگر فرمان خدا را درباره معرفی علی(ع) به عنوان نشانه هدايت به مردم به وی ابلاغ كرد، ولی وعده‌ای را درباره حفظ وی نياورد. پيامبر(ص) نيز انجام آن مأموريت را به تأخير انداخت تا به منطقه كراع الغميم (بين مكه و مدينه) رسيد. بار ديگر جبرئيل(ع) نزد وی آمد و امر الهی را به او ابلاغ كرد، اما وعده حفظ را نياورد.
پيامبر(ص) نگرانی خود را درباره ابلاغ اين مأموريت به جبرئيل(ع) اظهار كرد و از آن منطقه كوچ كرد تا به غدير خم رسيد. در آن هنگام كه پنج ساعت از روز گذشته بود، جبرئيل(ع) بر آن حضرت نازل شد و اين بار وعده مصونيت الهی را برای او آورد و آيه ﴿يا أَيهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يعْصِمُكَ مِنَ النَّاس[29] را بر وی تلاوت كرد. پيامبر(ص) دستور داد تا كاروان بايستد، و كسانی كه جلوتر رفته بودند بازگردند، و كسانی كه عقب‌تر بودند برسند و دستور داد تا منادی، مردم را به نماز جماعت فراخواند و نيز دستور داد تا زير چند درخت را جارو كردند و منبری از سنگ برايش آماده کرده آن‏گاه بر بالای آن سنگ‌ها رفت و خطبة خود را ايراد كرد.

محورهای خطبه غدير
محور اصلی خطبه غدير مسئله ولايت و امامت است، ولی مضامين ديگری نيز دارد كه عبارت‌اند از:
1. خداشناسی
2. فرايض الهی
3. ياد مرگ و قيامت
4. فضايل اميرالمؤمنين(ع)
5. قرآن و عترت
6. سبب نزول آيه تبليغ
7. اعلام امامت علی(ع)
8. امامت، صراط مستقيم هدايت
9. امامت و كمال دين
10. استمرار امامت تا قيامت
11. پيشوايان دوزخ
12. گرفتن بيعت بر امامت

در علم رجال بيان شده که گاه طريق روايت مرسل و يا راويان مجهول و حتی ضعيف باشند . اما اگر چنانچه متن ما پاره های و قطعه های آن از طرق معتبر نقل شده باشد اين متن نيز قوی خواهد بود. خطبه غدير نيز همين گونه است و مجموعه اين مطالب در روايات و نقل های معتبر ديگر آمده است و در اينجا در يک متنی جمع شده است. و گاه متن آنقدر متقن است که دليل عقلی نيز همان را می گويد و لذا ضعف سند به آن خدشه ای نمی زند.
تاکيد فراوان بر قضيه غدير، عاشورا و ظهور
در روايات اهل بيت (ع) روی سه چيز تاکيد فراوان و سرمايه گذاری شده است: جريان غدير، حادثه عاشورا و ظهور حضرت ولی عصر (عج). در روايات اهل بيت (ع) بيش از هر چيز ديگری اين سه مساله مورد تاکيد قرار گرفته است. الان هم شيعه به سبب همين سه امر زنده است. شيعه به لحاظ تاريخی به قضيه غدير بر می گردد، از نظر حماسی و انقلابی به حادثه  عاشورا و به جهت آينده و نگاه به آن مساله ظهور برايش مطرح است. وقتی فردی اين نگاه را داشته باشد هميشه با نشاط و پرتلاش است و هيچ گاه احساس ضعف و خستگی نمی کند، زيرا هم ريشه و تبار او مشخص است، هم خط مشی او عاشورا است و هم آينده و هدف به امام عصر (عج) منتهی می شود.

بررسی دلالت حديث غدير
بعد از بيان اعتبار سند حديث غدير به سراغ مضمون و دلالت آن می رويم. مرحوم علامه امينی بيست قرينه در اين روايت بيان کرده که بر مدعای شيعه دلالت می کند.
اولويت نبی(ص) و امامت علی(ع)
يکی از قراين روشن و گويا بر اينکه مقصود از مولی در حديث غدير، امامت است اين است که پيامبر اکرم(ص) قبل از آنکه جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» را بيان کند خطاب به مسلمانان حاضر در غدير خم فرمود: «ألست اولی بکم من انفسکم؛ آيا من نسبت به شما از خود شما برتر نيستم؟» و برابر برخی نقل‏ها فرمود: «ألست اولی بالمؤمنين من انفسهم؛ آيا من نسبت به مؤمنان از خود آنان برتر نيستم؟» مسلمانان حاضر در غدير گفتند: «آری ای رسول الله(ص).» پيامبر(ص) پس از اينکه آنان به اولويت او نسبت به مؤمنان اذعان کردند، بی‏درنگ فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه؛ هر کس که من مولای وی هستم؛ يعنی بر او اولويت دارم، علی مولای او است؛ يعنی بر وی اولويت دارد.
بدون شک مقصود از اين اولويت، آن است که پيامبر اکرم(ص) بر مسلمانان ولايت دارد و هرگاه او درباره آنان تصميمی بگيرد که با ميل و خواست آنان سازگاری نداشته باشد، بر آنان واجب است که تابع تصميم پيامبر(ص) باشند.
اين سخن پيامبر(ص) در غدير خم که ولايت خود بر مسلمانان را به آنان يادآور شد و از آنان بر آن اقرار گرفت خاستگاه قرآنی دارد، خداوند در آيه 6 سوره احزاب فرموده است: ﴿النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ.﴾ مفسران اسلامی تصريح کرده‏اند که اين آيه بيانگر آن است که رأی و دستور پيامبر اکرم(ص) بر خواست و رأی مسلمانان حاکم است و آنان بايد بی چون و چرا تسليم رأی و فرمان پيامبر(ص) باشند.
ابن‏کثير در تفسير آيه گفته است: «خداوند از مهربانی و خير‏خواهی پيامبر(ص) نسبت به مسلمانان آگاه بود، بدين سبب او را نسبت به آنان از خودشان برتر قرار داد و حکم او درباره آنان را بر اختيار آنها مقدم ساخت، چنان‏که فرمود: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَايؤْمِنُونَ حَتَّى يحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَينَهُمْ ثُمَّ لَا يجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيتَ وَيسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾؛[30] سوگند به پروردگارت که آنان ايمان راستين نيآورده‏اند مگر اينکه در مشاجره‏های خود تو را داور قرار دهند، و از داوری تو راضی و در برابر آن تسليم باشند. در حديث صحيح آمده است که پيامبر(ص) فرمود: «سوگند به خدا يکی از شما ايمان نمی‏آورد، مگر اينکه من نزد او از جان و مال و فرزند و همه انسان‏ها محبوب‏تر باشم.» بخاری درباره اين آيه از ابوهريره روايت کرده است که پيامبر(ص) فرمود: «هيچ مؤمنی نيست، مگر اينکه من در دنيا و آخرت بر او اولی هستم، اگر می‏خواهيد آيه ﴿النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ را قرائت کنيد، بنابراين، اگر مؤمنی از دنيا برود و مالی را بر جای بگذارد، آن مال به ورثه او تعلق دارد، و اگر دَينی بر ذمه داشته باشد من مولای او هستم.» احمد بن حنبل نيز آن را از جابر بن عبدالله انصاری روايت کرده است.[31]
زمخشری و بيضاوی گفته‏اند: «مقصود از اولويت در آيه، اولويت در همه امور است، زيرا پيامبر(ص) مؤمنان را به کاری فرمان نمی‏دهد، و چيزی را از آنان نمی‏پسندد، مگر اينکه به صلاح آنان است، برخلاف نفس انسان که چه بسا انسان را به کاری برمی‏انگيزد که به صلاح او نيست. بنابراين، واجب است که پيامبر(ص) از نفس آنان نزد آنها محبوب‏تر باشد، و امر او درباره آنان از دستور خود آنها نافذتر باشد، و مهربانی آنان نسبت به پيامبر(ص) از مهربانی آنها نسبت به خودشان بيشتر باشد. روايت شده است که پيامبر(ص) مردم را به غزوه تبوک فراخواند، گروهی گفتند: «از پدران و مادرانمان در اين باره اجازه می‏گيريم.» آيه مزبور در اين‏باره نازل شد.[32] ديگر مفسّران اسلامی نيز همين معنا را از آيه کريمه استفاده کرده‏اند.[33]
از آنچه بيان شد نادرستی سخن عبدالعزيز دهلوی روشن می‏شود. وی گفته است: جمله: «ألست اولی بالمؤمنين من انفسهم» از آيه ﴿النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ گرفته شده است و از سياق آيه به دست می‏آيد که مقصود، اولويت در تصرف نيست، زيرا آيه در صدد بيان اين حکم است که پسرخوانده، فرزند واقعی نيست، بنابراين، زيد بن حارثه را نبايد فرزند پيامبر(ص) دانست، چون نسبت پيامبر(ص) به مؤمنان مانند نسبت پدری مهربان به فرزندان خويش است، همان‏گونه که همسران او به منزله مادران مسلمانان‏اند.[34]
شايد دهلوی در اين باره به روايات و تفاسير رجوع نکرده، و شايد هم رجوع کرده است، ولی برای مخالفت با عقيده شيعه درباره استدلال به حديث غدير بر امامت اميرالمؤمنين(ع) منطق را زير پاگذاشته است.

تشکيک در جملة «ألست اولی بکم من انفسکم»
برخی صحّت جمله «ألست اولی بکم من انفسکم» را انکار کرده‏[35]، و برخی ديگر تواتر آن را منکر شده‏اند.[36]
پاسخ
روايت‏هايی از حديث غدير که جمله «ألست اولی بکم من انفسکم» يا «ألست اولی بالمؤمنين من انفسهم» را در بردارد، بسيار است و در متواتر بودن آنها جای ترديد وجود ندارد. در احتجاج اميرالمؤمنين(ع) در رحبه کوفه، سی نفر از صحابه که دوازده نفر آنان صحابی بدری بودند شهادت دادند که حديث غدير را از پيامبر(ص) شنيده‏اند. در شهادت آنان جمله «ألست اولی بالمؤمنين من انفسهم» نيز آمده است. اين واقعه را گروهی از صحابه و تابعين گزارش کرده‏اند که علامه امينی نام هيجده نفر از آنان را با گزارش‏هايشان نقل کرده است.[37] در اين‏جا به نقل ابوالطفيل بسنده می‏کنيم:
احمد بن حنبل با سند معتبر از ابوالطفيل نقل کرده که علی(ع) مردم را در رحبه کوفه جمع کرد و به آنان گفت: «هر کس را که واقعه غدير را ديده و شنيده است به خدا سوگند می‏دهم که به آن شهادت دهد.» در اين هنگام سی نفر بر پای خاستند و به آن گواهی دادند.[38]
در روايات بسيار ديگری نيز که از صحابه پيامبر(ص) درباره حديث غدير نقل شده، جمله «ألست اولی بالمؤمنين من انفسهم» يا جمله‏های همانند آن آمده است، از باب نمونه، مطالب مذکور در رواياتی از براء بن عازب، بريده اسلمی، جابر بن عبدالله انصاری، حبّه عُرنی، حذيفة بن اسيد غفاری، حذيفة بن يمان، زيدين ارقم، سعد بن ابی‏وقاص، ابوسعيد خدری، عامر بن ليلی و عبدالله بن عباس بيان شده است.[39]



[1].نفحات الازهار، آیت الله میلانی، ج 6، ص 123 به نقل از: نهاية العقول رازی.؛ شرح المواقف، ج 8، ص 361.
[2].نفحات الازهار، آیت الله میلانی، ج 6، ص 261 به نقل از: حاشية تحفه اثناعشريه، مبحث دلايل عقلی بر امامت امير المؤمنين(ع).
[3]. منهاج السنة، ابن تیمیه، ‌ج 2، ص 207.
[4]. ميزان الاعتدال، ذهبی، ج 3، ص 247.
[5].الشافی فی الامامة، سید مرتضی، ج2، ص264.
[6].خصائص اميرالمؤمنين، نسائی، ص 94.
[7].سير اعلام النبلاء، ج 13، ص 260.
[8].نفحات الازهار، آیت الله میلانی، ج 6، ص 123 به نقل از: «نهاية العقول» فخرالدين رازی.
[9]. در فصل اول، سخنان شماری از محدثان اهل سنت را در اين باره نقل كرديم.
[10]. اين مطلب نيز در گفتار اول بيان شد.
[11]. ر.ك: الغدير، علامه امینی، ج 1، ص 339-375.
[12]. المسند، ج 14، ص 436، حديث 19198. محقق كتاب المسند، حمزه احمد الزين سند حديث را صحيح دانسته است. حافظ هيثمی در مجمع الزوائد، ج 9، ص 1049، پس از نقل حديث گفته است: رجال آن رجال صحيح است مگر فطر بن خليفه كه او نيز ثقه است. الغدير، ج 1، ص 356.
[13]. همان، ج 1، ص 378.
[14]. ر.ك: الغدير، علامه امینی، ج 1، ص 41 – 144.
[15]. «ايها الناس انی مسئول و انتم مسئولون..»
[16]. «ألستم تشهدون ان لا اله الا الله و انّ محمداً عبده و رسوله، و انّ جنّته حق، و انّ ناره حق، والبعث بعد الموت حق؟» قالو: اللّهم بلی.
[17].كأنی دعيت فأجبت.
[18]. «انّی مخلّف فيكم الثقلين ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا: كتاب الله و عترتی اهل بيتی، و انّهما لن يفترقا حتی يردا علی الحوض..»
[19]. ر.ك: الغدير، علامه امینی، ج 1، ص 447 – 455.
[20] شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج1، ص 201، ط موسسه طبع و نشر.
[21]. سليم بن قيس (متوفای 90 ق) يكی از تابعين است كه حديث غدير را در كتاب خود نقل كرده است. وی و كتابش مورد اعتماد محدثان و مورخان اسلامی است و از مصادر و منابع آنان به شمار مي‌رود. شخصيت‌های برجسته‌ای از عالمان اهل سنت مانند حاكم حسكانی در كتاب «شواهد التنزيل»، شيخ الاسلام حموئی در كتاب «فرائد السمطين»، سيد بن شهاب همدانی در كتاب .«مودة القربی» و قندوزی حنفی در كتاب «ينابيع المودة» و ديگران از كتاب سليم نقل حديث كرده‌اند.
[22]نساء/سوره4، آیه59.
[23]. سورده مائده، آیه 55.
[24]. فرائد السمطين، ج 1، ص 312، حديث 250.
[25]. الاحتجاج، طبرسی، ج 1، ص 55-66.
[26].روضة الواعظين، ص 89-99.
[27].بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 37، ص 201-219.
[28].غايه المرام و حجة الخصام، ج 1، ص 325-337.
[29]مائده/سوره5، آیه67.
[30]نساء/سوره4، آیه65.
[31]. تفسیر ابن‏کثیر، ج5، ص425.
[32].تفسیر کشاف، ج3، ص523؛ تفسیر بیضاوی، ج3، ص373.
[33]. ر.ک: معالم التنزیل، بغوی، ج5، ص191؛ مدارک التنزیل، نسفی، ج3، ص294؛ غرائب القرآن، نظام الدین نیشابوری، ج21، ص77-78؛ تفسیر جلالین، ص552؛ تفسیر تبیان، ج8، ص317؛ مجمع البیان، ج7-8، ص338؛ تفسیر ابوالفتوح، ج15، 346-347؛ روح المعانی، ج28، ص228، 229.
[34]. مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص161.
[35]. حوارات عقلیة مع الطائفة الشیعة الإثنی عشریة، احمد بن سعد غامدی، ص12.
[36]. المغنی، عبدالجبار معتزلی، ج20، جزء اول، ص151.
[37]. ر.ک: الغدیر، علامه امینی، ج1، ص339-375.
[38]. المسند، ج14، ص436، حدیث19198. محقق کتاب المسند، حمزة احمد الزین سند حدیث را صحیح دانسته است. حافظ هیثمی در مجمع الزوائد، ج9، ص1049 پس از نقل حدیث گفته است: رجال آن، رجال صحیح است مگر فطر بن خلیفه که او نیز ثقه است، الغدیر، ج1، ص356.
[39]. ر.ک: الغدیر، علامه امینی، ج1، ص41-144.