موضوع: آيه ولايت و نحوه دلالت آن بر امامت
حضرت اميرالمومنين(ع)
نکته ای باقی مانده از جلسه قبلسخن
در باره مصداق شناسی آيه ولايت بر اساس احاديث شأن نزول بود. در جلسه قبل
سخن ابن تيميه در مورد انکار نزول آيه ولايت در مورد حضرت علی(ع) بيان شد.
عبارت ايشان چنين است: «
قد اجمعوا انها نزلت فی
علی، قوله [العلامه الحلی] من أعظم الدعاوی الکاذبه، بل اجمع
اهل العلم بالنقل علی انها لم تنزل فی علی بخصوصه و أن عليا لم يتصدق
بخاتمه فی صلاته و اجمع اهل العلم بالحديث علی القصه الموريه فی
ذلک من الکذب الموضوع» جالب است که محقق کتاب وی (محمد
ايمن شبراوی)، آنجا که ابن تيميه می گويد عبدالرزاق روايتی در شأن
نزول درباره حضرت علی (ع) نقل نکرده، در پاورقی روايتی از عبد
الرزاق را نقل کرده که نشان از شان نزول آيه در حق حضرت اميرالمومنين(ع) دارد.
تشکيک در شأن نزول آيهيكی
از تشكيكهايی كه در دلالت آيه بر امامت اميرالمؤمنين(ع) وارد شده ترديد در
نزول آيه در شأن آن حضرت است. اين ترديد به صورتهای مختلف اظهار شده است.
الف)
ابوعلی جبايی گفته است: «
آيه در شأن
جماعتی از صحابه نازل گرديده كه فريضه نماز و زكات را پيوسته به جای
ميآوردند، و در زمان نزول آيه در حال ركوع بودند، و اميرالمؤمنين(ع) از نظر مالی
در شرايطی نبود كه زكات بر او واجب باشد.»
[1]ب)
ابوهاشم جبّايی گفته است: «
نميتوان
زكات در آيه را به صدقه مستحبی تفسير كرد، زيرا مفاد آيه اين است كه ندادن
زكات همچون انجام ندادن نماز، با مؤمن بودن انسان منافات دارد، يعنی او را
از ايمان خارج ميسازد، در حالی كه ترك فعل مستحب چنين اثری را ندارد.»
[2]
ج)
فخر الدين رازی گفته است: «
استدلال
شيعه به آيه بر امامت علی(ع) به اينكه آيه در شأن او نازل شده است، پذيرفته
نيست، زيرا به اعتقاد اكثر مفسران آيه در حق عموم امت نازل شده است.»
[3]د)
وی همچنين گفته است: «
زكات اسم
است برای صدقه واجب نه صدقه مستحبی، زيرا قرآن ميفرمايد: ﴿وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾ و امر ظاهر در وجوب است، و از طرفی تأخير ادای زكات از
اولين اوقات وجوب از نظر بيشتر علما معصيت است، بنابراين، نميتوان گفت
اميرالمؤمنين(ع) انگشتر را به عنوان زكات واجب به فقير داده است، زيرا در اين صورت
تأخير در پرداخت آن لازم ميآيد كه شايسته مقام آن حضرت نيست، و حمل آن بر صدقه
مستحبی نيز خلاف اصل است».
[4] پاسخ1.
آنچه ابوعلی جبّايی به عنوان شأن نزول آيه گفته است مستند به هيچ حديث
و نقل تاريخی نيست، بنابراين، فاقد اعتبار است.
2.
سخن ابوهاشم نيز كاملاً بيپايه است، زيرا اولاً: آيه در مقام بيان اركان ايمان
نيست، و صرفاً بيانگر اوصافی است كه مؤمنان صاحب ولايت را از ديگران باز ميشناساند.
و ثانياً: اين سخن كه ترك نماز و زكات واجب موجب خارج شدن انسان از جرگه مؤمنان
است، مبتنی بر نظريه معتزله در باب حقيقت ايمان است كه فعل واجبات و ترك
محرمات را داخل در حقيقت ايمان ميدانند. اين مبنا مورد قبول اماميه، اشاعره، اهل
حديث و ماتريديه نيست. حقيقت ايمان تصديق قلبی است. كسی كه به توحيد و
نبوت، تصديق قلبی دارد مؤمن است، و با اقرار زبانی و مانند آن احكام
ظاهری اسلام نيز بر وی مترتب ميشود. ترك واجبات و فعل محرمات، مايه
فسق خواهد بود، و او مؤمن فاسق است.
[5]3.
سخن رازی كه گفته است: «
اكثر مفسران
معتقدند آيه در حق عموم مؤمنان است» بیاساس است،
زيرا نزول آيه در شأن حضرت علی(ع) مورد قبول اكثر مفسران است.
[6]سعدالدين
تفتازانی، آنگاه كه دلالت آيه بر امامت علی(ع) را مطابق نظريه شيعه
تقرير كرده گفته است: «
به اتفاق مفسران اين آيه
درباره علی بن ابیطالب(ع) هنگامی نازل شده است كه انگشترش را
در حال ركوع به سائل داد.»
[7] وی،
در دلالت آيه بر عقيدة شيعه، خدشه وارد كرده است، ولی بر ادعای اتفاق
مفسران بر نزول آن در شأن علی(ع) اشكالی وارد نكرده است. همينگونه
است كلام مؤلف و شارح المواقف
فی علم الكلام.
[8]ملاعلی
قوشچی اشعری نيز در تقرير استدلال، يادآور شده است كه آيه به اتفاق
مفسران در شأن علی(ع) نازل شده است؛ آنگاه كه نماز گزارد و در حال ركوع،
انگشتر خود را به فقير داد، سپس در نقد گفته است: «
اين سخن مفسران بر اختصاص ولايت به علی(ع) دلالت نميكند.»
[9]
ظاهر آن سخن اين است كه وی اتفاق مفسران را دربارة نزول آيه در شأن علی(ع)
پذيرفته است، ولی در اختصاص ولايت در حق آن حضرت خدشه كرده است كه در اين
باره پس از اين، سخن خواهيم گفت.
فضل
بن روزبهان اشعری نيز بر اين سخن علامه حلّی كه گفته است: «
نزول آيه درباره علی(ع) مورد اجماع است»
هيچگونه ايرادی وارد نكرده است، هر چند در استدلال به آيه بر امامت علی(ع)
از جهت ديگر خدشه کرده است.
بنابراين،
در نزول آيه در شأن اميرالمؤمنين(ع) در ارتباط با دادن انگشتر به فقير در حال نماز
جای هيچگونه ترديدی وجود ندارد و چنانكه پيش از اين يادآور شديم اين
مطلب در احاديث بسياری، از عدهای از صحابه پيامبر اكرم(ص) روايت شده
است. اگرچه برخی از اين احاديث از نظر سند معتبر نيستند، ولی احاديث
معتبر هم در بين آنها يافت ميشود، و حتی كسانی چون ابنكثير كه اين
احاديث را با نگاه نقادی نقل كرده، برخی را مصون از نقد دانسته و
خدشهای بر آنها وارد نساخته است.
[10]
بدين علت است كه آلوسی در روح
المعانی گفته است: «
نزول
آيه در شأن علی(ع) مورد قبول غالب اخباريين (محدثين) است.»
[11]4.
سخن رازی درباره اينكه واژه زكات در اصل بر زكات واجب دلالت ميكند، موجه و
مقبول نيست، زيرا اين كلمه در بسياری از آيات مكی وارد شده است، در
حالی كه زكات واجب در مدينه تشريع شد. مانند:
ـ
﴿قَدْ
أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى﴾[12]ـ
﴿الَّذِی
يؤْتِی مَالَهُ يتَزَكَّى﴾[13]ـ
﴿الَّذِينَ
لَا يؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[14]ـ
﴿وَالَّذِينَ
هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ ﴾[15]از
تأمل در آيات قرآن به دست ميآيد كه واژه زكات در عرف قرآن، هر گاه به صورت مطلق
يا همراه نماز به كار رفته باشد، بر انفاق مال در راه خدا دلالت ميكند.
گذشته
از اين، ميتوان زكات در آيه را به زكات واجب هم حمل كرد، و اين شبهه كه برخی
گفتهاند، علی(ع) از كسانی نبود كه زكات بر او واجب باشد، يعنی
از ثروتمندان نبود، و اينكه زكات بودن انگشتر، امری بعيد است،
[16]
همگی استبعادهايی است بيدليل، و احتمال اينكه حداقل نصاب زكات برای
علی(ع) حاصل شده باشد، و اينكه او در نظر داشت در اولين فرصت مناسب، آن را
به عنوان زكات به فقير بدهد، كاملاً موجه است، و دليلی بر نادرستی آن
در دست نيست. سيد مرتضی در پاسخ شبهه ياد شده كه عبدالجبار نقل كرده گفته
است: «
بعيد شمردن وجوب زكات بر علی(ع) وجهی
ندارد، زيرا وجوب آن در پارهای از اوقات بر آن حضرت محال نبوده است. آنچه
در حق امام(ع) بعيد است آن است كه وی را در آن زمان از ثروتمندان به شمار
آوريم، اما داشتن دويست درهم سبب نميشود كه فرد از ثروتمندان به شمار آيد،
چنانكه دادن انگشتر به عنوان زكات نيز هيچگونه بُعدی ندارد، زيرا انگشتر
مانند ديگر چيزهايی است كه فقرا ميتوانند از آن نفع ببرند و ميتوان آن را
به عنوان پرداخت زكات به فقير داد.»
[17]از آنچه گفته شد، نادرستی سخن مؤلف
المنار
نيز روشن شد كه گفته است: «
از دادن
انگشتر در راه خدا، در كلام فصحای عرب به عنوان دادن زكات تعبير نشده است،
تا چه رسد به كلام خداوند متعال كه معجزه است»
[18].
وی هيچگونه دليلی بر اين مدعا اقامه نكرده است و ادعای فاقد
دليل، ارزش علمی ندارد.
[ مرحوم علامه طباطبايی می
فرمايد: از تأمل در آيت قرآن به دست می آيد که واژه زکات در عرف قرآن هر گاه
به صورت مطلق يا همراه نماد به کار رفته باشد بر انفاق مال در راه خدا دلالت دارد.
ايشان به دو دسته آيات استشهاد می نمايند: آيات مکی درباره زکات (که
در بالا بيان شد) و آياتی که مساله زکات را در مورد انبياء گذشته مطرح نموده
است مانند «
وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ
ما دُمْتُ حَيًّا »
[19].
[20]
همچنين مرحوم علامه می فرمايد: حتی آن آيه ای که برای تشريع
زکات آمده است در آن کلمه زکات به کار نرفته بلکه صدقه به کار رفته است: «
خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ
بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ»
[21]
و اين نشان می دهد نگاه قرآن به زکات مساله گسترده ای بوده که يکی
از مصاديق آن زکات مصطلحی است].
گفتار چهارم: پاسخگويی به اشکالاتمتكلمان
و مفسران اهل سنت، نظريه شيعه را در تفسير آيه ولايت، نقد کرده و اشكالاتی
را بر آن وارد كردهاند كه لازم است در اينجا آنها را نقل و بررسی كنيم:
اشکال اول: جمله «و هم راكعون»حال نيستطبق
نظريه شيعه در تفسير آيه ولايت، جمله
﴿و هم راكعون﴾
حال از ضمير فاعلی در جمله
﴿يؤتون الزكوة﴾
است، يعنی مؤمنانی كه پس از ولايت خداوند و رسول خدا(ص) بر جامعه
اسلامی ولايت دارند كسانياند كه نماز برپا میدارند و در حال ركوع
زكات ميپردازند. اين ويژگی طبق روايات شأن نزول، مخصوص علی(ع) است و
درباره صحابه ديگر پيامبر اكرم(ص) تحقق نيافته است. در نتيجه كلمه
﴿الذين
آمنوا﴾
اگرچه به خودی خود، همه مؤمنان را شامل ميشود، ولی با توجه به ويژگی
ياد شده، دايره آن محدود ميشود، و به قرينه روايات به علی(ع) اختصاص دارد.
حال اشكال مطرح شده در اينجا آن است كه جمله
﴿و هم راكعون﴾
را هم ميتوان حال گرفت، و هم وصفی مستقل برای
﴿الذين
آمنوا﴾.
به عبارت ديگر، كلمه «واو»
در اينجا بيانگر عطف است، نه بيانگر حال.
بنابراين
مقصود از ركوع، فعل و حالت خاصی از اركان نماز نيست، بلكه به معنای
خضوع است، يعنی مؤمنانی كه دارای ولايتاند، سه ويژگی
دارند: 1. نماز برپا ميدارند؛ 2. زكات ميپردازند و 3. خاضع و فروتناند، و از
همه اوامر و نواهی الهی پيروی ميكنند. اين ويژگيها همه مؤمنان
راستين را شامل ميشود و آنان را از منافقان باز میشناساند، زيرا آنان
ادعای ايمان دارند، ولی بر نماز و زكات، مداومت و پايداری
ندارند، و از همه اوامر و نواهی الهی پيروی نميكنند.
[22]پاسخدر
اينكه واژه ركوع در معنای خضوع به كار رفته است، سخنی نيست. سخن در
اين است كه خضوع، معنای مجازی ركوع است، نه معنای حقيقی
آن. معنای حقيقی ركوع، همان حالت انحنا است كه نوع خاصی از آن
به عنوان يكی از اركان نماز شناخته شده است. خليل بن احمد فراهيدی
(متوفاي170 ق) گفته است: «
كل شيء
(شخص) ينكبّ لوجهه، فيمسّ بركبتيه الأرض أولا يمسّ بعد آن تطأطاً رأسه فهو راكع؛
هر چيزی (انسانی) كه با صورت به سوی زمين روی ميآورد،
خواه زانوهايش به زمين برسد يا نرسد، در حالی كه سر را به زير انداخته است،
راكع خوهد بود.» وی سپس بيت زير را از لُبَيد
شاهد آورده است:
أُخَبِّرُ اخبار القرون
التی مضت أدبّ كأنّی كلّما قمت راكع
[23]ابندريد
(متوفاي321 هـ) نيز گفته است: «
الراكع الذی
يكبو علی وجهه، و منه الركوع فی الصلوة؛ راكع كسی است كه با
صورت به جانب زمين روی ميآورد، و ركوع در نماز، گونهای از اين حالت
است.»
[24]ابنفارس
(متوفای 395 ق) نيز گفتهاست: «
الراء و
الكاف و العين اصل واحد يدل علی انحناء فی الانسان و غيره؛ راء، كاف
و عين (=ركع) يك اصل است و بر انحنا در انسان و غير انسان دلالت ميكند.»
وی سپس شعر لبيد را شاهد آورده و افزوده است: در حديث از مشايخ ركّع ياد
شده است، و مقصود پيرمردان قد خميده است و ركوع در نماز از همين معنا است.»
[25]راغب
اصفهانی (متوفای 502 ق) نيز گفته است: «
الركوع الانحناء فتارة يستعمل فی الهيئة المخصوصة فی
الصلوة، و تارة فی التواضع و التذلّل؛[26]ركوع به معنای انحنا و خميدگی است، گاهی در انحنای خاص
در نماز به كار ميرود، و گاهی در تواضع و فروتنی.»
ممكن
است گفته شود ركوع در لغت به معنای مطلق انحنا و فرو آوردن سر و صورت به سوی
زمين است، در حالی كه ركوع در نماز نوع خاصی از اين حالت است.
بنابراين، واژه ركوع در معنای خاص آن در نماز، برگرفته از معنای لغوی
و از واژگان منقول است. و بر استعمال آن در خضوع و فروتنی برتری
نخواهد داشت و تعيين هر يك از آن دو نيازمند قرينه و دليل است.
پاسخ
اين است كه اولاً: کاربرد ركوع در معنای خاص آن در نماز از کاربرد رکوع در
معنای تذلّل و خضوع به معنای لغوی آن كه مطلق انحناء است نزديكتر
است، چنانکه کاربرد آن نيز شايعتر است و هرگاه بدون قرينه ذکر شود، همين معنا
از آن به ذهن تبادر میکند و هر گاه لفظی دو معنای مجازی
داشته باشد، آن معنايی كه به معنای لغوی نزديكتر است مقصود
خواهد بود. ثانياً: روايات شأن نزول كه بيانگر نزول آن درباره اميرالمؤمنين(ع) است
با ركوع در نماز سازگار است و احتمال ديگر را نفی ميكند.
از
آنچه گفته شد، نادرستی وجه ديگری كه عبدالجبار معتزلی گفته است
نيز روشن شد. وی جمله
﴿و هم راكعون﴾
را حال دانسته است، ولی آن را به معنای خضوع گرفته است، يعنی
آنان زكات را در حال خضوع و فروتنی ميپردازند نه بر سبيل تكبر و منّتگذاری.
[27] [پاسخ
اين است که اولا کاربرد رکوع در معنای خاص آن در نماز، يکی از مصاديق
و افراد معنای لغوی رکوع است پس در معنای حقيقی بکار رفته
است ولی تذلل و خضوع معنای مجازی رکوع است. ثانيا بر فرض که
رکوع به معنای خاص در نماز باشد، معنای مجازی آن نسبت به معنای
لغوی تذلل و خصوص در معنای لغوی معروف تر و شايع تر است و هرگاه
نزد متشرعه بدون قرينه ذکر شود به معنای رکوع اصطلاحی است . ثالثا روايات
شان نزول نشان می دهد مراد از رکوع همان رکوع در نماز است]
وجوه ديگردرباره
جمله
﴿و هم راكعون﴾
و جايگاه ادبی آن وجوه ديگری نيز گفته شده است:
الف)
مقصود اين است كه آنان اهل نمازند، و ذكر ركوع به سبب برتری و شرافت آن است،
چنانكه در آيه ديگر فرموده است:
﴿و اركعوا مع الراكعين﴾.
ب)
اصحاب پيامبر(ص) در زمان نزول آيه سه دسته بودند: عدهای نماز خود را پايان
داده بودند، گروهی انفاق كرده بودند و دستهای نماز ميخواندند و در
حال ركوع بودند. بدين سبب در آيه، سه ويژگی، ياد شده است تا همگان را شامل
شود.
[28]ج)
مقصود اين است كه آنان نماز را با ركوع انجام ميدهند، نه مانند يهود كه نماز را
بدون ركوع بهجای ميآورند.
[29]نقدنادرستی
وجه نخست روشن است، زيرا قبل از جمله
﴿و هم راكعون﴾
جمله
﴿يقيمُونَ الصَّلَاةَ﴾
آمده است. در اين صورت بر اينكه آنان اهل نمازند، قبلاً تصريح شده است و تكرار آن
با جمله
﴿وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾
وجهی ندارد و اگر مقصود مزيت و برتری بود، سجود بر رکوع برتری
دارد، زيرا دلالت سجده بر خضوع در برابر خالق از دلالت رکوع نمايانتر است.
وجه
دوم از قبيل تخرّص به غيب است، از كجا معلوم كه اصحاب پيامبر(ص) در يكی از
حالتهای سهگانه مذكور بودند؟ زيرا حالتهای ديگری نيز قابل
تصور است. علاوه بر اين، اين حالتهای سهگانه، منافقان را خارج نخواهد كرد،
زيرا آنان نيز به ظاهر، نماز به جای ميآوردند، و زكات ميپرداختند و ركوع
ميكردند.
در
نقد وجه سوم نيز بايد گفت: اين مطلب كه نماز مسلمانان با ركوع است، امری
واضح و آشكار بود و بر كسی پوشيده نبود تا نيازمند ذكر جداگانه باشد و بر
تكرار آن نيز نتيجهای مترتب نبوده است.