موضوع: برهان
عصمت حضرت اميرالمومنين (ع)
موضوع بحث بررسی
برهان عصمت، بر امامت حضرت امير المومنين (ع) بود. دلايل عقلی و برخی
از دلايل نقلی اين برهان در جلسات گذشته بيان شد. اکنون به بررسی ديگر
دلايل نقلی آن می پردازيم. دلايل نقلی
که بيان شد از اين قرار است: 1. آيه مباهله؛ 2. آيه تطهير؛ 3. حديث ثقلين.
4. حديث علی
مع الحق: اين حديث نقل های متواتری
دارد که صاحب الغدير در، ج3، ص251 و 252 از منابع اهل سنت، آنها را نقل فرموده
اند. در حديث غدير هم آمده است که پيامبر اکرم (ص) فرمودند: «
و ادر الحق معه حيث دار». ابن ابی
الحديد معتزلی کلامی در باره اين حديث دارد که هم اصل حديث و هم دلالت
آن را بر عصمت بيان می کند، وی می گويد: اگر اين عبارت از نظر
صدور قطعی باشد دلالت می کند که امير المومنين (ع)، معصوم بوده است زيرا
به فرمايش پيامبر اکرم(ص)، آن حضرت کسی است که جز حق نمی گويد. اما وی
برای اينکه اين روايت با نظر خودش که معتزلی است مخالف نباشد، آن را
حمل بر اوليت می کند و می گويد: معنای حديث اين است که اولی
است که امام از بنی هاشم باشد. وی با اين کار در حقيقت ظهور کلام امام
را تاويل می کند.
فخر رازی نيز در بحث اينکه در
نماز، بسم الله را جهرا بگوييم يا اخفاتا، به اين حديث اشاره کرده می گويد:
نظر من اين است که بايد جهرا بگوييم زيرا ثابت شده است که اميرالمومنين (ع)، بسم
الله را جهرا می گفته است و اگر کسی به ايشان در مذهب اقتدا کند راه
هدايت را يافته است، زيرا پيامبر اکرم (ص) درباره او فرمود: «
اللهم ادر الحق مع علی حيث دار».
اين دو نوع شهادت است از دو عالم اهل
سنت درباره صحت حديث و دلالت آن بر حقانيت امام علی (ع) است.
(متن کتاب): در روايات متعدد و معتبر
نقل شده که پيامبر اکرم(ص) درباره اميرالمؤمنين(ع) فرموده است: «
علی مع الحق و الحق مع علی يدور معه حيثمادار؛ علی
با حق است و حق با علی است و هر جا که علی باشد حق با اوست.»
در برخی از روايات، علی(ع)
و قرآن داير مدار يکديگر معرفی شدهاند: «
علی مع القرآن و القرآن معه»
و در روايات ديگری هر دو مطلب بيان شده است.
[1]در خطبه غدير، آنگاه که پيامبر
اکرم(ص) ولايت اميرالمؤمنين(ع) را اعلان کرد، در حق او دعا کرد و از خداوند خواست
که حق را داير مدار او قرار دهد: «
و أدر
الحق معه حيث دار.» در صحت حديث غدير جای
کمترين ترديدی وجود ندارد. ابنحجر مکی در اين باره گفته است: «اين حديث،
صحيح است و جای ترديد در آن نيست. عدهای مانند ترمذی، نسائی
و احمد آن را نقل کردهاند. طرق نقل آن بسيار است، از آن جمله شانزده صحابی
آن را روايت کردهاند. در روايت احمد آمده است که سی نفر از صحابه که آن را
شنيده بودند در دوران خلافت علی(ع) بر آن شهادت دادند و بسياری از
سندهای آن صحيح و حسن است و ذهبی، بسياری از طرق آن را صحيح
دانسته است.»
[2]ابنابیالحديد در شرح اين سخن
اميرالمؤمنين(ع) که فرموده است: «امامان از قريش و بنیهاشماند، و ديگران،
صلاحيت آن را ندارند»
[3]
گفته است: هرگاه صدور اين سخن از اميرالمؤمنين(ع) ثابت و قطعی باشد، قبول آن
واجب است، زيرا در نظر من، اين سخن پيامبر(ص) ثابت است که درباره علی(ع)
فرمود: «
او با حق است و حق با او
است، و حق داير مدار اوست» و از آنجا که اين
مطلب با ديدگاه معتزله در امامت سازگاری ندارد، آن را تأويل کرده و گفته است
که مراد، کمال امامت است نه صحت امامت، چنانکه مقصود از حديث «
لا صلاة لجار المسجد الّا فی المسجد؛ برای همسايه مسجد
روا نيست که نمازش را مگر در مسجد بخواند»
اين است که کمال نماز او اين است که در مسجد انجام شود، ولی صحت نماز او
مشروط به اين نيست که در مسجد باشد.
[4]فخرالدين رازی درباره اينکه
آشکار گفتن «بسم الله» در آغاز نماز درست است و نه آهسته گفتن آن، به عمل اميرالمؤمنين(ع)
استناد کرده و گفته است: اينکه او «بسم الله» را در نماز آشکار میگفت به تواتر
ثابت شده است، و هر کس در دين خود به علی اقتدا کند، هدايت يافته است، و دليل
آن، سخن پيامبر است که گفت: «
اللهم
ادر الحق مع علی حيث دار.»
[5]بنابراين در اينکه پيامبر اکرم(ص) به
دستور خداوند متعال، حق را داير مدار علی قرار داده است، ترديدی وجود
ندارد، و مفاد روشن اين مطلب آن است که علی، معيار و ميزان شناخت حق از باطل
است. اين ويژگی جز با عصمت به دست نمیآيد، زيرا همه آرا، اقوال و
اعمال غير معصوم، حق نخواهد بود، چرا که ممکن است از روی عمد يا سهو دچار
خطا شود.
فخر الدين رازی در جای
مختلف مطالب گوناگونی گفته است . در وصيت نامه خويش به فرزندش هم گفته است
من چون اهل علم بوده ام در جاهای مختلف سخنان گوناگونی گفته ام لذا
نسبت به سخنان من بايد تامل شود .
داير مدار بودن کلام با حق، به اين
معنا عصمت است همان طور که اين آيه شريفه
﴿لا
يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه﴾[6]
دلالت بر عصمت قرآن دارد. در جای ديگر پيامبر اکرم (ص) فرموده اند «
علی مع القرآن و القرآن مع علی»
يعنی همان طور که قرآن جلوه حق است، حضرت علی (ع) نيز تجسم حق و قرآن
ناطق است.
5. روايات
عصمت: در روايات بسياری که در منابع شيعی
و برخی از آنها در منابع سنّی نقل شده است، به عصمت اميرالمؤمنين(ع) و
ديگر امامان شيعه از نسل او تصريح شده است، چنانکه ابنعباس گفته است: شنيدم که پيامبر(ص)
میفرمود: «
انا و علی و الحسن و
الحسين و تسعة من ولد الحسين مطهرون معصومون» من و علی و حسن(ع) و حسين(ع) و
نه نفر از فرزندان حسين(ع) مطهر و معصوميم.
[7]ابوالطفيل از علی(ع) روايت کرده
که گفته است: پيامبر فرمود: «
يا علی
أنت الامام و ابوالأئمة الأحد عشر الذين هم المطهرون المعصومون»، ای علی!
تو امام و پدر يازده امامی که همگی مطهر و معصوماند.»
[8]رفتار ائمه اطهار (ع) و سيره زندگی
آنان نشان می دهد که آنان از نظر جسمی نيازمند تطهير بودند اما از نظر
روحی دلايل فراوانی بر طهارت، پاکی و دوری از رجس آنها
اشاره دارد.
نکته: طرح بحث های کلامی
به صدر اسلام باز می گردد و زاد گاه اين مباحث، با زادگاه اسلام مقارن است.
اما اينکه آرام آرام گروهی از عالمان اسلامی در حوزه ای
اعتقادات مشغول به کار شده و نام متکلم را گرفتند، به تدريج ايجاد شده است. زمان اين
مساله را می توان به عصر امام امام صادق (ع) بر گرداند . در اين عصر برخی
از افراد به همين عنوان شناخته می شدند و البته شيعه در اين مباحث پيش تاز
بود و ابن به خاطر پيش تازی ائمه معصومين (ع) در اين مباحث بود . اين شد که
اصحاب ايشان زودتر در اين مباحث گام برداشتند.
سليم بن قيس هلالی از اميرالمؤمنين(ع)
روايت کرده است که فرمود: «
خداوند
متعال ما را پاک و معصوم ساخت و گواهان بر خلق و حجت خود در زمين قرار داد، ما را
با قرآن و قرآن را با ما همراه ساخت، نه ما از قرآن جدا میشويم و نه قرآن
از ما جدا میشود.»
[9]رواياتی که از طريق شيعه در اين
باره نقل شده متواتر است.
[10] نکته: کتاب
نبراس، شرح عقايد نسفيه است. عقايد نسفيه کتاب موجزی از ابوحفض نسفی
از عالمان ماتريدی است که از نظر آنان متن خيلی معتبری است. اين
کتاب شروح مختلفی دارد که از جمله آنها می توان از شرح تفتازانی
نام برد که در ميان اهل سنت، کتاب درسی است. خود همين کتاب نيز حواشی
و شروحی يافته که از جمله آنها شرح ديگر نبراس است که محمد حافظ فرهاوی
نوشته است. اين کتاب به شرح الشرح معروف است. اين شرح شرح نيز حواشی دارد که
از جمله آنها شرح مولوی برخوردار است. وی می گويد: زندگی
اهل بيت (ع) منزه از گناه است و اگر کسی غير از اين را بگويد، سفيه است. اما
آنچه شيعه می گويد را ما معتقد نيستيم زيرا آنان به عصمت علمی نيز
معتقدند و می گويند اهل بيت (ع) در مباحث علمی نيز خطا نمی
کنند اما ما می گوييم آنها مجتهد بوده و ممکن است در اين مسائل خطايی
از آنها رخ دهد اما در عمل و رفتار و سير و سلوک، آنها در صدر بوده و هرگز خطايی
از آنها صادر نمی شود.
ما
نيز بعضی از عالمان را در سير و سلوک در صدر می نشانيم اما در کرسی
فقهی نسبت به آنها اين ديدگاه را نداريم . برخی از اهل سنت نيز در
مورد اهل بيت (ع) اينگونه قضاوت می کنند. مقام سياست و علمی را از
مقام اخلاقی و عرفانی آنان جدا نموده اند .
محمد
بن طلحه شافعی در ابتدای کتاب خويش، «مطالب السئول» به اين مطلب می
پردازد که چرا در اسلام امامان دوازده نفر هستند؟ وی چند وجه بيان می
کند. امامی که او می گويد در حوزه عمل و سيرو سلوک است. آنان امامت
ظاهری و دنيايی را خيلی مهم نمی دانند بلکه امامت باطنی
برای آنها مهم است. به همين خاطر، مسائل سير و سلوک و عرفان را به ائمه
اطهار(ع) منتهی می کنند.
معتزله
می گويند ما اعتقادات خود را از علی (ع) گرفته ايم، زيرا وقتی
از آن حضرت سوال شد: توحيد چيست؟ فرمود: «ان لا تتوهمه» و وقتی
سوال شد عدل چيست؟ فرمود: «ان لا تتهمه». معتزله می
گويند ما نيز همان توحيدی را می گوييم که آن حضرت فرمود که توحيد ذاتی
و صفاتی است. حضرت فرمود در باره صفات الهی وهم به ميدان نيايد پس بايد
صفات الهی عين ذات او باشد در حالی که آنچه اشاعره می گويند
توهم است. درباره عدل نيز فرمودند: خداوند ظلم نمی کند، در حالی که اشاعره
می گويند: هر کاری خداوند انجام دهد صحيح است و اين خلاف سخن حضرت علی
(ع) است. لذا وقتی طبقات معتزله را نوشته اند به علی (ع) منتهی
می شود.
برخی
از عالمان غير شيعی نيز بر عصمت اميرالمؤمنين(ع) تصريح کردهاند، چنانکه
ابن ابیالحديد از ابومحمد بن متّويه نقل کرده که وی در کتاب الکفاية
گفته است: «اميرالمؤمنين(ع) معصوم بود، اگر چه عصمت، شرط امامت نيست، ولی
نصوص بر عصمت او دلالت میکنند، و اين از ويژگیهای او در ميان
صحابه پيامبر است.»
[11]مولوی
برخوردار، عصمت عملی و اخلاقی اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا، امام حسن،
امام حسين و ديگر امامان اهل بيت (عليهم السلام) را مسئلهای مسلّم دانسته
که جز افراد سفيه در آن ترديد نمیکنند.
[12] يادآور
میشويم، نصوص آيات و روايات، همانگونه که بر عصمت عملی و اخلاقی
اميرالمؤمنين(ع) و ديگر امامان اهل بيت دلالت دارند، بر عصمت علمی آنان نيز
دلالت دارند. بنابراين، تفکيک ميان عصمت علمی و عملی وجهی
نخواهد داشت وهمچنين هيچ دليل عقلی يا نقلی معتبری نيز بر اينکه
عصمت – اعم از علمی و عملی – از مختصات پيامبران است، وجود ندارد،
بلکه دلايل معتبر خلاف آن را اثبات میکند.
[13] فصل سوم : برهان علم درباره
علم اهل بيت (ع) روايات گوناگون و نيز اقوال مختلفی بيان شده است. برای
جمع بندی روايات و اقوال علما، اين ديدگاه را می توان بيان کرد:
در
دو رکن علم، نزد علمای ما اختلافی در علم امام نيست و آن علم به احکام
و معارف دينی و علم به مصالح و مفاسد عامه است. همه متکلمين شيعه بحث علم
کامل و بدون نقص را در اين دو حوزه برای ائمه(ع) قايل هستند. در غير از اين
دو مورد، مساله دو گونه است: يکی علومی که مستقيما در رهبری
آنها نقشی نداشته بلکه گاهی در اين زمينه موثر است مانند علم به لغات
و فنون و صناعت هر عصری. مثلا امام، امام خوشنويسان در خط آنها نيست و يا
امام پارچه بافان در پارچه بافی نيست. اما از آنجا که ممکن است در امر ارشاد
و هدايت مردم تاثير گذار باشد، به عنوان ثانوی در رهبری ايشان دخالت پيدا
می کند پس بايد واجد اين علوم نيز باشد.
اما
دسته ای ديگر از علوم است که به صورت مستقيم يا غير مستقيم در امر هدايت و رهبری
جامعه دخالتی ندارد مثل برخی از مسائل تاريخی يا برخی
دانش های طبيعت. در مورد اين علوم دليلی نداريم که امام بايد به ما هو
امام، به عنوان اولی يا ثانوی واجد اين علوم باشد. اما از آنجا که امام،
علاوه بر وصی الرسول (ص) بودن، ولی الله نيز هست، از اين جهت می
تواند عالم به ما کان و يکون باشد اما اين مطلب از حيثيت امامت خارج است.