درس امامت خاصه استاد ربانی

براهین و نصوص امامت

91/06/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توشه اي از کتاب «المراجعات» علامه شرف الدين
نکاتي درباره اعتبار سند حديث ثقلين
در جلسه قبل نقل هاي حديث ثقلين که علامه شرف الدين از منابع معتبر اهل سنت آورده بود بيان شد. ايشان فرمودند اين حديث متواتر بوده و جاي ترديدي در آن نيست.
درباره سند اين حديث شريف نيز نويسنده کتاب تشييد المراجعات نکات خوبي آورده است. سبک ايشان در اين کتاب اين است که نامه هايي شيخ سليم را ديگر ذکر نمي کند بلکه تنها سخنان علامه را بيان مي کند،  سپس اشکالات وارده بر کتاب المراجعات را نقل کرده و پاسخ مي دهد و گاهي نيز بدون اينکه اشکالي باشد به تکميل سخن مرحوم علامه مي پردازند. ايشان مي فرمايد: «إنّ الّذين نقل عنهم السيّد حديث الثقلين هم أعظم وأكبر حفّاظ وأئمّة أهل السنّة في الحديث، بحيث لو يكون الحديث- الذي اتّفق على إخراجه هؤلاء- كذباً، لم تجد عندهم حديثاً صحيحاً أبداً!» مي گويد: علاوه بر اينکه اين حديث متواتر است، کساني که آن را نقل کرده اند از اعاظم و اکابر اهل سنت هستند به گونه اي که اگر با اين وجود چنين حديث را کذب بدانيم ديگر هيچ حديث صحيحي در اهل سنت پيدا نخواهد شود. نام اين افراد چنين است « إنّ الّذين نقل عنهم حديث الثقلين هم:
1- أبوبكر بن أبي شيبة، وهو شيخ البخاري.
2- أحمد بن حنبل، وهو أحد الأئمّة الأربعة، وكتاب «المسند» من أوثق كتبهم الحديثية.
3- محمّد بن سعد، صاحب كتاب «الطبقات الكبرى» وأحد أئمّة الحديث ورجال الجرح والتعديل.
4- محمّد بن عيسى الترمذي، صاحب «الجامع الصحيح» أحد الصحاح الستّة عندهم.
5- أحمد بن شعيب النسائي، صاحب «السنن» أحد الصحاح الستّة عندهم.
6- أبو يعلى الموصلي، صاحب «المسند» وهو من أعاظم حفّاظهم.
7- الحاكم النيسابوري، صاحب «المستدرك» إمام المحدّثين عندهم.
8- شمس الدين الذهبي، صاحب «تلخيص المستدرك» وغيره »[1]
ايشان سپس در تکميل کلام مرحوم علامه، تعدادي از بزرگان اهل سنت را نام برده که به صحت حديث ثقلين تصريح کرده اند و يا اين حديث را در کتبي که تنها احاديث صحيح را نقل کرده اند، آورده اند « إنّ الّذين نصّوا على صحّة حديث الثقلين من القدماء والمتأخّرين، أو أخرجوه في كتبهم التي التزموا فيها بالصحّة من مشاهير أهل السنّة كثيرون كذلك. ونحن نكتفي بذكر بعضهم:
1- إمام الأئمّة ابن خزيمة، صاحب «الصحيح».
2- الإمام الحافظ أبو عوانة الاسفرائني، صاحب «الصحيح».
3- الحافظ المحاملي، صاحب «الأمالي».
4- الحافظ البغوي الملقّب ب «محيي السنّة»، صاحب «مصابيح السنّة».
5- الحافظ ضياء الدين المقدسي في «المختارة» الملتزم فيها بالصحّة.
6- الحافظ سراج الدين الفرغاني في «نصاب الأخبار» الملتزم فيه بالصحّة.
7- الحافظ المزّي، صاحب «تحفة الأشراف بمعرفة الأطراف».
8- الحافظ ابن كثير الدمشقي، صاحب «التفسير» المعروف.
9- الحافظ الهيثمي، صاحب «مجمع الزوائد».
10- الحافظ السيوطي، صاحب «الجامع الصغير» وغيره.
11- الحافظ السخاوي، صاحب «استجلاب ارتقاء الغرف».
12- الحافظ السمهودي، صاحب «جواهر العقدين».»[2]
آيت الله ميلاني نويسنده کتاب تشييد المراجعات در وجه ديگري مي فرمايد « إنّه يكفي للاحتجاج سند واحد من أسانيد واحدٍ من ألفاظه، لكنّ هذا الحديث‏من الأحاديث المتواترة قطعاً، إذ رواه عن النبيّ صلّى‏ اللَّه عليه وآله وسلّم أكثر من ثلاثين من صحابته، ورواته من الأئمّة والحفّاظ والمحدّثين عبر القرون كثيرون جدّاً » براي احتجاج به اين حديث شريف اگر يکي از اين اسناد را نيز مي داشتيم کافي بود اما اين حديث از احاديث معتبري است که روات فراواني آن از صحابه آن را از پيامبر اکرم (ص)‌نقل کرده اند .

بررسي دلالت حديث ثقلين
حديث ثقلين از احاديث اساسي است و هر چه دست انسان درباره آن پر باشد براي دفاع از مذهب راهگشا تر است. اکنون به بررسي دلالت اين حديث شريف مي پردازيم . مرحوم علامه شرف الدين در اين باره مي فرمايد: « و حسب أئمة العترة الطاهرة أن يكونوا عند اللّه و رسوله بمنزلة الكتاب، لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه. و كفى بذلك حجّة تأخذ بالأعناق إلى التعبّد بمذهبهم، فإن المسلم لا يرتضي بكتاب اللّه بدلا، فكيف يبتغي عن أعداله حولا[3] براي استدلال به اين حديث همين وجه کافي است که طبق آن ائمه اهل بيت(ع) در نزد خداي متعال و پيامبر اکرم(ص) به منزله قرآن دانسته شده اند. کتاب قرآن به گونه اي است که ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه﴾»[4]. اهل بيت (ع) نيز که عدل آن شمرده شده اند، همين ويژگي را دارند. لذا پيامبر اکرم(ص) با همين استدلال مردم را راهنمايي مي کند که بعد از ايشان به کجا بروند. آيا هيچ مسلماني به بدل قرآن راضي مي شود؟ اکنون چيزي هم که عدل کتاب خدا قرار مي گيرد بايد همان گونه باشد. همين امر دليل ماست که مذهب اهل بيت (ع) را بر ساير مذاهب ترجيح داده ايم .
مرحوم علامه سپس مي فرمايد: مفهوم کلام پيامبر اکرم(ص) که فرمود اگر به اين دو تمسک کنيد گمراه نمي شويد، آن است که اگر به هر دو يا يکي از آنها را کنار بگزاريد گرفتار ضلالت مي شويد. « على أن المفهوم من قوله: «إني تارك فيكم ما إن تمسّكتم به لن تضلّوا كتاب اللّه و عترتي» إنما هو ضلال من لم يستمسك بهما معا كما لا يخفى.» اين مطلبي که از سياق روايت فهميده مي شود مويد نيز دارد، آنجا که پيامبر اکرم (ص) فرمود: از آنها (قرآن و اهل بيت) نه پيشي بگيريد و نه عقب بيفتيد زيرا در اين صورت هلاک مي شويد. همچنين فرمود: شما در صدد نباشيد که چيزي را به آنها بياموزيد زيرا آنها بر شما اعلم هستند.« و يؤيّد ذلك قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم في حديث الثقلين عند الطبراني: «فلا تقدّموهما فتهلكوا، و لا تقصروا عنهم فتهلكوا، و لا تعلّموهم فإنهم أعلم منكم.قال ابن حجر: و في قوله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: «فلا تقدّموهم فتهلكوا، و لا تقصّروا عنهم فتهلكوا، و لا تعلّموهم فإنهم أعلم منكم» دليل على أن من تأهل منهم للمراتب‏ العلية و الوظائف الدينية كان مقدما على غيره ... إلى آخر كلامه‏» ابن حجر در اين باره گفته است: اين کلام پيامبر اکرم(ص) دليل بر آن است که اهل بيت(ع) مقدم بر ديگران هستند.  
مرحوم علامه در پاورقي به مطلبي اشاره مي کنند که جالب است « ثم سله لما ذا قدّم الأشعري عليهم في اصول الدين و الفقهاء الأربعة في الفروع، و كيف قدم في الحديث عليهم عمران بن حطان و أمثاله من الخوارج، و قدم في التفسير عليهم مقاتل بن سليمان المرجئ المجسم، و قدّم في علم الأخلاق و السلوك و أدواء النفس و علاجها معروفا و أضرابه، و كيف أخّر في الخلافة العامة و النيابة عن النبي أخاه و وليه الذي لا يؤدي عنه سواه؛ ثم قدّم فيها أبناء الوزغ على أبناء رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و من أعرض عن العترة الطاهرة في كل ما ذكرناه من المراتب العلية و الوظائف الدينية و اقتفى فيها مخالفيهم فما عسى أن يصنع بصحاح الثقلين و أمثالها، و كيف يتسنّى له القول بأنه متمسّك بالعترة و راكب سفينتها و داخل باب حطتها؟»[5] چگونه است که مذهب اشعري در علم اخلاق و طبابت، ائمه اهل بيت (ع) را رها کرده و به سراغ ديگران رفته اند در حالي که اين حديث بيان مي دارد که نبايد از ائمه اهل بيت (ع) جلو افتاد؟ و يا چگونه با اينکه پيامبر اکرم (ص) اين روايت را فرمود اما برادر و ولي پيامبر(ص) را مؤخر انداخته اند؟ چگونه به جاي امام حسن(ع) و امام حسين (ع) به سراغ بني اميه رفته اند؟ از ابن حجر سوال مي کنيم شما با اين همه صحاح چه مي کند؟ چگونه با اين حال مي گويد ما هستيم که پيرو اهل بيت (ع) هستيم و بر سفينه آنان سوار شده ايم؟
آيت الله ميلاني درباره مدلول حديث، سخن برخي از بزرگان اهل سنت را در اين باره نقل مي کند. « إنّ دلالة حديث الثقلين على ما تذهب إليه الشيعة- وهو حصر وجوب الاتّباع في الأئمّة من أهل البيت عليهم السلام- واضحة جدّاً على من له أدنى معرفة بألفاظ اللغة العربيّة وأساليبها ... لأنّه صلّى‏ اللَّه عليه وآله وسلّم قرَنهم بمحكم الكتاب العزيز، فكما يجب الأخذ والاتّباع لما في الكتاب ولا يجوز تقديم غيره عليه، كذلك الأئمّة. ولا بأس بإيراد نصوص عبارات بعض المحقّقين من أهل السُنّة في الاعتراف بما قلناه:
قال الزرقاني: قال الحكيم الترمذي: «حضّ على التمسّك بهم، لأنّ الأمر لهم معاينة، فهم أبعد عن المحنة».
وقال النووي: «قوله صلّى‏ اللَّه عليه [وآله‏] وسلّم: وأنا تارك فيكم ثقلين، فذكر كتاب اللَّه وأهل بيته. قال العلماء: سمّيا ثقلين لعظمهما وكبير شأنهما، وقيل لثقل العمل بهما».
وقال ابن الأثير: «فيه: إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللَّه، وعترتي؛ سمّاهما ثقلين لأن الأخذ بهما والعمل بهما ثقيل. ويقال لكلّ خطير نفيس: ثقل، فسمّاهما ثقلين إعظاماً لقدرهما وتفخيماً لشأنهما»[6]. اينان بيان مي کنند که در روايت سخن از عمل است و الا صرف محبت به اهل بيت(ع)  کافي نخواهد بود. آنچه مهم، عظيم و سنگين است عمل به دستورات اهل بيت(ع) است.

سوال و جواب
اما ممکن است سوال شود چگونه است که اهل سنت با توجه به استحکام اين روايت اما به آن عمل نمي کنند؟ پاسخ اين است که آنان توجيهاتي را براي روايت بيان مي کنند، برخي مي گويند: آن اختلاف و شقاقي که شما بين حضرت علي (ع) و ديگران تصوير مي کنيد واقعيت ندارد. بربخي ديگر گفته اند: آنچه از اهل بيت(ع) به طريق معتبر برسد قبول داريم اما اين روايات کم است. اما اين دو وجه هيچ کدام قانع کننده نيست زيرا در مورد وجه اول بالاخره اختلاف ميان اهل بيت (ع) و برخي در صدر اسلام بوده است و طبق اين روايت بايد جانب حضرت اميرالمومنين(ع) گرفته شود. در مورد وجه دوم نيز مي گوييم اگر قرار است چيزي از اهل بيت(ع) به ما نرسد، اين همه تاکيد پيامبر (ص) به چه منظوري بوده است؟ [نعوذبالله] کار پيامبر(ص) لغو بوده است!

مصداق شناسي اهل بيت(ع)
يکي از نکاتي که نياز است در مورد اين حديث مورد توجه قرار گيرد مصداق شناسي است تا روشن شود مراد از اهل بيت در روايت کيست. در روايت صحيح مسلم که از زيد بن ارقم نقل شده در همان جا آمده که فردي از زيد سوال کرد: آيا نساء پيامبر از اهل بيت او هستند؟ زيد در پاسخ مي گويد نه و اينگونه استدلال مي کند که زوج رجل، بعد از طلاق ارتباطش با مرد قطع مي شودو لذا جزء اهل بيت او به شمار نمي روند. بعد مي گويد: مراد از اهل بيت در روايت کساني هستند که صدقه بر آنها حرام شده است ( وي نساء را خارج مي کند اما نسب را داخل مي کند). البته اين اجتهاد زيد بن ارقم است. در نظر ما مراد از اهل بيت در روايت اهل کساء هستند و استدلال ما براي تشخيص مصداق اهل بيت، تناسب حکم و موضوع است. از آنجا که در روايت مساله عصمت، طهارت و عصمت بيان شده نمي تواند مراد نساء پيامبر(ص) و يا نسب و خويشاوندان او باشد.

بيان خاطره اي از همايش تقريب در بلوجستان
در اين همايش، امام جمعه نيک شهر که فردي قوي هيکل، با چهره اي گرفته و غضب آلود بود نيز حضور داشت. موضوع جلسه تعيين مصداق اهل بيت بود. در ميان اهل سنت سه قول در اين باره مطرح است: برخي مي گويند مراد از اهل بيت تنها ازواج پيامبر (ص) است. عکرمه از کساني که اين ديدگاه را  ترويج مي کرد. جمع کثيري از اهل سنت مي گويند مراد ازواج پيامبر(ص) به همراه عترت اوست. برخي نيز گفته اند مراد اهل کتاب است. آن مرد قوي هيکل وي سخنان ما را شنيد ناراحت شد و ايستاد و گفت: اين چه منطقي است که شما داريد. از هر کسي از مردم سوال کنيد مي گويند حتما زنانشان را شامل اهل بيت شان مي دانند. علاوه بر اينکه مگر در قرآن آنجا که درباره از حضرت ابراهيم (ع) است نمي فرمايد: ﴿رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْت[7] که شامل حضرت ابراهيم (ع) و همسر او مي شود. چرا شما زنان پيامبر را خارج از اهل بيت مي دانيد؟
ما با لبخند و خوش رويي با او گفتيم: ما نيز حرف شما را قبول داريم، مگر چه کسي گفته است زنان، جزء اهل بيت نيستند؟ اما بحث ما در اينجا اين نيست، بلکه سخن در اين است که منظور از اهل بيت در آيه کيست؟ آيه از طرفي دلالت بر عصمت دارد و ما مي خواهيم بدانيم شامل چه کساني مي شود. آيا شما ازواج پيامبر(ص) را معصوم مي دانيد؟ حال سخن ما در حديث ثقلين نيز همين است . در اين روايت ويژگي هايي بيان شده که مصداق خاص خود را مي طلبد. خصوصياتي  از قبيل: اعلميت، عصمت و طهارت. روشن است که کسي غير از ائمه اطهار(ع) اين خصوصيات را ندارد. [8]
آيت الله ميلانی در ادامه مي فرمايد: «وقال القاري: «والمراد بالأخذ بهم: التمسّك بمحبّتهم، ومحافظة حرمتهم، والعمل بروايتهم، والاعتماد على مقالتهم». معناي تمسک نيز همين است که ايشان فهميده است و شيعه نيز همين را مي گويد.
و قال شهاب الدين الخفاجي: «أي: تمسّكتم وعملتم واتّبعتموه». نکته قابل توجه اين است که سخن در عمل و تبعيت است.
وقال المنّاوي: «إنّي تارك فيكم بعد وفاتي خليفتين. زاد في روايةٍ: أحدهما أكبر من الآخر. وفي روايةٍ بدل خليفتين: ثقلين، سمّاهما به لعظم شأنهما: كتاب اللَّه القرآن، حبل، اي: هو حبل ممدود ما بين السماء والأرض. قيل: اراد به عهده، وقيل: السبب الموصل إلى رضاه. وعترتي- بمثنّاة فوقيّة-: أهل بيتي. تفصيل بعد إجمالٍ، بدلًا أو بياناً، وهم أصحاب الكساء الّذين أذهب اللَّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً» «6». وبعد، فلننظر إلى ما قيل في قبال الاستدلال بحديث الثقلين[9] مناوي مي گويد: اهل بيتي که در اين روايت آمده، اهل کساء هستند.
انشاء الله ادامه بحث ما حديث سفينه خواهد بود.

يادداشت برداري
حتما در زندگي علمي خود مقيد به يادداشت برداري باشيد. بنده مطالبي را در جاهاي مختلف بيان کرده ام به صورت يادداشت و دسته بندي شده نگهداري مي کنم. الان پرونده هاي مختلفي در موضوعات مختلف دارم. براي ما توجه به اين حديث خيلي مهم است که فرمود: «قيدوا العلم بالکتابه»[10].




[1] تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، آیت الله میلانی، ج1، ص110-111، ط: مرکز الحقائق الاسلامی.
[2] تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، آیت الله میلانی، ج1، ص112-113، ط: مرکز الحقائق الاسلامی.
[3] المراجعات، علامه شرف الدین، ص75، ط: المجمع العالمی لاهل بیت(ع).
[4] فصلت/سوره41، آیه42.
[5] المراجعات، علامه شرف الدین، ص76، ط: المجمع العالمی لاهل بیت(ع).
[6] تشیید المراجعات، آیت الله میلانی، ج1، ص113-114، ط: مرکز الحقائق الاسلامیه.
[7] هود/سوره11، آیه73.
[8] ر.ک: مقاله اهل بیت(ع)، دانشنامه کلام اسلامی، ج1، ط: موسسه امام صادق(ع).
[9] تشیید المراجعات، آیت الله میلانی، ج1، ص113-114، ط: مرکز الحقائق الاسلامیه.
[10] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج58، ط 124، ط: اسلامیه.