درس کلام استاد ربانی

99/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مساله معیار حقیقت و صدق

ارزیابی دیدگاه طرفداران تجربه علمی و عملی در بحث معیار حقیقت

در گفتار پیشین گفته شد برخی از تجربه گرایان در باب معیار حقیقت، تجربه علمی و عملی را به عنوان معیار بیان کردند. اینان گفته اند آنچه از طریق آزمون تجربی نتیجه مثبت دهد و با شواهد تجربی تایید شود حقیقت دارد و نیز اگر نظریه ای در مقام عمل مفید و سودمند باشد و فایده عملی داشته باشد حقیقت است. در پراگماتیسم بر مطلب دوم تاکید می شود.

در مورد این معیار دو اشکال در جلسه قبل بیان شد: یکی اینکه این معیار جامعیت ندارد. در معیار عقل گرایان، بداهت به عنوان معیار حقیقت و صدق بیان شده است که جامعیت دارد و همه علوم در حوزه های مختلف ریاضی، تاریخی، متافیزیکی، طبیعی و غیره را شامل می شود اما معیار علمی و عملی تنها گزاره های مربوط به عالم طبیعت را شامل می شود اما گزاره های مربوط به ریاضیات و فلسفه اولی و متافیزیک و اخلاق را شامل نمی شود. البته پراگماتیسم مسائل مربوط به اخلاق یا امور اجتماعی را شامل می شود اما باز شامل مسائل منطقی و فلسفی و بعضی گزاره های ریاضی و مانند آن نمی شود، مگر اینکه فایده عملی داشتن را بسیار وسیع معنا کنیم به این معنا که اعم از فایده جسمی و روحی و اعم از فایده فردی و اجتماعی و مانند آن باشد. این سخن درست است و اشکال را مرتفع می کند اما سوال می شود از کجا می فهمیم که مجهولی برای ما معلوم شده است؟ علی القاعده به واقعیت و نفس الامر بر می گردد و این همان نظریه مطابقت با واقع است.

اشکال دوم این بود که تجربه علمی و یا کارکرد عملی را معیار حقیقت ندانستن، خود گزاره و تصدیقی ذهنی است و بحث معیار حقیقت درباره خود آن نیز مطرح است. اکنون سوال می شود معیار حقیقی بودن این گزاره چیست؟ ضابطه تشخیص آن کدام است؟ ممکن است بگویید صحت این گزاره خود بدیهی است، در این صورت می گوییم شما به نظریه طرفداران بداهت برگشته اید. اگر بگویید این گزاره دیگر مدلل نیست، در این صورت می گوییم چگونه می توان چیزی که خود مشکوک است را به عنوان ابزار تشخیص حقیقت بکار برد؟ اگر بگویید ما این گزاره یعنی «فایده عملی داشتن نشانه حقیقت است» را خود تجربه کرده ایم، در این صورت می گوییم خود این گزاره یک مطلب تجربی نیست، تا مورد آزمون تجربی قرار گیرد.

 

اشکال سوم: مغالطه ایهام و عکس

شهید مطهری این اشکال را از قول بتراند راسل اینگونه نقل می کند:

اگر بگوییم هر مطلبی که حقیقت داشته و مطابق با واقع است، فایده عملی دارد، سخن صحیحی است. (این فایده انواع و گونه های مختلفی دارد)، اما عکس آن که هر چه مفید فایده است حقیقت دارد کلیت ندارد. به عبارت دیگر فایده داشتن اعم از حقیقت داشتن است. مثل اینکه می گوییم هر گردویی گرد است اما هر گردی گردو نیست. به عنوان نمونه گفته اند نظریه زمین مرکزی که در هیات بطلمیوسی پذیرفته شده بود همانند نظریه خورشید مرکزی که در فیزیک معاصر پذیرفته شده دارای فایده بود و می توان پدیده های نجومی مانند خسوف و کسوف را توسط آن پیش بینی کرد. حتی گفته شده برخی از هیات جدید مطلع نیستند اما در نجوم کار کرده و خسوف و کسوف را بر اساس همان هیات بطلمیوسی تعیین می کنند.

در مثال دیگری گفته شده: قطاری را در نظر بگیرید که با سرعت 80 کیلومتر از تهران به مشهد حرکت می کند. قطار دیگری روی همان ریل از مشهد به تهران با سرعت 90 کیلومتر حرکت می کند. فردی که ار سرعت دو قطار آگاه است بر اساس محاسبه، پیش بینی می کنند که این دو قطار در کجا به هم برخورد و می رسند. فرد دیگری که سرعت این دو قطار را به اشتباه به جای هم گرفته است، او نیز محاسبه می کند و همان نقطه را محل تلاقی این دو قطار می یابد. اینجا نتیجه توسط هر دو نفر به دست آمده است اما اطلاعات یک نفر نادرست است. بنابراین این گونه نیست که نتیجه عملی داشتن یک نظریه به معنای مطابقت آن با واقع است.[1]

انشاءالله در جلسه آینده دیدگاه انسجام گرایی در معیار حقیقت بیان می شود.


[1] ر.ک: مساله شناخت، شهید مطهری، ج1، ص214- 218.