درس کلام استاد ربانی

97/02/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اجتهاد در علم کلام

وجوب نظر در معرفت الله

موضوع بحث بررسی ديدگاه متکلمين اسلامی در باب وجوب نظر و شناخت خداوند بود. هر چند عنوان بحث آنها معرفت الله است اما اين بحث اولا تعميم داشته و همه اعتقاداتی که بايد از راه عقل اثبات شود (پيشا وحيانی) را در بر می گيرد؛ ثانيا اين بحث حتی شامل اعتقاداتی که از طريق نص می تواند اثبات شود اما صريح نيست و نياز به تفکر دارد نيز می شود.

در جلسه گذشته گفته شد دليل اين وجوب نظر اين است که: معرفت خداوند واجب مطلق است و راهی برای رسيدن به آن غير از تفکر و نظر نيست (يعنی تفکر مقدمه واجب مطلق است) و تحصيل مقدمه واجب مطلق واجب است .

اشکال و جواب اول

در اشکالی گفته شده معرفت خداوند واجب مطلق نيست، بلکه مشروط به عدم علم و ترديد است، زيرا کسی که معرفت به خداوند دارد ديگر وجوب آن بر او تحصيل حاصل است.

بيان شد که اين اشکال وارد نيست زيرا مقصود از واجب مطلق در اينجا اين است که وجوب آن متوقف بر مقدمات آن نيست برخلاف واجب مشروط که وجوبش وابسته است. واجب مشروط مانند حج است که اگر استطاعتی در کار نباشد اساسا وجوبی نيست. اما واجب مطلق مانند وجوب صلاه است که هر چند طهارت مقدمه و شرط آن است اما وجوب نماز مشروط به طهارت نيست به همين خاطر است که تحصيل طهارت بر مکلف واجب است، اما تحصيل استطاعت برای حج واجب نيست. معرفت خداوند نيز همين گونه است که وجوب آن متوقف بر مقدمه ای نيست، اما تحصيل آن متوقف بر تفکر است.

اشکال و جواب دوم

اشکال ديگر اين بود که گفته شده بحث ما در وجوب شرعی است در حالی که آنچه شما اثبات می کنيد وجوب عقلی معرفت است. در وجوب شرعی بايد خطابی باشد (خاص يا عام) اين خطاب در مورد معرفت، وجود دارد اما در مورد مقدمه واجب، آنچه حکم می کند عقل است .

پاسخ اين اشکال چنين است:

1. خطاب اعم از عقلی و لفظی است. اينکه در تکليف و واجب شرعی خطاب لازم است و تکليف از طريق خطاب به مکلف می رسد سخن درستی است اما اينکه الزاما آن خطاب بايد لفظی باشد پذيرفته شده نيست، زيرا خطاب می تواند عقلی باشد. عقل نيز پيامبر الهی است منتهی پيامبر درونی، و آنجا که درک می کند خطاب شارع را به ما می رساند. حکيم لاهيجی در «گوهرمراد» در اين باره می فرمايد: «و خطاب بر دو گونه بود: لفظى و معنوى. خطاب لفظى كلام خدا باشد يا كلام رسول خدا(ص) كه مشتمل بر اوامر و نواهى باشد؛ و خطاب معنوى حكم عقل باشد به حسن فعل يا به قبح فعل باقسامهما؛ چه حكم عقل بر وجوب فعلى مثلا به منزله كلام الهى باشد مشتمل بر امر به آن فعل و حكم عقل به حرمت فعلى به منزله كلام الهى باشد، مشتمل بر نهى از آن فعل، چه عقل به منزله پيغمبرى است از داخل و پيغمبر به منزله عقلى است از خارج».[1]

2. بيان ديگر اينکه خطاب لفظی اعم از خطاب تبعی و خطاب ملازمی است. در منطق گفته شده دلالت سه گونه است: دلالت لفظی، دلالت عقلی و دلالت تبعی. دلالت لفظی نيز سه گونه است: مطابقی، تضمنی و التزامی. اگر لفظ مطابق با معنا باشد دلالت آن را مطابقی گويند. دلالت لفظ اگر بر بخشی از معنا باشد آن را دلالت تضمنی گويند. و اگر دلالت متن بر خارج از معنا اما لازم آن باشد، آن را دلالت التزامی گويند. به عنوان مثال برای دلالت التزامی گفته اند: اگر مولا به عبد خود بگويد برايم دوات و قلم بياور تا نامه ای بنويسم، و عبد تنها قلم و دوات بياورد اما کاغذ را نياورد، از سوی عقلا مذمت می شود، زيرا مولا اين کاغذ و قلم را برای نوشته نامه می خواهد و وجود کاغذ لازمه آن است. اين دلالت را دلالت التزامی گويند. يا در مثال ديگر، به استاد بنا گفته شود اين خانه را بساز. لازمه اين ساخت و ساز اين است که وی لوازم بنايی را با خود بياورد و اين مطلب به دلالت التزامی فهميده می شود. در بحث ما نيز مولا فرموده است شناخت خداوند و آفريدگار واجب است. از آنجا که تفکر و شناخت لازمه دست يابی به اين شناخت است، آن نيز واجب خواهد بود.

3. نکته سوم اين است که گاهی امری از سوی مولای حکيم صادر می شود که اصلا مقدور بنده نيست. در اينجا مراد مولی، مقدمات فعل مقدور است نه خود آن فعل، به تعبير ديگر ظاهر مامور به هر چند مورد امر واقع شده است اما آنچه واقعا مقصود مولا است مقدمات آن است. مثلا اگر مولا به عبدش بگويد: فلان فرد، مستحق مرگ است و تو او را بکش و جانش را بگير. روشن است که گرفتن جان در توان کسی نيست، بله اگر می گفت به او تير بزن، مقدور او بود. معنای کلام مولا که می گويد جان او را بگير اين است که مقدمات اين فعل را فراهم کند. بنابراين اين امر منصرف به آن مقدمات می شود هر چند در ظاهر به ذی المقدمه تعلق گرفته است.

در بحث ما نيز معرفت، فعل انسان نيست و قدرت بر ايجاد آن را ندارد. کاری که انسان می تواند در اين جا انجام دهد تنها فراهم نمودن مقدمات آن است. علت اين امر اين است که انسان فاقد علم است و بايد آن را دريافت کند. خود وی که نمی تواند به خود اعطا کند زيرا فاقد شی نمی تواند معطی شی باشد. آنچه برای او مقدور است ايجاد زمينه و قابليت است و اين امر فعل اختياری است. شارح مواقف و شارح مقاصد اين نکته را اشاره کرده اند.[2] [3]

اشکال و جواب سوم

در اشکال ديگری گفته شده بحث وجوب معرفت و نظر بر اين پايه بنا شده که راه معرفت منحصر در تفکر است در حالی که اينگونه نيست و راههای ديگری وجود دارد. اسماعيليه راه کسب معرفت را امام می دانند و معتقدند که راه معرفت تنها منحصر در تعليم امام است. آنان را به خاطر همين عقيده «تعليميه» نيز ناميده اند. صوفيه قائل هستند که طريق معرفت خداوند تصفيه نفس است که با صاف کردن آينه دل به دست می آيد. براهمه نيز گفته اند راه کسب معرفت الهامات است که در اثر رياضت يعنی سختی دادن به نفس حاصل می شود. پس اينگونه نيست که يگانه راه معرفت تنها تفکر باشد بلکه فرد می تواند تفکر نکند اما از راه های ديگر معرفت به کسب معرفت بپردازد[4] .

درباره سخن اسماعيليه می گوييم : اگر مراد ايشان از راه امام، کسب سخنان و روايات آنان باشد در اين صورت بايد دانست که برای بهره گيری از امام ابتدا بايد او را شناخت و راه شناخت تنها تفکر است. اما اگر مراد ايشان اين است که بدون امام بهره گيری از مراتبی از علم ممکن نيست سخن پذيرفته شده ای است . همچنين اگر بگويند مراد اين است که علم به واسطه آنان بر افراد افاضه و اعطا می شود، در اين صورت نيز سخنی پذيرفته شده و مطابق ديدگاه اماميه است. اينان معتقدند آن معلمی که در باطن نقش گردانی می کند امام است. در اين ديدگاه تفکر علت اعدادی است و آنچه حقيقتا علت فاعلی علم است امام است. البته علت فاعلی امام در طول علت فاعلی الهی است نه در عرض آن .

در مورد ديدگاه صوفيه نيز نکته مهم آن است که بدانيم آيا طريق باطن بدون تفکر عقلی ممکن است يا نه؟ طريق باطن هر چند علم حضوری است اما متوقف بر آن است که قبلا تفکر صورت گرفته باشد. مرحوم لاهيجی می گويد: صوفی يا بايد حکيم باشد يا متکلم. وی می گويد طريق معرفت دو گونه است: طريق ظاهر و طريق باطن، و طريق باطن متوقف بر طريق ظاهر است. اينگونه نيست که راه باطن رها شده باشد بلکه در صورتی می تواند فرد را به مقصد برساند که نظامند و دارای برنامه باشد. فردی که می خواهد راه باطن را طی کند ابتدا بايد با معرفت حصولی، اصل وجود معبود را اثبات کند و سپس ثابت کند که می توان به آن رسيد و بعد بر اساس آن دست به عمل بزند. در گام بعد نيز راه باطن نيازمند عقل و تفکر است زيرا شهود فرد بايد بر اساس ميزان و محکماتی سنجش شود که همان محکمات عقل و نقل است.

بر اساس آنچه گفته شد نادرستی ديدگاه الهام نيز روشن شد. ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده دنبال می شود .

 


[1] گوهر مراد، حکیم لاهیجی، ص347.
[2] ر.ک: شرح المواقف، ايجى- مير سيد شريف، ج1، ص260-261.
[3] شرح المقاصد، تفتازانی، ج1، ص268.
[4] ر.ک: شرح المواقف، میر سید شریف ایجی، ‌ ج1، ص257.