درس کلام استاد ربانی

97/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اجتهاد در علم کلام

روايات و مساله اجتهاد در علم کلام

سخن در بررسی عبارت تفقه در روايات بود، و در اين زمينه ده روايت بيان شد. در باره اينکه تفقه در دين (و همچنين عبارت فريضه علم) در اين روايات به چه معنا است چند ديدگاه بيان شده است. غزالی در «احياء العلوم» بيش از 20 نظريه نقل کرده است که درباره روايت «طلب العلم فريضه» بيان شده است. در اين ديدگاه ها هر کسی به حسب رشته ای که در آن تخصص داشته، اين روايت را معنا کرده است.

در مورد اين روايات دو سوال بايد بررسی شود:

1-دين در روايات به چه معنا است؟ آيا تنها مراد از دين احکام عملی است يا اعتقادات و اخلاق را نيز شامل می شود؟ در پاسخ به اين سوال گفته شد که اطلاق کلمه دين شامل همه اين بخش ها می شود.

2-تفقه در روايات به چه معنا است؟ در اين جا چهار فرض مطرح است:

الف-مراد از تفقه، مطلق آگاهی است؛

ب-مراد معرفت اجتهادی است؛

ج-مراد آگاهی و معرفت به همراه التزام عملی به آن آگاهی ها است. فقيه به کسی گفته می شود که هم بداند و هم ملتزم به دانسته های خود باشد.

د-علاوه بر آگاهی و معرفت و التزام عملی، فرد دارای بصيرت و نگاه ژرف و عميق نيز باشد. در اين فرض فقيه کسی است که معرفت، در باطن وی رسوخ کرده و در اثر تهذيب نفس دارای بصيرت شده است.

اکنون مراد از تفقه در اين روايات کدام فرض است؟ چند ديدگاه مطرح شده است. برخی گفته اند مراد مطلق آگاهی است و برخی فرض دوم يعنی معرفت فنی و اجتهادی را مطرح کرده اند. ديدگاه ديگر اين است که روايات مختلف بوده و هر کدام به جنبه ای از اين معانی اشاره دارد. اين معانی به حسب قرينه فهميده می شود .

سوال و جواب

آيا اينگونه نيست که کلمات دارای معنای واحدی هستند؟ چگونه می توان برای کلمات معانی متعدد دانست؟

خير، کلمات می تواند معانی مختلفی در لايه های مختلف داشته باشد. قرآن کريم دارای معانی مختلفی است که برخی در ظاهر و برخی در لايه های باطنی آن است. در روايات نيز آمده است که قرآن دارای 70 بطن است. قرآن همانند باران است که بر روی دشت و صحرا باريده می شود و هر جايی به اندازه وسعت خود از آن بهره مند می شوند. ﴿أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها﴾: [1] [همو كه‌] از آسمان، آبى فرو فرستاد. پس رودخانه‌هايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند. بله قرآن دارای يک معنای ظاهری است که عوام می فهمند اما معنای قرآن منحصر به آن معنا نيست. قرآن کتابی است که می خواهد بشريت را تا روز قيامت در سطوح مختلف هدايت کند و اگر اين معانی باطنی نباشد چگونه اين امر ممکن است.

سخن غزالی در «احياء العلوم»

وی معتقد است تعبير فقه که در صدر اول رسالت مطرح بوده است به معنای مطلق فهم و يا فهم فنی فروع دين نبوده است، بلکه به معنای علم آخرتی است. توضيح اينکه وی علوم را به علوم شرعی و غير شرعی تقسيم می کند. علومی که منبع آن ها انبياء هستند را علوم شرعی و علومی که منبع آن ها عقل بشر است مانند طب و رياضی را علوم غير شرعی می داند. علوم شرعی در نظر وی خود دو گونه است: علوم مربوط به مسائل دنيا و علوم مربوط به آخرت. وی علم فقه را علمی مربوط به مسائل دنيا می داند و معتقد است حتی احکام عبادی مانند صلاه -آن بخشی که مربوط به فقه است-، علم دنيايی است. (البته اگر از عبادت عبور کنيم ديگر علم باطن است نه علم ظاهر). وی علوم شرعی مربوط به آخرت را نيز دو قسم می داند: علم مکاشفه و علم معامله (به معنای عمل باطنی). علم مکاشفه علمی است که برای فرد به خاطر نورانيت در اثر تهذيب حاصل می شود. اين فرد در اثر تهذيب آنچه را تاکنون می شنيده و بحث می کرده را به صورت عيان مشاهده می کند. علم معامله عبارت است از علم احوال قلب و روح و آنچه کمالات آن و آنچه منقصت آن به شمار می آيد. غزالی می گويد کلمه فقيه که در عصر اول گفته می شده به معنای علم آخرتی بود. فقيه در اين اصطلاح کسی است که انسان آخرتی است.[2]

سخن شيخ بهايی در کتاب «الاربعون»

نظير اين سخن را مرحوم شيخ بهايی در کتاب «الاربعون» بيان کرده است. اين کتاب در شرح اين حديث معروف نبوی (ص) آمده است که فرمود: «مَنْ حَفِظَ مِنْ أَحَادِيثِنَا أَرْبَعِينَ‌ حَدِيثاً بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَالِماً فَقِيهاً»[3] . ايشان در ذيل آن می فرمايد: مراد از فقه، مطلق فهم نيست چنان که مراد از آن علم به احکام فرعی هم نيست، زيرا اين معنای جديدی است در حالی که حديث مربوط به دوران قبل است. مراد از فقه در اين روايت بصيرت در دين است. ايشان سپس می فرمايد اکثر کاربردهای فقه در روايات نيز همين معنا است. شاهد اين مطلب، اين روايت نبوی (ص)‌ است که فرمود: «لا يفقه العبد كل الفقه حتى يمقت الناس فى ذات اللّه و حتى يرى للقرآن وجوها كثيرة ثم يقبل على نفسه فيكون لها اشد مقتا‌». عبد به فقه راستين دست نمی يابد مگر اينکه جز خداوند را نبيند.[4] مراد در اين روايت انزوا و کناره گيری از ديگران نيست بلکه عزلت ويژه ای هست و لذا چه بسا چنين فردی در خدمت به مردم پيشتاز باشد.

سخن مرحوم فيض، ملاصدرا و ملاصالح

شبيه همين مطلب که مراد از تفقه در دين، شناخت با بصيرت است را مرحوم فيض و صدرالمتالهين و ملاصالح مازندرانی با اختلاف در تعابير آورده اند.

مرحوم فيض می فرمايد: «تفقهوا فی الدين حصلوا لأنفسكم البصيرة فی علم الدين و الفقه أكثر ما يستعمل فی القرآن و الحديث يكون بهذا المعنى و الفقيه هو صاحب هذه البصيرة و علم الدين هو العلم الأخروی الكمالی الذی أشرنا إليه آنفا و يدخل فيه معرفة آفات النفوس و مفسدات الأعمال و الإحاطة بحقارة الدنيا و التطلع إلى نعيم الآخرة و استيلاء الخوف على القلب».[5]

مرحوم ملاصالح مازندرانی در شرح اصول کافی ذيل اين روايت «الکمال کلم الکمال التفقه فی الدين» بيان داشته که تفقه در دين سه لايه دارد: لايه علم و معرفت، لايه عمل و لايه خوف و خشيت، همان گونه که قرآن کريم می فرمايد: ﴿إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾ [6] . ايشان می فرمايد: « قال: الكمال كلّ الكمال) أی الكمال الكامل البالغ نهاية الكمال (التفقّه فی الدّين) أی العلم بما نطق به لسان الشرع و الاعتقاد بما يقصد منه الاعتقاد، و العمل بما يقصد منه العمل مع الاتّصاف بالخوف و الخشية كما قال سبحانه إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ حيث جعل العلم موجبا لهما لتعلّق الحكم على الوصف‌».[7]

مرحوم صدرالمتالهين سخن خود را ذيل اين حديث بيان نموده است: «عن الحلبى عن ابى عبد اللّه عليه السلام قال: قال امير المؤمنين عليه السلام: الا اخبركم بالفقيه حق الفقيه؟ من لا يقنط الناس من رحمة اللّه و لم يؤمنهم من عذاب اللّه و لم يرخص لهم فى معاصى اللّه و لم يترك القرآن رغبة عنه الى غيره»[8] : امير مؤمنان (ع) فرمود: از فقيه بحق به شما خبر ندهم؟ كسى است كه مردم را از رحمت خدا نوميد نسازد و از عذابش آسوده خاطر نكند و به مردم رخصت گناه ندهد و قرآن را به خاطر ميل به چيز ديگر از دست ندهد. مرحوم صدار می فرمايد: «و لعله عليه السلام انما اخبر الناس بالفقيه او عن الفقيه بذكر هذه العلامات على الخصوص له دون غيرها، لان اكثر من يسمى عند الجمهور بهذا الاسم فى كل زمان يكون موصوفا باضداد هذه الصفات، و يؤيد ما ذكرنا ان هذه المذكورات الاربعة كلها من باب السلوب، فدل على ان الغرض التعريض بحال العلماء السوء المتظاهرين‌ بالفقه، و التنبيه على ان الفقيه بالحقيقة من الّذی صفاته على نقائض صفات هؤلاء المشهورين عند الخلق باسم الفقيه، و هذا من باب تعريف الشی‌ء بضده».[9]

جمع بندی

به نظر می آيد در روايات کلمه فقه و فقيه کاربردهای مختلفی دارد و می توان برای فقيه بر اساس روايات، مراتب چهارگانه بيان شده را قائل شد. مرتبه اول معرفت تقليدی است که برخی از روايات ناظر به مطلق معرفت هستند. مرتبه دوم معرفت تحقيقی است. مرتبه سوم علاوه بر جنبه معرفتی، عمل را نيز به همراه دارد. مرتبه چهارم که مقصود اصلی نيز همين مرتبه است، آگاهی و معرفتی است که هم همراه با عمل باشد و هم بر اساس بصيرت و عمق در دين صورت گيرد که از آن تعابير مختلفی همچون بصيرت فی الدين، يا علم الاخره و يا مستولی شدن خوف و خشيت ياد شده است.

ادامه بحث در جلسه آينده دنبال می شود .


[1] الرعد/سوره13، آیه17.
[2] احیاء العلوم، غزالی، ج1، ص47 و 48.
[3] کافی، مرحوم کلینی، ج1، ‌ ص49، ‌ط اسلامیه.
[4] الاربعون حدیثا، شیخ بهائی، ص15.
[5] الوافی، فیض کاشانی، ج1، ص128، ط: کتابخانه امیرالمومنین (ع).
[6] فاطر/سوره35، آیه28.
[7] شرح اصول کافی، ملاصالح مازندرانی، ج2، ص30.
[8] کافی، مرحوم کلینی، ج1، ص36، ط اسلامیه.
[9] شرح اصول کافی، ملاصدرا، ‌ج2، ص125 و 126، ط: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.