درس کلام استاد ربانی

96/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسی علم کلام

کارکرد پنجم نقل: ملاک داوری و ارزيابی

سخن درباره کاربردهای نقل در اعتقادات دينی بود. در اين باره به کارکرد «ملاک داوری و ارزيابی ديدگاهها» رسيديم و به عنوان نمونه مساله قضا و قدر مطرح شد. درباره اين مساله ديدگاه های مختلفی از سوی انديشمندان مطرح شده است. اين ديدگاه ها هر چند قابل توجه است اما دقيقا مطابق آنچه در نقل آمده نيست. در اين ميان مرحوم علامه طباطبايی بر اساس روشی که به کار برده، تفسيری از قضا و قدر ارائه کرده است که کاملا مطابق با قرآن و روايات است. در ادامه به بيان ديدگاه ايشان می پردازيم .

 

شيوه صحيح در فهم آموزه های دينی

عالمان گذشته هر چند برای آيات و روايات اهميت قابل بودند اما شيوه آنها اين نبوده که بعد از بدست آوردن نظريه، به نقل مراجعه کرده و ديدگاه نقل را نيز در اين باره جويا شوند. البته گاه به عنوان شاهد، آيه يا روايتی را بيان کرده اند اما اين غير از شيوه ای است که مورد نظر است. اين شيوه آن گونه است که مثلا يک فيلسوف در عين اينکه کارهای فلسفی انجام داده و از عقل و قواعد عقلی استفاده می کند، ملتزم باشد که به آيات و روايات نيز مراجعه کرده و ديدگاه قرآن و روايات را با فحص جامع بدست آورد.

در گذشته ديدگاه آقای سروش در نقد نظريه تئوريک شريعت مطرح شد. وی گفته بود: معرفت دينی از معرفت برون دينی تغذيه می کند و چون معرفت برون دينی متحول است، لاجرم فهم دينی ما نيز متحول خواهد بود. در نقد اين سخن گفته شد: درست است که معرفت دينی از معرفت های برون دينی تغذيه می کند، اما اين مساله سبب نمی شود عالم دينی آنچه در آن علوم آموخته را جبرا پياده کند. نقش اين اندوخته ها آن است که اين مجال را به وی می دهند تا تصوير و فرضيه ای را ارائه دهد. انسانی که خالی الذهن است نمی تواند فرضيه و تصويری ارائه دهد. حال وی دو گونه می تواند عمل کند: يکی اينکه آن تصوير را تمام شده قلمداد کرده و آيات را بر آن تطبيق کند، که اين شيوه ای نادرست است. گونه ديگر اين است که نظريه خود را در پرانتز قرار داده و سپس بر اساس قواعد زبان شناختی و عقلايی فهم متن و نيز با يک نگاه جامع نگر به قرآن و روايات رجوع کرده و ديدگاه نقل را بدست آورد. آن گاه اين ديدگاه بدست آمده را با ديدگاه خود مقايسه کند. اين شيوه صحيح است، و در آن نه تنها اندوخته های ذهنی آسيبی برای فهم از آيات و روايات ايجاد نمی کند، بلکه کمک می کند تا فهم بهتری از آن ها داشته باشيم.

 

ديدگاه مرحوم علامه درباره بحث قضا و قدر

تحليل علامه طباطبايی از قضا و قدر، در عين اين‌که جنبه عقلی و فلسفی دارد، به آيات و روايات نيز توجه کرده و از آنها الهام گرفته و در نتيجه تفسيری از قضا و قدر ارائه کرده که هم با معنی لغوی قضا و قدر و هم با آيات و روايات سازگار است. قضا، در لغت به معنای حتميت، احکام و تنفيذ است. قضا در آيه ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی يوْمَينِ﴾[1] به معنی احکام و حتميت آفرينش آسمان‌ها است، و قاضی را به اين جهت قاضی ناميده‌اند که درباره نزاع، حکم قطعی صادر کرده و فصل خصومت می‌کند، مرگ را نيز اين جهت که امری حتمی در زندگی انسان است، قضاء ناميده‌اند. قدر در لغت به معنی اندازه و مقدار چيزی است[2] .

همين دو معنا، در روايات نيز آمده است: القضاء هو الإبرام و اقامة العين، و القدر هی الهندسة، و وضع الحدود من البقاء و الفناء[3] . از آيات قرآن به دست مي‌آيد که قضا از صفات فعل الهی و دوگونه است: قضاء تکوينی، مانند: ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی يوْمَينِ﴾ [4] و قضاء تشريعی مانند: ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِياهُ﴾[5] . حتميت، در قضاء تکوينی خداوند ناشی از علت تامه موجودات و وابسته به مشيت و اراده الهی است؛ سرنوشت هر پديده‌ای از نظر وقوع ولاوقوع نامعين است، ولی هنگامی که علت تامه آن تحقق يابد، معين و قطعی می‌شود[6] .

قدر الهی، دو گونه است: علمی و عينی. قدر عينی، ويژگی و حد و اندازه موجودات است که بر اساس اسباب و عوامل آنها معين می‌شود. ﴿فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی يوْمَينِ وَأَوْحَى فِی كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَينَّا السَّمَاءَ الدُّنْيا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾[7] ، ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى كُلَّ شَيءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى﴾[8] و قدر علمی، عبارت است از حد و اندازه و ويژگی موجودات در علم الهی، ﴿قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيءٍ قَدْرًا﴾[9] »[10] .

علامه طباطبايی، در نهاية الحکمه، قضاء الهی را به ذاتی و فعلی تقسيم کرده است، قضاء فعلی، همان است که پيش از اين بيان شد، و قضاء ذاتی، عبارت است از علم ذاتی خداوند به حتميت وجود موجودات که ناشی از علت تامه آنهاست[11] .

بنابراين، چون علامه طباطبايی، در کنار تحقيق و تحليل عقلی و فلسفی در مسأله قضا و قدر، آيات و روايات را نيز مورد توجه و دقت قرار داده است، به تفسير روشن‌تر و جامع‌تری از آن دست يافته است.

 

قدر الهی و مساله اختيار انسان

سوالی که مطرح است اين است که آيا قدر الهی موجب سلب اختيار از انسان می شود؟ پاسخ منفی است. تقدير علمی الهی هر چند پيش از فعل انسان است، اما آن تقدير با اختيار انسان منافاتی ندارد، زيرا آن تقدير علمی با ويژگی اختياری بودن فعل تقدير شده است. بنابراين نه تنها قدر علمی سلب اختيار از انسان نمی کند بلکه بيان می دارد که فعل انسان الا و لابد از روی اختيار صورت می گيرد، چون تقدير آن چنين است و تقدير الهی تخلف ناپذير است.

قدر عينی نيز همان طور که گفته شد از اسباب و عواملش شکل می گيرد. فعل انسان نيز از نفس ما شکل می گيرد و فعل نفس ما اختياری است. طراحی و قالبی که در علم پيشين الهی وجود داشته اين بوده که انسان بر اساس اختيار خود عمل کند. در اين طراحی اختيار مقوم هويت او قرار داده شده است و لذا اگر انس و جن هم جمع شود نمی تواند اختيار را از انسان بگيرد، زيرا سلب اختيار از انسان محال است.

مرحوم علامه در اين باره به اين آيه شريفه استناد می کند که می فرمايد: ﴿مِنْ أَی شَی‌ءٍ خَلَقَهُ. مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ. ثُمَّ السَّبيلَ يَسَّرَهُ﴾[12] يعنی خداوند که انسان را آفريد، راه را برای او هموار کرده است به گونه ای که طی طريق آن ميسور و مقدور اوست. اندازه گيری خدای متعال برای انسان همانند تقدير آتش و سوزندگی نيست که آتش در سوزندگی مجبور باشد، بلکه فعل انسان ميسور اوست. يسر به معنای توانايی و مقدور بودن است.

قضای الهی و اختيار انسان

در عالم واقع و تکوين، قضا به عليت بر می گردد، به اين معنا که اگر عليت تامه پديده ای موجود باشد، وجود آن پديده قطعی و حتمی خواهد بود. از سوی ديگر علت تامه بدون مشيت و اراده الهی تحقق نمی يابد و لذا اگر همه اسباب و علل تحقق پديده ای جمع شوند به معنای آن است که اراده الهی برای ايجاد آن پديده تبلور يافته است.

قضای الهی نيز با اختيار انسان منافاتی ندارد زيرا معنای قضای الهی در فعل اختياری انسان به معنای حتميت و قطعيت فعل انسان است و همان طور که گفته شد اين مساله به علت تامه آن بر می گردد. علت تامه فعل انسان، وجود شرايط و نبودن موانع و اراده انسان است. البته اين در شرايط متعارف است اما گاه استثنا صورت می گيرد که امر ثانوی است. قضای الهی دست کسی را نمی بندد زيرا قضای الهی يعنی حتميت فعل و حتميت فعل ناشی از عليت تامه است و اختيار و اراده انسان جزء‌ علت تامه فعل انسان است. خدای متعال اراده کرده است که ما افعال مان را از روی اختيار انجام دهيم. اشکالاتی که در اين زمينه مطرح می شود به خاطر نبودن يک تصوير درست از مساله است و الا اگر تصوير صحيحی از مساله داشته باشيم،‌ اشکال جبر پيش نخواهد آمد .

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده دنبال می شود .


[1] فصلت/سوره41، آیه12.
[2] معجم المقاییس فی اللغة، ج5، ص63و 99؛ المفردات فی غریب القرآن، ص395 و 406.
[3] اصول کافی، مرحوم کلینی، ج1، ص158، باب الجبر و القدر، حدیث4.
[4] فصلت/سوره41، آیه12.
[5] فصلت/سوره41، آیه12.
[6] المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج13، ص72-74.
[7] اعلی/سوره87، آیه2-3.
[8] طه/سوره20، آیه50.
[9] طلاق/سوره65، آیه3.
[10] المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج12، ص144.
[11] نهایة الحکمة، علامه طباطبایی، مرحله 12، ص357.
[12] عبس/سوره80، آیه18 تا 20.