درس کلام استاد ربانی

96/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسی علم کلام

بررسی راه سير و سلوک در قرآن

برای معارف دينی عموما و معارف اعتقادی خصوصا سه روش شناخت وجود دارد: روش عقلی، روش نقلی و روش سير و سلوک عملی. مرحوم علامه طباطبايی در چند جا اين مساله را مورد بررسی قرار داده اند. ايشان در تفسير الميزان، ج5، ص270 مباحثی درباره تفکر در اسلام بيان فرموده اند. همچنين طرق معرفت و تفکر مذهبی شيعه را در کتاب «شيعه در اسلام» بيان کرده و آورده اند که راههايی که قرآن برای تفکر مذهبی نشان می دهد سه راه است: ظواهر دينی، تفکر عقلی و سير و سلوک شهودی. ايشان سپس به بيان تفاوت های اين راه ها پرداخته و هر کدام را به صورت مفصل مورد بحث قرار داده اند. مبنای مرحوم اين بوده که ظواهر قرآن و روايات هم در حوزه اعتقادات و هم اخلاق و فروع قابل استناد و معرفت بخش است.

در بين علمای معاصر آيت الله سبحانی در کتاب «مفاهيم القرآن»، ج3، به بررسی راه های معرفت و طريق سوم يعنی همان کشف و شهود و سير و سلوک پرداخته است. ايشان همچنين در کتاب «الالهيات» نيز در بحث شناخت صفات الله، طريق کشف و شهود را ذکر کرده اند.

از جمله آياتی که به آن برای طريق سير و سلوک استناد شده آيه 69 سوره عنکبوت است. خدای متعال در اين آيه می فرمايد: ﴿وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنين[1] : و كسانى كه در راه ما كوشيده‌اند، به يقين راههاى خود را بر آنان مى‌نماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است. علامه طباطبايی اين آيه را به عنوان يکی از آيات مربوط به طريق سير و سلوک عملی مطرح کرده است. در تفسيری که منسوب به ابن عربی است در اين باره چنين آمده است: مراد از محسنين کسانی است که خداوند را در حالی که مشاهده می کنند عبادت می کنند. و قد فُسّر المحسنين باللذين يعبدون الله علی المشاهدة، و استشهد له بقوله (ص): «الاحسان أن تعبدالله کانک تراه» فالمحسنون السالکون فی الصفات و المتصفون بها، لأنهم يعبدون بالمراقبة و المشاهدة.[2]

کلمه «جاهدوا» در آيه اطلاق داشته و شامل جهاد با جان و مال و مجاهده با نفس می شود. اما آيا کلمه «سبل» می تواند بيانگر راه سير و سلوک عملی باشد يا نه؟ ممکن است گفته شود ما سبيل و راه را نمی دانيم. اگر اين سبيل معلوم می بود که مراد از آن سبيل الی الله است در اين صورت می توان گفت که مجاهده کردن، انسان را به آن می رساند. اما اينکه سير و سلوک راهی برای معرفت هست يا نه از اين آيه بدست نمی آيد بلکه بايد از جای ديگر ثابت شود. اين همان است که در علم اصول فقه گفته شده: از خود حکم نمی توانيم مصداق آن را بدست آورد. آيه نيز بيانگر حکم است و تعيين مصداق بايد از جای ديگری بدست آيد.

در پاسخ اين اشکال می توان گفت که ذيل آيه بيانی دارد که می تواند بيان گر راه باشد. می فرمايد ﴿ان الله لمع المحسنين﴾. احسان دارای مصاديقی است و از مصاديق شاخص آن جهاد با نفس است. قرآن کريم در اينجا می فرمايد: وقتی انسان مومن اين جهاد را انجام دهد، وارد راهی می شود که او را به خدای متعال می رساند.

ان صعوبة الطريق و قلّة المتالهين لسلوکه، لاينافی وجوده و إمکانه، فالناس معادن کمعادن الذهب و الفضّة، و هم مختلفون فی قواهم الجسمانية و الروحانية: ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً﴾[3] . فمن الناس من ينفعه فی تحصيل المعارف الإلهية سلوک طريق العقل الفطری العام، و هم الاکثرون، و منهم من له أهلية لسلوک طريق التعقل الکلامی و الفلسفی المعهود عند الخواص، و منهم من يهتمّ بسلوک منهج تصفية النفس بالمجاهدة العظيمة مع النفس الامارة بالسوء و الشيطان الرجيم. و جميع هذه الطرق نافعة لأهلها و مشروعة سلوکها. يقول سبحانه : ﴿وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ﴾.

الجهد، الوسع و الطاقة، و المجاهدة استفراغ الوسع فی مدافعة العدو، و الجهاد ثلاثة أضرب: مجاهدة العدو الظاهر، و مجاهدة الشيطان، و مجاهدة النفس[4] . و قوله: ﴿جاهَدُوا فِينا﴾ أی استقر جهادهم فينا و هو استعارة كنائية عن كون جهده مبذولا فيما يتعلق به تعالى من اعتقاد و عمل، فلا ينصرف عن الإيمان به و الائتمار بأوامره و الانتهاء عن نواهيه بصارف يصرفه. فسبل الله هی الطرق المقربة منه و الهادية إليه تعالى، و إذ كانت نفس المجاهدة من الهداية كانت الهداية إلى السبل هداية على هداية، فتنطبق على مثل قوله تعالى: ﴿وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً﴾[5] . و المراد من المعية، هی معية الرحمة و العناية الشاملة لأقسام العنايات التی له سبحانه بالمحسنين من عباده.[6]

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده دنبال می شود .

 


[1] عنکبوت/سوره29، آیه69.
[2] تفسیر ابن عربی، ج2، ص136.
[3] مائده/سوره5، آیه48.
[4] المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ج1، ص101.
[5] محمد/سوره47، آیه17.
[6] المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی، ج16، ص151- 152.