درس کلام استاد ربانی

96/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روش شناسی علم کلام

روش سير و سلوک عملی در علم کلام

سخن در روش شناسی علم کلام بود. در اين باره گفته شد يکی از روش های شناخت اين علم، روش تعقل است. روش ديگر روش نقلی است و بيشتر نقل وحيانی مورد نظر است. سير و سلوک عملی و عرفانی نيز روش ديگر است که در ادامه به بررسی بيشتر اين روش می پردازيم.

انسان بعد از کسب معرفت و سامان يافتن قوه عقل نظری با تصفيه نفس و تهذيب درون می تواند نفس را به مرحله از کمال برساند که با عالم ملکوت ارتباط برقرار کرده و به مشاهده حقايق و معارف آن بپردازد. چند سوال در اين باره بايد مورد بررسی قرار گيرد:

1. دليل وجود اين راه از منظر عقل چيست؟ آيا دليل عقلی بر وجود چنين راهی وجود دارد؟

2. وجود اين راه از منظر نقل چگونه است؟ آيا دليل نقلی از قرآن و روايات در اين زمينه داريم؟

3. آيا در اين وادی کسانی طی طريق کرده و توانسته اند معارفی را به دست آورند يا نه؟

4. قلمرو اين طريق چقدر است؟ آيا می توان توسط اين راه معارفی از مبدا تا معاد را بدست آورد؟ اگر چنين نيست کاربرد اين راه در چه حوزه های هست؟

 

1. راه سير و سلوک عملی از منظر عقل

فلاسفه و خصوصا مرحوم صدرالمتالهين در بحث نبوات و منامات به اين بحث پرداخته اند. (نبوت در اينجا به معنای ارتباط با عالم ملکوت و دستيابی به معارفی از آن عالم است. منامات نيز به اين معنا است که بخشی از آن حقايق از طريق رويای صادقه به فرد می رسد). از نظر فلسفی و عقلی فلاسفه گفته اند اين مساله ممکن است، و شرط آن تقويت حکمت نظری است. به همين خاطر آنان گفته اند نسبت سير و سلوک معنوی با معرفت نظری،‌ همانند نسبت منطق برای تفکر است. کسی که علم منطق را نداند در مقام استدلال به بيراهه رفته است.

در مورد نحوه اين کسب معرفت اجمالا گفته شد: نفس انسان سنخاً از جنس ملک نيست بلکه وجودش ملکوتی است و لذا با عالم ملکوت بيگانه نيست، منتها از آن دور افتاده است. «مرغ باغ ملکوتم نيم از عالم خاک». دو مانع برای دستيابی او به آن عالم وجود دارد: يکی ارتباط اين نفس با بدن و اشتغالات مادی آن است. اين اشتغالات مانع از ارتباط نفس با عالم بالا است «چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم » و لذا توصيه شده که اين اشتغالات را به حداقل برسانيم تا نفس بتواند کمی تنفس کرده و آزاد شود. وجه اينکه در عالم خواب کسب اين معارف توسط روياهای صادقه بيشتر است، کم شدن همين اشتغالات است. مانع دوم که نمی گذارد نفس با جايگاه اصلی خود ارتباط برقرار کند رزايل اخلاقی است که سم مهلکی در اين مسير است. برای رفع اين مانع مباحث اخلاقی توصيه شده است.

نکته ای در مورد استغفار معصومين

بر اساس آنچه گفته شد مساله استغفار معصومين و استغفار آنان با اينکه هيچ گناهی نداشتند روشن می شود. پيامبر خدا (ص) می فرمايد: «إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ بِالنَّهَارِ سَبْعِينَ مَرَّة»[1] . اين استغفارها و عجز و انابه ها بدان خاطر بود که آنها دلسوز مردم بودند و لذا برخی از وقت خود را صرف امور مردم می کردند. هر چند اين کار آنان نيز برای خداوند بوده است اما اين صحنه ها غير از صحنه های خلوت آنان با خالق متعال بوده است و لذا به خاطر همين مقدار فراق از معشوق خود گريه می کردند.

برای کسب معرفت باطنی عالمان اخلاق اين مراحل را بيان کرده اند:

1. تجليه؛ يعنی جلا دادن ظاهر رفتار به اعمال صالح شرعی؛

2. تخليه؛ يعنی توجه به باطل و پاک کردن آن از رزائل اخلاقی؛

3. تحليه؛ آراستن درون به زيور فضائل اخلاقی؛

4. فنا؛ يعنی مرحله ای که فرد ديگر خود را نبيند و تنها خداوند را ببيند.

نکته ای در باره تبار عرفان

مرحوم علامه طباطبايی در تفسير آيه 105 سوره مائده ﴿يا ايها الذين عليکم انفسکم﴾ می فرمايد عرفان به تبار خاصی وابسته نيست و در اصل اين مباحث عرفان اسلامی و غير اسلامی مطرح نيست. عرفان ريشه در فطرت آدمی دارند و فرا دينی است، به همين خاطر مباحث عرفانی در اديان ديگر نيز بوده است، اما اسلام آن را در چارچوب اسلامی پی ريزی کرده است.

مرحوم لاهيجی در گوهر مراد می فرمايد: «حكيم غير عامل، سلوك راه ظاهر تنها كرده، و در راه باطن قدمى نپيموده چه نتيجه پيمودن راه باطن رسيدن است به خدا و رسيدن به خدا ممكن نيست مگر به مجرّد شدن بالفعل و وارستن از قيد جسم بالكليّه، چه با جسم و تعلّق با جسم به خدائى كه نه جسم است و نه متعلّق به جسم، نتوان رسيد. و نفس تا مهذّب نشود علاقه‌اش لا محاله با جسم باقى است و آن هرآينه كنده‌ پاى اوست و از پاى كنده‌دار، راه‌پيمائى نيايد، پس تا علاقه جسم باقى است از خدا محروم باشد».[2]

حاجی سبزواری نيز در «اسرار الحکم» می فرمايد: «به لسان عرفا، موافق توحيداتشان- كه توحيد «افعال» و توحيد «صفات» و توحيد «ذات» باشد- «فنا» هم سه مرتبه دارد و هر يكى را، به اسمى خوانند:

- «محو» و آن، فناء افعال است در فعل حقّ كه مضمون: «لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظيم» است، و

- «طمس» و آن، فناء صفات كماليّه كل عبيد است در صفات حق، پس ببيند، هر علمى را مستهلك در علم حق، و هر مشيّتى را، مستغرق در مشيّت او و هر قدرت را منطوى در قدرت او، و همچنين در باقى صفات كمال كه مضمون: «لا اله الّا اللّه» است، و- «محق» و آن، فناء ذات و وجودات است در وجود حق، به حيثيّتى كه منطفى باشد انوار وجودات در نور وجود او، مثل انطفاء انوار كواكب در روز، در سطوح نور شمس، به وجهى و اين مضمون «لا هو الّا هو» ست.»[3]

 

راه سير و سلوک از منظر قرآن و روايات

مرحوم لاهيجی در گوهر مراد در اين باره می فرمايد: اين راهی نيست که فرد بتواند به تنهايی در آن طی طريق کند بلکه نيازمند نبوت است، زيرا درک اصل تاثير عمل و اينکه چه مقدار است و اينکه آيا آن تاثير مثبت است يا منفی، برای ما ممکن نيست مگر اينکه نقشه راهی وجود داشته باشد و آن نقشه راه توسط معصومين بيان شده است. «بدان كه چون دانسته شد كه مناط تماميّت انسان و كماليّت نفس ناطقه، بعد از حصول حكمت نظريّه، تحصيل ملكه عدالت است كه عبارت از توسط است در جميع افعال و اعمال، به حيثيّتى كه مايل به احد طرفى افراط و تفريط نباشد، و آن لا محاله موقوف است بر معرفت تأثير، و مقدار تأثير هر فعلى و عملى در نفس به حسب كميّت و كيفيّت كه هرآينه تفاصيل آن مقدور بشر نتواند بود بلكه موقوف است به تعليم و تعريف الهى كه به بعث انبياء و رسل و وضع شرايع و قوانين كليّه حاصل تواند شد، پس حصول ملكه عدالت و تحصيل تهذيب اخلاق موقوف باشد به وجود انبياء و دلالت و هدايت ايشان- سلام اللّه عليهم أجمعين-. و اين نيز، اعنى حاجت انسان به تهذيب اخلاق على حده طريقى است در اثبات وجوب نبوّت، چنانكه حاجت انسان به تمدّن طريقى بود بر اين مطلب.

و بالجمله اندازه اعمال هم به حسب فعل و هم به حسب ترك فرا گرفته نتواند شد، مگر از انبياء. قال الشيخ فی رسالة الأخلاق، بعد عدّ أنواع‌ الفضائل: «و أمّا تقدير هذه الفضائل و تحديدها فمستفاد من أرباب الملل» و از اينجا معلوم شد كه مراد از ميزان قيامت كه آلت سنجيدن اعمال و افعال است در حقيقت نيست مگر انبياء و اوصياى انبياء- عليهم السلام- چنانكه سابقا اشاره بدان رفت» [4] .

ادامه بحث در مورد بررسی اين راه از منظر کتاب و سنت انشاء الله در جلسه آينده بيان می شود.


[1] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج25، ص210، ط: اسلامیه.
[2] گوهر مراد، حکیم لاهیجی، ص684- 685.
[3] اسرار الحکم، مرحوم سبزواری، ص309-310.
[4] گوهر مراد، حکیم لاهیجی، ص686- 687.