درس کلام استاد ربانی

96/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: موضوع علم کلام و بررسی ديدگاه ها

بررسی اشکال و جواب های نظريه دوم درباره موضوع علم کلام

سخن در بررسی دومين نظريه درباره موضوع علم کلام بود که آن را ذات و صفات و افعال الهی می دانست. دو اشکال بر اين نظريه وارد شده بود که هر کدام پاسخ داده شد. از جمله اشکال دوم اين بود که طبق قاعده کلی، هل بسيطه موضوع علم در خود آن علم بحث نمی شود بلکه يا بايد بديهی باشد و يا در علم ديگری اثبات شده باشد. حال با توجه به اينکه در علم کلام از ذات و صفات الهی بحث می شود، چگونه می تواند همين مساله موضوع اين علم را تشکيل دهد. خود اين علم که نمی تواند وجود موضوع خود را ثابت کند. اگر بگوييد علم ديگری آن را اثبات می کند می گوييم يا آن علم دينی است يا غير دينی. اگر دينی است لازم می آيد، علم کلام ديگر اشرف و اعلای ساير علوم نباشد و اگر غير دينی است که مشکل مضاعف می شود. قاضی ارموی در جواب می گويد: مساله ذات و صفات الهی در علم کلام به عنوان اصل موضوع پذيرفته شده و اثبات آن در علم فلسفه صورت می گيرد.

در اينجا باز اشکال شده بود که اولا فلسفه علم غير دينی است ثانيا اگر دينی هم شناخته شود لازم می آيد فلسفه بر علم کلام برتر باشد. در پاسخ گفته شد غير دينی دانستن فلسفه امری مردود است، و وجوهی بر دينی بودن آن در جلسه گذشته بيان شد .

بعد از بيان اين اشکالات و پاسخ به آنها، می پرسيم آيا می توان نظريه ای که موضوع علم کلام را ذات و صفات الهی می داند پذيرفت يا نه؟ اگر لازم باشد که ما حتما قاعده گفته شده در مورد هل بسيطه را رعايت کنيم، بايد اين مطلب را بپذيريم که موضوع اين علم در علم ديگری که فلسفه باشد اثبات شود. اما در اين صورت بايد اين لازمه را نيز بپذيريم که علم فلسفه بر علم کلام اشرف و اعلی است .

نکته: رابطه علوم با يکديگر گاه به اين صورت است که علمی دستاوردی دارد و آن دستاورد در خدمت علم ديگری قرار می گيرد، مانند خدمتی که علم منطق يا علم لغت و ادبيات به علوم دينی می کند. اين خدمت باعث کسر شان علمی که کمک گرفته است نمی شود. اين مانند آن است که مردم در زندگی خويش به برخی مشاغل مانند نانوايی و پزشکی نياز دارند اما ياری گرفته از اين مشاغل، باعث کمتر شدن مقام و جايگاه مراجعه کننده نيست. بله اما اگر موضوع علمی در علم ديگری ثابت شود در اين صورت نشان می دهد که آن علم ديگر برتر و اعلی از اين علم است.

طبق جوابی که آقای قاضی ارموی داده است بايد اين لازمه را پذيرفت که فلسفه که موضوع علم کلام را اثبات می کند بر اين علم برتر است. علم کلام موضوع علوم دينی ديگر را اثبات می کند پس بر آنها برتر است؛ فلسفه موضوع علم کلام را ثابت می کند پس بر اين علم و ساير علوم برتر است. موضوع خود فلسفه هم که موجود بما هو موجود است امری بديهی است و لذا نيازی ندارد تا علمی ديگر متکفل اثبات موضوع او شود .

برتری علمی بر علم از جهاتی است و لذا جنبه نسبی دارد، مثلا در بحث ما علم فلسفه از آنجا که موضوع علم کلام را ثابت می کند بر آن برتر است اما از آنجا که موضوع علم کلام ذات و صفات الهی است، و اين موضوع امری صد درصد دينی و درجه اعلی آن است، علم کلام بر ساير علوم حتی فلسفه نيز برتری دارد، زيرا موضوع فلسفه موجود است که ابتدا نياز به تقسيم آن به واجب و ممکن دارد. بنابراين علم کلام از جهاتی بر ساير علوم شرافت دارد و فلسفه از جهتی بر اين علم برتری خواهد داشت.

جواب دوم:

در جواب اول پذيرفته شد که قاعده ای که در مورد هل بسيطه گفته شده در اين بحث جاری است. اما در اين جواب گفته می شود به جهت ويژگی که علم کلام دارد اين قاعده در اينجا استثا می خورد زيرا وقتی موضوع علمی ذات الهی باشد، هل بسيطه آن علم نيز از عوارض ذاتيه آن علم به شمار می رود.

توضيح اينکه تمام علوم يا موضوعشان بديهی و بی نياز از اثبات است و يا اگر نظری است در خود آن علم، وجودش اثبات نمی شود بلکه علم ديگری متکفل آن می شود زيرا آن علم به عوارض ذاتيه موضوع می پردازد و وجود در هيچ جا عرض ذاتی موضوع نيست، مگر در مورد خدای متعال که وجود، ذاتی او است. معنای عرض ذاتی آن است که محمول بر موضوع به جهت خصوصيتی که ذات موضوع دارد حمل شود. (ذاتی در اينجا به معنای ايساغوجی که عبارت از جنس و فصل و نوع است نيست، بلکه مراد، ذاتی باب برهان است که عين يا جزء ذات نيست اما بر ذات به اقتضای خود ذات حمل می شود و متوقف بر امر ديگری نيست. مثلا وقتی گفته می شود «الانسان متعجب»، صفت تعجب عين يا جزء ذات انسان نيست اما ذاتی انسان است به اين معنا که حمل آن بر انسان نيازمند واسطه نيست). به عنوان نمونه، جسم، موضوع علم طبيعت شناسی است. محمولاتی بر اين موضوع بدون واسطه حمل می شود اما حمل وجود بر آن اين گونه نيست، زيرا جسم به لحاظ ذات خود اقتضای وجود را ندارد. جسم برای اينکه موجود شود واسطه در ثبوت می خواهد. حال در بحث ما که ذات الهی به عنوان موضوع علم کلام دانسته شده، حمل وجود بر آن از قبيل عرض ذاتی است يعنی نيازمند واسطه ای نيست. وقتی گفته می شود: «الله تعالی موجود»، حمل وجود بر ذات الهی به اقتضای ذات اوست و واسطه نمی خواهد، بنابراين همان تعريف عرض ذاتی در اينجا نيز صدق می کند.

حاصل آنکه همه ماسوی الله وجودشان به اقتضای ذات خودشان نيست بلکه نيازمند واسطه در ثبوت هستند، اما تنها وجود الهی اين گونه است که وجود مقتضای ذات ايشان است. طبق اين معنا شاخص عرض ذاتی که در موضوع علوم بيان شده در اينجا نيز وجود دارد، پس اثبات وجود برای خدای متعال از عوارض ذاتی آن به شمار می آيد. صاحب شرح المقاصد در اين باره می گويد: «أن الوجود من أعراضه الذاتية لكونه واجب الوجود بخلاف سائر العلوم، فإن الوجود إنما يلحق موضوعاتها لأمر مباين‌».[1]

 

دو نکته:

1. عرض ذاتی همان طور که گفته شد عبارت است از محمولاتی که به اقتضای ذات موضوع بر آن حمل می شود و آن دو گونه است: يا اصلا واسطه نمی خواهد که اين قسم اعلای آن است و يا واسطه می خواهد اما آن واسطه مساوی با موضوع است، مثلا وقتی گفته می شود: «الانسان ضاحک»،‌ ضحک به واسطه صفت تعجب بر انسان حمل می شود اما اين واسطه مساوی با موضوع است.

2. در باره علم الهی چند قول است: برخی کج سليقه ها گفته اند خداوند به ذات خود علم ندارد اما به غير ذات خود به همه چيز علم دارد. وقتی از چرايی اين قول سوال می شود می گويد: برای تحقق علم دو طرف نياز است: عالم و معلوم، و نمی شود که اين دو يک چيز باشند. اينان توجه ندارند که اين خصوصيتی که گفته شده مربوط به علم حصولی است و علم حضوری چنين نيست، علم حضوری - که علم الهی نيز همين گونه است - عبارت است از حضور شی نزد عالم. و علم ذات به ذات از قوی ترين مصاديق آن است.

پاسخ سوم

جمعی از محققين از متکليمن و فلاسفه و عرفا گفته اند وجود خدای متعال امری بديهی است و لزومی ندارد علمی متکفل اثبات آن باشد. برخی گفته اند اگر چنين است پس چرا درباره وجود الهی و اثبات آن مباحث فراوانی خصوصا در علم کلام مطرح شده است؟ پاسخ آن است که بيان اين مباحث به جهت اصل اثبات آن نيست بلکه وجوه ديگری دارد که از اين قرار است:

    1. اين مباحث به جهت بيان طرق مختلف تحقيق و کسب معرفت تفصيلی است. متکلم می خواهد معرفت اجمالی خود درباره خداوند را به معرفت تحقيقی و تفصيلی تبديل کند.

    2. ديگر اينکه بيان اين مباحث به جهت انگيزه ارشادی و تعليمی می باشد.

    3. جهت ديگر دفاع از دين در برابر خصم است.

اشکال ديگری بر اين نظريه شده و آن اينکه چگونه شما وجود الهی را بديهی می دانيد در حالی که افراد زيادی وجود او را انکار کرده اند؟ اجمالا پاسخ اين است که گاه امری بديهی مورد غفلت انسان قرار می گيرد. انشاء الله ادامه اين بحث در جلسه آينده پيگيری می شود .

﴿.....﴾ اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] شرح المقاصد، سعدالدین تفتازانی، ج1 ص184، ط: الشریف الرضی.