درس کلام استاد ربانی

96/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چيستی و جايگاه علم کلام

بررسی موضوع علم کلام

سخن در بررسی اقوالی بود که درباره موضوع کلام بيان شده بود. در اين باره اين قول که موضوع اين علم را عقايد دينی می دانست مورد بحث قرار گرفت. اکنون به بررسی ديدگاه ديگری در اين باره می پردازيم .

ديدگاه دوم: موضوع علم کلام عبارت است از ذات، صفات و افعال الهی

طبق اين ديدگاه موضوع علم کلام واحد است و آن ذات و صفات و افعال الهی است. مراد از ذات الهی در اينجا، اصل وجود خداوند است زيرا بحث از کنه ذات الهی اساسا برای کسی ممکن نيست. در مورد صفات الهی نيز سخن در بررسی صفات ثبوتی و سلبی است. برخی از قائلين اين قول از اين قرارند:

1. از جمله قائلين معروف اين قول، قاضی أرموی شافعی، صاحب کتاب «الحاصل من المحصول» است. وی در اين باره گفته است: «موضوع علم الكلام: ذات اللّه تعالى إذ يبحث فيه عن أعراضه الذاتية أعنی صفاته و عن أفعاله، أما فی الدنيا كحدوث العالم و أما فی الآخرة كالحشر للأجساد و عن أحكامه فيهما كبعث الرسول و نصب الإمام و الثواب و العقاب‌».[1]

2. قائل ديگر اين قول حاجی خليفه صاحب «کشف الظنون» است. وی در اين باره گفته است: « قال ابوالخير موضوع الکلام هو ذات الله و صفاته عند المتاخيرين»[2] .

3. فخر الدين رازی نيز در کتاب «الاشاره فی علم الکلام» همين قول را برگزيده و می گويد: «معلوم علم الکلام هو ذات الباری و صفاته و ما يجب عليه و يستحيل عليه»[3] .

4. سيف الدين آمدی نيز که از اهل سنت است در اين باره گفته است: « أشرف العلوم إنما هو العلم الملقب بعلم الكلام، الباحث عن ذات واجب الوجود و صفاته، و أفعاله و متعلقاته، إذ شرف كل علم إنما هو تابع لشرف موضوعه الباحث عن أحواله العارضة لذاته».[4]

نکته ای در عوارض ذاتيه

مراد از عوارض ذاتيه - که در تعريف موضوع گفته شده چيزی که در آن علم از عوارض ذاتيه آن بحث می شود - چيست؟ مراد از ذاتی در اينجا ذاتی باب ايساغوجی که به معنای نوع و جنس و فصل است نيست، بلکه مراد، ذاتی باب برهان است و معنای آن چيزهايی است که وقتی بر موضوع حمل می شود نيازمند واسطه غريب نيست بلکه خود ذات در اين حمل کافی است «ما يحمل علی الموضوع باقتضاء ذات الموضوع لا بواسطه الغريب» يعنی آن محمول بيگانه از موضوع نباشد بلکه بر موضوع حمل شود به جهت خود ذات. به عبارت ديگر خود ذات برای حمل اين محمول کافی است و نيازی به ضميمه شدن امر ديگری نيست. مثلا وقتی گفته می شود «الله تبارک و تعالی موجود»، صفت موجوديت بر ذات الهی حمل می شود به جهت خود موضوع. يا وقتی گفته می شود «الله تبارک و تعالی رازق و خالق» آنچه اقتضای اين حمل را بر ذات الهی می کند همان ذات است. اتفاقا اين دو مثال از بهترين مصاديق حمل عارض ذاتی هستند زيرا هم لذاته است و هم بذاته. هر جای ديگری که وجود بر چيزی حمل می شود ممکن است واسطه در عروض نخواهد اما قطعا همه جا واسطه در ثبوت می خواهند، زيرا ما سوی الله به اقتضای ذات خودشان اقتضای وجود را ندارد و تنها خدای متعال چنين است.

حمل صفات فعل الهی بر ذات ايشان نيز نيازمند واسطه نيست زيرا ذات الهی منشا اين صفات است، منتها اين صفات از مقام فعل الهی انتزاع می شود اما صفات ذات از مقام ذات الهی انتزاع می شود. بنابراين در مقام فعل نيز حمل اين صفات بر ذات نيازمند واسطه نيست.

دو اشکال بر اين ديدگاه

اشکال اول:

گفته شده در علم کلام گاه از مباحثی بحث به ميان آمده است که ربطی به ذات و صفات و افعال الهی ندارد (البته همه چيز به افعال الهی بر می گردد اما مراد اينجا اين است که نظر به فعل الله ندارد) مثل بحث از اعراض و جواهر. اين مسائل از عوارض ذاتيه موضوعی که گفته شده نيست و لذا نمی توان موضوع اين علم را ذات و صفات الهی دانست.[5]

در پاسخ گفته شده: درست است که اين مسائل در علم کلام مورد بحث واقع شده است اما بيان آنها از باب مقدمه است.

بر اين جواب، اشکال و گفته شده: آنچه به عنوان مبادی و مقدمه آورده شده اگر از بديهيات باشد، مورد قبول است، اما اگر از نظريات باشد نيازمند بيان است. در اين جا مساله دو صورت می يابد که هر دو نادرست است زيرا اگر آن مساله را خود اين علم بيان کند در اين صورت از مسائل آن علم به شمار خواهند رفت و ديگر با موضوعی که شما گفته ايد سازگاری ندارد، و اگر در علم ديگری بيان و توضيح داده می شود سوال می شود آيا آن علم دينی است يا غير دينی؟ اگر دينی است چنين فرضی باطل است زيرا علمی بالادست علم کلام نداريم، و اگر غير دينی است باز باطل است زيرا لازم می آيد علم کلام که راس علوم دينی است دست نشانده علمی غير دينی باشد. شما چگونه می پذيريد که علم کلام که همه علوم وامدار آن هستند خود محتاج علم ديگری باشد؟!

نکته: شرافت يک علم غير از نياز آن علم به علم ديگر است مثلا علم تفسير و علم اصول فقه نيازمند علم لغت و ادبيات هستند و از اين جهت به علم لغت و ادبيات وابسته هستند اما همچنان علم تفسير و اصول، از علم لغت و ادبيات اشرف است زيرا موضوع آنها اشرف است. در حقيقت اين وابستگی ابزاری و موضوعی است. مرحوم صدار در تفسير خويش شش وجه را ذکر می کند که علم اعتقادات اشرف علوم است اما در عبارتی می فرمايد: همه علوم نيازمند فلسفه هستند زيرا هل بسيطه هر علمی که مساله وجود است در فلسفه بحث می شود، اما در عين حال شرافت علم کلام بر ساير علوم در جای خود باقی است.

سبک بروجردی وار و مطهری وار

سبک و شيوه صحيح در بحث که بزرگانی همچون مرحوم آيت الله بروجردی و شهيد مطهری دنبال می کردند اين بود که سخن ديگران را به گونه ای نقل می کردند که گويا نظريه خود آنان است. در احوالات شهيد مطهری آمده است وقتی ايشان ديدگاه ماترياليست ها را نقل می کرد به گونه ای زيبا نقل می کرد که خود آنها گفته بودند شهيد مطهری ديدگاه ما را از خود ما بهتر نقل می کند. ايشان سپس به نقد ديدگاه ماترياليست ها می پرداختند. آيت الله سبحانی نيز می فرمود: مرحوم آيت الله بروجردی يک روز نظر ديگران را نقل می کرد به گونه ای که ما تصور می کرديم ايشان آن نظريه را قبول کرده است اما در جلسه بعد به نقد آن نظريه می پرداختند.

بر اين اشکال دو جواب از سوی شارح مواقف داده شده است. وی می گويد:

«ما يبين فيه مبادی العلم الشرعی لايجب أن يكون علما أعلى، و لا أن يكون علما شرعيا، للإطباق على أن علم الأصول يستمد من العربية و يبين فيها بعض مباديه». دو جواب ايشان چنين است:

الف) اين مساله مورد پذيرش عالمان است که مبادی يک علم در خود آن علم مورد بحث قرار گيرد کما اينکه در علم اصول فقه از علوم عربی مانند لغت و ادبيات و معانی و بيان استفاده می شود (البته طبق اين شاخص که دين سه بخش است اعتقادات و اخلاقيات و احکام، و ادبيات جز علم دينی به شمار نيايد).

ب) مبادی يک علم به دو شرط می تواند در همان علم مورد اثبات قرار گيرد: اول اينکه مبدئيت آن مساله نسبت به همه مسائل آن علم نباشد، و دوم اينکه اثبات آن مبدا متوقف بر اثبات خود نباشد. تفتازانی در اين باره می گويد: « فهذا يكون مبدأ باعتبار، و مسألة باعتبار، كأكثر مسائل الهندسة و ككون الأمر للوجوب فإنه مسألة من الأصول، و مبدأ لمسألة وجوب القياس تمسكا بقوله تعالى: فَاعْتَبِرُوا »[6] .

اشکال دوم:

اشکال ديگر اين ديدگاه اين است که در هيچ يک از علوم از هل بسيطه آن علم بحث نمی شود بلکه از هل مرکبه سخن به ميان می آيد. مثلا در علم تفسير اثبات نمی شود که قرآن وجود دارد يا نه بلکه بحث درباره فهم قرآن است. موضوع علم يا بايد بديهی باشد مانند موضوع فلسفه که «موجود» است و امری بديهی است و يا در علم ديگری اثبات شود. حال اعلی مساله علم کلام اثبات وجود واجب تعالی است. اگر موضوع آن را ذات و صفات الهی بدانيم چگونه می پذيريم که در اين علم از هل بسيطه خود بحث شده باشد.

قاضی ارموی که موضوع علم کلام را ذات و صفات الهی دانسته، خودش از ديدگاه خويش دفاع کرده می گويد: وجود الهی امری بديهی است و نيازی به اثبات ندارد . آنچه در اين زمينه در علم کلام بيان می شود برای بيان تفصيلی آن است.

برخی اشکال کرده اند که چگونه می توان وجود الهی را امری بديهی دانست در حالی که در اين مساله اختلاف فراوانی وجود دارد. اين اختلافات گويای عدم بداهيت آن است. بررسی اين اشکال و ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده دنبال می شود.

 


[1] شرح المواقف، ‌ میر سید شریف ایجی، ‌ ج1، ص42، ط: الشریف الرضی. ؛ شرح المقاصد، سعد الدین تفتازانی، ‌ ج1، ص167، ط: شریف الرضی
[2] کشف الظنون، حاجی خلیفه، ج2، ص1503.
[3] الاشاره فی علم الکلام، فخر الدین رازی، ص29.
[4] غایه المرام، سیف الدین آمدی، ص13، ط: دار الکتب العلمیه.
[5] شرح المواقف، میر سید شریف ایجی، ص43، ط: الشریف الرضی.
[6] شرح المقاصد، سعد الدین تفتازانی، ج1، ص183، ط: الشریف الرضی.