درس کلام استاد ربانی

96/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علم دينی در نگاه حضرت آيت الله جوادی آملی

منابع دينی و در بر داشتن اصول و قواعد همه علوم

 

1. آيا دليل عقلی بر ضرورت بيان علوم مختلف در دين هست؟

در جلسه قبل بررسی شد که از نظر عقلی دليلی که در باب ضرورت نبوت بيان شده دلالتی بر اشتمال دين بر علوم طبيعی ندارد . آنچه اين برهان بيان می کند آن است که دين و شريعت الهی مشتمل بر معارفی است که بدون وحی برای بشر قابل فهم نيست.

خدای متعال برای سعادت بشر دين را تشريع کرده اما غالب آموزه های آن توسط عقل قابل فهم نيست و لذا ضرورت پيدا می کند به مقتضای حکمت الهی راه ديگری که وحی است برای رساندن دين به بشر قرار داده شود.

اکنون بايد ديد دين چيست؟ قبلا بيان شد که دين همان تشريع يعنی بايدها و نبايدهای اعتقادی، اخلاقی و رفتاری است و مربوط به حوزه تکوين نمی شود.

فلاسفه و متکلمين بر ضرورت نبوت دو گونه برهان اقامه کرده اند. برهان فلاسفه بر اين پايه استوار است که انسان ضرورتا دارای يک زندگی اجتماعی و مدنی است و اين زندگی بدون قانون امکان پذير نيست. قانون کامل و جامع نيز تنها از جانب خداوند ممکن است. پس بايد اين قانون را خدای متعال جعل کرده و از طريقی به بشر رسانده باشد. اين برهان عمدتا به حيات دنيوی و اجتماعی بشر نظر دارد .

برهان متکلمين نيز عمدتا مربوط به حيات اخروی است. آنان گفته اند: بشر برای رستگاری اخروی خلق شده است و عقل او نمی تواند راه اين رستگاری را در بسياری از موارد بفهمد و لذا بايد از راه وحی و نبوت اين طريق در اختيار بشر قرار گيرد.

در جمع بندی اين دو برهان به اين امر می رسيم که انسان به جهت نارسايی در دستيابی به سعادتمندی (اعم از سعادت مندی فردی يا اجتماعی) نيازمند دستگيری وحی است. اما ديگر در اين برهان، ضرورت بيان حرفه ها و صنايع و علوم تجربی نيامده است.

آنچه بيان شد مربوط به جنبه بالذات و بالاصاله حوزه رسالت انبيا است اما ممکن است از جنبه ثانوی بيان برخی از علوم در برخی زمان ها و مکان ها ضرورت پيدا کند.

حاصل آن که برهان عقلی و آنچه متکلمين و فلاسفه به عنوان اولی بيان کرده اند شامل مباحث صنايع و اختراعات نمی شود و اگر نکاتی در اين زمينه در مقاطعی از سوی انبياء الهی بيان شده از باب مقدمه و ثانوی است.

 

2. آيا دليل نقلی بر ضرورت بيان علوم مختلف در دين هست؟

شاخص ترين دليل در اين باره آيه شريفه: ﴿وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَی‌ء﴾[1] است. مشهور مفسرين در تفسير اين آيه شريفه گفته اند: مراد از «کل شی» همه آن چيزی است که قرآن عهده دار بيان آن شده است. اما چه چيزی بر عهده کتاب است؟ خود قرآن کريم مساله هدايت و راهنمايی و بيان راه را رسالت خود می داند: ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدى‌ وَ الْفُرْقان[2] و يا می فرمايد: ﴿هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقينَ﴾.[3] بنابراين ديگر در قرآن کريم مثلا روش پخت قرمه سبزی و يا دوختن انواع لباس و مانند آن نيامده است.

مرحوم علامه طباطبايی در «الميزان»[4] در اين باره می فرمايد: مفسرين اطلاق آيه را قيد زده اند اما در رواياتی که از ائمه اطهار (ع) به ما رسيده مساله به صورت وسيع بيان شده و آمده است که در قرآن علم ما کان و ما يکون الی يوم القيامه آمده است و ائمه اطهار (ع) نيز فرموده اند که ما آن علوم را می دانيم. اگر اين روايات صحيح باشد معلوم می شود که قرآن کريم دو شيوه بيان دارد:

1. بيان لفظی کلمات که راه فهم آن برای عموم مردم باز است. در اين بيان ديگر کل علوم نيست بلکه معارفی بيان شده که در راستای هدايت و راهنمايی بشر است.

2. بيان باطنی و رمزی قرآن کريم که در بر دارنده همه معارف بوده و تنها ائمه اطهار (ع) از آن آگاهی دارند.

آيه ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون[5] مربوط به فهم باطنی قرآن کريم است. در روايتی از امام حسين (ع) آمده است که فرمود: « كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ- عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ- فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ- وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاء»[6] . در روايت آمده است که حضرت رسول (ص) حقايقی را از قرآن کريم می فهميدند که جبرئيل که آورنده وحی بود آن را متوجه نمی شد. امام صادق (ع) فرمود: « رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ »[7]

آيت الله جوادی در کتاب «فلسفه حقوق بشر» درباره جامعيت قرآن کريم بيانی دارند که البته تصريح به علوم نکرده اند اما به صورت مطلق بيان کرده اند که قرآن نسبت به معارف جامعيت دارد. «طبق روايات ما ارائه اصول در همه زمينه ها توسط کتاب و سنت صورت پذيرفته است و از سوی ديگر به مجتهدان دستور داشته شده که شاخه و فروع را متناسب با نياز هر زمان از آن اصول استنباط کند».[8] وی برای اثبات اين مطلب به ده روايت استناد کرده اند که در ادامه به بررسی آنها می پردازيم:

1. امام صادق (ع) : « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْيَانَ كُلِّ شَی‌ءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْعِبَادُ حَتَّى لَا يَسْتَطِيعَ عَبْدٌ يَقُولُ لَوْ كَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِی الْقُرْآنِ- إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِيه‌»: به راستى خداى تبارك و تعالى قرآن را براى بيان هر چيز فرو فرستاده تا آنجا كه- بخدا- چيزى را وانگذارده كه بندگان بدان نيازمند باشند و تا آنجا كه هيچ بنده‌اى نتواند بگويد كاش اين هم در قرآن بود مگر اينكه آن را هم خدا در قرآن فرو فرستاده است.

با دقت در روايت بدست می آيد که منظور بيان تشريع است نه تکوين زيرا لحن آيه لحن احتجاج است در حالی که عالم تکوين از اختيار بشر خارج است. اين روايت اگر معارف در قرآن نمی آمد ممکن بود فردی در روز قيامت احتجاج کند که من بدان خاطر به اين کار عمل نکردم که در قرآن نيامده بود و عقل من هم آن را نمی فهميد. پس اين کلمه قرينه است که مراد تشريعيات است.

نکته: تبيان بودن قرآن دو گونه است: گاه بيان تفصيلی است و خود صور های مساله را بيان می کند و گاه بيان اجمالی است اما خودش آدرس پيامبر برای فهم تفصيلی آن به ما داده است.

2. امام باقر (ع): « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَدَعْ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْأُمَّةُ إِلَّا أَنْزَلَهُ فِی كِتَابِهِ وَ بَيَّنَهُ لِرَسُولِهِ ص وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَی‌ءٍ حَدّاً وَ جَعَلَ عَلَيْهِ دَلِيلًا يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ عَلَى مَنْ تَعَدَّى ذَلِكَ الْحَدَّ حَدّا»: عمر بن قيس گويد: از امام پنجم (ع) شنيدم مى‌فرمود:

به راستى خداى تبارك و تعالى چيزى كه امت بر آن نيازمند باشند وانگذاشته جز آنكه در كتابش نازل كرده و براى رسولش بيان‌ نموده و براى هر چيزى حدى مقرر ساخته و دليلى كه بر آن رهنمائى كند مقرر كرده و هر كس هم از آن حد و قانون تجاوز كند برايش حد و كيفرى مقرر ساخته‌.

اين روايت نسبت به روايت قبل در مورد اينکه رسالت دين بيان مسائل هدايتی است گويا تر است. در اين روايت کلمه «امه» آمده است که به معنای مجموعه ای است که هدايت برای آن ها آمده است. مراد از حدود الهی نيز همان تکاليف الهی است مثلا روزه يک تکليف الهی است که دارای حد و حکم و قانون است و بيان شده از چه موقع تا چه موقع بايد امساک صورت گرفته و چه مسائلی در آن رعايت شود. حتی اگر کسی از اين حد و قانون تجاوز کند باز حد و قانون کفاره و قضا برايش وضع شده است. اين قرينه نشان می دهد که سخن در باب تشريع و تکليف است.

3. امام صادق (ع): « مَا خَلَقَ اللَّهُ حَلَالًا وَ لَا حَرَاماً إِلَّا وَ لَهُ حَدٌّ كَحَدِّ الدَّارِ فَمَا كَانَ مِنَ الطَّرِيقِ فَهُوَ مِنَ الطَّرِيقِ وَ مَا كَانَ مِنَ الدَّارِ فَهُوَ مِنَ الدَّارِ حَتَّى أَرْشُ الْخَدْشِ فَمَا سِوَاهُ وَ الْجَلْدَةِ وَ نِصْفِ الْجَلْدَة»: هيچ حلال و حرامى نيست جز آنكه مانند خانه حدى دارد، آنچه از راه است به راه تعلق دارد و آنچه از خانه باشد به خانه، تا آنجا كه غرامت خراش به ناحق را معين كرده و جنايات ديگر را، و براى حد و تأديب تا يك شلاق و نصف شلاق را هم معين كرده‌.

کلام ائمه اطهار (ع) مانند قرآن کريم «يفسر بعضها بعضا» است. با در کنار هم قرار دادن اين روايت با روايت های قبلی معلوم می شود که مراد از آن ها همان حلال و حرام الهی بوده است. و لذا اين روايت قرينه ای است که معنای روايات قبل را بيان می کند.

4. امام صادق (ع) : « مَا مِنْ شَی‌ءٍ إِلَّا وَ فِيهِ كِتَابٌ أَوْ سُنَّة»: چيزى نيست مگر آنكه در باره او قرآن يا سنت وجود دارد.

با توجه به قرينه بودن روايات قبل و اينکه مرحوم کلينی اين روايات را در يک باب قرار داده معلوم می شود که مضمون آن ها مربوط به تشريعيات است .

5. امام باقر (ع): « إِذَا حَدَّثْتُكُمْ بِشَی‌ءٍ فَاسْأَلُونِی مِنْ كِتَابِ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ فِی بَعْضِ حَدِيثِهِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص نَهَى عَنِ الْقِيلِ وَ الْقَالِ وَ فَسَادِ الْمَالِ وَ كَثْرَةِ السُّؤَالِ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَيْنَ هَذَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- ﴿لا خَيْرَ فِی كَثِيرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَيْنَ النَّاسِ﴾ وَ قَالَ ﴿وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً﴾ وَ قَالَ ﴿لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُم»: هر گاه به شما از چيزى باز گفتم از كتاب خدا مرا بپرسيد (يعنى دليل آن را از قرآن بخواهيد) سپس در ضمن حديثش فرمود: به راستى رسول خدا (ص) از قيل و قال و تباه كردن مال و بسيار پرسيدن غدقن كرده. به او عرض شد: يا بن رسول الله همين در كجاى قرآن است؟ فرمود: خداى عز و جل (114 سوره 4) مى‌فرمايد: «در بسيارى از نجواهاى (تو گوشى‌ها) آنها خيرى نيست مگر آنكه دستور دهد به صدقه يا كار خير يا اصلاح ميان مردم» و فرموده (5 سوره 4): «ندهيد به سفيهان اموال خود را كه خدا آن را وسيله بقاى زندگى شما ساخته» و فرموده (101 سوره 5): «نپرسيد از چيزهائى كه اگر به شما اظهار شود بدتان آيد».[9]

انشاء الله ادامه روايات در جلسه آينده بيان می شود .


[1] نحل/سوره16، آیه89.
[2] بقره/سوره2، آیه185.
[3] آل عمران/سوره3، آیه138.
[4] المیزان، علامه طباطبایی، ج12، ص324-325، ط: جامعه مدرسین.
[5] واقعه/سوره56، آیه79.
[6] بحارالانوار، علامه مجلسی (ره)، ج75، ص278، ط: اسلامیه.
[7] کافی، مرحوم کلینی، ج1، ص403، ط: اسلامیه.
[8] فلسفه حقوق بشر، آیت الله جوادی، ص119-124، ط: اسراء.
[9] الکافی، مرحوم کلینی، ج1، ص59 -60، باب الرد الی الکتاب و السنه، ط: اسلامیه.