درس کلام استاد ربانی

96/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علم دينی در نگاه حضرت آيت الله جوادی آملی

استدلال آيت الله جوادی بر بيان علوم تجربی در دين

ايشان فرمودند منابع نقلی دين يعنی قرآن و روايات بايد مشتمل بر اصول و قواعد کلی علوم باشد زيرا در غير اين صورت دين نمی تواند در ايجاد تمدن نقش آفرين باشد.

در اين باره گفته شد با توجه به اينکه اولا: ايشان معتقدند مراد از دين در بحث علم دينی، معنای جامع آن است که همه علوم را در بر می گيرد؛ ثانيا: تاکيد کردند که عقل (اعم از تجريدی و تجربی) در کنار نقل از منابع معرفتی دين به شمار می آيد، ديگر چه لزومی دارد که معتقد باشيم بايد اصول و قواعد کلی علوم در نقل آمده باشد. اگر فهم و درک اين اصول توسط شارع به عقل نيز سپرده شده باشد هدف محقق خواهد شد. بنابراين درست است که دين در تمدن سازی نقش دارد اما اين نقش گاه از منابع نقلی و گاه منابع عقلی تامين می شود.

 

حضرت آيت الله جوادی فرمودند: صرف اين که نقل به تشويق علم آموزی بسنده کند تا فرد از فرهنگ بيگانه علم را کسب کند کافی نيست زيرا اولا بحث فرهنگ بيگانه مطرح است؛ ثانيا ملاکی برای تميز خوب و بد آن ها وجود ندارد. بنابراين بايد معتقد شد که دين برای علوم ضوابطی را بيان کرده است.

اما اين سخن قابل مناقشه است زيرا اولا مساله فرهنگ غير از علم است و ملازمه ای نيست که هر جا فرهنگی باشد لزوما علم آن جا نيز مشوب از آن فرهنگ شده است، بلکه علم قابل تهذيب و پالايش است و می توان عقايد و باورهای نادرست را از متن علم جدا کرد. در روايت آمده است: «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاق‌»[1] . مثال زده اند که اين مساله همانند قرار گرفتن گوهری در دهان سگ است که با آب دهان او آميخته و آلوده شده است، اما اين آلودگی ظاهری بوده و می تواند بعد از تطهير مورد استفاده قرار گيرد. در دوران ما جمهوری اسلامی توانسته است پهباد آمريکايی را از آسمان شکار کرده و سپس توسط مهندسی معکوس آن را بازسازی کند و برای اهداف صحيح و اسلامی مورد استفاده قرار دهد.

نکته ديگری که ايشان فرمودند اين است که گرفتن اين علوم از ديگران، در صورت نبودن اصول آن ها در دين ضابطه ای ندارد در حالی که چنين نيست. بايدها و نبايدهای اعتقادی، اخلاقی، فقهی و حقوقی، معيارهای هستند که توسط آنها علوم مورد سنجش قرار می گيرند. به عنوان نمونه می توان از مساله دمکراسی که در ادبيات نظام سياسی جديد مورد توجه است ياد کرد. اين سبک نظام سياسی از قرن 17 به بعد توسط برخی متفکران غربی مطرح شده است و دارای ويژگی های مثبت و ويژگی های منفی است. يکی از جنبه های مثبت آن مساله قانون مداری در آن است. روشن است که دين اسلام نيز از اين ويژگی مثبت برخوردار بوده و استقبال می کند کما اينکه پيامبر اکرم (ص) همانند ساير شهروندان ديگر در برابر قانون الهی مساوی بودند.

جنبه ديگر مثبت دمکراسی غربی، وجود يک فرد يا نهاد برای گرفتن تصميم نهايی است. اين ويژگی نيز مورد پذيرش است. حال می توان جنبه های مثبت دمکراسی را گرفته و جنبه های منفی آن را کنار زد.

 

آيا برهان عقلی بر بايستگی وجود اصول علوم در منابع دينی وجود دارد؟

برای جواب به اين سوال بايد به سراغ ادله ضرورت نبوت برويم. برهانی که در اين باره بيان شده از اين قرار است:

    1. خدای متعال بشر را برای رسيدن به کمال و سعادت آفريده است.

    2. عقل بشر برای فهم همه بايدها و نبايدهای هدايتی که باعث سعادت و کمال اوست ناکافی است.

    3. مقتضای حکمت خدای حکيم آن است که اين نياز هدايتی را با ارسال انبياء تامين کند.

عقل بشر در مواردی قصور معرفتی دارد و مسائلی را نمی فهمد و در مواردی نيز توانايی لازم برای ايجاد انگيزه را ندارد، اما اگر فردی که دارای معجزه است و از سوی خداوند آمده است اين امور را بيان کند، فرد را بر انگيخته و باعث ايجاد انگيزه در او می شود و لذا معرفت های تنبيهی انبياء همانند معرفت های تاسيسی آن ها در امر هدايت بشر ضروری است.

دانسته های عقل در حوزه عباديات بسيار محدود و کم است و تنها می تواند کلياتی را بفهمند. همين مساله در مورد معاد و جزئيات آن نيز صادق است.

اکنون سوال اين است که دانسته های که عقل می تواند در حوزه علوم تجربی به دست آورد چه مقدار در امر هدايت او لازم است؟ بخش اولی هدايت گری مساله جهان شناسی در اختيار همه قرار دارد اما دانش های بيشتر جنبه کمالی داشته و جز ضروريات نيست.

راهکار درستی که می توان در اين زمينه بيان کرد توجه به اصل اوليه و ثانويه و تفکيک آنها است به اين صورت که بگوييم: دانش بشر نسبت به پديده های طبيعی در آغاز خيلی کم و ساده بوده و دستش در امر معاش خالی بوده است و لذا در مراحل اوليه ی بعثت نيازمند دستگيری توسط انبياء در اين باره بوده است. در اينجا است که دين وارد ميدان شده و به مقتضای رحمت و حکمت الهی آموزه هايی را در اين زمينه بيان کرده است. سپس با برطرف شده اين نيازها و توانمندی عقل برای حل نيازهای جديد، شناخت اين مسائل به عقل واگذار شده است.

يکی از بحث های که در ميان متفکران دينی مطرح شده اين است که آيا انبياء الهی و معصومين علاوه بر اطلاع از شريعت و دين بايد نسبت به علوم و حرفه های مختلف نيز آگاهی داشته باشند؟ در اينجا دو ديدگاه مطرح شده است: برخی گفته اند: هر چند آنان از اين علوم آگاه بودند اما لازم نيست آن را داشته باشند. برخی ديگر گفته اند دانستن اين علوم برای آنان ضروری است. در مقام داوری ميان اين دو ديدگاه می توان گفت: به حکم اولی حق با ديدگاه اول و به حکم ثانوی حق با ديدگاه دوم است. مثلا اگر از امام معصوم در باره مساله ای با زبان خاصی سوال شود و کسی نباشد که آن را ترجمه کند و امام نتواند به او پاسخ دهد، امر هدايتی او مورد نقص قرار می گيرد. بنابراين امام بايد توانمندی بر اين علوم داشته باشد و اين همان تعبيری است که امام صادق (ع) فرمود: «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عُلِّم‌»[2] : امام به محض اينکه بخواهد مطلبی را بداند خدای متعال او را آگاه می کند.

نمونه ديگر اينکه اگر مواردی پيش بيايد که امام به جهت ندانستن علمی نتواند جلوی توطئه ای را بگيرد در اين صورت غرض از نياز به امام مخدوش خواهد شد. پس به جهت ثانويه اين دانستن اين علوم لازم می شود.

به جهت همين عدم ضرورت اوليه بوده است که در ميان ائمه تنها امام صادق (ع) علم شيمی را به افراد محدودی از شاگردان خود آموخت. اما در مورد اعتقادات و اخلاقيات و احکام همه معصومين بدون استثناء به اين امر پرداخته اند. اين مساله نشان می دهد که امام بما هو امام لازم است عقايد و اخلاق را به مردم بياموزد اما امام به ما هو امام لازم نيست علم شيمی را درس دهد.

در تاريخ آمده است که برخی از انبياء به جهت ضرورت، وارد بيان برخی از علوم شده اند ما رسالت اصلی آن ها همان بيان شريعت بوده است. قرآن کريم وقتی وظيفه و نقش انبياء را بيان می کند چنين می فرمايد: ﴿كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ﴾[3] ، ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[4] ، ﴿وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی‌ كانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[5] .

بنابراين روشن شد که بيان علوم طبيعی و تجربی در ابتدا برای انبياء‌ لازم بوده است اما همين که جلوتر می آييم نه تنها ديگر بيان آنها ضرورتی ندارد بلکه چه بسا صلاح نيز نباشد زيرا جلوی شکوفايی عقل را می گيرد.

 

بيان فوائد نبوت در کلام فخر رازی و خواجه نصير

فخر رازی در کتاب «المحصل» برای نبوت 11 فايده بيان کرده است. خواجه نصير الدين اين فايده ها را غربال و در چند دسته خلاصه کرده و گفته است: برخی از اين فوايد در مورد انبيا لازم و ضروری است. برخی ديگر ضرورتی ندارد اما بيان آنها مفيد است. و دسته سوم نه تنها ضروری ندارد بلکه بيان آنها فايده ای هم ندارد. ايشان در جمله زيبايی می فرمايند: « و أمّا فوائد البعثة التی عدّها فنقول: ضرورة وجود الأنبياء لتكميل الاشخاص بالعقائد الحقّة و الأخلاق الفاضلة و الافعال المحمودة النافعة لهم فی عاجلهم و آجلهم و تكميل النوع باجتماعهم على الخير و الفضيلة، و تساعدهم فی الامور الدينيّة و سياسة الخارجين عن جادّة الخير و الصلاح، و باقى الوجوه الّتی عدّها، فلبعضها زيادة فی المنفعة و بعضها ممّا لا فائدة فی إيراده، فانّ الأنبياء عليهم السّلام لم يعلّمونا الطبّ و لا طبائع الحشائش و لا طبائع درجات الفلك و لا رصد عطارد، و لا أكثر الصناعات» ضرورت وجود انبياء برای دو امر است: 1. تکميل افراد بشر در حوزه عقايد حقه و اخلاق فاضله و افعال پسنديده که برای دنيا و آخرت آنها نافع باشد؛ 2. تکميل نوع به جمع کردن آنها بر خير و فضيلت، ياری رساندن آنها در امور دينی و نشان دادن اموری که آنها را از جاده خير و صلاح خارج می کند. ايشان سپس می فرمايد اما مابقی وجوهی که فخر رازی گفته است بعضی فضل و کمال به شمار می آيد و برخی فايده ای در گفتن آنها نيست زيرا انبياء الهی نيامده اند تا علم طب و نجوم و رصد عطارد و ساخت صنايع را به ما بياموزند.

 

آيا قرآن و روايات مشتمل بر اصول علوم است؟

سوال ديگری که بايد مورد بررسی قرار گيرد اين است که آيا اصول و قواعد علوم در آيات و روايات آمده است يا نه؟ در اين زمينه بايد چنين آياتی مورد بررسی قرار گيرد: ﴿وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَی‌ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‌ لِلْمُسْلِمين‌﴾[6] . انشاء الله در جلسه آينده ادامه بحث بيان می شود .


[1] نهج البلاغه، مرحوم سید رضی، حکمت 80، ص481، ط: هجرت.
[2] الکافی، مرحوم کلینی، ج1، ص258، ط: اسلامیه.
[3] بقره/سوره2، آیه213.
[4] حدید/سوره57، آیه25.
[5] اعراف/سوره7، آیه157.
[6] نحل/سوره16، آیه89.