درس کلام استاد ربانی

95/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سنت گرايی در انديشه دکتر نصر

بررسی ويژگی های سنت گرايی

در جلسات قبل برخی از ويژگی های سنت از نظر سنت گرايان بر اساس آنچه دکتر نصر بيان کرده بود مطرح شد. اين ويژگی ها از اين قرار است:

1. تعريف سنت: سنت عبارت است از حقايق و اصولی که منشا الهی داشته و توسط شخصيت های برجسته مطرح شده است.

2. رابطه سنت با حکمت خالده: اصطلاح حکمت خالده در دهه های اخير و ظاهرا توسط «فردريک شوان» مطرح شده است. در مورد اينکه آيه نسبت سنت و حکمت خالده عينيت است يا تغايری بين آنها برقرار است، از تامل در عبارات دکتر نصر بدست می آيد که عنصر حکمت خالده با جنبه های ذوقی و شهودی همراه است اما سنت اين گونه نيست.

3. مقايسه سنت و دين: ايشان در اين باره گفتند: هر کدام از دين و سنت يک تعريف عام و يک تعريف خاص دارد. اگر هر دو را تعريف عام کنيم و يا هر دو را تعريف خاص و مربوط به يک بخش کنيم در اين صورت سنت و دين مترادف هم خواهند بود. اما اگر يکی را عام و ديگری را خاص معنا کنيم در اين صورت اعم و اخص خواهند بود. دين در تعريف عام عبارت است از حقايق و اصولی که از مبدا آسمانی نازل شده است و شامل جنبه های کاربردی آن نيز می شود. اما تعريف خاص آن تنها شامل بخش اول يعنی حقايق و اصول وحيانی و يا بخش دوم يعنی جنبه کاربردی آن می شود. سنت نيز همان طور دارای همين دو تعريف است. سنت به معنای خاص آن گاه به معنای حقايق و اصول آسمانی است و گاه به معنای قالب هايی است که آن حقايق آسمانی در آن تبلور يافته است.

4. رابطه سنت و امر قدسی: حاصل آنچه در اين باره بيان شد اين بود که امر قدسی بر اساس شاخص ارتباط و اتصال با حقيقت سرمدی و لايتغير شناخته می شود. هر آن چيزی که به آن حقيقت سرمدی انتساب داشته باشد آن را امر قدسی گويند. اصل آن حقيقت سرمدی قداست بالذات و امور مرتبط با او قداست بالغير دارند.

در همه اديان حتی اديان ابتدايی نيز مساله قدسيت وجود داشته است. يکی از تعاريفی که برای دين بيان شده قرار دادن قداست به عنوان عنصر مشترک همه اديان ابراهيمی و غير ابراهيمی با اختلاف مراتب آن است .

در تفکر اسلامی نيز مساله قداست مطرح است، مانند اينکه گفته شده: بيت الله، کلام الله، ايام الله، خليفه الله و غيره. همه موجودات در يک انتساب عام به خدای متعال مرتبط می شود زيرا همه فعل الهی هستند و از اين جهت قدسی خواهند بود، اما يک انتساب خاص نيز برخی دارند که به صورت ويژه منتسب می شوند. مانند اينکه خدای متعال با همه چيز معيت دارد ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[1] اما يک معيت ويژه نيز با مؤمنين دارد.

نکته:

يکی از مؤلفه های مهم مدرنيته و تجددگرايی مساله انتقاد است. آنان می گويند نبايد جزم گرا بود بلکه بايد همه چيز را مورد نقد قرار داد. حال وقتی به سراغ ايسم های خود آنها می رويم می گويند اينها ديگر قابل نقد نيست. و يا می گويند همه چيز نسبی است جز آنچه ما می گوييم و نه تنها اصول ما ثابت است بلکه همه دنيا نيز بايد آنها را قبول کنند و الا غير مدرن هستند. پسا مدرنيسم ها بر اساس همين اصل نقادی، خود مدرنيته را مورد نقد قرار داده اند.

اکنون در دنيای غرب برخی مجرمان با آمپول و مانند آن اعدام می شوند اما همين که در کشور های ديگر چوبه دار برای اعدام مجرمين خطرناک قرار داده می شود، آن را خلاف حقوق بشر می دانند. چگونه است که اعدام شما با آمپول ضد حقوق بشر نيست؟ اگر اشکال شما بر سر شکل آن است، اساسا اعدام با چوبه دار جنبه بازدارندگی بهتری دارد.

شهيد مطهری در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» می فرمايد: اعلاميه حقوق بشر که اکنون جوامع ديگر را با آن می سنجند، چگونه نوشته شده است؟ عده ای به صورت گزينشی دور هم جمع شده و با قيام و قعود آن را نوشته اند. اما مگر می توان حقوق بشر را با رای گيری مشخص کرد؟ حقوق بشر بر اساس تفکر فلسفی شکل می گيرد و لذا ابتدا بايد مشخص شود که بشر چيست تا حقوق آن معلوم شود. بايد فيلسوفان و متفکران و نمايندگان اديان مهم جمع شده و آن را بنويسند. آنان می گويند اين لباسی که دوخته شده را بايد به زور بر تن خود کنيد و الا چماق است. اکنون وحشی تر از آل سعود غير از اربابان آنان نيست. اما جای تعجب دارد که اينان اخيرا رئيس کميسيون حقوق بشر سامان ملل شده اند. آيا اين مساله مضحک نيست؟

 

5. سنت و ساحت های گوناگون

سنت ها نسبت به همه انسان ها فراگير است و انسان ها نيز مختلف هستند و لذا سنت ها نيز دارای ابعاد مختلفی خواهد بود. همه اين ابعاد مختلف به دو بُعد کلی تقسيم می شود: بعد ظاهری و بعد باطنی. بعد ظاهری سنت مربوط به زندگی مادی انسان و بعد باطنی آن مربوط به ساحت درونی انسان است. مثال آن همانند دايره ای است که محيط و مرکز و شعاعی دارد. مرکز اين دايره همان باطن وجود انسان است و محيط آن رويه ظاهری زندگی اوست. شعاع های اين دايره نيز همان سنت ها هستند که از يک سو به محيط دايره که همان فرم زندگی ظاهری انسان است متصل هستند و از سوی ديگر به مرکز دايره يا همان بعد باطنی انسان متصل می شوند.

برای رسيدن به مرکز و عمق دايره حتما بايد از طريق سنت ها اقدام کرد و اگر کسی بخواهد اين سنت ها را کنار گذارد از اين دايره خارج شده است.

در ميان انسان ها تعداد کمی به سمت باطن توجه دارند و بيشتر آنها اساسا وارد اين ميدان نمی شوند. گروه ديگر کسانی هستند که بر مدار محيط دايره حرکت می کنند. اما عده ای نيز هستند که از اين دايره خارج شده اند. امام علی (ع) در کلامی مردم را سه دسته می دانند: «سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِی‌ءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِی النَّارِ هَوَى‌»[2] : برخى از مردم به سرعت به سوى حق پيش مى‌روند، كه اهل نجاتند، و بعضى به كندى مى‌روند و اميدوارند، و ديگرى كوتاهى مى‌كند و در آتش جهنّم گرفتار است.

به تعبير آقای نصر برخی افراد به عمق رفته و التزام کامل دارند. عده ای هم آن را طلب می کنند اما حرکت آنها کند است. اين ها کسانی هستند که در محيط دايره حرکت می کنند و اميد نجات آنها هست. اما گروه سومی هستند که از مدار اين دايره خارج شده اند، اينان کسانی هستند که از سنت ها بريده و حق را رها کرده اند. اينان در دنيا به حقيقت انسانيت نرسيده و در آخرت هم محرومند.

دکتر نصر در ادامه کلام خود نتيجه خوبی گرفته و می گويد: التزام به سنت برای همه حتی کسانی که به عمق رفته اند لازم است زيرا رها کردن سنت مانند رها کردن شعاع دايره است که باعث پرتاب شدن از دايره است. اگر کسی بخواهد در دايره انسانيت زندگی کند بايد شعاع ها را حفظ کند.

مرحوم علامه طباطبايی در جلد پنجم «الميزان» بحث تاريخی خوبی بيان کرده و فرايند و تحولات فکر و انديشه را از بعد از پيامبر اکرم (ص) تا زمان کنونی بيان می کنند. از جمله بحث عرفان را مطرح کرده و می گويند: اين عرفان در برخی ادوار به انحراف رفته است. عده ای به بهانه اين که به حقيقت رسيده اند شريعت را رها کرده اند. ايشان اين فکر را شديدا نقد کرده و می گويند: ظاهر و باطن دين دو رويه يک حقيقت است که رها کردن يک رو آن به معنای رها کردن اصل آن است.

دکتر نصر می گويد: امروزه تاکيد بر مساله سنت و ظاهر ضرورت يافته است زيرا افرادی يافت شده اند که به نام باطن گرايی، سنت های دينی را رها کرده اند. آنان می خواهند هم مدرن زندگی کنند و هم باطن را حفظ کنند در حالی که اين مساله ممکن نيست زيرا تحقق باطن بدون ظاهر ممکن نيست.[3]

اين همان معنويت منهای دين است که به نظر می آيد نقشه صهيونيسم برای تخريب دين است. آنان معنويت کاذب و بدلی را عرضه می کنند تا دين به انزوا رود. روشن است کسانی که دنبال اين معنويت ها می روند هرگز روحيه جهاد و شهادت طلبی و مبارزه با ظلم را نمی يابند.

 

6. گستره و قلمرو سنت .

گستره سنت ها به گونه ای است که همه شئون زندگی انسان اعم از فردی و اجتماعی را شامل می شود و حوزه های همانند معرفت، هنر، اخلاق، علوم تجربی و غير تجربی را در بر می گيرد. حتی زندگی سياسی سنت گرايان با متجددان فرق می کند. در دين اسلام و آيين يهود برای زندگی سياسی برنامه و قوانينی بيان شده است، اما در مسيحيت فعلی بحث شريعت بسيار ضعيف است. به همين خاطر است که سکولاريسم در کشورهای مسيحی جا افتاده اما در کشورهای اسلامی جا نيفتاده است. آيين مسيحيت در منابع دينی خود برای زندگی سياسی چيزی ندارند و آنچه در گذشته و دوران حاکميت کليسا داشتند قوانينی برگرفته از روم باستان و يا عرفيات خود آنها بود که جنبه دينی يافته بود.[4]

7. تقابل سنت گرايی با تجدد گرايی

دکتر نصر در ابتدا می گويد نقادی تجدد گرايی امروزه فراگير شده و از شاعران تا جامعه شناسان به نقد مدرنيته پرداخته اند. اما نقدی که سنت گرايان می گويند متفاوت است، زيرا برخورد ديگران تنها برخورد با معلول ها بوده است اما انديشه سنت گرايی بيش از هر چيز به مبارزه با ريشه ها پرداخته است علاوه بر اينکه ديگران تنها قصد تخريب مدرنيته را داشته اند اما سنت گرايی علاوه بر آن در صدد ساختن نيز بوده است.

وی می گويد: البته نقد مدرنيته به معنای نداشتن جنبه های مثبت آن نيست زيرا اساسا شر مطلق در عالم وجود ندارد و هر چيزی بالاخره دارای خيری است. مثلا از جمله محاسن مدرنيته نقد نظريه گناه جبلی است. مسيحيان می گفتند چون پدر اوليه همه انسان ها مرتکب گناه شده است هر فرزندی که متولد می شود گنهکار به دنيا می آيد. اما ديدگاه اسلام کاملا عکس آن است. در انديشه اسلامی «کل مولود يولد علی الفطره» است. پيروان مدرنيته نيز گفتند: سرشت انسان ها پاک است و بعدا آلوده می شود.

سخن درست ديگری که در مدرنيته بيان شده اين بود که گفتند انحرافات بشر مربوط به جهالت اوست. اين حرف نيز صحيح است زيرا از علم ضلالت بر نمی خيزد، اما اولا ساير عوامل انحراف در اين انديشه ناديده گرفته شده؛ ثانيا علم را منحصر در علوم سطحی دانسته اند.

بنابراين در مدرنيته سخنان خوب نيز هست اما نتيجه تابع اخص مقدمتين است. وی می گويد: پنج قرن است که بشر به بيراهه کشيده شده و به هلاکت می رود و در حال خودکشی جمعی است. البته در نظام های سنتی نيز عناصر نادرست وجود دارد اما تمدن های سنتی بالذات خوب هستند و شرهای آنها بالعرض است، اما مدرنيته بالذات شر است هر چند جنبه های مثبت نيز دارد.

 


[1] حدید/سوره57، آیه4.
[2] نهج البلاغه، سید رضی(ره)، خطبه 16، ص58، ط: هجرت.
[3] معرفت و معنویت، دکتر نصر، ص147-149.
[4] در این باره ر.ک: فلسفه دین، ‌علامه جعفری؛ آثار حضرت آیت الله جوادی؛ نقد مبانی سکولاریسم، اثر حضرت استاد .