درس کلام استاد ربانی

95/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سنت گرايی در انديشه دکتر نصر

در جلسه قبل درباره سنت و سنت گرايی آن گونه که دکتر نصر بيان کرده بود دو نکته بيان شد. در ادامه به بيان خلاصه آن نکات و نکات ديگری که وی بيان کرده می پردازيم.

1. تعريف سنت:

وی می گويد: سنت عبارت است از حقايق و اصولی که منشا الهی داشته و توسط افرادی همچون پيامبران يا رهبران اديان مختلف به بشر عرضه شده است[1] .

2. رابطه سنت و حکمت خالده:

وی در اين باره می گويد: در دهه های اخير از مفهوم سنت با مفهوم ديگری بنام حکمت خالده يا خرد جاويدان ياد شده است. اين حکمت خالده همان اصولی است که منشا الهی داشته و به ويژه در تفکر عقلی اسلامی مورد اعتنای زيادی قرار گرفته است.

«طی چند دهه گذشته برای افراد بسياری که جذب ندای سنت شده اند معنای سنت بيش از هر چيزی با حکمت جاويدان مرتب شده است که در دل هر دين قرار گرفته است و چيزی نيست مگر همان سوفيايی که به دليل برخورداری از منظر ذوقی در غرب و شرق عالم برترين دستاورد حيات بشر محسوب می شود».[2]

در حکمت خالده مساله ذوق و اشراق مطرح است که ديگر در بحث سنت مطرح نيست و لذا می توان گفت هر چند سنت و حکمت خالده در منشا آسمانی داشتن مشترک هستند اما اين همانی ميان آنها برقرار نيست.

 

3. رابطه سنت و دين

وی در اين باره می گويد: «اگر دين را چيزی بدانيم که انسان را با خدا و در عين حال انسان ها را با يکديگر به عنوان اعضای يک جامعه يا ملت قدسی يا چيزی که اسلام امت ناميده است پيوند می دهد، می توان آن را مبدا سنت ناميد. يعنی چيزی که سرآغازی آسمانی دارد و از طريق وحی حقايق و اصول معينی را متجلی می سازد که اطلاق و بکار گيری آنها سنت را تشکيل می دهد».

در ديدگاه وی دين عبارت است از معارف و دستوراتی که از مبدا آسمانی توسط وحی نازل شده و دو برنامه کلی را دنبال می کند: بيان و تنظيم پيوند ميان انسان و خداوند و ديگر برقراری پيوند ميان انسان ها به عنوان يک امت قدسی.

طبق اين معنا دين جنبه اصلی پيدا می کند و سنت که کاربرد و پياده سازی حقايق دينی است جنبه فرعی می يابد. بنابراين سنت در حقيقت کاربرد و تحقق عينی دين است.

وی در ادامه به بيان کاربرد ديگر سنت می پردازد و می گويد: «اما از منظری ديگر سنت مفهوم عام تری است که دين را هم شامل می شود». طبق اين بيان و بيان گذشته سنت در نظر دکتر نصر دو کاربرد عام و خاص دارد: کاربرد خاص آن به معنای بکارگيری حقايق دينی است و کاربرد عام آن شامل حقايق و اصول الهی و نيز بکارگيری آن ها می شود. به عبارت ديگر سنت هم جنبه تئوری و هم کاربردی و عملی را در بر می گيرد.

وی برای دين نيز دو کاربرد عام و خاص بيان می کند و می گويد: «برخی دين را در وسيع ترين معنای آن مشتمل بر اطلاق اصول وحيانی دين و نيز بسط و توسعه تاريخی آن می دانند که چيزی را که ما از سنت مراد می کنيم شامل می شود».[3]

طبق اين سخن دين نيز دو تعريف دارد: تعريف خاص که عبارت است از اصول و حقايق وحيانی که جنبه آسمانی داشته و برای برقرار کردن پيوند ميان انسان با خداوند و انسان با ديگران آمده است. تعريف عام دين نيز به معنای آن حقايق و معارف بعلاوه جنبه های تاريخی دين است.

بنابراين در اين مساله سه منظر وجود دارد:

الف) برای هر يک از دين و سنت تعريف خاص بگيريم. دين در اين تعريف ناظر به بُعد عمل و پياده سازی نيست و سنت نيز در معنای خاص ناظر به اصول و حقايق نيست. اگر دين و سنت را خاص بدانيم در اين صورت از هم مفارق هستند.

ب) اگر برای دين و سنت تعريف عام بگيرم؛ در اين صورت اين دو مترادف هم خواهند بود. دين مجموعه حقايق و اصول آسمانی بعلاوه جنبه های تاريخی آن است و سنت نيز در معنای عام همين تعريف را دارد.

ج) اگر يکی را عام و ديگری را خاص بدانيم در اين صورت اخص و اعم خواهند بود.

سنت در معنای خاص عبارت است از برداشت هايی که دين در قالب آن ها عرضه شده است، مثلا وقتی گفته می شود تمدن سنتی اسلام به معنای فرم ها و قالب هايی است که در آن عصر پياده شده است. اين معنای خاص دارای خاستگاهی است که همان حقايق و اصول الهی و آسمانی است.

در تعابير برخی آمده است که اسلام دو گونه است: اسلام ذاتی و اسلام تاريخی؛ اسلامی که از جانب خداوند آمده است، اسلام ذاتی است. اما اسلامی که قالب های تاريخی به خود گرفته است اسلامی تاريخی ناميده می شود مانند اسلامی که اخباريون مطرح کرده اند يا اسلامی که اصوليون مطرح کرده اند. توضيح اينکه در تاريخ اسلام قالب ها و رفتارهايی شکل گرفته که بر چسب اسلامی به خود گرفته است. امام راحل می فرمود: اسلام ناب و اسلام آمريکايی.

به نظر می آيد همه اين قالب های تاريخی، اسلام نيستند بلکه اسلام عبارت است از همان حقايق وحيانی، و ساير قالب هايی که صورت گرفته اموری مرتبط با اسلام اند.

 

4. رابطه سنت با امر قدسی

مطالبی که دکتر نصر در اين باره بيان کرده است در قالب چند نکته بيان می شود:

الف) سنت مستلزم امر قدسی است يعنی نمی شود سنتی باشد اما تهی از امر قدسی باشد.

ب) امر قدسی به قدری بنيان پذير است که تعريف پذير نيست. همانند واقعيت که از بس روشن است قابل تعريف نيست. وی می گويد: هر انسان عادی (يعنی کسی که تحت تاثير مدرنيته قرار نگرفته و فطرت خويش را از دست نداده است. به تعبير ديگر انسانی که آينه فطرتش غبار مدرنيته نگرفته) می تواند امر قدسی را درک می کند.

وی می گويد: «امر قدسی همانند حقيقت و واقعيت، بنيادی تر از آن است که قابل تعريف با جنس و فصل باشد».

ج) «انسان عادی همان گونه که فرق ميان واقعی و غير واقعی را می فهمد، فرق ميان امر قدسی و غير قدسی را می فهمد».

د) «انسان متجدد و سکولار قادر بر شناخت امر قدسی نيست و نسبت به آن بيگانه است».

ه) بهترين راه برای اينکه تصويری از امر قدسی داشته باشيم آن است که يک ذات لايتغير يا يک حقيقت سرمدی را در ذهن در نظر بگيريم و بگوييم امر قدسی چيزی است که به نحوی با او در ارتباط باشد. هر سخن، رفتار، انديشه، هنر و به طور کلی هر چيزی که با آن حقيقت سرمدی ارتباط پيدا کند قدسی خواهد بود، و اگر چيزی از آن گسيخته شود غير قدسی خواهد بود.

در اينجا يک امر قدسی بذات داريم که همان ذات ازلی است و يک امر قدسی بالغير داريم و آن هر چيزی است که به آن ذات ازلی انتساب پيدا کند.

و) طبق آنچه بيان شد فهم انسان نسبت به امر قدسی همان فهم او نسبت به ذات لايتغير سرمدی است.

ز) آن امر قدسی مبدا سنت می باشد و لذا به منزله خونی است که در رگ های سنت جاری است.[4]

نکته: اصطلاحاتی که دکتر نصر در نوشتار خويش بيان کرده اصطلاحاتی است که به دين و آيين خاصی اختصاص نداشته و فرا دينی و فرا مکانی است. وی خواسته به اين شکل ادبياتی را بکار گيرد که عام بوده و مرزها را در هم بشکند و ديگران نيز آن را بپذيرند.

 

5. ساحت ظاهری و باطنی سنت

دکتر نصر می گويد: «سنت متناسب با قابليت ها و نيازهای فکری و معنوی بشريت که حامل زمينی سنت است دارای و ساحت های گوناگون معنايی است و اين مقتضای سرشت فراگير سنت است».

ايده ای که وی بيان کرده است ايده خوبی است اما رهبری آن کار مشکل است زيرا بايد در عين فراگير بودن بتواند شاخص های خود را حفظ کند. مثلا اکنون انقلاب اسلامی ايران آرمان هايی را مطرح کرده است که اختصاص به ايران نداشته و فراتر از مليت و نژاد و مذهب است و باعث نجات و سعادت بشريت است. امام راحل آرمان هايی همچون مبارزه با ظلم و ستم، توجه به محروفين و مستضعفين و استکبار ستيزی را مطرح کردند. آرمان هايی که هر چند بر اساس آموزه های شيعی بنا شده است اما جهانی و فراگير است، و لذا فرمود: عيد شعبان تنها عيد شيعيان نيست بلکه عيد مستضعفين عالم است. به همين خاطر بود که همه آرمان های امام راحل را دوست می دارند.

نقل می کنند بچه های يکی از کشورهای آفريقايی در زمان حيات امام راحل به جهت علاقه ای که به ايشان داشتند نامه ای نوشته و درخواست کردند که ايشان يکی از پيراهن های خود را برای آنان ارسال کند.

بنابراين سنت گرايی آرمان خوب و بلندی است اما متفکران آن هيچ کدام ظرفيتی که بتوانند مديريت کلان آن به عهده بگيرند نداشتند و لذا جمعيت زيادی طرفدار آنها نشده و نوعا گفته شده که اين ايده در ميان نخبگان طرفدار داشته و در ميان توده مردم نفوذ نکرده است. اما سخنان و کلمات امام راحل وقتی بيان می شد در توده مردم نفوذ می کرد و قابل فهم برای همگان بود.

رهبری امام راحل کاری معجزه گونه بود. اما متاسفانه برخی ها چقدر در اين مسائل کج فهم اند. راديو نقل می کرد يکی از زنانی که گاه فعاليت سياسی انجام می دهد در جواب دانشجويی که پرسيده بود: چرا مسئولين ما مانند امام ساده زندگی نمی کنند، گفته بود: حسينيه جماران و آنچه به مردم نشان می دهند واقعيت زندگی امام نبوده است بلکه ايشان چند هزار متر زمين و چه داشتند.

اين سخن چقدر اشتباه است. آقای رسولی محلاتی مسئول امور مالی دفتر امام می گفتند: وقتی امام می خواستند به تهران بيايند خانه کوچکی برای ايشان تهيه کرديم. امام وقتی آن را ديدند چون کمی تشريفات داشت فرمودند: اگر تا 48 ساعت خانه ديگری که ساده باشد برايم تهيه نکنيد به قم می روم. در حالی که دکتر گفته بود هوای قم برای امام مضر است. به امام گفتيم: چه خانه ای برای شما تهيه کنيم؟ فرمود: مانند خانه پدر آقای محلاتی که بسيار ساده بود. آقای محلاتی می گويد: ما گشتيم تا نهايتا همين جماران را پيدا کرديم. وقتی خانواده امام را برای ديدن آن فرستاديم گفتند: اين که همانند خانه نجف است؛ خانه ای که ساليان غربت با سختی در آن زندگی کرديم. حاج احمد آقا می گويد: يا بايد اين خانه را قبول کنيم يا امام به قم می روند، لذا خانه را قبول کردند. اين شخصيت بزرگ امام راحل است. ما اميرالمومنين (ع) را نديده ايم و تنها درباره ايشان شنيده ايم. اما زيست امام راحل، علی وار بود. البته نه در حد آن حضرت، زيرا کسی نمی توانست در آن حد زندگی کند.

موقعی که امام راحل می خواستند بعد از تبعيد، به ايران بيايند، يک جوان تبريزی نذر کرده بود که اگر ايشان سالم بيايند ماشينی نو خريده و به ايشان دهند. وقتی امام به قم آمد، اين جوان از تبريز آمدند و به خدمت ايشان رسيدند و گفتند: من چنين نذری کرده ام و اکنون می خواهم آن را ادا کنم. امام فرمود: برای اينکه نذر شما قبول شود آن را از شما می پذيريم اما من نيز يک عهدی با خدای خود دارم و آن اينکه تا وقتی احساس نکنم که چيزی نياز دارم آن را تهيه نکنم. اکنون نيازی به ماشين ندارم لذا شما را وکيل می کنم تا اين ماشين را بفروشيد و با پول آن برای کسی که خانه ندارد خانه تهيه کنيد.

مقام معظم رهبری نيز همين گونه هستند.

دى شيخ با چراغ همى گشت گرد شهر كز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست‌

گفتند يافت مى‌نشود گشته‌ايم ما گفت آنچه يافت مى‌نشود آنم آرزوست[5]

مهاجرانی وزير دولت آقای خاتمی که به انگلستان گريخته است در جايی می گفت: من به عنوان منتقد آقای خامنه ای هستم اما ايشان در زندگی اقتصادی خود و وابستگانش نه تنها نقطه سياهی ندارد بلکه نقطه خاکستری هم ندارد.

بحث توجه نکردن به تجملات نکته مهمی است. دو چيز است که مردم از روحانيت نمی پسندند: يکی تجملات و ديگری مسائل اخلاقی است. مردم اگر خلاف آن را ببينند اصلا تحمل نمی کنند و بايد به چنين مردمی آفرين گفت که نبض آنان روحانی شناس است. اگر يک روحانی در مسائل سياسی گاه نظر مخالفی داشته باشد خيلی مردم را ناراحت نمی کند اما آنچه باعث ناراحتی آنان می شود انحراف اخلاقی و گرايش به تجملات است.


[1] معرفت و معنویت، دکتر حسین نصر، فصل دوم، ص131 - 136.
[2] معرفت و معنویت، دکتر حسین نصر، فصل دوم، ص136-141.
[3] معرفت و معنویت، دکتر حسین نصر، فصل دوم، ص142.
[4] معرفت و معنویت، دکتر حسین نصر، فصل دوم، ص145-147.
[5] دیوان شمس، مولوی.