درس کلام استاد ربانی

95/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظريه دکتر نصر و بررسی آن

نقدهای دکتر نصر بر علم و فنآوری جديد

سخن در بررسی نقدهايی بود که آقای دکتر نصر بر علم و فنآوری جديد وارد دانسته بود. در يک نگاه کلی اين انتقادها مربوط به دو حوزه است: يکی مربوط به پيامدهای دنيوی علم و فنآوری و ديگری مربوط به پيامدهای معنوی، اخلاقی و اعتقادی آن است. تفصيل اين نقدها از اين قرار است:

 

1. تعارض اهداف علم و فنآوری جديد با دين

همان طور که فرانسيس بيکن از موسسين علم جديد اذعان نموده است علوم جديد از جهت غايت و هدف با دين در تعارض است. کارنامه علمی علم و فنآوری در دنيای غرب نيز همين مطلب را تاييد می کند. علم جديد در صدد تسخير طبيعت و سلطه بر آن است و از اين طريق می خواهد بر ساير انسان ها سلطه پيدا کند خصوصا انسان هايی که از جهت مليت غير غربی هستند. اما از نظر اديان خصوصا اديان توحيدی، هدف علم قبل از هر چيز تعميق و توسعه شناخت انسان نسبت به آيات الهی است. روشن است که اين دو هدف کاملا در تعارض با هم هستند.[1]

 

2. تفاوت شالوده های ارزشی و فلسفی علم جديد و دين

دکتر نصر در اين باره می گويد: «بسياری از طرفداران اطاعت کورکورانه از علم و فناوری غربی به جای آنکه از ديدگاه اسلامی به نقد نظام ارزشی ضمنی در علم غربی بپردازند، چنين ادعا می کنند که اين نظام فارغ از ارزش است. آنان با اين ادعا ناآگاهی خود را از نسل کاملی از فيلسوفان و منتقدان غربی بر ملا می سازند که با استدلال های انکار ناپذير اين واقعيت را نشان داده اند که علم غربی، همانند ديگر علوم، مبتنی بر نظام ارزشی مخصوص و جهان بينی خاصی است که ريشه های آن فرض های خاص در مورد ماهيت واقعيت مادی، ذهن آگاه از اين واقعيت بيرونی و رابطه بين اين دو است».[2]

«لازم است شالوده های فلسفی علم جديد را از ديدگاه اسلامی بررسی کرد تا بتوان دقيقا به مسلمانان نشان داد که نظام ارزشی سازنده آن چيست و اين نظام ارزشی چگونه به تعارض، تکميل، يا تهديد نظام ارزشی اسلامی می پردازد که از نظر مسلمان از جانب خداوند نازل شده است و صرفا شکل انسانی دانش نيست تا بنا بر تعريف ناشی از خرد انسان و حواس پنجگانه وی باشد».

وی نتيجه اين سخن را اين می داند که نبايد تصور کرد که علم پديده ای جهان شمول است «متفکران مسلمان بايد از اين سخن دست بردارند که فيزيک جديد نه يک علم غربی بلکه يک علم جهانی است ... حتی اين واقعيت که اکنون جت بوئينگ 747 در ساموا، توکيو، پکن و همچنين اسلام آباد و تهران بر زمين می نشيند دليل بر جهانی بودن صرف آن نيست، بلکه اين هواپيما حاصل فناوری بر اساس ديدگاهی خاص نسبت به رابطه انسان با نيروهای طبيعی و محيط و درک خود انسان است».

خيلی از متفکران غربی نيز گفته اند که علم غربی دارای مبانی است که با ارزش ها در ارتباط است. آن جهان بينی سه مؤلفه دارد: نگرش به جهان طبيعت، نگرش به انسان و نگرش به رابطه ميان جهان و انسان. بنابراين بايد نظام ارزشی علم جديد را خوب بشناسيم تا بتوانيم آن را با نظام اسلامی مقايسه کنيم.

 

3. تفاوت در منابع معرفتی

علم جديد منبع معرفت را منحصر در حواس و عقل تجربی کرده است و منبع های وحيانی و الهامی را به رسميت نمی شناسد. دکتر نصر می گويد: «علم جديد چالشی مستقيم برای ديگر جهان بينی ها از جمله جهان بينی اسلامی است که دعوی شناخت واقعيت نه بر اساس عقل صرف بلکه بر مبنای وحی و الهام دارد».[3]

 

4. بحران اخلاقی ناشی از علم و فنآوری جديد

از جمله نقدهايی که آقای نصر در اين باره دارد که خيلی نيز وسيع مطرح کرده مربوط به پيامدهای اخلاقی حاصل از علم جديد است. اين پيامدها باعث شده از جهاتی اخلاق بشر دچار آسيب شود. وی اين تاثيرات را به دو گونه تقسيم نموده است: اول: تاثيراتی که علم و فنآوری به صورت مستقيم ايجاد کرده است مانند توسعه صنايع نظامی پيشرفته که باعث شده در جنگ هايی که واقع می شود به مدد اين صنايع کشتارهای فجيعی صورت گيرد. در حمله آمريکا به هيروشيمای ژاپن حدود 200 هزار نفر کشته شدند. دوم: تاثيراتی است که اين علم به صورت غير مستقيم به همراه داشته است مانند تخريب محيط زيست. حرص و ولع سيری ناپذير انسان در مقابل منابع تجديد ناپذير جهان اين خطر جدی را به همراه داشته است. گويا اين علم و فنآوری اخلاق اجتماعی انسان ها را نيز به هم زده است که نمونه آن را در گرايش افراد به سرقت و دزدی، ارتباط نامشروع مرد و زن، بيماری های جسمی و روحی و روانی می توان يافت.

وی سپس می گويد مبادا فکر کنيد که اين پيامدها به خاطر ضعف آيين مسيحيت است که نتوانسته انسان ها را هدايت کند بلکه اين ها آثار تکنولوژی غربی است که هر جا وارد شود، اين پيامدها را به همراه دارد.

دکتر نصر می گويد: «آنچه که ارتباط تنگاتنگی با مساله کلی ارزش ها دارد اخلاقيات است. نويسندگان متعددی از اخلاق گرايی افراد دانشمند و عدم تقصير آنان در استفاده غير اخلاقی از علم جديد سخن گفته اند. البته تعداد زيادی دانشمند مسيحی و يهودی مومن در غرب يا مسلمان، بودايی و هندوی مؤمن در شرق وجود دارند. اما اين واقعيت با ماهيت غير اخلاقی خود علم غربی ارتباطی ندارد. برخی از اخلاق گرايان دانشمندانی که در جوانی آن ها را ملاقات کرده ايم به ساخت بمبی کمک کردند که بيش از دويست هزار انسان را پنجاه سال قبل طی دو روز در ژاپن از بين برد و اين جدا از فجايعی است که دانشمندان آلمانی در دوران نازی به بار آورند. همچنين حاصل کار دانشمندان فروتنی است که هرگز به مورچه ای آزار نرسانيدند، در نابودی انواع متعددی از مخلوقات الهی دخيل بوده است. در واقع شناخت و پيامدهای شناخت نمی تواند از پيامدهای اخلاقی به دور باشد...

آنچه از اخلاقيات در غرب باقی مانده است برخاسته از سنت ابراهيمی است و لذا از بسياری جهات با اصول و شيوه های اخلاقی اسلام مرتبط است. علم جديد با نفی ادعای سنت های ابراهيمی در مورد شناخت طبيعت به ايجاد وضعيتی کمک کرده است که اين ميراث اخلاقی به طور روز افزونی در حال فروپاشی است... مسلمانان نبايد تصور کنند که اين وضعيت تنها ناشی از ضعف مسيحيت است و اينکه پيامدهای اخلاقی منفی در غرب به جهان اسلام کشيده نخواهد شد. اين استنتاج فقط حاصل تفکر سطحی و نازل است که معمولا بر شناخت ناقص از تاريخ فکری، فلسفی و علمی غرب اتکا دارد و متاسفانه مشخصه بسياری از واکنش های مسلمانان به غرب جديد در سده گذشته بوده است».[4]

وی در کتاب «نياز به علم مقدس» نيز اين مطلب را به صورت مفصل بيان کرده و گفته است: «آثار و پيامدهای نحوه عملکردی که غرب سه يا چهار سده گذشته دنبال کرده اکنون چنان هويدا است که حتی پرشور ترين مدافعان دنياگرايی در غرب آشکارا دل نگران آثار و پيامدهای اخلاقی خطرناک کاربردهای علمی هستند، که هر چقدر هم فی نفسه بی ضرر باشد غالبا به نتايجی می انجامد که خارج از ضبط و مهار پديد آورده گان آنان است. در اينجا دو مساله اخلاقی وجود دارد که هر چند در ظاهر از هم متمايز اند ولی عميقا به هم مرتبط هستند: نخست لوازم اخلاقی استفاده از برخی علوم و بسياری اشکال فنآوری مستقيما در راه اهداف نظامی و به صورت غير مستقيم در آنچه که اهداف صلح يا ايام صلح خوانده می شود. دوم اخلاقی مردان و زنان در جامعه ای که پايه های معنوی اش بر اثر دنيا گرايی و ماده گرايی ناشی از جهان بينی علم باورانه خدشه دار شده است.

نخستين مساله پس از جنگ جهانی اول که در آن جنگی ماشينی چنان ويرانی گسترده ای را ايجاد کرد که تا آن زمان سابقه نداشت، ذهن تمام انسان های علاقه مند و جدی را به خود مشغول داشته است. اين دگرگونی در ابعاد و نسبت های اثرات جنگ جديد مستقيما با لوازم اخلاقی کاربرهای علم مرتبط است. [اين اثرات غير اخلاقی نتايج کاربردهای علم است]. برخی مدعی اند که اين اثرات ناگوار کاربردهای علم، ناشی از مسائل اجتماعی جوامع بشری است و ربطی به خود علم ندارد اما نبايد از اين حقيقت غفلت کرد که کسانی که با دانش خود تيغ هايی می سازند که دير يا زود در دست مست هايی می افتد به زحمت می توانند از زير بار مسئوليت اخلاقی که چنين کاری مستلزم آن است شانه خالی کنند. حتی کاربردهای صلح آميز علم و فنآوری لوازم اخلاقی به خود گرفته است که قبلا قابل تصور نبود اکنون به اين سوال فرجامی انجاميده است که در جهانی که ديگر تمام ساکنانش را نمی تواند تغذيه کند و بقای انسان ها غالبا به قيمت نابودی همه بوم سامانه ها (اکوسيستم) تمام می شود چه کسی بايد و چه کسی نبايد حق حيات داشته باشد؟ لوازم عقلانی علم درباره با بحران زيست محيطی به همان اندازه دل خراش است که در حوزه نظامی.

برای عده کثيری از مردم بويژه در شهرهای بزرگ معيارهای اخلاقی از هر جهت رو به زوال نهاده است، خواه مساله روابط جنسی، خواه دزدی يا قتل. بحران اخلاق غرب در فقدان انضباط در ميان قشرهای قابل توجه ای از جامعه و توقع افراد بسياری که می خواهند با کار هر چه کمتر ثروت هر چه بيشتر به چنگ آورند نيز آشکار است. اين حقی است که مردم بدون تامل بر تکاليفی که از هر نوع حقی جدايی ناپذير است توقع دارند».[5] وی می گويد علت اينکه علم آنها تغيير کرده است يان است که جهان بينی آنها تغيير کرده است.

 

سکولاريسم و رابطه ميان حق و تکيلف

نظام غربی نظامی سرمايه داری است که بر ليبراليسم و آزادی فردی مبتنی است. به همين خاطر هدف را در انباشت ثروت و آزادی توسعه ثروت می داند. اما نظام سوسياليسيم بر اساس اصالت جامعه مبتنی است.

آقای سروش در مقاله سکولاريسم انسان جديد را با انسان قديم از جنبه های مختلف مقايسه کرده و نتيجه گرفته است که سکولاريسيم يک نظام مشروع علمی است و لذا يا انسان بايد زندگی مدرن داشته باشد و يا کماکان در قديم زندگی کند. کسی که می خواهد با کاروان علم جديد حرکت کند بايد لوازم آن را نيز بپذيرد.

آقای نصر و دکتر سروش درباره يک واقعيت سخن می گويند اما تفاوت ديدگاه دکتر نصر و آقای سروش در اين است که آقای سروش می گويد ما بايد تابع غرب باشيم، اما آقای نصر می گويد ما بايد سنت و ارزش های خودمان را دنبال کنيم.

يکی از تفاوت هايی که آقای سروش بيان می کند اين است که می گويد: بشر قديم بشر تکليف بود اما بشر امروز بشر حق است، او به دنبال حق خود است و اين حق را از امور مختلف و حتی خدای متعال طلب می کند. آقای نصر در اين کلام اخير خود اين سخن را کاملا اشتباه می داند و بيان می دارد که حق و تکليف دو امر متضايف هستند به گونه ای که هر جا تکليف باشد حق هم هست و هر جا حق باشد تکليف هم هست. مثلا حاکم بر مردم حقی دارد و بالعکس مردم نيز بر او حقی دارند. کسانی که برخوردارترند هر چند حق استفاده دارند اما تکليف آنها نيز بيشتر است.

امام علی (ع) درباره رابطه حق و تکليف می فرمايد: « الْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِی‌ التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِی التَّنَاصُفِ لَا يَجْرِی لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِی عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَه‌»[6] : حق گسترده‌تر از آن است كه وصفش كنند، ولى به هنگام عمل تنگنايى بى مانند دارد! حق اگر به سود كسى اجرا شود، ناگزير به زيان او نيز روزى به كار رود، و چون به زيان كسى اجراء شود روزى به سود او نيز جريان خواهد داشت.‌

دکتر نصر در ادامه می گويد: «اين حقی است که مردم بدون تامل بر تکاليفی که از هر نوع حقی جدايی ناپذير است توقع دارند. بحران دائمی اقتصادی بيش از همه چيز مولود اين بحران در درون جوامع صنعتی است. اين افول معيارهای اخلاقی ممکن است علی الظاهر ربطی به علم غربی و کاربردهای آن نداشته باشد و بسياری به نفع چنين رايی استدلال کرده اند اما بررسی موشکافانه آشکار می سازد که اين دو از هم جدايی ناپذير اند. معيارهای اخلاقی از نگرشی که انسان ها درباره حقيقت الحقايق يا ما بعد الطبيعه به معنای کلی کلمه دارند جدايی ناپذير است». اين سخن درست است اما خلطی که در آن صورت گرفته اين است که بايد در مورد شالوده علم به کار می رفت نه خود علم جديد.

در اينجا اجمالا اين سوال را مطرح می کنيم که: آيا علم و فنآوری به ما هو، در بردارنده ارزش است و لذا اين پيامدها را به همراه دارند يا اين مساله مربوط به جهان بينی ها است؟ در بررسی نظريه دکتر پايا نيز اين بحث مطرح شد. وی ميان علم و فنآوری در اين زمينه تفکيک قائل شده و معتقد بود فنآوری ها با ارزش ها همراه است اما علم جدا از آن است. اما دکتر نصر هم علم و هم فنآوری را متاثر از ارزش ها می داند.

چند نقد ديگر در کلام دکتر نصر بر علم و فنآوری جديد باقی مانده که انشاء الله در جلسه آينده دنبال می شود.

 


[1] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحاظت، مقاله جهان بینی اسلامی و علم جدید، دکتر حسین نصر، ص72 و 76.
[2] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، ‌ص73 - 74.
[3] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، ‌ص74.
[4] علم دینی، دیدگاه ها و ملاحظات، ‌ص74 - 75.
[5] نیاز به علم مقدس، دکتر حسین نصر، ص142-156.
[6] نهج البلاغه، سید رضی، خطبه 216، ص333-334، ط هجرت.