درس کلام استاد ربانی

95/11/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظريه دکتر نصر و بررسی آن

نقد و بررسی نظريه علم مقدس

سخن درباره نظريه دکتر نصر درباره علم مقدس بود. وی تحقق علم مقدس يا علم دينی را در گرو دو امر دانسته است که در ادامه به بررسی و نقد آن ها می پردازيم:

 

مقياس اول:

وی می گويد: اولين شرط مقدس بودن علم آن است که علوم تجربی و طبيعی از نظر شالوده و بنياد فلسفی به جهان بينی الهی و قدسی تکيه داشته باشد، يعنی پژوهشگر همه چيز عالم حتی فکر را عطيه الهی بداند. بر اساس اين جهان بينی، علم و عالم و معلوم و قوه ادراک همه جنبه قدسی خواهند داشت زيرا معطی الهی هستند. اگر عالم چنين جهان بينی داشته باشد علم او مقدس خواهد بود، اما متاسفانه در عصر جديد و علوم مدرن اين ويژگی در غالب موارد وجود ندارد، و لذا هر چند انسان هايی با جهان بينی الهی بوده اند، اما فضای غالب در تمدن جديد نسبت به حقايق متعالی و مبدا عالم يا شاک و ملحد است و يا بی تفاوت و سکولار است.

در نقد اين مطلب گفته شد هر چند اين سخن حرف درستی است و چنين فضايی بر علم جديد حاکم است و متفکران زيادی از شرق و غرب به اين مساله توجه داده اند، اما بايد جنبه بالذات را از جنبه بالعرض آن تفکيک کرد. آنچه دارای نقص است جهان بينی عالمان است نه علم آنها. توضيح اينکه همان طور که بيان شد علم دو کاربرد دارد:

1. گزاره های علمی؛

2. رشته علمی. البته اين کاربرد جديد نيست بلکه تفتازانی در «شرح المقاصد» اين دو کاربرد را بيان کرده است. طبق اين کاربرد مثلا علم فقه يک علم است هر چند در درون آن هم فتاوای مطابق با واقع است و هم غير مطابق.

طبق معنای اول اگر گزاره ای علم يعنی مطابق با واقع باشد در اين صورت هم علم و هم معلوم، هر دو معطی و مخلوق الهی و لذا مقدس اند. اين گونه نيست که جهان بينی افراد بتواند واقع را تغيير دهد. علاوه بر علم و معلوم، عقل نيز که وسيله پژوهش است و خود وجود عالم نيز مخلوق الهی است. مثلا يک قانون فيزيکی اگر درست باشد مقدس است، خواه آن را مومن کشف کند يا ملحد، زيرا آن قانون يکی از قوانينی است که خدای متعال در عالم قرار داده و کار عالم، کشف آن قانون است.

بنابراين بايد ما ميان جهان بينی عالمان و اصل نظريات علمی آنها تفکيک قائل شويم. نظريات علمی اگر علم باشند، قطعا مقدس اند و فرقی نمی کند چه کسی آن ها را بيان کرده باشد، زيرا آن نظريات کاشف از واقع است که نمی تواند چيز بدی باشد. اساسا هر چيزی که وجودی دارد از حيث وجودی، مقدس است زيرا از سوی مبدا الهی صادر شده است و خدای متعال حق مطلق است و ذات و صفات و فعل او حق و خير است. مساله شرور امری بالعرض است که به عدم باز می گردد.

نکته: بعضی ها گفته اند ذات علم آغشته با عدم قداست است کما اينکه فرهنگستان علوم اسلامی همين ديدگاه را دارند. آنان می گويند ما از باب اضطرار با اين علوم عمل می کنيم. اما به نظر نمی رسد نظر آقای نصر اين ديدگاه باشد.

اما طبق معنای دوم که مراد از علم رشته علمی است، برای تشخيص علم صحيح از نادرست ديگر به سراغ گزاره ها نمی رويم، بلکه به روش آنها توجه می کنيم. چه بسا منهج و روش عالمی نادرست باشد اما به گزاره هايی درست دست يابد اما با اين حال از وی پذيرفته نمی شود.

اما راه فهم صحت منهج و روش چيست؟ تشخيص آن به عقل و شرع بر می گردد. عقل در اينجا از دو راه وارد می شود:

1. قواعد منطقی؛ اين قواعد اموری بديهی و فطری اند و لذا جهان شمول هستند. منطق، خادم العلوم و امری مقدس است. وجه قداست آن نيز اين است که اين قواعد، حاصل احکام بديهی و فطری عقل هستند و عقل توسط خدای متعال اين گونه خلق شده است، پس اين قواعد به خدای متعال باز می گردد.

مرحوم علامه طباطبايی در «تفسير الميزان» در رد کسانی که بر منطق اشکال کرده اند می گويد: يکی از اين اشکال ها اين است که گفته اند: همه منطق به قياس و شکل اول بر می گردد و شکل اول نيز دور و باطل است، پس منطق باطل است. ايشان می فرمايد: اينان خواسته اند با استدلال به قياس و شکل اول منطق، شکل اول را رد کنند.

قواعد منطقی، قواعدی بديهی و فطری است و لذا حتی کودکان نيز که می خواهند استدلال کنند يا از قياس استفاده می کند يا تمثيل و يا استقراء . اين قواعد اين گونه نيست که توسط برخی افراد اعتبار شده باشند، بلکه منطقِ تدوينی مسبوق به منطق تکوينی است و واضع منطق تکوينی خدای متعال است. بله اگر کسی در مصداق اين قواعد شک کند، سخنی ديگر است.

2. قواعد عقلايی حاکم بر زبان؛ مانند اصالت الحقيقه، اصالت العموم و اصالت عدم قرينه. اين اصول عقلايی، مختص به زبان عربی نبوده و جهان شمول اند. اما دليل شرعی بودن اين قواعد چيست؟

الف) اگر امری مورد تاييد همه عقلا و فراتر از مليت ها و فرهنگ ها باشد نشان دهنده آن است که امری فطری است و فطرت نيز مخلوق الهی است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‌ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها﴾[1] . پذيرش همه عقلا نسبت به قاعده ای نشان از آن دارد عوامل مختلف در آن دخالت نداشته و آن قاعده يک خاستگاه عام دارد و آن فطرت است.

ب) علاوه بر اينکه قواعد عقلايی و منطقی در مرأی و مسمع انبياء الهی و ائمه اطهار (عليهم السلام) بوده و آنها نيز از همين قواعد در احتجاج های خود استفاده می کردند، و اين امر نيز نشان دهنده شرعی بودن آن است.

امام رضا (ع)‌ وقتی با عالمان اديان ديگر احتجاج می فرمودند از همين قواعد منطقی و عقلايی استفاده می نمودند. آن حضرت در گرماگرم مناظره با جاثليق، بزرگ مسيحيان فرمودند: حضرت عيسی (ع) انسان فوق العاده ای بود اما يک نقص داشت و آن اينکه قليل العباده بود. جاثليق که فکر کرد اکنون می توان امام رضا (ع) را مغلوب کند گفت: من فکر می کردم شما اعلم دانشمندان هستيد اما با اين سخن فهميدم اطلاعات شما کم است، زيرا همه مردم می دانند که حضرت مسيح (ع) دائم الصوم و قائم الليل بودند و کسی نداريم که مانند وی عبادت کند. امام رضا (ع) در همين جا به وی فرمود: «فَلِمَنْ كَانَ يَصُومُ وَ يُصَلِّی؟»[2] . اينجا بود که جاثليق فهميد ضربه سنگينی خورده است و لذا زبانش از سخن گفتن بند آمد، زيرا اگر عيسی (ع) دارای مقام الوهيت بود چه کسی را عبادت می کرد؟

نکته: کلام امام رضا (ع) در اينجا کذب نيست و اين گونه نبوده که آن حضرت برای اثبات يک مطلب حق کلامی خلاف واقع گفته باشد، زيرا حضرت عيسی (ع) نسبت به ساير بندگان کثير العباده بود اما نسبت به خدای متعال قليل العباده است. عبادت ايشان هر قدر باشد به اندازه عبادت پيامبر اکرم (ص)‌ نبود که فرمود: «لَا أُحْصِی ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِك‌»[3] . کلام حضرت ابراهيم (ع) نيز از همين قبيل است، آن وقتی که از ايشان خواستند تا برای جشن به بيرون از شهر بيايد، اما فرمود: ﴿ إِنِّی سَقيم[4] . مراد ايشان بيماری جسمی نبود بلکه می خواستند بگويند که از جهت روحی با آنان موافق نيستند و اگر به آنجا بيايند ناراحت می شوند.

در زمان حضرت رسول الله (ع) وقتی قبله تغيير کرد، يهوديان نزد آن حضرت آمده گفتند: آيا تغيير قبله دارای مصلحت بود يا نه؟ اگر مصلحت داشت چرا تغيير کرد و اگر نداشت چرا جعل شده بود. پيامبر اکرم (ص) فرمود: هم مصلحت داشت و هم اکنون که تغيير کرده مصلحت دارد، زيرا مصلحت آن موقت بود. بعد فرمود «يَا عِبَادَ اللَّهِ أَنْتُمْ كَالْمَرْضَى وَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ كَالطَّبِيبِ فَصَلَاحُ الْمَرْضَى فِيمَا يَعْلَمُهُ الطَّبِيبُ وَ يُدَبِّرُهُ بِهِ لَا فِيمَا يَشْتَهِيهِ الْمَرِيضُ وَ يَقْتَرِحُهُ ».[5]

بنابراين اگر روش پژوهش در علم درست باشد، آن علم درست و مرضی خداوند است اما اگر روش آن نادرست باشد هر چند گزاره ای مطابق با واقع بدست آيد اما پذيرفته شده نيست، مانند اينکه فقيهی بخواهد در استنباط احکام از روش قياس و استحسان استفاده کند.

البته تاثير جهان بينی در علم نفی نمی شود اما همان طور که گفته شد اين تاثير بالعرض است نه بالذات. در جمع بندی نهايی خواهيم گفت که برای علم دينی بايد مجموعه ای رعايت شود که يکی از آنها درست بودن جهان بينی عالم است.

 

سوال و جواب

در فلسفه مطرح شده است که علم و عالم و معلوم يک هويت داشته و به يک هويت وجود پيدا می کنند. وقتی فردی علم پيدا کرد اين علم که وصفی برای نفس است با هويت آن عالم يکی می شود . حال اگر جهان بينی عالم غير الهی باشد، علمی که قوام آن به اوست نيز غير الهی خواهد بود. همين مساله در مورد صفات نيز هست، يعنی اگر عالمی از نظر جهان بينی مومن باشد اما دارای صفات رذيله باشد، چون هويت او دارای رذالت است، علم نيز که با او يک هويت دارد،‌ غير مقدس خواهد بود. بنابراين جهان بينی در ذات و هويت علم تاثير می گذارد.

پاسخ اين است که در اينجا بايد دو مساله از هم تفکيک شود: هويت علم که در وجود عالم قرار دارد يک چيز است و کاربرد آن علم که به صورت يک قاعده و علم حصولی پياده می شود امر ديگری است. به تعبير ديگر آن علم، يک وجودی دارد که با هويت عالم متحد است و يک وجود انتزاعی دارد. هويت نفسانی عالم که نزد اوست امری متشخص است اما آنچه مورد نظر ما است همان قاعده و قضيه ای است که از جنس علم حصولی و امری کلی است.

اکنون سوال اين است که آيا اين قانون امری مقدس است يا نه؟ پاسخ مثبت است زيرا اين قانون فعل الهی است و لذا اگر آن عالم اين قانون را بيان نمی کرد، آن قانون در عالَم وجود داشت. بله اين علم در نفس آن عالم فاسد برای او حجاب است اما اين علم برای مومنين حجاب نيست. مانند اينکه ممکن است مخترع ساعت مومن نباشد، اما مومنينی که از آن استفاده می کنند آن را در مصارف نيکو استفاده کنند. نظام عالم را خدای متعال طراحی کرده و کار عالمان کشف آن است. آن مقداری که به شخص عالم فاسق بر می گردد نامقدس است اما حيثيت کلی آن علم مقدس است. به بيان ديگر قانون يک هويت کليه دارد که قوامش به شخص نيست و يک هويت شخصيه دارد که مربوط به نفس عالم است.

 

مقياس دوم :

دکتر نصر گفته بود: برای مقدس بودن علم دو مقياس بايد در نظر گرفته شود: اول اينکه جهان بينی عالم الهی باشد، ديگر اينکه عقل استدلالی که ابزار پژوهشگر است به عقل شهودی متصل باشد. اگر تفکر عقلی و استدلالی به عقل شهودی وصل نباشد و از آن گسيخته باشد در اين صورت علم بوجود آمده نامقدس خواهد بود. وی بر اين اساس گفته بود در علوم سنتی اين مقياس رعايت شده بود اما از رنسانس به بعد عالمان تنها به عقل استدلالی توجه کرده و عقل شهودی را رها کرده اند و لذا علوم جديد سکولار و غير مقدس هستند.

در نقد اين مقياس گفته شد: اگر مراد از عقل شهودی، عقل امثال شيخ اشراق و ملاصدرا يعنی عقل شهودی عرفانی باشد (کما اينکه نظر ايشان همين است)، در اين صورت تنها قليلی از علوم مقدس خواهد بود، زيرا اين مقياس حتی در غالب علوم سنتی نيز وجود ندارد. اين مقياس يک مقياس مشکل و آرمانی سنگين است که خيلی از علوم را از دايره علم مقدس خارج می کند. اين مانند آن است که کسی بگويد يقين در نظر من، حق اليقين است، در اين صورت علم اليقين و عين اليقين از دايره آن خارج می باشد.

وجه صحيح آن است که گفته شود همين مقدار که عالمی معتقد به عقل شهودی باشد و عقل را عطيه الهی بداند و برخلاف علوم جديد به عقل خود بنياد معتقد نباشد، يکی از شرايط تحقق علم مقدس و دينی را فراهم آورده است.

دکتر نصر آنجا که به بيان معايب و کاستی های مدرنيته پرداخته است کلامی بسيار خوب و کامل دارد. بعد از دکارت اصالت به انسان داده شد و شالوده سخن دکارت اين است که «می انديشم پس هستم». هر چند دکارت فيلسوفی الهی است اما در عمق انديشه او اومانيست قرار دارد. شهيد مطهری در نقد کلام دکارت که گفته بود «اگر ماده و حرکت را به من بدهيد جهان را می سازم»، می فرمايد: اين تفکر جهان را تنها يک ماشين پيچيده می داند در حالی که جهان پديده ای تو در تو است که دارای راز و رمز و باطن است.

در همين دوران گفتند خداوند جهان را خلق کرده و آن را رها کرده است و تنها مواقعی که خللی در آن ايجاد می شود، رخنه ها را پر می کند و لذا سخن از خدای رخنه پوش آوردند. شهيد مطهری که در پاسخ به اين سخنان غوغا کرده است می گويد: فرق جهان بينی ما با غرب اين است که آنها خداوند را در مجهولات می جويند اما اسلام در معلومات خداوند را می شناساند. وی در فرق آزادی ما و آزادی غربی می فرمايد: آزادی غربی، حيوان رها شده است اما آزادی اسلام، انسان رها شده است. در غرب انسان را حيوان کرده و سپس رها کردند. اما اگر انسان، انسان باشد مشکلی ايجاد نمی کند.

انشاء الله در جلسه آينده مطالب دکتر نصر درباره نقص ها و فوايد علم و تکنولوژی جديد بيان می شود.

 


[1] روم/سوره30، آیه30.
[2] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج10، ص303، ط اسلامیه.
[3] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج68، ص23، ط اسلامیه.
[4] صافات/سوره37، آیه89.
[5] احتجاج، مرحوم طبرسی، ج1، ص42، ط نشر مرتضی.