درس کلام استاد ربانی

95/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مبنای روش شناسی نظريه فرهنگستان علوم اسلامی

بررسی برهان نقلی بر حجيت شرعی عقل

در جلسه قبل درباره آيه 44 سوره فرقان و آيه 10 سوره ملک مطالبی بيان شد. در اين آيات از سمع و عقل ياد شده و اين گونه بيان شده که انسان ها در صورتی که از سمع يا عقل استفاده کنند اهل نجات خواهند بود. آنها اگر در اين مسير تنها يکی از اين دو ابزار معرفتی را بکار گيرند، به سعادت می رسند و خسران و هلاکت آن گاه است که هر دو راه کنار بگذارند. ﴿لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فی‌ أَصْحابِ السَّعير﴾[1] . برای اينکه فهم بهتری از اين آيات داشته باشيم به بررسی دقيق ترين نسبت به آنها می پردازيم .

 

اهتمام بيشتر به قرآن کريم .

نکته قابل تامل در اين مباحث آن است که گاه وقتی درباره يکی از عبارت های علما سخن به ميان می آيد درباره آن اهتمام فوق العاده ای گذاشته شده و ساعت ها و بلکه روزها درباره آن بحث می شود اما متاسفانه در باره قرآن کريم اين مساله در ميان ما باب و رسم نشده است. لازم است که قرآن کريم مورد اهتمام بيشتری در مجامع علمی ما قرار گيرد.

درباره دو آيه مورد بحث چند سوال مطرح است که نيازمند پاسخ است:

1. سمع و تعقل در اين آيات به چه معنا است؟ مرحوم علامه در اين باره می فرمايد: سمع دو معنا و کاربرد دارد: گاه بر شنيدن يک سخن يا گفتار اطلاق می شود و گاه به معنای نتيجه و غايتی است که از ادراک حسی حاصل می شود، زيرا غرض از شنيدن يک سخن عمل به اقتضای آن است. در مورد تعقل نيز همين دو معنا وجود دارد: تعقل کردن گاه به معنای بکار گيری قوه ادراکی برای تميز خير و شر است و گاه به معنای التزام به مقتضای ادراکات است، به اين معنا که وقتی فرد خير را درک کرد آيا به دنبال آن می رود و يا وقتی شر را درک کرد از آن پرهيز می کند يا نه؟

عبارت ايشان چنين است: «يطلق السمع و يراد به إدراك الصوت و القول بالجارحة و ربما يراد به ما هو الغاية منه عند العقلاء و هو الالتزام بمقتضاه من الفعل و الترك، و يطلق العقل على تمييز الخير من الشر و النافع من الضار، و ربما يراد به ما هو الغاية منه و هو الالتزام بمقتضاه من طلب الخير و النفع و اجتناب الشر و الضر، قال تعالى: ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[2] »[3]

فخرالدين رازی نيز می گويد: «أنه سبحانه لما نفى عنهم السمع و العقل، فكيف ذمهم على الإعراض عن الدين و كيف بعث الرسول إليهم فإن من شرط التكليف العقل؟ الجواب: ليس المراد أنهم لا يعقلون بل إنهم لا ينتفعون بذلك العقل، فهو كقول الرجل لغيره إذا لم يفهم إنما أنت أعمى و أصم»[4] سوال: خدای متعال وقتی شنيدن و تعقل را از اهل جهنم نفی کرده، چگونه آنان را به خاطر اعراض از دين مذمت نموده است؟ و چگونه برای آنان پيامبر فرستاده در حالی که آنان شرط تکليف که عقل است را ندارند؟ پاسخ اين است که مراد از سمع و عقل در آيه اين نيست که آنان نمی توانستند بشنوند يا تعقل کنند بلکه منظور اين است که آنان به سخنان حق گوش نمی دادند و از عقل خويش بهره نمی بردند.

به نظر می رسد آنچه مقصود آيه شريفه است، معنای دوم يعنی عمل به مقتضای سمع و مقتضای ادراک خير و شر است. اهل جهنم می گويند اگر ما سخنان اوليای حق را گوش می داديم و عمل می کرديم، و اگر اهل تعقل بوديم گرفتار عذاب جهنم نمی شديم.

2. سوال ديگر اين است که چرا در اين دو آيه شريفه واژه «أو» بکار رفته و کلمه «واو» بکار نرفته است؟ «أو» در مواردی به کار می رود که مساله چند وجه داشته و متفاوت است. در اين باره چند وجه بيان شده است:

الف) زمخشری در «الکشاف»[5] در اين باره می گويد: مدار تکليف بر دو امر استوار است: يکی اينکه فرد اهل استماع باشد و معارف را از اوليای دين بشنود و ديگر اينکه اهل تعقل بوده و از اين راه حقايق را بدست آورد. به همين خاطر در آيه مساله به صورت مردد بيان شده است.

ب) مرحوم علامه در «الميزان» می فرمايد: «و الترديد بين السمع و العقل من جهة أن وسيلة الإنسان إلى سعادة الحياة أحد أمرين إما أن يستقل بالتعقل فيعقل الحق فيتبعه أو يرجع إلى قول من يعقله و ينصحه فيتبعه إن لم يستقل بالتعقل فالطريق إلى الرشد سمع أو عقل فالآية فی معنى قوله: ﴿وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِيرِ﴾[6] »[7] و ترديد ميان گوش و عقل از اين نظر است كه وسيله آدمى به سوى سعادت يكى از اين دو طريق است، يا اينكه خودش تعقل كند و حق را تشخيص داده پيرويش نمايد، يا از كسى كه‌ مى‌تواند تعقل كند و خيرخواه هم هست بشنود و پيروى كند، در نتيجه پس طريق به سوى رشد يا سمع است و يا عقل، و دليل اين راه يا عقل است يا نقل. پس آيه شريفه در معناى آيه 10 سوره ملک است.

ج) آلوسی در تفسير «روح المعانی» می گويد: «أشير فيه إلى قسمی الإيمان التقليدی و التحقيقی أو إلى الأحكام التعبدية و غيرها،»[8] در اين دو آيه اشاره شده که ايمان گاهی تقليدی (نسمع) و گاه تحقيقی است (نعقل). و نيز اين آيه اشاره به احکام تعبدی و غير تعبدی دارد.

د) ابوالفتوح رازی در تفسير «روض الجنان» می گويد: معارف دين دو دسته است: سمعيات، که بايد از راه سمع شناخته شود و معقولات که عقل قادر به شناخت آنها است. «اگر چنان كه ما در دنيا سمعيّات و شرعيّات گوش داشتيمى و شنيده بوديمى آنچه رسولان خداى گفتند و آنچه معقولات بود به عقل انديشه كرده و بازانداخته و تأمّل و تدبّر كرده در اوامر و نواهى،از اهل دوزخ نبوديمى».[9]

3. سوال سوم در مورد اين دو آيه اين است که چرا در آن ها «سمع» مقدم بر «عقل» شده است. در اين باره دو وجه بيان شده است:

الف) فخررازی می گويد: «أنه إنما قدم السمع لأن المدعو إذا لقی الرسول فأول المراتب أنه يسمع كلامه ثم إنه يتفكر فيه، فلما كان السمع مقدما بهذا السبب على التعقل و التفهم لا جرم قدم عليه فی الذكر.»[10] بحث هدايت و دعوت با سمع آغاز می شود و سپس فرد به تفکر در آنچه شنيده است می پردازد، بنابراين مدخل ورود به بحث هدايت از سمع آغاز می شود.

ب) مرحوم علامه می فرمايد: وجه تقدم سمع بر عقل اين است که اکثر مردم اهل تعقل و تفکر و کشف حق و باطل از اين طريق نيستند بلکه بيشتر آنان از ابزار سمع و شنيدن استفاده می کنند. کسانی که اهل تعقل هستند افراد خاصی هستند.

4. سوال ديگر اين است که قائلان در آيه 10 سوره ملک چه کسانی هستند؟ آيا تنها کافران هستند و يا فاسقان نيز همين سخن را در دوزخ می گويند؟ مرحوم علامه می فرمايد: « لو كنا فی الدنيا نطيع الرسل فی نصائحهم و مواعظهم أو عقلنا حجة الحق ما كنا اليوم فی أصحاب السعير و هم مصاحبو النار المخلدون فيها» آنان در جواب فرشتگان عذاب می گويند: اگر ما در دنيا رسولان را در نصايح و مواعظشان اطاعت كرده بوديم، و يا حجت حق آنان را تعقل مى‌كرديم، امروز در زمره اهل جهنم نبوديم، و همانند ايشان در آتش جاودانه، معذب نمى‌شديم.

ايشان می فرمايد اساسا اين آيات درباره کفار است کما اينکه سياق آيه بيان می کند. در ابتدا اين آيات آمده است: ﴿وَ لِلَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ﴾[11] .

5. آيا آيه شريفه ناظر به عقليات قبل از سمع و مستقل از آن است (در اين صورت عقل در عرض سمع بوده و به عنوان منبع مستقل پذيرفته شده است)، يا ناظر به عقليات پس از سمع است يعنی تفکر نمودن در مورد آنچه از طريق نقل رسيده است؟

با توجه به آيات سوره ملک بدست می آيد که فرض دوم درست است زيرا در آيات قبل از اهل دوزخ سوال می شود: آيا برای شما نذير نيامده است؟ آنان می گويند: آری، اما ما آنان را تکذيب کرديم. ما اگر حرف پيامبران را گوش می کرديم يا در گفته های آنان تعقل می کرديم گرفتار دوزخ نمی شديم. بنابراين در نگاه اول در اينجا عقلی مورد نظر است که در طول نقل است نه عقل مستقل در عرض آن.

شيخ طوسی در تفسير «تبيان» می فرمايد: «﴿لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ﴾ من النذر ما جاءونا به ﴿أَوْ نَعْقِلُ﴾ ما دعونا اليه و عملنا به ﴿ما كُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِيرِ﴾»[12] . شبيه همين سخن را مرحوم طبرسی نيز دارد و می گويد: « ﴿وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ﴾ من النذر ما جاءونا به و دعونا إليه و عملنا بذلك ﴿ما كُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِيرِ﴾»[13] .

بيضاوی و صافی نيز يک تعبير دارند. بيضاوی می گويد: کافران می گويند اگر ما به کلام پيامبر بدون تفتيش های باطل اعتماد می کرديم و سخن ايشان را بر اساس معجزات آنها می پذيرفتيم و در معانی و حکمت های آنها فکر می کرديم، ديگر گرفتار دوزخ نمی شديم.[14]

تفسيری که بيان شد با فهم ظاهر آيه نيز هماهنگ است. تا اينجا از آيه شريفه استفاده می شود که تعقل در آيات و روايات از نظر الهی امری مطلوب و مشروع است. بنابراين سخن اخباريون که تعقل در فهم روايات را نادرست می دانند از طريق اين آيه رد می شود. اما آيا می توان از اين بيان يک قدم جلوتر آمد و سخن عدليه که معتقدند عقل می تواند به صورت مستقل به فهم برخی معارف دست يابد، را ثابت کرد؟

پاسخ مثبت است و اين مطلب از دلالت التزامی آيه شريفه فهميده می شود. وجه آن اين است که سوال می کنيم ملاک اعتبار و مشروعيت عقل در حوزه فهم کلام انبياء چيست؟ آيا برای اين است که کلام نبی را بما هو نبی می پذيرد و تصديق می کند؟ اگر اين وجه باشد صحيح نيست و تعبير تعقل لغو خواهد بود زيرا دليل معجزه کفايت کرده و پذيرش انبياء ديگر نيازی به تعقل ندارد. وجه ديگر اين است که بگوييم عقل دست به تعقل در آموزه های پيامبر می زند و از اين طريق به حقانيت او پی می برد. اين وجه صحيح است. به بيان ديگر اهل تعقل برای صدق دعاوی نبی دو راه دارند: يکی راه معجزه است که همگانی است و راه ديگر برای فرهيختگان است و آن تفکر در آورده های وحيانی و فهم حقانيت آن است.

بنابراين اين آيه ملاکی دارد و آن اين است که هر جا عقل بتواند مطلبی را به صورت مستقل بفهمد، آن فهم عقل مشروعيت داشته و حجت است. حال طبق قاعده «الملاک يعمم و يخصص» هر جا عقل مساله را بفهمد اعم از اين که در کتاب و سنت باشد يا غير آن، مطلوب و مرضی الهی است. طبق اين بيان آيه شريفه هم شامل عقلی می شود که قبل از سمع و در عرض آن است می شود و هم عقلی که در طول آن قرار دارد.

بيان ديگر اين وجه آن است که اگر ما تعقل در آيه را به معنای تعبد و تسليم بگيريم در اين صورت ذکر آن لغو خواهد بود، اما اگر بگوييم تعقل خودش استقلال دارد، در اين صورت ديگر اختصاص به حق هايی که در کتاب و سنت آمده نداشته بلکه اعم است. اين برداشت از آيه خلاف ظاهر آيه نيست بلکه مدلول التزامی کلام خدای متعال است.

 


[1] ملک/سوره67، آیه10.
[2] اعراف/سوره7، آیه179.
[3] المیزان، علامه طباطبایی، ج19، ص353، ط جامعه مدرسین.
[4] تفسیر مفاتیح الغیب، فخرالدین رازی، ج24، ص463، ط دار احیاء التراث العربی.
[5] الکشاف، زمخشری، ج4، ص579.
[6] ملک/سوره67، آیه10.
[7] المیزان، علامه طباطبایی، ج15، ص224، طجامعه مدرسین.
[8] روح المعانی، آلوسی، ج15، ص13، ط دار الکتب العلمیه.
[9] روض الجنان، ابوالفتوح رازی، ج19، ص322.
[10] تفسیر مفاتیح الغیب، فخرالدین رازی، ج30، ص588، ط دار احیاء التراث العربی.
[11] ملک/سوره67، آیه6.
[12] تفسیر تبیان، شیخ طوسی، ج10، ص62، ط دار احیاء التراث العربی.
[13] تفسیر مجمع البیان، طبرسی، ج10، ص486، ط انتشارات ناصر خسرو.
[14] تفسیر بیضاوی، ج4، ص299، تفسیر صافی، ج7، ص247.