درس کلام استاد ربانی

95/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مبنای روش شناسی نظريه فرهنگستان علوم اسلامی

بررسی ادله حجیت شرعی عقل

بعد از اینکه ادله عقلی حجیت شرعی عقل بیان شد اکنون به بررسی ادله نقلی آن می پردازیم. ادراکات عقلی اگر اولا: مطابق ضوابط منطقی، معرفت شناختی و عقلایی انجام گیرند، و ثانیا: معارض با محکمات و نصوص قرآنی و روایی نباشد، از نظر شرعی دارای حجیت هستند.

 

ادله قرآنی حجیت عقل

دلایل قرآنی بر این مطلب را می توان در چند دسته تقسیم نمود:

دسته اول

آیاتی است که انسان ها را به تفکر عقلی و خرد ورزی دعوت می کند. مرحوم علامه طباطبایی در این باره می فرماید: «و أنك لو تتبعت الكتاب الإلهي ثم تدبرت في آياته وجدت ما لعله يزيد على ثلاثمائة آية تتضمن دعوة الناس إلى التفكر أو التذكر أو التعقل، أو تلقن النبي ص الحجة لإثبات حق أو لإبطال باطل... أو تحكي الحجة عن أنبيائه و أوليائه كنوح و إبراهيم و موسى و سائر الأنبياء العظام، و لقمان و مؤمن آل فرعون و غيرهما ع».[1] با تدبر در قرآن کریم بدست می آید که بیش از سیصد آیه در قرآن به مساله تفکر و تعقل پرداخته است. این آیات از این قرارند:

الف) برخی از آنها آیاتی است که در آنها انسان به تفکر و تعقل دعوت شده است؛

ب) برخی دیگر آیاتی است که خداوند، دلیلی عقلی را به پیامبر خود القاء نموده تا با آن بر کافران و مشرکان احتجاج کند؛

ج) دسته دیگر آیاتی است که استدلال های عقلی انبیاء و اولیای الهی مانند حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت لقمان و مومن آل مومن (علیهم السلام)، را نقل می کند.

مرحوم علامه در این بخش از کتاب، فصل بسیار خوب و ارزنده ای را باز می فرماید که مطالعه آن ضروری است. ایشان در این فصل روش تفکری که قرآن ما را به آن هدایت می کند را مورد بررسی قرار می دهد و سپس به بررسی دیدگاه کسانی می پردازد که تفکر عقلی و منطق را قبول ندارند و در این باره 11 دیدگاه را مورد نقل و نقد قرار می دهند. در ادامه می فرمایند: «و لعلنا خرجنا عما هو شريطة هذا الكتاب من إيثار الاختصار مهما أمكن فلنرجع إلى ما كنا فيه أولا:

القرآن الكريم يهدي العقول إلى استعمال ما فطرت على استعماله و سلوك ما تألفه و تعرفه بحسب طبعها و هو ترتيب المعلومات لاستنتاج المجهولات، و الذي فطرت العقول عليه هو أن تستعمل مقدمات حقيقية يقينية لاستنتاج المعلومات التصديقية الواقعية و هو البرهان»[2] : قرآن كريم عقول بشر را به سوى به كار بستن هر امرى كه استعمال آن فطرى او است و به سوى پيمودن راهى و روشى كه به حسب طبع با آن مانوس است و طبعش آن راه را مى‌شناسد هدايت مى‌كند و آن عبارت است از مرتب و منظم كردن آنچه را مى‌داند براى به دست آوردن آنچه را كه نمى‌داند، آرى عقل بشر مفطور بر چند نوع تفكر است، مفطور بر اين است كه مقدماتى حقيقى و يقينى را در ذهنش ترتيب دهد، و از ترتيب آنها به نتائجى تصديقى و واقعى‌ كه قبلا نمى‌دانسته برسد، و اين همان برهان منطقى است‌.

طبق این بیان بدست می آید که عقل پدیده ای فرا بشری است و کافر و مومن می توانند آن را بکار گیرند. اکنون این سوال مطرح می شود که اگر چنین است چرا قرآن کریم تفکر صحیح را از غیر اهل تقوا رد کرده است؟ مانند این که می فرماید: ﴿وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيب﴾[3] و ﴿ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا﴾[4] و ﴿فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِكْرِنا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَياةَ الدُّنْيا ذلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى[5] . روایات نیز همین مطلب را بیان کرده است.

مرحوم علامه در پاسخ می فرماید: « فظهر من جميع ما تقدم أن القرآن الكريم إنما اشترط التقوى في التفكر و التذكر و التعقل، و قارن العلم بالعمل للحصول على استقامة الفكر و إصابة العلم و خلوصه من شوائب الأوهام الحيوانية و الإلقاءات الشيطانية.

نعم هاهنا حقيقة قرآنية لا مجال لإنكارها، و هو أن دخول الإنسان في حظيرة الولاية الإلهية، و تقربه إلى ساحة القدس و الكبرياء يفتح له بابا إلى ملكوت السماوات و الأرض يشاهد منه ما خفي على غيره من آيات الله الكبرى، و أنوار جبروته التي لا تطفأ، قال الصادق ع: لو لا أن الشياطين يحومون حول قلوب بني آدم لرأوا ملكوت السماوات و الأرض»[6] : پس از آنچه گذشت روشن شد كه قرآن كريم تقوا را شرط در تفكر و تذكر و تعقل دانسته و براى رسيدن به استقامت فكر و اصابه علم و رهايى آن از شوائب اوهام حيوانى و القائات شيطانى شرط كرده كه علم همدوش عمل باشد.

بله در اين ميان يك حقيقت ديگر قرآنى هست كه نمى‌توان انكارش كرد و آن اين است كه داخل شدن انسان در تحت ولايت الهى و تقربش به ساحت قدس و كبريايى خداى تعالى انسان را به آگاهيهايى موفق مى‌كند كه آن آگاهيها را با منطق و فلسفه نمى‌توان به دست آورد، درى به روى انسان از ملكوت آسمانها و زمين باز مى‌كند كه از آن در، حقائقى را مى‌بيند، كه ديگران نمى‌توانند آنها را ببينند، و آن حقائق نمونه‌هايى از آيات كبراى خدا، و انوار جبروت او است، أنوارى كه خاموشى ندارد. امام صادق (ع) فرموده: اگر نبود كه شيطان‌ها پيرامون دلهاى بنى آدم دور مى‌زنند، هر آينه انسانها مى‌توانستند ملكوت آسمانها و زمين را ببينند

مرحوم علامه در ادامه کلام ارزشمند خویش یک بحث تاریخی را باز نموده، می فرماید: «و الذي يقضي به في ذلك الكتاب و السنة- و هما يهديان إلى حكم العقل- هو أن القول بأن تحت ظواهر الشريعة حقائق هي باطنها حق، و القول بأن للإنسان طريقا إلى نيلها حق، و لكن الطريق إنما هو استعمال الظواهر الدينية على ما ينبغي من الاستعمال لا غير، و حاشا أن يكون هناك باطن لا يهدي إليه ظاهر، و الظاهر عنوان الباطن و طريقه، و حاشا أن يكون هناك شي‌ء آخر أقرب مما دل عليه شارع الدين غفل عنه أو تساهل في أمره أو أضرب عنه لوجه من الوجوه بالمرة و هو القائل عز من قائل: ﴿وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[7] و بالجملة فهذه طرق ثلاثة في البحث عن الحقائق و الكشف عنها: الظواهر الدينية و طريق البحث العقلي و طريق تصفية النفس، أخذ بكل منها طائفة من المسلمين على ما بين الطوائف الثلاث من التنازع و التدافع، و جمعهم في ذلك كزوايا المثلث كلما زدت في مقدار واحدة منها نقصت من الأخريين و بالعكس»[8] : و اما آنچه كه كتاب و سنت- كه راهنماى به سوى عقلند- در اين باب حكم مى‌كند اين است كه در ما وراى ظواهر شريعت حقائقى هست كه باطن آن ظواهر است، اين معنا از كتاب و سنت قابل انكار نيست، و نيز اين معنا درست است كه انسان راهى براى رسيدن به آن حقائق دارد، ليكن راه آن به كار بستن همين ظواهر دينى است، البته آن طورى كه حق به كار بستن است نه به هر طورى كه دلمان بخواهد و حاشا بر حكمت پروردگار كه حقايقى باطنى و مصالحى واقعى باشد، و ظواهرى را تشريع كند كه آن ظواهر بندگانش را به آن حقائق و مصالح نرساند، آرى هميشه گفته‌اند كه ظاهر عنوان باطن، و طريق رسيدن به آن است، و باز حاشا بر خداى عز و جل كه براى رساندن بندگانش به آن حقائق طريق ديگرى نزديك‌تر از ظواهر شرعش داشته باشد، و آن طريق را تعليم ندهد و به جاى آن يا از در غفلت و يا سهل‌انگارى به وجهى از وجوه ظواهر شرع را كه طريق دورترى است تشريع كند، با اينكه خود او تبارك و تعالى فرموده: «و ما بر تو کتابی را نازل کردیم که بیان کننده هر چیزی است»، پس اين كتاب و اين شريعت هيچ چيزى را فروگذار نكرده.

حاصل سخنان ما اين شد كه طريق بحث پيرامون حقائق و كشف آن منحصر در سه طريق است، يا از راه ظواهر دينى كشف مى‌شود، و يا از طريق بحث عقلى، و يا از مسير تصفيه نفس، و مسلمانان هر طائفه يكى از اين سه طريق را سلوك كرده‌اند، در حالى كه بطور قطع يكى از اين سه راه حق و درست است، و آن دوى ديگر باطل است، براى اينكه اين سه طريق خودشان يكديگر را باطل مى‌دانند، و بينشان تنازع و تدافع هست، و در مثل مانند سه زاويه يك مثلث‌اند، كه هر قدر يك زاويه از آن سه را گشادتر كنى دو زاويه ديگر تنگ‌تر مى‌شوند، و به عكس هر قدر آن دو زاويه را گشادتر كنى اين يك زاويه را تنگ‌تر كرده‌اى.

 

تعقل و تفکر همراه با تقوا و تهذیب

قرآن کریم با بیان مساله تقوا به دنبال آن نیست که راه جدیدی در عرض عقل برای درک و فهم باز کند که نامش تقوا است، بلکه بیان می دارد که در صورتی که عنصر تقوا در کار باشد، توانمندی عقل افزایش یافته و می تواند معارف بالاتر و عمیق تری را درک کند.

شناخت مدالیل ظاهری قرآن کریم برای همگان اعم از کافر و مومن میسور و قابل فهم است. اما درک بطون و مدالیل خفی قرآن با عقل متعارف ممکن نیست، بلکه نیازمند تقوا و خودسازی است. قرآن می فرماید: ﴿لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ﴾[9] . این مساله در فهم معارف خیلی مهم است. تا علم آموزی با تقوا و تهذیب نفس همراه نباشد نمی تواند حقایقی را ورای ظواهر به فرد نشان دهد. لذا در فلسفه بزرگانی هم‌چون شیخ اشراق و ملاصدرا فرمودند: تعقل به تنهایی فیلسوف و حکیم ساز نیست بلکه نیازمند تهذیب و پالایش درون است. در روش این بزرگان، طریق فلسفه همان عقل است منتهی گاه یک عقل معمولی و خشک بکار می رود و گاه یک عقل قوت یافته و روشن بین که همراه پشتیبان است، بکار گرفته می شود.

 

دسته دوم

دلیل دیگری که از قرآن کریم بر حجیت عقل می توان استفاده کرد این است که قرآن کسانی را که اهل تفکر نیستند بدترین جنبدگان معرفی کرده است: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُون‌﴾[10] و پلیدی را بر کسانی قرار داده که اهل تعقل نیستند: ﴿وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُون﴾[11] .

 

دسته سوم

آیاتی که در آن از مشرکان طلب برهان شده است: ﴿قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾[12] . مراد از برهان در این آیه، برهان عقلی است زیرا کسانی که به وحی معتقد نیستند برای آنان چیزی غیر از استدلال عقلی نیست.

 

دسته چهارم

آیاتی که در آنها از استدلال عقلی بر مسائلی استفاده شده است، در حالی که اثبات آنها از طریق وحی هم ممکن بود. مانند مساله توحید و معاد. این دو مساله متوقف بر نبوت نیستند و در مرتبه بعد از آن قرار دارد و لذا کسی که نبوت و شریعت را پذیرفته در صورتی که در متن شریعت مساله توحید و معاد ذکر شده باشد باید آنها را بپذیرد. با این حال در هر دو مساله قرآن استدلال عقلی نموده است. درباره توحید می فرماید: ﴿لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا﴾[13] و ﴿وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ﴾.[14] و ﴿وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُون‌﴾[15] .

درباره بحث معاد نیز بدون استثنا همه ادله عقلیه ای که در مورد آن بکار رفته از کتاب و سنت گرفته شده است، کما اینکه می فرماید: ﴿أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُون[16] .

این دسته از آیات نقد کسانی است که می گفتند: ما تا جایی به عقل نیاز داریم که شریعت را برای ما ثابت کند و بعد از آن به سراغ وحی رفته و دیگر کاری به عقل نداریم. این آیات این سخن را به روشنی رد می کند.

 

دسته پنجم

شهید مطهری در کتاب «آشنایی با قرآن»[17] و کتاب «انسان و ایمان» از آیاتی نام می برد که به مساله آسیب شناسی عقل می پردازد. روشن است که این آیات گویای آن است که قرآن کریم عقل را به رسمیت شناخته است و در صدد آن است که جلوی انحراف آن را بگیرد. قرآن کریم در همین راستا پیروی از ظن و گمان، پیروی بدون منطق از آباء و نیاکان، و پیروی از هوای و هوس را از آسیب های درک درست عقلی به شمار آورده است: ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُس[18] و ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُون[19] و ﴿لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‌ أَصْحابِ السَّعيرِ﴾[20]

نکاتی در این باره باقی مانده است که انشاء الله در جلسه آینده پیگیری می شود .

 


[1] المیزان، علامه طباطبایی، ج5، ص255، ط: جامعه مدرسین.
[2] المیزان، علامه طباطبایی، ج5، ص267، ط: جامعه مدرسین.
[3] غافر/سوره40، آیه13.
[4] طلاق/سوره65، آیه2.
[5] نجم/سوره53، آیه30.
[6] المیزان، علامه طباطبایی، ج5، ص270، ط: جامعه مدرسین.
[7] نحل/سوره16، آیه89.
[8] المیزان، علامه طباطبایی، ج5، ص283، ط: جامعه مدرسین.
[9] واقعه/سوره56، آیه79.
[10] انفال/سوره8، آیه22.
[11] یونس/سوره10، آیه100.
[12] بقره/سوره2، آیه111.
[13] انبیاء/سوره21، آیه22.
[14] مؤمنون/سوره23، آیه91.
[15] سوره نحل، ‌ آیه 20.
[16] مؤمنون/سوره23، آیه115.
[17] آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج1، ص47-58، ط: انتشارات صدرا.
[18] نجم/سوره53، آیه23.
[19] انعام/سوره6، آیه116.
[20] ملک/سوره67، آیه10.