درس کلام استاد ربانی

95/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مبنای روش شناسی نظريه فرهنگستان علوم اسلامی

اثبات حجيت شرعی عقل

موضوع بحث بررسی حجيت شرعی عقل از نظر خود عقل است. گفته نشود اين مساله مصادره به مطلوب و دور است به اين صورت که خواسته ايم با قوه ای حجيت خود آن را ثابت کنيم، زيرا می گوييم ما در اينجا به دنبال اثبات حجيت معرفت شناختی عقل نيستيم و نمی خواهيم ثابت کنيم که عقل قوه ادراک است، بلکه اين مساله مفروغ عنه است. بحث ما در اين جا اين است که آيا عقل می توانند همانند وحی طريقی برای کشف شريعت و اراده الهی باشد يا نه؟

در مورد اثبات حجيت معرفت شناختی عقل، بحث بر اين است که آيا اساسا عقل قادر به فهم و درک است يا نه؟ در صورت درک نيز آيا مدرکات آن دارای ارزش و اعتبار است يا نه؟ در اين بحث سر و کار ما با شکاکان و لاادری گرا ها است که اساسا مدرکات عقلی را منکر و يا بی اعتبار می دانند. اما در بحث حجيت شرعی عقل به دنبال آن هستيم که ببينيم آيا همان طور که نقل از طرف شارع راهی برای کشف اراده الهی است، عقل هم يک طريق شرعی است يا نه؟

پاسخی که به اين سوال داده شد مثبت بود. دليلی که بيان شد اين بود که اگر حجيت عقل را نپذيريم و بگوييم مدرکات عقلی مورد تاييد و رضای الهی نيست، در اين صورت گرفتار اين پيامد باطل خواهيم شد که ديگر راهی متعارف برای اثبات خداوند و نبوت و شريعت نخواهيم داشت، زيرا اين گزاره های ما قبل وحيانی بوده و تنها راه شناخت آنها طريق عقل است. خواجه نصير الدين طوسی در نقد اشاعره که منکر درک عقلی حسن و قبح بودند فرمود: «و لانتفائهما مطلقا لو ثبتا شرعا»[1] . اگر حسن و قبح را تنها شرعی بدانيم و حسن و قبح عقلی را انکار کنيم، در اين صورت هر دو حسن و قبح را منتفی دانسته ايم.

از اين استدلال بدست می آيد که ادراکات عقلی مرضی خداوند و حجت شرعی است. اکنون سوال می شود مگر اين گزاره های عقلی که در مورد اثبات خداوند و نبوت و شريعت آمده است چه خصوصيتی دارند که مرضی و مطلوب الهی شده اند؟ اساس اين گزاره های چهار گزاره است: «الله تعالی موجود»؛ «الله تعالی عليم»؛ «الله تعالی قدير»؛ «الله تعالی حکيم». در تحليل، به اين مساله رسيديم که چون خدای متعال خالق عقل است و عقل نيز قوه ای جز مدرک ادراکات نيست، اگر مدرکات آن بی اعتبار باشد، وجودش لغو خواهد بود و اين از سوی خدای متعال محال است.

درک برخی از مدرکات راهی جز عقل ندارد، مثلا برای ادراک خدای متعال نمی توان او را ديد يا صدايش را شنيد، بلکه بايد وجود او را از طريق ادراک عقلی اثبات کرد. درک کليات نيز همين گونه است و راهی برای درک آن جز عقل نيست؛ حتی از طريق شهود نيز نمی توان به کليات رسيد زيرا درک شهودی، خود درکی جزئی است. اگر جزئيات بخواهند در قالب کليات قرار گيرند تنها و تنها راه آن عقل است.

بر اساس آنچه گفته شد ملاک و مناط حجيت شرعی برخی از گزاره های عقلی بدست آمد. اکنون می گوييم: مناط و ملاک عموميت داشته و اختصاصی به اين چهار گزاره عقلی دينی ندارد بلکه هر جا که اين ملاک و مناط وجود داشته باشد، حکم آن که حجيت شرعی حکم عقل است را نيز به همراه دارد. بنابراين هر کجا که عقل درک داشته باشد و بفهمد، مطلوب الهی و حجت شرعی است .

نکته ديگر اينکه گزاره های بنيادی دين در اين چهار گزينه ای که بيان شد نيز منحصر نيست زيرا برای اثبات هر کدام از اين گزاره ها،‌ بايد گزاره های ديگری نيز اثبات شود. برخی از آن ها مربوط به ماده استدلال و برخی مربوط به صورت آن است. بر اين اساس بايد علم منطق که متکفل اثبات ماده و صورت استدلال است را نيز از نظر شرعی معتبر بدانيم و الا همين چهار گزاره نيز اثبات نخواهد شد.

حاصل آنکه در مواردی که عقل می فهمد چون خاصيت قوه عقل درک و فهم است و خداوند آن را با همين خاصيت خلق کرده است، اين فهم عقل مرضی رضای الهی و در نتيجه حجت شرعی است.

نکته: طبق آنچه گفته شد روشن می شود که لازم نيست برای اثبات شرعی منطق به دنبال آيه و روايتی در اين زمينه بگرديم، زيرا اولا: رد آن باعث رد اصل شريعت است؛ ثانيا: فعل معصوم که در کلام خود استدلال نموده است، دليلی بر حجيت منطق است. تمام سخنان معصومين و قرآن کريم که در آن ها استدلال به کار رفته است، در قالب استدلال های منطقی قرار دارد.

 

بررسی و نقد دو نظريه مکتب تفکيک

1. قائلين به نظريه تفکيک گفته اند: ما عقل را تا آنجا قبول داريم که دست ما را به دست وحی برساند. بعد از آن ديگر استفاده از عقل صحيح نيست و گونه ای کفران نعمت نسبت به وحی است.

اين سخن صحيح نيست زيرا اولا: وقتی عقل اين خاصيت را دارد که فهم و درک آن نزد خدای متعال حجت است چرا کنار گذاشته شود؟! عقل می تواند در کنار وحی، طريق و راه ديگری برای اثبات مطلب بگشايد و اين امر باعث تقويت مساله می شود. اين مانند آن است که دو فرد عادل در محکمه و نزد قاضی شهادت دهند، حال فرد ثالثی که شهادت او نيز معتبر است، برای شهادت حاضر شود. روشن است که شهادت او مانعی نداشته بلکه امر شهادت را تقويت کرده و باعث می شود قاضی حکم خويش را با قوت بيشتری بيان کند. ثانيا: تمام آن چه بشر در زندگی به آن ها نياز دارد در دين و شريعت بيان نشده است. مثلا وحی در مورد نحوه رويارويی با دشمن می فرمايد: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾[2] (اين حکم، ارشاد به حکم عقل است و اگر بيان نمی شد عقل به آن می رسيد). اما سوال اين است که چگونه اين مساله تامين شود؟ خصوصيات اين مساله در دين بيان نشده و چگونگی آن به عقل بشر سپرده شده است.

عقل دو نقش را در معارف دينی ايفا می کند: يکی اينکه به کشف مداليل نقلی می پردازند و ابزاری برای فهم آيات و روايات است. اين مقدار از کارکرد عقل را همه قبول داشته و اختلافی در آن نيست. نقش ديگر عقل کشف اراده الهی به صورت مستقل در عرض کتاب و سنت است. اين مساله ای است که از آن با عنوان مستقلات عقليه ياد می شود و مورد اختلاف ميان انديشمندان است.

2. مکتب تفکيک در نظر ديگری می گويد: ما آن جا که مساله عقلی اجماعی و مورد اتفاق باشد، حکم عقل را می پذيريم اما اگر مساله مورد اختلاف باشد ديگر حکم عقل حجيت ندارد، زيرا اين اختلافات گويای آن است عقل بشر نتوانسته به واقع مساله دست يابد و حکم آن را کشف کند، و لذا در ميان افراد اختلاف صورت گرفته است.

اما اين سخن نيز صحيح نيست زيرا اگر اختلاف نظر مانع از حجيت باشد و يا وفاق شرط حجيت باشد در اين صورت اين داستان در مورد وحی نيز پيش می آيد. قرآن کريم که ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ﴾[3] است، در مورد فهم و درک آن اختلاف نظر وجود دارد. طبق نظر شما بايد بگوييم کتاب خداوند نيز معتبر نيست زيرا در فهم آن ميان مفسرين اختلاف است.

ممکن است گفته شد برای حل اختلاف قرآن کريم، شاخصی قرار داده شده و آن مساله عترت است. اما اين مساله نيز مشکل را حل نمی کند زيرا اختلاف نظر در مورد عترت نيز وجود دارد. بنابراين اين معياری که شما قرار داده ايد نمی تواند صحيح باشد.

آنچه اين مساله را حل می کند اين است که بدانيم شارع مقدس که عقل را برای فهم و درک معارف دينی و غير دينی به بشر اعطا فرموده است، آن را با حفظ ضوابط و شرايطی که فطری است، پذيرفته است. همين مساله در مورد قرآن و روايات نيز وجود دارد. فهم و درک اين دو نيز بر يک سری قواعد زبان شناختی، عقلايی و عرفی مبتنی است زيرا مخاطب قرآن و عترت عموم مردم هستند. آری فهم غرر مطالب مختص انسان های دقيق تر است کما اينکه امام سجاد (ع) در روايتی فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ الْآيَاتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذَلِكَ فَقَدْ هَلَك‌»[4] خدای عزوجل می دانست که در آخر الزمان گروهی موشکاف و اهل تفکر عميق می آيند و لذا سوره توحيد و آيات آغازين سوره حديد را نازل فرمود. پس هر کس برای خداشناسی غير از اين را بجويد هلاک شده است.

درباره اين حديث شريف مرحوم ملاصدرا با توجه به توانمندی که در اين زمينه دارد سخنان با ارزشی بيان فرموده است.[5] همه عالمان بزرگی که به معارف دين خدمت کرده اند محترم هستند و بايد درباره همه آنها خضوع داشت. اينان هر کدام در بخش هايی درخشش بيشتری داشته اند و لذا اين که يکی را برگزيد و ديگری را طرد کرد امری نادرست است.

نکته ديگری که در مورد اين سخن تفکيکی ها وجود دارد اين است که اساسا اجماع و وفاق در غير معصومين در غير اوليات پيدا نمی شود. علاوه بر اينکه اگر مراد دين همه مردم باشند (کما اينکه چنين است و خطاب های قرآن کريم نيز مربوط به همه می شود ﴿هُدىً لِلنَّاس[6] )، و بگوييم که وفاق در مورد حجيت شرط است در اين صورت حتی اصول اوليه ای مانند اصل تناقض و اصل عليت نيز مورد اختلاف واقع شده است. آنان که اين اصول را قبول ندارند ديگران را تخطئه می کنند. نقل شده است که ابن ابی العوجا و برخی از زنادقه در مکه وقتی می ديدند برخی دور خانه خداوند طواف می کنند آنان را بی عقل خواندند. امام صادق (ع) به اين مضمون به آنان فرمود: يا واقعيت و آخرتی وجود دارد و يا نه. اگر آخرتی هست، شما همه چيز را از دست داده و باخته ايد. اما اگر فرض کنيم خبری نباشد، ما ضرری نکرده ايم زيرا ما نيز اکنون مانند شما زندگی می کنيم. عقل در اينجا می گويد راهی را برگزينيد که دچار ضرر نشويد.

البته انسان مومن و موحد در دنيا نيز با خوشی و آرامش زندگی می کند. هر کس از آنچه با آن انس دارد لذت می برد. انسان های مومن نيز از ياد خداوند لذت برده و آرامش می يابند. يونگ، روانشناس معرف اتريشی و پدر روانکاوی جديد، کلينيکی داشت و به مداوای بيماران روحی می پرداخت. از سراسر دنيا بيماران به وی مراجعه می کردند. وی گويد: من در اين چندين سال که به مداوای بالينی بيماران می پرداختم مشاهده کردم که انسان ها بعد از حدود سی سالگی که نشاط گذشته آن ها کم کم رو به افول می رود، احساس نااميدی و خلئی می کنند. بعد ديدم در ميان بيماران کسانی که به يک حقيقت متعالی اعتقاد دارند اولا کمتر دچار اين ياس و نااميدی می شوند، ثانيا معالجه آنان راحت تر صورت می گيرد.

وی شاگرد فرويد بود اما مخالف نظر وی بود. فريد می گفت: ضمير ناخودآگاه، پس زده های ضمير خودآگاه است که عقده و سرکوب شده و به آن جا رفته و بعدا منفجر می شود. علم و هنر و دين و مانند آن همه محصول آن عقده های سرکوب شده است. اما يونگ می گفت: ضمير ناخودآگاه خود اصالت دارد و بيش از ضمير خودآگاه است، همانند هندوانه ای که در آب افتاده و کمی از آن بيرون ماده و بيشتر آن زير آب می رود.

نکته: سه نوع عقل گرايی در جهان اسلام مطرح شده است: عقل گرايی افراطی، عقل گرايی تفريطی و عقل گرايی اعتدالی . همين سه ديدگاه در جهان غرب نيز مطرح شده است. اما ما عقل گرايی اعتدالی را برگزيده ايم.

آنچه بيان شد در باره حجيت شرعی عقل بر اساس دليل عقلی بود. در جلسه آينده انشاء الله به بررسی ادله قرآن و روايی حجيت شرعی عقل می پردازيم

 


[1] کشف المراد، علامه حلی، ص303، ط: موسسه النشر الاسلامی.
[2] انفال/سوره8، آیه60.
[3] فصلت/سوره41، آیه42.
[4] الکافی، شیخ کلینی، ‌ ج1، ص91، ط: اسلامیه.
[5] ر.ک: شرح اصول کافی، ملاصدرا.
[6] بقره/سوره2، آیه185.