موضوع: ديدگاه آقای باقری؛ بررسی ديدگاه های موافقين علم دينی

بررسی و نقد رويکرد تاسيسی در علم دينی

در جلسات گذشته به بررسی نظريه تاسيسی بودن علم دينی که توسط آقای باقری مطرح شده بود پرداختيم. در اين نظريه تاکيد شده بود که برای کسب علم دينی در مرحله اول به سراغ آموزه های دينی می رويم و پيش فرض هايی که در مورد انسان و جهان آمده است را استخراج می کنيم. در مرحله دوم بر مبنای آن پيش فرض ها، فرضيه هايی را ايجاد کرده و با روش تجربی آنها را مورد ارزيابی قرار می دهيم. در صورتی که اين فرضيه ها مورد تاييد تجربی قرار گيرد، محصول به دست آمده علم دينی خواهد بود. اين محصول دينی است بدان جهت که فرضيه های آن با الهام از پيش فرض های دينی بدست آمده است و علمی است چون بر اساس روش تجربی مورد بررسی و تاييد قرار گرفته است.

اما گفته شد اين نظريه با دو اشکال مواجه است: اول اينکه دارای ابهام است زيرا در آن ارتباط بين فرضيه و پيش فرض ها بيان نشده است. دوم اينکه کارآمدی لازم برای حل مشکل علم دينی را ندارد و دغدغه های موجود در اين زمينه را پاسخ نمی دهد. اما شرح اين اشکال ها چنين است:

اشکال اول

اولين مشکل اين رويکرد آن است که در آن دقيقا معلوم نشده ارتباط فرضيه های علمی با پيش فرض های دينی چگونه صورت می گيرد؟ به عبارت ديگر نقش پيش فرض های دينی در شکل گيری فرضيه های علمی چيست و چه چيز موجب آن می شود که فرضيه های علمی صبغه دينی بگيرند تا در نتيجه قوانين علمی متفرع بر آنها نيز صبغه دينی داشته باشند. نظريه پرداز محترم در باره دومين شرط تحقق علم دينی گفته است «از پيش فرض های مهيا شده (يعنی پيش فرض های برگرفته از آموزه دينی) برای صورت بندی فرضيه هايی در جهت قلمرو علم مورد نظر استفاده کنيم. سپس افزوده است تاکيد بر صورت فرضيه ها از آن جهت است که ممکن است مواد مختلفی از منابع متفاوت به فرضيه های ما راه يابند اما دست کم لازم است صورتی که بر آن مواد افکنده می شود ملهم از آموزه های دينی باشد».

سوال اين است که صورت بندی فرضيه های علمی با استناد به پيش فرض های دينی چگونه انجام می گيرد؟ آيا اين امر راه کاری دارد که ما به دانشمندان توصيه کنيم؟ معيار، روش و ساز و کار آنها چيست؟ بويژه آنکه به اذعان فيلسوفان علم پيدايش فرضيه های علمی هيچ قاعده، معيار و روش مشخصی ندارد. آيا صرف اينکه عالم تجربی دين دار است و به جهان بينی دينی و آموزه های وحيانی درباره انسان و جهان باور دارد برای دينی بودن فرضيه های علمی او کافی است؟ ايشان در جايی درباره چگونگی تاثير پيش فرض های دينی در فرضيه های علمی گفته است «پيش فرض های دينی همچون ساير انواع پيش فرض ها، نوع حدس ها و فرض های عالم را مشخص می کند به اين معنا که وقتی پيش فرض «الف» را داشته باشيم، فرضيه های از آن جنس خواهند بود و وقتی پيش فرض «ب» را داشته باشيم فرضيه ها و حدس ها متناسب با آن شکل می گيرند به اين صورت که پيش فرض ها در پيکره علم رسوخ می کنند و فقط در ايجاد انگيزه ها محدود نمی شود».[1]

ولی بيان مزبور نيز به اين پرسش پاسخ نمی دهد که مقصود از تناسب داشتن فرضيه ها با پيش فرض ها چيست؟ آيا ماده آنها متناسب است يا صورت آنها و اساسا معنای صورت فرضيه چيست؟ چرا وجود چنين تناسبی لازم است؟ اگر لازم است بر اساس چه قاعده و ملاکی تحقق می يابد؟ آيا چنين ارتباطی بر اساس عليت و سنخيت برقرار می باشد و می توان آن را مديريت و کنترل کرد يا تصادفی و اتفاقی است؟ وی در جای ديگری گفته است « گذر از مبانی متافيزيکی به فرضيه های علمی يک فرايند خلاقانه است و قابل پيش بينی و مديريت مهندسی نيست. [وی سپس اين سوال را مطرح می کند] چون خلاقيت قاعده و ضابطه مشخصی ندارد ما علم دينی را منوط به چيزی کرده ايم که خودش نامعين است. [در پاسخ گفته است] علم همين است. شما در علم نمی توانيد بيشتر از اين جلو برويد به همين خاطر تعبير توليد علم دينی غلط است . علم را نمی توان توليد کرد زيرا يک عنصر نامعين (خلاقيت) دارد که نمی دانيم واقعا چگونه رخ می دهد. درباره آن فقط می دانيم که يکباره اتفاق می افتد. البته می توان زمينه ها را برای وقوع اين خلاقيت فراهم کرد».[2]

بنابراين طبق اين ديدگاه سرنوشت علم دينی به چيزی سپرده می شود که نتيجه آن معلوم نيست. ما اصل تاثير گذاری جهان بينی ها و پيش فرض ها را قبول داريم اما در اين نظريه اين مساله به درستی بيان نشده است و لذا نظريه ايشان به لحاظ معرفت شناسی دچار کاستی هايی است.

اشکال دوم

به لحاظ کارآمدی نيز چند سوال مطرح می کنيم:

1. آيا علوم رايج غرب خصوصا در حوزه علوم انسانی دارای کاستی است يا نه؟

2. اگر علوم جديد دارای معايب و کاستی است، آيا اين معايب برخواسته از جنبه علمی آنها است يا برخواسته از مبانی دينی است و يا از هر دو جهت عيب دارد؟

3. اگر اين عيب ها در علوم جديد وجود دارد آيا قابل رفع است يا نيست؟

صاحب نظريه می گويد اگر فرضيه های ما در فرايند علمی نتيجه نداد، آنها را تکرار و فرضيه های جديدی طرح می کنيم تا به نتيجه دست يابيم. اما اگر در نهايت نتيجه ای بدست نيامد، می يابيم که پيش فرض های دينی در اين زمينه ظرفيت لازم را نداشته است. حال اگر سوال شود آيا اين امر نقص دين نيست؟ پاسخ می دهد: خير، زيرا اولا رسالت دين بيان مسائل علمی به بشر نبوده بلکه رسالت آن مساله هدايت گری بشر به سوی ارزشها است.

ثانيا از آنجا که اين فرضيه ها مستقيما از آموزه های دينی گرفته نشده بلکه واسطه خورده است، نارسايی و نادرستی آنها دليل بر نادرستی آموزه های دينی نيست. بله اين امر نارسايی پيش فرض ها را نشان می دهد اما نارسايی غير از نادرستی است، زيرا پيش فرض ها از جنس متافيزيک بوده و تجربه نفيا و اثباتا نمی تواند در مورد آنها اظهار نظری کند.

شکل گيری علوم بر پايه پيش فرض های دينی

آقای باقری در جايی گفته است وجه اينکه ما درباره علم دينی سخن می گوييم و از آن دفاع می کنيم اين نيست که از موضع دين می خواهيم به اين مساله بپردازيم بلکه بدان خاطر است که ما نيز يکی از عالمان علوم بوده و می خواهيم در اين باره اظهار نظر کنيم و بگوييم ما چيز قوی تری داريم که می تواند جايگزين علوم معيوب شود. « علوم معاصر بر اساس پيش فرض های خاصی رشد کرده است اما اين پيش فرض ها قابل نقد است به عبارت ديگر مبانی علم جديد ممکن است ضعيف يا محدود باشد و ما بخواهيم آن را توسعه دهيم. اگر علم دينی شکل بگيرد اين حسن را دارد که علمی مبتنی بر پيش فرض های دينی که از غنای بيشتر برخوردار است فراهم آيد. در اين صورت می توان با دستاوردهای بيشتر و بهتر علم متفاوتی را فراهم آورد».[3] «علم دينی بديلی است برای علوم غير دينی و بايد با آنها رقابت کند و نشان دهد قوی تر از علوم موجود است. به همين دليل است که به دنبال چنين علمی می گرديم، زيرا اگر علم دينی بخواهد مثل علوم ديگر بوده يا ضعيف تر از آنها باشد دليلی بر تامين آن وجود ندارد».

چگونگی تاثير پيش فرض ها در فرضيه ها

اصل سخن ايشان و مقدماتی که برای نظريه خود بيان کرده اند، مورد قبول است. ما نيز معتقديم که مبانی متافيزيکی در سرنوشت علم تجربی، خصوصا علوم انسانی تاثير گذار است، اما سخن در اين است که اين امر چگونه رخ می دهد؟ پاسخ آن در متفاوت شدن موضوع است. قبلا گفتيم که جهان بينی ها و پيش فرض ها مانند عينک هايی هستند که دانشمندان به چشم عقل خود می بندند و از ورای آنها به موضوعات می نگرند. روشن است که تفاوت اين عينک ها باعث تفاوت در نگرش به موضوع خواهد بود. بله موضوع فی نفسه يکسان است اما موضوع لدی العالم چيز ديگری است که به لحاظ اشخاص مختلف است. اين همانند آن تعبيری که کانت با عنوان نومن و فنومن مطرح کرده است. مثلا موضوع علم روانشناسی، روان انسان است که در نفس الامر واحد است اما از آن برداشت های متفاوتی می شود، کسی که مبنای متافيزيکی وی اومانيستی است، روان انسان را همان گونه می بيند که طبق مبنای خود تعريف کرده است. اما اگر مبنای او الهی باشد، انسان را چند ساحتی دانسته که رويه اخروی و معنوی او خيلی مهمتر از رويه دنيوی اوست. حال که موضوع برای اين دو عالم دو تا شد، غايت و هدف مساله نيز متفاوت خواهد بود حتی روشی که آنها بکار می گيرند اگر چه از جهت کلان يکسان است اما در درون آن تفاوت هايی وجود دارد.

پس چگونگی تاثير گذاری پيش فرض ها در فرضيه ها و نظريه ها اينگونه شد که عالمان بر اساس پيش فرض هايی که برگزيده اند تلقی های متفاوتی از موضوع می يابند و لذا موضوع مورد بررسی آنها متفاوت خواهد بود. با تفاوت موضوع، هدف و غايت آنها و نيز روش علمی آنها نيز متفاوت خواهد بود.

نکته: اين مطلب که مبانی متافيزيکی درباره انسان در سرنوشت علوم تجربی انسانی تاثير گذار است جای هيچ انکاری ندارد اما آيا در علوم طبيعی نيز اين گونه است؟ آيا مبانی متافيزيکی عالمان در نظريه های که در مورد طبيعت دارند تفاوت ايجاد می کند يا نه؟ مثلا در علم فيزيک که عالمی می خواهد پديده نور و حرکت و مانند آن را به لحاظ تجربی مطالعه کند آيا دين دار بودن يا بی دين بودن او در سرنوشت اين علوم تاثير گذار است يا نه؟ اين مساله نيازمند تامل است و اکنون وارد آن نمی شويم زيرا نه دليل اثبات و نه دليل رد آن را داريم.

علم دينی يک بايد و ضرورت دينی

آقای باقری در جايی گفته است علم دينی يک بايد دينی نيست زيرا دين اساسا برای آن نيامده که مسائل علمی را حل کند و به ما علمی بدهد، بلکه دين برای بيان عقايد، اخلاق و احکام آمده است. بنابراين اگر از دين سوال شود: آيا شما آمده ايد تا به بشر، جامعه شناسی و فيزيک و شيمی ياد دهيد، می گويد: خير. اگر سوال شود: آيا برای بيان عقايد و اخلاق و احکام آمده ايد؟ می گويد: آری.

در اين کلام خلطی صورت گرفته است. ما قبول داريم که رسالت اوليه دين و وحی بيان عقايد و اخلاق و احکام است. اما اگر علوم تجربی در حوزه ای که مربوط به رسالت دين است تاثير سوئی داشته باشند و دستاورد آنها در تقابل با آموزه های اوليه دين باشد در اين صورت آيا دين می تواند بی تفاوت باشد؟ خير، در اينجا دين مسئوليت پاسخ گويی دارد و لذا هر چند بيان اين مسائل رسالت اوليه دين نيست اما از جهت ثانويه بيان آنها بر دين لازم است زيرا اين امر نيز بخشی از رسالت دين به شمار می رود. آيا مثلا علم فقه می تواند بگويد من تنها برای احکام اوليه مباحثی دارم و کاری به احکام ثانويه ندارم. در حالی که اضطرار و حرج نيز از موضوعات علم فقه بوده که بايد بيان شود و الا علم فقه ناقص خواهد بود؟ بنابراين پرداختن به اين مسائل برای دين يک بايد دينی است که بايد در آن راه کارهايی را برای ما بيان کند.

انشاء الله در جلسه آينده به ديدگاه آقای گلشنی به عنوان يکی ديگر از موافقان دينی می پردازيم.

 


[1] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص229، ط: مجمع عالی حکمت.
[2] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص236، ط: مجمع عالی حکمت.
[3] علم دینی، دیدگاه ها و تحلیل ها، ص228، ط: مجمع عالی حکمت.