درس کلام استاد ربانی

95/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه آقای باقری؛ بررسی ديدگاه های موافقين علم دينی

سه رويکرد برای دستيابی به علم دينی

2. رويکرد تهذيب و تکميل

موضوع بحث اين بود که چگونه می توانيم به دينی کردن علوم دست پيدا کنيم؟ در کتاب «هويت علم دينی» سه رويکرد در اين باره نقل شده که نويسنده دوتای آنها را نادرست و يکی را برگزيده است. رويکرد اول که رويکرد استنباطی بود در جلسه گذشته مورد بحث و بررسی قرار گرفت. رويکرد دوم، رويکرد تهذيب و تکميل است که در ادامه مورد بررسی قرار می گيرد.

اجمالا اين رويکرد می گويد: علوم غربی موجود دارای انحرافات و نقايصی بوده و علم راستين نيستند. برای رفع اين مشکل و کسب علمی صحيح، دو گام بايد برداشته شود: در گام اول بايد اين علوم را مورد تهذيب و پالايش قرار داد و انحرافات و اعوجاجات آنها را کنار زد. و در گام دوم خلا بوجود آمده را با معارف دينی پر و تکميل نمود. وقتی اين دو گام برداشته شود، محصولی که بدست خواهد آمد علم دينی خواهد بود.

نويسنده کتاب در مورد اين رويکرد دو نمونه را بيان کرده است: يکی سخن آقای نقيب العطاس متفکر مالزيايی و ديگری سخنی از کتاب «روانشناسی رشد»، نشر دفتر همکاری حوزه و دانشگاه.

نمونه اول:

آقای العطاس در اين باره گفته است: علوم غربی معاصر چون برخواسته از تمدن غربی است و تمدن غربی منحرف است و مطلوب نيست، لذا اين علوم نيز آغشته به پيرايه های اين تمدن است. مهمترين اين اعوجاجات از اين قرار است:

دوگانگی در باب واقعيت و حقيقت؛

شکاف ما بين خردگرايی و تجربه گرايی؛

انسان گرايی و مرام دنيايی گرايی (اومانيسم)؛

آنچه در ادبيات با نام تراژدی يا غم نامه بودن مطرح است .

در گام اول بايد اين پيرايه های نادرست را از پيکره علم زدود. بعد از آن اين علوم را بر اساس قالب اسلامی تنظيم و شکل داد. برای دستيابی به اين امر چند مساله را بايد در نظر گرفت:

1. در معارف دينی، چند علم دسته اول و اساسی وجود دارد که عبارتند از: تفسير قرآن، علم فقه يا شريعت، علم سنت، علم کلام، علم مابعد الطبيعه يا عرفان و علوم زبان شناختی. اين علوم هسته شناخت معرفت دينی را شکل می دهند و علوم ديگری مانند علوم طبيعی و انسانی بر مبنای اين علوم و پيرامون آنها سامان داده می شوند.

2. در نظام تعليم و تربيت از مقاطع ابتدايی تا مدارج عاليه بايد به صورت واجب عينی علوم دسته اول که هسته معرفت را تشکيل می دهند توسط افراد فراگرفته شود. علوم ديگر جنبه واجب کفايی داشته و هر کس می تواند رشته ای از آن را بپيمايد.

3. غير از تنظيم اين ساختار، نيازمند روش نيز هستيم. الگوی پيشنهادی ما در علوم تجربی و طبيعی همان الگوی تفسير قرآن و روايات است. در علم تفسير، مفسر دو کار انجام می دهد: تفسير و تاويل؛ تفسير مربوط به آيات محکم است يعنی آياتی که معنا و مداليل آنها روشن و در دسترس همه است. اما دسته ديگر آيات متشابه است يعنی آياتی که فهم و درک آنها نيازمند تاويل است. وی اين امر را تفسير پيشرفته می نامد. مقصود از تاويل آن است که از ظاهر عبور کرده و معانی پنهانی آيات را کشف نمود. به عنوان نمونه قرآن کريم می فرمايد: ﴿يُخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَيِّت[1] اگر اين آيه را اينگونه معنا کنيم که خدای متعال از درون تخم يک پرنده، جوجه ای زنده را خارج می کند، آيه را تفسير نموده و معنای ظاهری آن را بيان کرده ايم. اما اگر بگوييم معنای آن است که مومنی از پدر و مادر کافر و عالمی از جاهل حاصل شود، در اين صورت معنايی که کرده ايم از جنس تاويل است زيرا ديگر برای همگان قابل فهم نيست.

حال همين الگو در علوم طبيعی نيز به کار گرفته می شود. موجودات عالم همان کلمات عينی خداوند هستند همان طور که قرآن کلمات لفظی الهی است. در آنجا الفاظ دلالت بر معنا می کنند و در اينجا مخلوقات، رمز و راز و قوانينی را بيان می کنند که در دل آنها پنهان شده و با کنکاش و تلاش بدست می آيد. البته تاويل نمودن خواه در مورد آيات قرآن کريم و خود مخلوقات الهی شرايطی دارد که از جمله آنها هماهنگ بودن معنای باطنی با معنای ظاهری است.

آقای العطاس همچنين گفته است از نظر اسلام، معرفت شناسی و ملاک صدق و حقيقت تنها مطابقت با واقع نيست (واقع در اينجا به معنای عالم مشهود و تجربی است) بلکه علاوه بر آن بايد با سرشت جهان و درون مايه و نهان خانه آن نيز مطابقت داشته باشد و الا اگر چنين نشود ديگر گزاره ای صادق نخواهد بود . مثلا کسی که انسان را مثل ساير حيوانات می داند و نگاهی صرفا زيستی به او می کند و نفس ناطقه و نفخه الهی او را در نظر نمی گيرد، تفسيرش از انسان تفسير درست و صادقی نخواهد بود. او تنها انسان را حيوانی مانند ساير حيوانات اما پيچيده تر می داند. حال اگر چنين فردی بخواهد در مورد انسان معارفی را بيان کرد و شواهد تجربی در تاييد آن بياورد، ‌نمی توان گفت سخنش صحيح است. بلکه آنگاه سخن او صادق است که تفسيرش با سرشت انسان نيز هماهنگ باشد . يعنی علاوه بر رويه ظاهری به سرشت و باطن انسان نيز توجه داشته باشد.[2]

نمونه دوم

ايشان مطالبی را از کتاب «روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی» نشر سازمان سمت، چاپ ‌1374ش نيز در زمينه رويکرد تهذيب و تکميل بيان کرده است. نويسنده اين کتاب ابتدا آنچه درباره روانشناسی معاصر بيان شده را گزارش داده و سپس تلاش کرده تا برای هر کدام از آنها آيات و رواياتی را به عنوان شاهد بياورد . مثلا در بحث مربوط به وراثت و ژنتيک اين روايت را آورده که امام صادق (ع) فرمود: «هر زمانى كه خداوند اراده فرمايد كه خلق نمايد انسانى را جمع می كند صورت آباء و أجداد او را از پدرش تا آدم ابو البشر، و او را شبيه به يكى از آنان خلق نمايد، پس كسى (به زن خود بدگمان نشود و) نگويد اين فرزند شبيه بمن نيست و يا شباهتى بپدران من ندارد (زيرا شبيه بيكى از پدران او است كه او نديده آنها را)[3]

کار دومی که در اين کتاب صورت گرفته طبقه بندی آيات و روايات بر اساس وجود شواهد در زمينه روانشناسی است. در اين مورد چهار دسته تنظيم شده است:

1. طبقه اول مربوط به آيات و رواياتی است که بيان می دارد انسان از جسم و روح تشکيل شده است. اما آيا می توان از اين آيات در مباحث روانشناسی استفاده کرد؟ از يک سو پاسخ منفی است زيرا کار روانشناس به عنوان يک عالم تجربی با امور مادی است در حالی که قرآن سخن از روح مجرد می نمايد. اما گفته شده اين امر ممکن است زيرا نفس و بدن دو واقعيت جدا از هم نيستند بلکه با هم يگانگی داشته و در هم اثر می گذارند. و لذا می توان از آثاری که روح در بدن فرد می گذارد، در روانشناسی سخن به ميان آورد.

مرحوم صدرا از آيات قرآن کريم شواهدی بر تجرد روح اقامه نموده اند. از جمله می فرمايد قرآن کريم بعد از بيان مراحل خلقت مادی انسان و کامل شدن آن می فرمايد: ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقا آخر﴾[4] مراد از خلق آخر، خلقتی غير از خلقت مادی است زيرا تا قبل اين قسمت آيه سخن از خلقت مادی انسان است بعد در اينجا می فرمايد سپس ما او را خلقت ديگری می دهيم.

2. طبقه دوم موارد جزئی و خاص است که در آيات و روايات به صورت صريح بيان شده است. مثل همين روايتی که از امام صادق (ع) در بحث وراثت مطرح شد. اين دسته از معارف دينی را می توان به صورت مستقيم موضوع بحث تحقيقات تجربی يا شبه آن قرار داد.

3. طبقه سوم، آيات و رواياتی است که در مورد مباحث روانشاسی آمده اما بيان آنها صريح نيست بلکه به صورت ضمنی بيان شده است. برای بهره گيری از اين دسته ابتدا بايد آنها تحليل نمود تا ربط آنها بدست آيد و سپس بر آموزه های روانشناسی تطبيق نمود. نويسنده می گويد اما اين امر ساده نيست زيرا بايد روش استنباطی ما به گونه ای باشد که عقلا بر اساس آن، معنای مورد نظر را بپذيرند.

4. دسته چهارم نکات پراکنده ای است که در آيات و روايات وجود دارد و بايد به هم پيوند زده شود و از آنها فرضيه ساخته شده و سپس بر اساس روش های تحقيقی مورد بررسی قرار گيرد.[5]

 

ارزيابی و نقد

نويسنده کتاب «هويت علم دينی» بعد از بيان اين رويکرد و دو نمونه برای آن، وارد نقد آن شده و می گويد:

نقد اول: اين روش باعث می شود انسجامی که در نظريه های علمی وجود دارد از فرضيه گرفته تا روش و نتيجه آن، به هم بخورد و اين امر ممکن است نظريه های علمی را در معرض مخاطره قرار داده و باعث به بار آمدن نتايج ناهمسازی شود. وجه آن نيز اين است که همان طور که گفته شد نظريه های علمی مجزا از مبادی متافيزيکی نيستند بلکه آن مبادی در اين نظريه ها رسوخ کرده است. حال اگر بخواهيم صرفا محصول آنها را گرفته و تبار آن ها را کنار گذاشته و امور ديگری را به جای آنها بگذاريم احتمال خطر وجود دارد.

نقد دوم: ما در اينجا با يک تطبيق تکلف آميز مواجه هستيم. نمونه آن که در کتاب «روانشناسی رشد» آمده چنين است: در فلسفه علم جديد چيزی به نام «تئوری» مطرح شده است «تئوری به معنای جمع بندی اطلاعات پراکنده، تنظيم و تجزيه و تحليل آنها، و حدس در مورد روابط ميان پديده های مورد مطالعه است». پس تئوری داری سه عنصر: جمع آوری، تجزيه و تحليل و حدس است. وی سپس گفته است همين معنا از روايتی استفاده می شود. حضرت اميرالمومنين(ع) می فرمايد: «مَنْ أَكْثَرَ الْفِكْرَ فِيمَا تَعَلَّمَ [يَعْلَمُ‌] أَتْقَنَ عِلْمَهُ وَ فَهِمَ مَا لَمْ يَكُنْ يَفْهَم‌»[6] هر کس در آنچه می داند خوب و زياد بيانديشد، آنچه ياد گرفته محکم تر می شود و آنچه را نفهميده بود [از اين اندوخته اش بر اثر فکر] می فهمد. حال گفته شده مراد از اين روايت همان تئوری است که در علم مطرح شده است.

نويسنده می گويد حمل اين روايت بر آن معنا، تکلف آميز است و نسبت دادن اين معنا به امام مشکل است.

اشکالات بعدی اين رويکرد در جلسه آينده انشاءالله پيگيری می شود .

 


[1] یونس/سوره10، آیه31.
[2] هویت علم دینی، دکتر خسرو باقری، ص235 -240.
[3] علل الشرایع، شیخ صدوق، ج1، ص103، ط: نشر داوری.
[4] مؤمنون/سوره23، آیه14.
[5] هویت علم دینی، دکتر خسرو باقری، ص240 - 242.
[6] غررالحکم، عبد الواحد آمدی، ص58، ط: دفتر تبلیغات اسلامی.