درس کلام استاد ربانی

95/01/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ديدگاه آقای باقری؛ بررسی ديدگاه های موافقين علم دينی

تبيين ديدگاه حضرت آيت الله جوادی آملی در باره چيستی و قلمرو دين

بحث درباره نقدی بود که بر نظريه دايره المعارفی دين از سوی نويسنده کتاب «هويت علم دينی» مطرح شده است. وی برای بيان اين نظريه بيشتر از کلمات حضرت آيت الله جوادی از کتاب «شريعت در آينه معرفت» استفاده نموده اند. مناسب است قبل از اينکه نقد ايشان بر اين نظريه بيان شود، ديدگاه آيت الله جوادی در اين باره به صورت کامل روشن شود.

حضرت آيت الله جوادی، کتاب «شريعت در آينه معرفت» را در نقد نظريه قبض و بسط تئوريک شريعت نوشته اند. مقدمه اين کتاب که تا ص 108 آن ادامه دارد به قلم خود استاد نوشته شده و ما بقی مطالب آن تقريرات مباحث ايشان است که توسط آقای پارسانيا تهيه و تنظيم شده است. محورهای اين کتاب در دو بخش اصلی تنظيم شده است: بخش اول حقيقت علم و بخش دوم ثبات و تغيير در معرفت دينی است. در بخش اول، اين مباحث مطرح شده است: تعريف دين، دين حق، ضرورت دين، جامعيت دين در حوزه فردی و اجتماعی انسان، و جامعيت دين در قلمرو علوم.

شرح فصل های بخش اول که حاوی ديدگاه ايشان است از اين قرار است:

1. تعريف اصطلاحی دين

ايشان در تعريف دين بعد از بيان معنای لغوی آن می فرمايد: « معنای اصطلاحی آن، مجموعه ی عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد».[1]

2. بيان دين حق

ايشان درباره اينکه کدام دين حق است می فرمايد: «گاهی اين مجموعه[يعنی دين]، حق و گاهی همه آن باطل و زمانی مخلوطی از حق و باطل است». «دين حق دينی است که عقايد، اخلاق، قوانين و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دين باطل دينی است که از ناحيه غير خداوند تنظيم و مقرر شده باشد».[2]

3. ضرورت دين

«قرآن کريم هر چند در بسياری از موارد ارزش عقل را بازگو کرده و انسان را به تعقل فرا می خواند، ليکن در بسياری از موارد ديگر بر عدم کفايت عقل به تنهايی و ضرورت وجود وحی تاکيد کرده است. به عبارت ديگر، قرآن کريم گر چه عقل را لازم می داند ليکن آن را برای هدايت بشر کافی ندانسته و وجود وحی را نيز ضروری می شمارد».[3] دليلی که ايشان برای ضرورت دين الهی بيان می دارند اين است که عقل هر چند لازم و به رسميت شناخته شده است اما برای وضع قواعد و قوانين مورد نياز بشر کافی نيست.

ارزيابی

اين مطلب دقيق نيست و نبايد ذيل عنوان ضرورت دين بيان می شد بلکه مطلبی است که مربوط به ضرورت وحی است. دين مساوی با وحی نيست بلکه همان قواعد، اخلاق و قوانين و معارف الهی است که بايد توسط خدای متعال جعل شود . وجه آن نيز اين است که هر انسانی به دنبال رسيدن به سعادت و کمال و خوشبختی است، و هيچ کسی دنبال بدبختی نمی رود. حال برای رسيدن به سعادت، نيازمند راه هستيم تا بايدها و نبايدها را بيان کند. برای فهميدن اين راه، بايد شناخت کاملی از انسان و جهان و رابطه اين دو داشته باشد تا بتوانيم اين بايدها و نبايدها را به درستی تشخيص دهيم، و غير از خدای متعال هيچ کس اين آگاهی و صلاحيت را ندارد.

مرحوم علامه می فرمايد اصل نياز به دين امری فطری است و لذا همه انسان ها - هر کسی که باشد- به گونه ای ديندار است منتها دين ها با هم فرق می کند و گاه الهی و گاه بشری است. همه انسان ها بر اساس يک جهان بينی، مقرراتی را برگزيده اند. اما دين درست، دين الهی است زيرا تا شناخت کاملی از انسان و جهان نباشد، کسی نمی تواند راه صحيح و کامل را نشان دهد و اين امر تنها از عهده خدای متعال بر می آيد.

اما اين دين الهی چگونه به بشر می رسد؟ دو راه وجود دارد: عقل در طريق درون و وحی از بيرون. عقل به تنهايی برای ابلاغ اين دين به بشر کافی نيست و لذا نيازمند وحی هستيم.

پس در اينجا سه مطلب وجود دارد: 1. اصل ضرورت دين، امری فطری است؛ 2. وجه ضرورت دين الهی و حق که بيان شد؛ 3. دين حق به دو طريق به بشر می رسد: عقل و وحی.

4. جامعيت دين درباره زندگی اجتماعی و سياسی

اما درباره جامعيت دين، از دو جهت بحث می شود: از جهت نسبت دين با زندگی اجتماعی و سياسی، که طبق اين معنا در مقابل سکولارها قرار داشته و آن را رد می کند. سکولارها می گويند دين تنها متکفل حيات فردی انسان ها و رابطه آنها با خداوند است و کاری به زندگی اجتماعی و سياسی ندارد. آيت الله جوادی آملی می فرمايد دين جامعيت داشته و علاوه بر مسائل فردی، زندگی اجتماعی و سياسی را نيز در بر می گيرد و در اين مساله فرقی ميان دوران غيبت و غير آن نيست. بخش ديگر بحث درباره جامعيت دين مربوط به علوم و شناخت حقايق عالم است.

ايشان درباره قلمرو اجتماعی و سياسی دين ابتدا چند ديدگاه را بيان می فرمايد:

1. برخی بر اين پندارند که دين فقط عهده دار رابطه فردی حق و خلق يعنی عبادات و روابط اخلاقی افراد با يکديگر است. اما مسايل سياسی، حقوقی و حکومتی از دايره دين خارج است.

2. گروهی ديگر معتقدند دين علاوه بر بيان عبادات و اخلاقيات، اصل حکومت را نيز بيان کرده اما شکل آن را رها کرده است.

3. بعضی ديگر معتقدند دين علاوه بر امور عبادی و اخلاقی و مسائل سياسی، شکل حکومت که حکومت ولايی است را نيز تعيين کرده است. اين گروه خود دو دسته می شوند: برخی می گويند اين مساله در زمان غيبت رها شده است و برخی می گويند در زمان غيبت نيز اين نظام جاری است.

ايشان سپس ديدگاه فلاسفه درباره ضرورت نبوت را بيان می کنند. فلاسفه می گويند چون اولا انسان دارای زندگی اجتماعی است؛ ثانيا اين زندگی قانون می خواهد؛ ثالثا آن قانون بايد کامل و جامع باشد؛ رابعا اين قانون کامل جز از ناحيه خداوند امکان صدور ندارد. نتيجه اين می شود که نيازمند نبوت هستيم.

تا اينجا روشن شد که دين در حوزه حيات اجتماعی و سياسی، جامعيت دارد. البته اين مساله وضع قوانين توسط مجلس و مانند آن در موضوعات را نفی نمی کند اما در حوزه احکام و بايدها و نبايدهای کلی بر عهده دين دانسته است .

ايشان بعد از بيان برهان ابن سينا بر ضرورت نبوت، اشکالی را که طرح شده نقل می کنند که گفته شده ما جوامعی را می بينيم که بدون اينکه به قوانين الهی معتقد باشند اما به حيات زندگی خود ادامه می دهند و لذا چه ضرورتی دارد بشر نظام اجتماعی بر اساس قوانين الهی اداره شود؟ ايشان سپس بيان مرحوم خواجه را در شرح کلام ابن سينا می آورند که فرموده اند: چون انسان علاوه بر بعد جسمانی دارای بعد معنوی و حيات اخروی نيز هست، سعادت و کمال او وقتی به صورت کامل تحقق می يابد که هر دو جنبه را در نظر گرفته ياشد. اما اگر افراد در زندگی اجتماعی خود دارای رفاه نسبی باشد اما از کمال اخروی باز مانند، کمالی ناقص خواهد بود. «محقق طوسی (رحمه الله) ‌بر برهان عقلی ابن سينا (رحمه الله) که در نمط نهم کتاب «الاشارات و التنبيهات» ذکر کرده است، نقدی دارد که ذکر آن برای تکميل و تتميم آنچه گذشته سودمند است. بيان محقق خواجه طوسی اين است که اگر ضرورت وجود نبوت از جهت نياز بشر به يک نظام اجتماعی مصون از هرج و مرح است، اين نياز برای حکومت های غير اسلامی که در منطقه ای غير مسلمان نشين يافت می شود برآورده خواهد شد. برای دفع اين شبهه ضرورت نبوت را بايد مبتنی بر شناختی دقيق تر از انسان و نيازهای او قرار داد، يعنی بايد ابتدا اين حقيقت را اثبات کرد که انسان دارای روحی مجرد و حقيقتی باقی و ابدی است و روح آدمی متاثر از اعمالی است که در طبيعت انجام می دهد، لذا بايد رفتار فردی و اجتماعی او بر اساس قانونی باشد که علاوه بر تنسيق نظام طبيعی و اجتماعی او نظام ابدی و جاودانش را نيز تامين نمايد و دريافت چنين قانونی منوط به وجود قوه قدسيه و نيازمند به ملکه عصمت است.

اين برهان همان گونه که ملاحظه می شود متکی به برخی از مباحث انسان شناسانه از قبيل تجرد نفس آدمی، وجود قوه قدسيه و اثر پذيری روح از رفتار طبيعی می باشد و به همين دليل است که حکمای اسلامی برهان نبوت را که مترتب بر اين مباحث است در بخش های مربوط به علم النفس ذکر کرده اند».

ايشان در نتيجه کلام می فرمايد: «برهان نبوت با اين تحليل به نيکی می تواند به شرحی که بيان شد حدود و قلمرو دين را تبيين نمايد. چنانکه بررسی دقيق برهان ابن سينا (رحمه الله) نشانه توجه عميق ايشان به اين نکته و در نتيجه طرح آن در خلال مباحث عرفانی است».[4]

نکته ای درباره مباحث نفس شناسی

بحثی که در مباحث فلسفی تحت عنوان النبوات و المنامات مطرح شده بحث بسيار خوب و ارزشمندی است که متاسفانه در حوزه های علميه اين مباحث نوعا خوانده نمی شود. در گذشته که کتاب «شرح منظومه» خوانده می شد اين مباحث نيز در آن بيان شده و خوانده می شد اما در کتاب های اخير مانند «بدايه»و «نهايه»، جای اين مباحث خالی است.

5. جامعيت دين در رابطه با علوم

عنوان بحث ايشان علم و دين است که در آنجا می فرمايد: هم چنانكه ملاحظه مى شود در حاليكه دين كليسا فرياد بر مى آورد كه من را با علم كارى نيست علم با صبورى تمام خود را با آن نزديك كرده و از هيچ تحقير و تضعيفى نسبت به آن دريغ نمى ورزد.

در بخش فلسفه و هستى شناسى نيز وقتى كليسا پيوند خود را با هستى شناسى الهى قطع مى كند راه استدلال و اقامه برهان را نسبت به اصول و مبادى خود كه همان مبدء معاد و وحى و رسالت است فرو مى بندد و با بسته شدن اين راه فلسفه هاى مادى و جهان شناسى هاى حسى و غير الهى حمله خود را نسبت به مبانى و اصول دين بطور مستقيم آغاز مى نمايند.

راه رهايى دين از اين تهاجمات تنها بازگشت به دامن هستى شناسى الهى است زيرا اين فلسفه با اثبات جهان غيب فطرت ثابت انسان و خلقت سنن غير قابل تغيير خداوند سبحان علاوه بر ابطال فلسفه هاى مادى راه را بر روى فرضيه هاى متكى بر آن فلسفه ها نيز مسدود مى نمايد.

در صورتى كه ديانت بر اساس اصول مبرهن فلسفه الهى استوار شود قلمرو سياسى آن نيز از تجاوز جميع تهاجمات مصون مى ماند زيرا با اثبات مبدء و معاد و فطرت ثابت آدمى نياز او به وحى در تنظيم تمامى ابعاد زندگى فردى و اجتماعى اثبات مى گردد.

با اثبات دين به عنوان مجموعه قوانين و مقررات ثابتى كه مبين انسان و جهان و پيوند ميان آن دو است نقش دين نسبت به جميع معارف و علوم آشكار مى گردد بر اين مبنا دين نه تنها مخالف با عقل نيست بلكه مدلول اصول و قوانين مبرهن عقلى است.

انسان با پاى گذاردن بر پلكان همين اصول و قوانين توان تمسك به عروه وثقى و ريسمان مستحكم ديانت را پيدا مى نمايد چگونه مى توان با رسيدن به مقصد به انكار راهى پرداخت كه سنگينى بار آن را هم چنان بر دوش دارد و همچنين بر اين مبنا دين نه تنها مغاير با علم نيست بلكه ميزان اساسى براى توزين قوانين علمى مى باشد زيرا معارف دينى همان نواميس ثابت الهى هستند كه توسط انسانهاى پاكى آشكار شده اند كه به بركت عنايات ربانى نداهاى آنان به نجوى با خداوند تبديل شده است آنان كسانى هستند كه «ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذات عقولهم»[5] يعنى پروردگار متعال آنها را در محرمخانه خود پذيرفته و با ذات عقل آنها سخن گفته است.

پس آنچه را كه آنها يافته اند با عقل مشوب و عقل رنگ گرفته از وهم و خيال نيست بلكه همان عقل است كه در وصف آن آمده است «اَلْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‌»[6] يعنى عقل چيزيست كه خداوند رحمان با آن عبادت شده و بهشت رضوان به وسيله آن فراهم گردد.

به همين دليل آدميان موظف هستند القائات آن بزرگان را كه همان وحى ناطق اند به عنوان اصول ثابت و مستحكم حركتهاى علمى و عملى خود در نظر گرفته و كاوش و جستجوى خود را پيرامون آن اصول شكل دهند چه اين كه آنان خود فرموده اند «علينا القاء الاصول اليكم و عليكم التفرع»[7] يعنى بر ماست كه اصول حركت را بر شما القاء كنيم و بر شما است كه فروعات اين اصول را استنباط و تحصيل نمائيد.

با تمسك به اصول مستند و متقن القاء شده از ناحيه صاحبان وحى راههاى فرعى در زمينه هاى مختلف علمى يكايك چهره مى نمايد بشارت اين هدايت الهى در قرآن كريم باين گونه بيان مى شود ﴿الذين جاهدوا فينا لنهدينم سبلنا﴾[8] يعنى آنان كه در جهت ما تلاش و كوشش نمايند راههاى خود را بر آنان آشكار مى نمائيم.

هدايتى كه در اين آيه وعده آن داده شده است منحصر به هدايتى نيست كه ره آورد تلاش در زمينه هاى خاص باشد از اينرو علاوه بر آن كه نويد آن كوشش اهل عرفان را شامل مى شود تلاش اهل برهان و استدلال را نيز فرا مى گيرد بنابراين هر كس كه در اصول و قواعد القاء شده از جانب وحى اجتهاد كند فروع فراوانى را از طريق آنها مى تواند استنباط نمايد.

به عنوان نمونه قسمت مهم علم اصول فقه كه درباره اصول عمليه يعنى اصل برائت اشتغال و استصحاب است بر محور چند اصل القاء شده شكل مى گيرد مثلا بحث استصحاب كه اجتهاد پيرامون آن حداقل نيازمند به حدود پنج سال كار مستمر علمى اعم از سطح و خارج است متكى بر يك اصل و قاعده است كه از جانب معصومين عليهم السلام بيان شده است آن قاعده و اصل همان عبارت معروف «لا ينقض اليقين بالشك»[9] است.

در كتابهاى فقهى نيز برخى از ابواب كه روايات وارده در آنها اندك است بسيارى از استنباط هاى فرعى آنها متكى بر اصول و قواعد كلى است مانند بحث هاى معاملات كه فاقد روايات اند و استنباط هاى فقها به استناد بعضى از اصول كلى است كه از صاحبان شريعت اسلام القاء شده است.

بايد توجه داشت استنباطى بودن اين گونه از فروع مانع از دينى بودن آنها نيست بنابراين فروعى كه از طريق آن اصول استنباط مى شوند همگى در حوزه معارف ثابتى هستند كه در متن دين جاى دارند پس معيار دينى بودن اينگونه از فروع ذكر تفصيلى آنها در متون دينى نيست بلكه ميزان همانا استنباط آنها از اصول متقن اسلامى است مجتهد همانگونه كه قبلا گذشت با اجتهاد و استنباط خود در واقع به مقتضاى نياز تلاش مى كند تا به آن حقايق ثابت الهى نائل گرديده و آنها را شناسايى نمايد.

ذكر مثالهاى فقهى و اصولى به معناى انحصار معارف دينى به دانشهاى عملى نيست اصول و قواعدى كه توسط وحى در حوزه مسائل نظرى القاء مى شوند در استنباط هاى مربوط به آن علوم نيز معتبر هستند و ظنى بودن فروع استنتاج شده در علوم نظرى مانع دينى بودن آنها نخواهد بود چه اينكه ظنى بودن بسيارى از مسائل اصول فقه مانع از دينى بودن آنها نخواهد شد بنابراين دين نسبت به هيچ يك از علوم كلى و يا جزيى بى نظر و يا بى تفاوت نبوده بلكه نسبت به همه آنها كليات و اصولى را كه منشا تفريع فروع ديگر هستند القاء مى نمايد چه اين كه هيچ يك از علوم نيز نسبت به معارف دينى بى تفاوت و بى نظر نمى باشد اين ارتباط طرفينى نتيجه طبيعى وحدت قلمرو علم با معارف دينى است.

معارف دينى در واقع مبين همان قوانين و سنن ثابتى هستند كه علوم مختلف در جستجوى آنها مى باشند به همين دليل اين قوانين به عنوان ميزانى قطعى و يقينى ره آورد علوم مختلف را توزين كرده و صحت و سقم آنها را باز مى نمايند و ركن مهم مساله همانا اجتهاد صحيح صاحب نظران است و اجتهاد همانگونه كه در فقه و اصول فقه معتبر مى باشد در علوم اعتقادى و نظرى نيز معتبر است البته بايد توجه داشت كه اجتهاد در علوم نظرى شيوه خاص بخود را داراست كه از اين پس به آن اشاره مى شود.[10]

 


[1] شریعت در آینه معرفت، آیت الله جوادی آملی، ص111، ط: اسراء 1386.
[2] شریعت در آینه معرفت، آیت الله جوادی آملی، ص112، ط: اسراء 1386.
[3] شریعت در آینه معرفت، آیت الله جوادی آملی، ص126و127، ط: اسراء 1386.
[4] شریعت در آینه معرفت، آیت الله جوادی آملی، ص135، ط: اسراء 1386.
[5] نهج البلاغه، سید رضی، خ 222، ص342، ط: هجرت.
[6] کافی، مرحوم کلینی، ج1، ص11، ط: اسلامیه.
[7] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج2، ص245، ط: اسلامیه.
[8] عنکبوت/سوره29، آیه69.
[9] کافی، مرحوم کلینی، ج3، ص352، ط: اسلامیه.
[10] شریعت در آینه معرفت، آیت الله جوادی آملی، ص168-171، ط: اسراء 1386.