درس کلام استاد ربانی

94/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جمع بندی درباره ديدگاه مخالفين علم دينی
جمع بندی مباحث بيان شده درباره علم دينی و نظريه مخالفين
سخن در جمع بندی مطالبی بود که در جلسات گذشته درباره ديدگاه مخالفين علم دينی بيان شده است. در آنجا اين سوال مطرح شد که آيا توصيف علم به دينی يا غير دينی امری ممکن و معنا دار است يا نه؟ در اين باره چند ديدگاه موافق و مخالف مطرح شده است که در مباحث پيشين ديدگاه مخالفين به صورت تفصيلی بيان و نقد شد. در مقام جمع بندی مطالبی که گفته شد چند محور بيان می شود:
محور اول: دينی سازی علم بر اساس اصلاح مبانی متافيزيکی
محور اول همان طور که در جلسه گذشته بيان شد اين است که دينی بودن علم را بر اساس مبانی متافيزيکی علم يا جهان بينی عالمان بررسی کنيم. اين محور خود از سه جهت می تواند مورد  بررسی قرار گيرد: موضوع علم، روش علم و غايت علم. درباره موضوع و روش علم گفته شد فی الجمله مبانی متافيزيکی در اين دو تاثير گذار است. در مورد غايت علم نيز گفته شد ابتدا بايد بين غايت علم و غرض عالمان تفکيک نمود و الا نمی توان پاسخ صحيحی به اين مساله داد. مقصود از غايت همان نتيجه ای است که بر هر فعلی مترتب است، مثلا غايت حرکت، فعليتی است که حرکت به خاطر آن واقع شده و وقتی به آن می رسد از حرکت باز می ايستد، و يا غايت ساختن يک خانه سکونت و ماليت داشتن آن است. وقتی ساختمان کامل شد اين غايت حاصل شده و لذا هم قابل سکونت است و هم چون ماليت يافته قابل خريد و فروش است. مثال ديگر باغبانی است که درختی را می کارد يا بذری را در زمين می پاشد. آن نهال و دانه با تحقق شرايط حرکت کرده تا تبديل به درختی شود که ثمره می دهد يا از سايه و يا چوب آن استفاده می شود. وقتی به اين مرحله رسيد غايت فعل تحقق يافته است.
اما غرض غير از اين غايت است. غرض عبارت است از هدف و انگيزه ای که فرد به خاطر آن فعل را انجام می دهد. اين غرض گاه مطابق و همسو با همان غايت است و گاه با آن فرق می کند و چون امری اختياری است ممکن است جنبه مثبت و يا جنبه منفی پيدا کند، مانند اينکه خانه ای را می سازد تا فخر فروشی و تجمل گرايی کند.
بر اساس آنچه گفته شد روشن می شود که غايات پديده ها چون از حيطه اختيار انسان خارج بوده و مربوط به خالق عالم است فی نفسه اموری خوب و خير است، و جهان بينی و مبانی متافيزيکی عالمان در آن تاثيری ندارد، اما از جهت غرض، اين مبانی تاثير گذار است. در تمام رشته های مختلف علمی فارق از اينکه عالمان آن چه جهان بينی دارند، فايده هايی بر آنها مترتب است که عبارتند از: کشف قوانين حاکم بر پديده ها و يا تلاشی است در جهت نيل به آن غايت صورت می گيرد . اين هر دو، امری پسنديده و نيکو است. حال اگر عالم نيز همين غايت را مد نظر داشته باشد، اين کار علاوه بر حسن فعلی، دارای حسن فاعلی نيز هست اما اگر غرض ديگری داشته باشد ممکن است آن غرض دينی و ممکن است غير دينی باشد.
پس معلوم شد علم از جهت غايات متاثر از جهان بينی عالمان نمی شود زيرا غايات امری خارج از کار بشر و امری الهی است و لذا همواره خوب است، اما به لحاظ غرض و اهداف ممکن است بر مبنای جهان بينی که عالم برگزيده کاری دينی و غير دينی باشد.  
قاعده ای که قبلا بيان شد اين بود که هر گاه انسان در تکون و پيدايش امری نقشی نداشته باشد، آن فعلی الهی و به لحاظ تکوينی دارای حسن است، مثلا انگور می تواند شيره و می تواند شراب شود. اينکه انگور اين قابليت ها را دارد تکوينا امری حسن و خوب است، زيرا خدای متعال اين خاصيت را در انگور قرار داده است. حال همان خدايی که از جهت تکوين رب است، از نظر تشريع نيز رب است. او چون می داند برخی از پديده ها بيشتر در جهت منفی استفاده می شود، و لذا آن ها را منع نموده است. اين بدان خاطر است که در نظام تشريع مساله مصالح و مفاسد بندگان مطرح می شود و لذا هر گاه شارع مقدس ببيند بشر آنچه را او ساخته بيشتر در جهت منفی بکار می گيرد، در يک قانون تشريعی آن را منع می کند و دوباره در قانون ديگری استفاده از آن را در مورادی خاص و برای افرادی اجازه می دهد.
اغراض بی انتهای آدمی در جهت مثبت و منفی
برخی افراد بدان خاطر که در ميان مردم به عنوان افراد مال داری شناخته شوند لذت می برند. و يا حالت نفسانی و وضعيت روحی و روانی آنها به گونه ای شده است که از جمع آوری مال و انباشت آن کيف می کنند. [يعنی گاه از اينکه ديگران بدانند لذت می برد و گاه حالت روحی خود آنها به گونه ای شده که از مال اندوزی لذت می برند] اين صفت تا جايی پيش می رود که حتی فرد از خواب و آرامش خود می زند تا به اين امر دست يابد. [در نقطه مقابل برخی افراد تشنه علم آموزی هستند و کشف مجهولات و يا خدمت به ديگران برای آنان لذت بخش است و حاضرند برای کسب آنها از آسايش و رفاه خود بگذرند.]
در ميان انسان ها گاه افرادی مانند شهيد خرازی، باکری، زين الدين، صياد شيرازی، مطهری، اشرفی اصفهانی، دستغيب و مانند اينها را می بينيم و گاه افرادی را می بينيم که در جهت منفی چه کارهای عجيبی انجام می دهند. در خبرها آمده بود که چند جوان مال دار در تهران به خاطر هيجان بيشتر، ماشين گران قيمتی را به بيابان برده و با سرعت با آن دور زده و جيغ می کشيدند. اما اين کار باعث ارضاع احساسات آنها نشد و لذا ماشين را به گوشه ای برده و باک آن را با تفنگ هدف قرار داده تا آتش بگيرند و از اين کار کيف کنند [وقتی جنبه حيوانيت انسان رها شود، موجودی درنده خو از کار در می آيد که در ميان حيوانات مشابهی ندارد. در جان او ديگر عقل ميدان دار نيست بلکه مملکت او به دست شيطان سپرده شده که با ابزار شهوت و غصب حکمرانی می کند].

محور دوم: دينی سازی علم بر اساس اخذ فرضيه ها از دين
اين محور درباره فرضيه های علم است. برخی گفته اند اگر بخواهيم علم دينی داشته باشيم بايد از راه فرضيه های آن شروع کنيم. اگر خواستگاه فرضيه های علمی اعم از طبيعی و انسانی برگرفته از منبع دينی باشد، در اين صورت علم دينی بدست خواهد آمد.
برای اينکه در اين بحث دچار مغالطه نشويم ابتدا بايد دانست که اخذ فرضيه از منابع دينی دو گونه است:
1. گاه بدون اينکه مساله به صورت روش مند و ضابطه مند انجام گيرد و قواعد ادبی و عقلايی در آن رعايت شود، بغتتا مطلبی به ذهن فرد زده شود. مانند اينکه در حال نماز يا تلاوت قرآن، نکته ای به ذهن او می زند که ارتباطی با نماز و قرآن ندارد. به وجود آمدن اين گونه فرضيه از نظر عالمان علم مانعی ندارد زيرا آنان معتقدند فرضيه از هر کانالی و لو خواب يا خرافات هم حاصل شود می تواند در فرايند علم قرار گيرد. اما اين راه کسب فرضيه از آموزه های دينی اولا فراگير و مطمئن نبوده و لذا نمی توان به عنوان يک راه توصيه شود؛ ثانيا اساسا اين فرضيه ها ديگر ربطی به دين نخواهند داشت زيرا در مواجهه با هر امری ديگری نيز می توانست به ذهن فرد زده شود.
نکته ای در مورد نماز: شيطان چون به جهت سجده نکردن از درگاه الهی رانده شد در روايات آمده است که برای نماز دو نفر از زبده ترين افراد خود را به عنوان مامور می فرستد تا به محض اينکه فرد تکبيره الاحرام نماز را گفت آنان کار خود را شروع می کنند. 
2. گاه فرضيه ای که توليد شده ضابطه مند بوده و بر اساس قواعد ادبی و عقلايی از متون دينی اعم از نص يا ظاهر اخذ شده است مانند آيه شريفه ﴿وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَی‏ءٍ حَی[1] ما از آب هر موجود زنده ای را آفريديم. و يا در بحث اصل زوجيت اشياء قرآن می فرمايد: ﴿وَ مِنْ كُلِّ شَی‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْن‏﴾[2] يعنی در هر چيزی مساله زوجيت وجود دارد. حال عالم تجربی در رشته خود اين مطالب را به عنوان فرضيه قلمداد کرده و دست به پژوهش و تحقيق می زند.
در مورد اين فرضيه بايد دانست که در اينکه اين بحث را دينی بناميم بحثی نيست اما نمی توان آن به عنوان ملاکی برای دينی بودن علم برشمرد زيرا اولا به لحاظ کمی برای تامين همه فرضيه هايی که دانشمندان در تمام حوزه ها نيازمند آن هستند اين مقدار آيه و روايات نداريم؛ ثانيا به لحاظ کيفی نيز اين شيوه نمی تواند جواب گو باشد زيرا يا فرضيه برای عالمان مسلمان مطرح است و يا غير مسلمان. در مورد عالمان مسلمان که چنين فرضيه سازی معنا ندارد زيرا آنان به محتوای کتاب و سنت باور و علم دارند و ديگر معنا ندارد که نسبت به آنها شک کنند. فرضيه در اصطلاح علمی عبارت است از مطلبی که نسبت به آن علم نداشته و محتمل است. اين فرضيه در اثر تحقيق به نظريه تبديل می شود. حال برای عالم مسلمان آنچه در قرآن و روايات بيان شده قطعی است و مشکوک نيست. اين همان اشکالی است که آقای ملکيان گرفته بود و می گفت اين مساله با مبنای رئاليست ها نمی سازد، زيرا يک فرد رئاليست که معتقد به قرآن و روايات است به آنچه در اين منابع آمده اعتقاد و علم دارد و ديگر معنا ندارد آنچه می داند را بگويد نمی دانم. اما اشکال کار امثال آقای ملکيان و سروش اين است که مباحث را از هم جدا نکرده و به صورت مطلق و بالجمله حکم کرده اند (بارها گفتيم که اگر امثال سروش در کنار مطالبی که می گويد قيد فی الجمله را قرار دهد ديگر نزاعی باقی نمانده و سخنان او پذيرفته شده است. اما وقتی مطالب را بالجمله بيان می کنند در کلام وی مغالطه رخ می دهد).
البته عالم مسلمان در عين حال که به مدلول کتاب و سنت اعتقاد دارد می تواند راه تجربه را نيز بکار گيرد زيرا ما قائل به تعدد روش در رسيدن به حقايق هستيم . قرآن کريم راه های مختلفی را از عقل و نقل و تجربه بيان فرموده است و لذا ممکن است مساله ای از چند جهت قابل شناخت باشد، مانند همان مساله ای که حضرت ابراهيم (ع)‌ از خدای متعال درباره نحوه زنده شدن مردگان درخواست کرد. ايشان يقين داشتند اما می خواستند کيفيت احياء مردگان را به صورت تجربی مشاهده کنند ﴿قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِنی‏ كَيْفَ تُحْی الْمَوْتى‏ قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِن[3]
اما در مورد عالمان غير مسلمان نيز اين مساله دچار مشکل است زيرا اولا فرضيه بايد امری فراگير باشد و نمی شود اختصاص به افراد خاصی داشته باشد؛ ثانيا در مورد عالم غير مسلمان چند حالت متصور است: يا فرضيه ما را می پذيرد و تاييد می کند و يا آن را رد می کند و يا می گويد در مورد آن به جای نرسيدم. در اينجا بحث ما به محور سوم بر می گردد که می خواهد دينی بودن علم را بر اساس نظريه های علمی بيان می کند. در واقع آنچه از طريق دين بيان شده يک نظريه علمی است که از منابع دينی اخذ شده است.
حاصل سخن اين شد که قرار دادن فرضيه ها به عنوان ملاک دينی و غير دينی بودن علم، باطل است، اما وجه سوم که دينی بودن علم را بر اساس نظريه های علمی بيان می کند مورد پذيرش است. طبق اين محور نظريات امثال فرويد، مارکس، ويليام جيمز و يا نظريه داروين، با آموزه های دينی سنجيده می شود. آن نظرياتی که موافق دين باشد و يا لااقل مخالف دين نباشد نظريه دينی شمرده می شود و اگر چنين نباشد و مخالف دين باشد، نظريه های غير دينی خواهد بود.       





[1] انبیاء/سوره21، آیه30.
[2] ذاریات/سوره51، آیه49.
[3] بقره/سوره2، آیه260.