درس کلام استاد ربانی

94/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جمع بندی درباره ديدگاه مخالفين علم دينی
جمع بندی مباحث مطرح شده درباره ديدگاه مخالفين علم دينی
تا اينجا طی جلسات متعدد درباره نظريه ای که علم دينی را ناممکن می دانست بحث شد و به طور مشخص ديدگاه سه نويسنده که در اين باره اظهار نظر کرده بودند بيان شد. اينان عبارتند بودند از: آقای سروش، آقای ملکيان و آقای پايا، که ديدگاه اخير بسط بيشتری داشت. در مجموع به اين نتيجه رسيديم که ادله ای که برای نفی علم دينی اقامه شده به صورت کامل مورد پذيرش نيست البته ممکن است از برخی جهات قابل تامل و پذيرش باشد اما روی هم رفته نمی توان آنها را به لحاظ موازين عقلی پذيرفت و نتيجه گرفت که دينی سازی علم امری غير ممکن است.
اکنون لازم است جمع بندی روشنی در اين باره داشته باشيم زيرا قبول کرديم که ماهيت علم نسبت به دينی بودن و غير آن لابشرط است. وجه آن نيز اين بود که ماهيت هر چيزی همان است که در تعريفش گفته شده است و امور ديگر در آن مأخوذ نيست. در اين مساله فرقی نمی کند مراد از علم، گزاره های علمی باشد يا رشته و صناعات علمی زيرا در جهت دوم نيز آن رشته و صنعت تعريفی داشته که در حد خود، امور ديگر اعم از دينی و غير دينی در آن اخذ نشده است. از جهت هويت و هستی علم نيز در مورد گزاره های علمی، گفته شد هويت علم همان انکشاف و انطباق با واقع است که فعل الهی بوده و در نتيجه دينی است. با توجه به اين دو مطلب اکنون اين سوال مطرح می شود که اگر گزاره ای علمی از جهت ماهيت و هويت نسبت به عوامل فرهنگی و ارزشی و نيز اينکه عالم آن موحد باشد يا غير موحد فرقی نمی کند در اين صورت بحث از دينی سازی علم چه معنايی خواهد داشت؟ در پاسخ به اين سوال چهار محور را بايد مورد بررسی قرار داد:

محور اول: دينی سازی علم به معنای اصلاح مبانی متافيزيکی عالمان
تعداد زيادی از طرفداران علم دينی، مقصود از دينی سازی علم را اصلاح مبانی متافيزيکی علم و جهان بينی عالمان دانسته اند. تاثير اين مبانی در سه بخش از علم ممکن است صورت گيرد: در موضوع علم، روش آن و غايت علم. اکنون به بررسی تاثير گذاری مبانی متافيزيکی در اين سه بخش می پردازيم:
1. تاثير مبانی متافيزيکی بر موضوع علوم
پاسخ مطلق به صورت مثبت و منفی در اينجا صحيح نيست بلکه پاسخ تفصيلی است. اگر مقصود از تاثير مبانی متافيزيکی در موضوع اين باشد که آن مبانی در موضوع فی نفس الامر اثر می گذارد جواب منفی است زيرا در نفس الامر هر چه هست يکی بيش نيست و باور انسان، واقعيت آن را دگرگون نمی کند. لذا برخی از استدلال هايی که منکران علم دينی بيان داشته اند همين بود که موضوع هر علمی يک چيز است و دينی و غير دينی بودن در مورد آن تفاوتی ندارد در حالی که اين امر آن گاه ممکن بود که ماهيت آنها دست کم دارای دو مصداق باشد.
در اين باره گفته شد اين سخن درست است اما اينگونه نيست که موضوع مورد پژوهش عالمان تنها واقعيت فی نفسه باشد بلکه عالمان بر اساس ديدگاه ها و جهان بينی ها خود موضوع را در نظر می گيرند و درباره آن تحقيق می کنند مانند فردی که عينکی بر چشم زده است و اشيا را آن گونه که آن عينک نشان می دهد می بيند. به تعبير کانت نومن ها موضوع علوم قرار نمی گيرند بلکه اين فنومن ها هستند که در اينجا نقش آفرين اند. مثلا در علوم انسانی، انسانی مورد مطالعه قرار می گيرد که بر اساس مبانی متافيزيکی عالم شناخته شده است. پس از اين نظر مبانی متافيزيکی در علوم تاثير گذار است و از اين زاويه می توان گفت علم دينی و غير دينی داريم.
نکته: داروين از نظر معرفت شناسی، چون تجربه گرا بود به اينجا می رسيد که در مورد متافيزيک شک داشته باشد اما بر اساس نظم و اتقان عالم، عقل فلسفی او وی را به اينجا می کشاند که ممکن نيست عالم در اثر تصادف به وجود آمده باشد. در احوالات او نقل شده است که در هنگام مرگ کتاب مقدس را بر سينه گرفته بود و جان داد. مرحوم علامه طباطبايی درباره نظريه داروين و ناسازگاری آن با آموزه های دينی می گويد: درباره ثبات انواع در آيات قرآن کريم نصی نيامده است اما ظاهر آيات دلالت بر ثبات انواع در برابر تحول انواع دارد و لذا اگر بر فرض اجماعی در مورد نظريه داروين صورت گيرد، اين ظواهر قابل تاويل است. البته نه تنها اجماعی در اين باره نيست بلکه مناقشاتی نيز از سوی دانشمندان مختلف نسبت به اين نظريه مطرح شده است.  
2. تاثير مبانی متافيزيکی بر روش های علوم
آيا مبانی متافيزيکی عالمان علوم بر روش علمی آنان نيز تاثير می گذارد يا نه؟ برخی از مخالفين علم دينی گفتند روش علوم يک امر واقعی است نه قرار دادی، همچنين هر علمی يک روش بيشتر ندارد و لذا دينی و غير دينی بودن در مورد آن معنا ندارد. روش راه است که بايد عالم در آن قرار گيرد و ديگر نمی تواند به صلاح ديد خود آن را تغيير دهد.
بر اساس آنچه در مورد موضوع علم گفته شد نادرستی اين سخن نيز روشن می شود. توضيح اينکه روش هر علمی عمدتا با شاخص موضوع آن علم تعيين می شود مثلا اگر می خواهيم درباره روح و روان بحث و تحقيق کنيم، روشی که به کار می گيريم وابسته به آن است که روح را مجرد بدانيم يا مادی. حال اگر مبانی متافيزيکی در موضوع اثر می گذارد، خود به خود در روش نيز به خاطر تغيير موضوع اثر می گذارد البته نه به اين معنا که کلان آن را تغيير می دهد بلکه نگاه متفاوت به موضوع باعث می شود روش بکار رفته در مقام تحقق مختلف شود. مثلا روش کلی همه روانشناسان برای شناخت روان و رفتارهای انسان يکی است خواه آن روانشناس انسان را موجودی بداند که دارای عنصر اراده و اختيار است و يا انسان را موجودی جبری و مکانيکی بداند کما اينکه پوزيتويست ها قائل بودند. در صورت دوم عالم تجربی معتقد است همان قوانينی که در مورد عالم طبيعت وجود دارد عينا در مورد انسان نيز بدون تغيير و تاويل جاری است اما در صورت اول عالم تجربی علاوه بر قوانين طبيعی، مساله تاويل را نيز در شناخت انسان و رفتار او دخالت می دهد زيرا وی انسان را موجودی پيچيده تر از يک ماشين مکانيکی می داند. بنابراين درست است که هر دو عالم روانشناس هستند اما به جهت تلقی متفاوتی که از انسان دارند، روش بکار رفته در پژوهش های آنها نيز متفاوت است.
3. تاثير مبانی متافيزيکی بر غايات علوم
آيا مبانی فلسفی و متافيزيکی عالمان در غايتی که عالمان تجربی دارند نيز اثر می گذارد يا نه؟ پاسخ هم آری و هم نه است. درباره غرض اوليه علوم که کشف واقع است، مبانی دينی و غير دينی تاثيری ندارد و تفاوتی نمی کند که عالم چه جهان بينی را برگزيده باشد، اما غايات ثانويه علوم تجربی تحت تاثير مبانی متافيزيکی و جهان بينی عالمان قرار دارد. هدف اوليه عالمان کشف و شناخت پديده های عالم طبيعت است. آنان در اين راه به فوايدی مادی و معنوی دست می يابند که همه خوب و مطلوب است. اساسا علم چيز عجيبی است که هم برای شخص عالم از اين جهت که مجهولی را کشف می کند و حقايقی را می شناسد خوب و مفيد است و هم از اين جهت که کمالی انسانی برای او به شمار می آيد مطلوب است و هم اگر عالم در نظر داشته باشد که با اين علم نيازهای مادی و معنوی خود و جامعه را برطرف کند امری پسنديده را انجام داده است. کشف راز و رمز حقايق عالم امری است که فی نفسه مطلوب و کمال است حال اگر عالم، دين دار بوده و در تلاش های علمی خود به خالق و آفريننده آنها نيز توجه داشته باشد، حسن کار او مضاعف خواهد شد.
البته از سوی ديگر ممکن است عالم در غرض ثانويه خويش اهداف سويی مانند فخر فروشی، مباهات ورزيدن، کسب قدرت و سلطه بر ديگران و مانند آن را در نظر گيرد که در اين صورت کار او غير دينی خواهد بود. وجه تفاوت اين اهداف و اغراض مختلف از سوی عالمان به جهت تفاوت مبانی متافيزيکی آنان است .
تفاوت غايت علم و هدف و غرض عالمان 
غايت با هدف و غرض متفاوت است. غايت چيزی است که مترتب بر فعل شده و آثاری است که آن فعل به همراه دارد مثلا انگور بر اساس نظام علی و معلولی می تواند شيره و شراب شود. اما غرض و هدف آن آثاری است که عالم از پديده در نظر می گيرد. به تعبير ديگر غايتِ برگزيده و اختيار شده را غرض گويند. چون در هدف و غرض علم عنصر اراده و اختيار دخالت دارد، مساله خوب و بد بودن مطرح می شود اما چون غايت علم امری خارج از اختيار انسان و فعل الهی است همواره خير و کمال است. البته همان طور که گفته شد هر چند آثاری که يک پديده دارد صنع و فعل الهی و مورد اذن تکوينی خداوند متعال است اما چون برخی از اين آثار برای انسان ضررهای بيشتری نسبت به نفع آنها دارد از اين جهت و مورد نهی قرار گرفته است.

محور دوم: دينی سازی علم بر اساس توليد فرضيه های دينی
محور ديگری که در اين باره مورد بررسی است آن است که آيا از طريق دينی بودن فرضيه ها می توان علم تجربی دينی بدست آورد يا نه؟ برخی از قائلين به علم دينی، دينی بودن علم را به  همين وجه دانسته اند. انشاء الله در جلسه آينده اين محور بيشتر مورد بررسی قرار می گيرد.