درس کلام استاد ربانی

94/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظريه تفصيل؛ بررسی ديدگاه های مطرح شده در علم دينی

اشکالی بر نقش آفرينی دين در محتوای نظريه های علمی

سخن درباره اشکالی بود که گفته بود اگر مقصود از علم دينی اين باشد که آموزه های دينی در شکل دادن به محتوای نظريه های علمی موثر اند، در اين صورت پيامد باطلی دارد و آن اينکه چون نظريه های علمی در معرض تغييرند، آموزه های دينی نيز که به آنها مرتبط شده اند تغيير می کنند و اين مساله به مرور باعث سستی اعتقاد مومنين به دين خواهد شد زيرا نگاه مومنين به دين آن است که دين امری قدسی و ثابت است.

همچنين اگر برای دفع اين مشکل، دست به تاويل آموزه های دينی زده شود باز پيامد باطل ديگری داشته و باعث وهن دين می شود زيرا در اين صورت گزاره های دينی تبديل به دعاوی فاقد محتوا خواهند شد.

ارزيابی

در پاسخ به اين اشکال نکاتی در جلسه قبل بيان شد و اکنون يک پاسخ نقضی و يک پاسخ حلی بيان می شود:

1. پاسخ نقضی؛ اگر اين اشکال وارد باشد اختصاصی به دخالت آموزه های دينی در محتوای نظريه های علمی ندارد بلکه در مورد فرضيه ها نيز وارد است. به اين معنا که اگر فرضيه ها بخواهد از دين اخذ شود با دو حالت روبرو هستيم که هر دو گرفتار پيامد سوء است: اگر آن فرضيه از فرايند علمی موفق بيرون نيايد، از آنجا که از دين اخذ شده، باعث وهن دين است و اگر سربلند بيرون آيد باز چون نظريه های علمی در معرض تغيير هستند، ثابت و مقدس نخواهد بود.

همان طور که گفته شد فرضيه سازی از دين به دو شکل ممکن است: يکی اينکه مطلبی که از ظاهر آيات و روايات بدست آمده به عنوان فرضيه در فرايندی علمی قرار گيرد. ديگر اينکه ظاهر اخذ نشود بلکه آن ظاهر ذهن را به سوی نقطه ديگری سوق داده و حدسی را ايجاد کرده است. پاسخ ما در اينجا بيشتر متوجه گونه اول است.

2. پاسخ حلی؛ اين اشکال آن گاه وارد است که اولا معتقد باشيم فهم عالمان دين، عين واقعيت دين است يا قائل باشيم که فهم همه مجتهدين تطابق کامل و صد درصد با واقعيت دارد؛ ثانيا معتقد باشيم آنچه از روش علمی بدست می آيد هماهنگ و همراه با دين است. بنابراين اگر کسی در معرفت دينی اين دو پيش فرض را داشته باشد، اشکالی که بيان شد بر او وارد است زيرا فهم دينی را عين دين يا مطابق صد در صد با آن دانسته و آن را به علم نسبت داده است. در اين صورت با تغيير علم، دين نيز تغيير خواهد کرد و اين امر ثبات و قداست دين زير سوال می برد.

اما هيچ يک از مجتهدان چنين پيش فرضی ندارند. آنان فی الجمله فهم خود را در دو حوزه عين دين می دانند و آن ضروريات دينی و جايی است که تصريح شده و نص باشد، مانند اينکه در مباحث اعتقادی خدای متعال را يگانه می دانند و برای او علم و قدرت قائل هستند و يا در مسائل فقهی نماز های يوميه را واجب دانسته و نماز صبح را دو رکعت می دانند. اما اين دسته از مسائل خيلی کم است. وقتی از اين بخش عبور کنيم، در ساير مباحث ديگر چنين قطعيتی نبوده و مسائل به صورت اجتهادی به دست می آيند. ما در اينجا قائل به تخطئه هستيم. اين دست مسائل خيلی فراوان و اکثر فهم ها در مورد آنهاست چه در حوزه مسائل اعتقادی و چه مسائل اخلاقی و فقهی. ما در اينجا به مطابقت صد درصد اين فهم ها با دين قائل نيستيم و کسی نيز چنين ادعايی ندارد به همين خاطر است که مجتهدين در احکامی که بيان می کنند از عبارت های مانند «والله اعلم» استفاده می کنند. اما آنچه در اينجا مهم است آن است که روشی و شيوه های که برای کسب اين دسته از معارف استفاده می شود مورد تاييد شرع است .

يک نمونه از مسائل اختلافی در مورد اعتقادات چنين است: در مورد علم الهی به موجودات، قبل از خلقت آنها در مورد اصل علم اتفاق نظر است اما در اينکه علم او اجمالی است يا تفصيلی اختلاف است. مشائيون و در راس آنها مرحوم ابن سينا معتقد است علم خدای متعال به موجودات قبل از ايجاد، علم تفصيلی حصولی است. مرحوم ملا صدرا می فرمايد علم او اجمالی در عين کشف تفصيلی و حضوری است. شيخ اشراق اين علم را اجمالی می داند که بعد از ايجاد موجودات تفصيلی می شود. حال در اين اختلاف نظر ها ممکن نيست همه آنها درست و همه آنها غلط باشد. اما چون بر اساس روش مورد تاييد شارع صورت گرفته است، همه آنها مورد پذيرش شارع است و زحمت های کشيده شده در اين مسير اجر دارد، و لذا قائل به تخطئه هستيم. همين مطلب در مورد اجتهاد در مورد مسائل فقهی نيز جاری است.

مشابه همين مساله در مورد عالمان طبيعی نيز وجود دارد . روشی که آنان برای کشف معلومات طبيعی به کار می گيرند روش حسی و تجربی است که يقين قطعی از آن به دست نمی آيد. روش آنان عقلی فلسفی نيست زيرا اين روش در حوزه کليات مورد استفاده قرار می گيرد. وحی نيز در اين حوزه وارد نشده و يا مسائل کمی را بيان کرده است. الهام و شهود نيز در اين بخش به عنوان يک راه عمومی و متعارف وجود ندارد، پس تنها، روش تجربی باقی می ماند. دين نيز اين روش را منع نکرده بلکه توصيه و تشويق نموده است. بنابراين استفاده از روش تجربی در شناخت عالم طبيعت هم از نظر عقلی مورد تاييد است و هم شرعی است زيرا در مرئا و منظر شارع مقدس صورت گرفته و ايشان ردعی نکرده بلکه تشويق نموده است. حال اگر کسی اين روش را بکار گيرد و شرايط آن را نيز رعايت کند، به نظريه های علمی دست يافته می يابد و دستاورد او دارای علم اطمينان آور است .

حاصل آنکه در مساله علم و دين دو فهم اجتهادی با هم درگير است. نه دين به معنای واقعی و نه علم به معنای واقعی هيچ گونه تعارض و درگيری با هم ندارند. واقع علم همان کتاب تکوين و قانون عالم است ﴿وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً﴾[1] و ﴿وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلاً﴾.[2] قوانينی که خدای متعال در عالم وضع نموده ثابت و تغيير ناپذير است. مادامی که اين نظام عالم وجود داشته باشد و مادامی که اين دين وجود داشته باشد قوانين آن ثابت و بدون تغيير است. عالمان طبيعی مجتهدان کتاب تکوين هستند و عالمان دينی نيز مجتهدان کتاب تشريع الهی اند. الان اين همه اختلاف انظار در ميان مجتهدان دين وجود دارد اما باعث سستی در دين مردم نشده است.

مساله حجيت و تفاوت آن با واقعيت

حجيت غير از واقعيت است و به همين خاطر در علم اصول گفته شده برای شناخت احکام يا بايد علم باشد و يا طريق علمی وجود داشته باشد به اين معنا که آن راه ما را به علم نمی رساند اما پشتوانه يقينی دارد. ما يقين داريم که شارع مقدس اين راه را برای ما باز کرده است. بر اين اساس کسی که اين طريق را بپيمايد، هر چند خطا کند روش درستی را برگزيده و از او پذيرفته می شود. خدای متعال احکام واقعی دارد و راهی را برای پيمودن عالمان به سوی آن قرار داده و فرموده است اين راه را طی کنيد اگر به واقع رسيديد دو اجر می بريد و اگر نرسيديد اجر واحدی داريد «للمصيب اجران و للمخطئ‌ اجر واحد».

اما در اينکه مصلحت اين امر چيست، سخن ديگری است. شبهه معروف ابن قبه درباره همين مورد بيان شده است. وی گفته است: حجيت ظن محال و خلاف حکمت شارع است زيرا يا خلاف واقع است و آن واقع مفسده دارد و اين امر باعث هلاکت ما می شود و يا مصلحت ملزمه ای است که از دست ما می رود. در پاسخ به اين اشکال، عالمان دين بحث مصلحت طريقيه، مصلحت سلوکيه و مصلحت تسهيل را بيان کرده اند. مصلحت تسهيل آن است که شارع مقدس خود می داند که برخی از آراء عالمان دين به واقع نمی رسد اما به جهت تسهيل بندگان، آنها را معتبر دانسته است زيرا اگر چنين نمی فرمود و حکم واقعی را می طلبيد اکثر افراد از پيمودن آن باز می ماندند. بايد توجه داشت که آنچه انسان را به کمال می رساند صورت عمل نيست بلکه سيرت آن است. به تعبير ديگر کيفيت عمل است نه کميت آن «انما الاعمال بالنيات». آنچه مهم است اين است که فرد در مسير تعبد و بندگی قرار داشته باشد، اما کسی که به خاطر اينکه به دلش نمی چسبد عمل را انجام می دهد راه حق را نپيموده است. او خيال می کند که کار فرشته گونه انجام می دهد در حالی که کار او شيطانی است. در مقابل، انسان متعبد و تسليم می گويد هر چه مولايم بگويد همان برايم خوشايند است، حال هر دستوری می خواهد باشد. آنچه فرد را بالا می برد همين تعبد است نه پيروی از خوشايند دل. اگر گفت اين کار را می کنم چون خدا خوشش می آيد، عمل او مقرب است اما اگر عمل را انجام می دهد چون خودش خوشش می آيد، عملش بی ارزش است اينجا است که گفته شده پل صراط از مو باريک تر و از شمشير تيزتر است.

نکته: اين نکته را بايد به مردم تفهيم کرد که آنچه عالمان دين انجام می دهند عمل اجتهادی و فهم آنان از دين است نه واقع دين، و لذا اگر تغيير هايی صورت می گيرد مربوط به فهم ها است نه اصل دين؛ اصل دين امری ثابت و مقدس و تغيير ناپذير است. بايد کاری کرد که انتظار مردم بالا برده نشود.

نکته ای در دليل حجيت ظنون

عمده دليل حجيت ظنون، سيره عقلا است. به اين صورت که اين مساله در منظر و مرئای معصوم و شارع صورت گرفته و ايشان آن را ردع نکرده بلکه تشويق نيز نموده است. آيات و رواياتی نيز که در زمينه حجيت ظنون آمده به عنوان مويد آن سيره به شمار می آيد.

تکيه گاه ظن نمی تواند ظن باشد بلکه بايد ظن به علم تکيه کند. در قرآن کريم پاره از اين ظنون مورد رد و مذمت قرار گرفته است و آنها ظنونی است که از روی خرص يعنی بدون پشتوانه فکر و عقل حاصل شده باشد. اما دسته ديگر ظنون که دارای پشتوانه علمی هستند، معتبرند و عقلا با آنها معامله علم کرده اند و لذا اگر چيزی برای آنها از طريق خبر واحد معتبر ثابت شده باشد می گويند علم داريم.

البته همان طور که گفته شد دستيابی به يقين بالمعنی الاخص بسيار کم است و اگر بخواهيم در اصول عقايد و مسائل فقهی به دنبال چنين يقينی باشيم، راه به جايی نمی بريم مثلا در بحث اثبات نبوت پيامبر اکرم (ص) عمده دليل ما خبر متواتر است که مفيد ظن اطمينان آور است. بنابراين بايد انتظارات را متعارف نمود. آنچه عقل جليل عرفی (و نه عقل مسامحی) علم می داند، شارع نيز امضا نموده است ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾.[3] خدای متعال هم ابراز معرفت را نشان داده و هم منابع شناخت را معرفی فرموده است. آن منابع عبارتند از: عالم طبيعت، تاريخ، وحی و درون انسان.

تطبيق آموزه های دينی بر نظريه های علمی

اما در مورد تطبيق آموزه های دينی بر دستاوردهای علمی راه درست کدام است؟ سه ديدگاه در اينجا وجود دارد. مشی ما در اينجا همان گونه که مرحوم علامه طباطبايی، شهيد مطهری و امام راحل آن را پيموده اند، مشی احتياط و اعتدال است. افراط و تفريط در اين راه نادرست است. تفريط آن است که گفته شود اصلا نمی توان نظريه های علمی را مورد پذيرش دين قلمداد کرد. جنبه افراط آن همان علم زدگی يا ساينتيسم است. افرادی همچون طنطاوی صاحب تفسير جواهر، سيد احمد خان هندی، و ديگرانی از کشور خودمان همين مشی را طی کرده اند.

ديدگاه اعتدال می گويد: اگر ضوابط کسب آموزه های دينی و علمی به درستی رعايت شود می توان رابطه ميان اين دو را به صورت ظنی بيان کرد. حضرت آيت الله جوادی می فرمايد همان طور که دليل عقلی و دليل نقلی می تواند مخصص آيات و روايات باشد، عقل تجربی نيز به شرط رعايت ضوابط می تواند همين نقش را داشته باشد. سيد مرتضی در کتاب الذريعه در تعريف علم فرمودند: علم آن چيزی است که مايه سکون النفس است نه اينکه احتمال خلاف آن به صفر برسد و همين امر در دستاورد عقل تجربی وجود دارد.

نکته:

در پايان می گوييم مشابه همين اشکالی که بيان شد را سکولار ها در حوزه سياست گفته اند. مرحوم بازرگان در کتاب «آخرت و خدا هدف بعثت انبيا» گفته است اگر می خواهيد به دين خدمت کنيد نبايد مسائل سياسی را وارد آن کنيد زيرا در مسائل سياسی امور مختلفی مانند عزل و نصب ها، افت و خيزهای اقتصادی و مسائلی از اين دست رخ می دهد و مردم آنها را به پای دين می بندند. آنان به اين شکل می خواستند به امام راحل بگويند که راه و روش ايشان در اين زمينه اشتباه است. اما پيش فرض اين فکر نادرست است زيرا آنان خيال کرده اند فهم سياسی غير معصوم از دين، عين دين است در حالی که امام راحل و مقام معظم رهبری بارها فرمودند که فاصله ما با آنچه اسلام می خواهد بسيار است اما حرکت ما به سمت و جهت اسلام است. مسير حرکت ما امير المومنين (ع) است اما تا به ايشان برسيم خيلی راه است.

 


[1] احزاب/سوره33، آیه62.
[2] فاطر/سوره35، آیه43.
[3] نحل/سوره16، آیه78.